ماهان شبکه ایرانیان

شیث رضایی: نگذاشتند برگردم پرسپولیس

گفتگو با شیث رضایی؛ پرحاشیه ترین کاپیتان تاریخ پرسپولیس که با ادعاهایش به جنجال های سال های اخیر جواب می دهد.

هفته نامه همشهری جوان - محمد امیرپور: گفتگو با شیث رضایی؛ پرحاشیه ترین کاپیتان تاریخ پرسپولیس که با ادعاهایش به جنجال های سال های اخیر جواب می دهد.

زنگ آیفون را که زدیم، پیرزنی روی پله های ورودی ساختمان توی کوچه نشسته بود؛ انگار که مدت هاست آنجا نشسته. لابلای گپ و گفتمان با شیث رضایی از این گفت که خیلی ها فراموشش کرده اند و این روزها غار تنهایی اش را ترجیح می دهد و به جز تک و توک آدم هایی که ار از گاهی پرسان پرسان آدرس اش را پیدا می کنند و برای کمک مالی می آیند، کسی سراغش را نمی گیرد. پیرزن نشسته روی پله ها هم احتمالا یکی از آدم هایی بود که فکر می کرد شیث رضایی حتی اگر فوتبالیست هم نباشد، می تواند گره زندگی اش را باز کند.

شیث رضایی این روزها این جوری زندگی می کند؛ آدمی که در اتمسفر فوتبال هر قدر بازنده بود، در زندگی شخصی سعی در جبران اشتباهاتش دارد. کاپیتان سابق پرسپولیس در آپارتمانی خلوت زندگی می کند؛ دوستان فوتبالی اش کمتر سراغش می روند و مشکل مالی هم کم ندارد اما ادعا می کند آدم نان دلش را می خورد و این قانون زندگی است: «خدا گاهی وادارت می کند سه سال هم دستشویی بشوری، اما بالاخره یک روز لطفش را شامل حالت می کند و زندگی ات زیر و رو می شود.» وقتی حوالی غرب از آپارتمان شیث بیرون آمدیم، پیرزن چمباتمه زده هنوز روی پله ها نشسته بود.
 
 شیث رضایی: نگذاشتند برگردم پرسپولیس
 
راست می گویند که در دنیا همه چیز دومینووار چیده شده؛ پیرزن منتظر در کوچه چشم انتظار سخاوت آقای فوتبالیست، شیث رضایی زیر آوار حاشیه ها امیدوار به لطف خدا و ما که باید روایتگر سقوط دومینوهای زندگی روی هم باشیم.

قبل از شروع فوتبال همه چیز سخت تر اما آرام تر بود. شیث رضایی توی نوجوانی کمک حال خانواده ای بود که شرایط مالی خوبی نداشتند و همراه پدرش روی زمین کشاورزی می کرد.

- ما توی روستا زندگی می کردیم و به سختی هم زندگی می کردیم. طلبکارها می آمدند دم خانه مان و اوضاع مالی بدی داشتیم. با همه اینها پدرم همیشه هوای من را داشت. شاید کسی باور نکند؛ اما وقتی کاپیتان پرسپولیس هم بودم، هر وقت می رفتم شمال، سر زمین پدرم کار می کردم. یک فرق داشت؛ قدیم ها پابرهنه می رفتم توی زمین اما کاپیتان پرسپولیس که شدم چکمه می پوشیدم که پایم آسیب نبیند.

معنای شیث در قرآن یعنی «هدیه خداوند». قبول داری که فوتبال برای تو یک جورهایی همان هدیه خداوندی بود؛ هدیه ای که درست ازش استفاده نکردی؟

- تمام زندگی من هدیه خداوند بود. این همه بازیکن مستعد توی شمال هستند، چرا هیچ کدام شان سر از پرسپولیس در نیاوردند؟! در کمپ تیم ملی نوجوانان بودم که نصرت ایراندوست صدایم کرد و گفت مشکل داری. هم شناسنامه ات عکس دار نیست، هم صغر سن هستی. تا آن روز این کلمه را نشنیده بودم. صغر سن دیگر چیست؟ شناسنامه ام را عکس دار کردم و آقای درخشان کمک کرد که بمانم. شبیه روباتی بودم که برای فوتبال طراحی شده بود اما کسی بهش برنامه نداده بود.
 
دیگر شده بودم پسر حمید درخشان. قهرمان آسیا شدیم و من بهترین مدافع برتر آسیا شدم. استعدادیاب های پاریس ژرمن آنجا من را دیدند و دعوتنامه برای بازی در تیم جوانان پاریس ژرمن برایم فرستادند. حتی تا فرانسه هم رفتم و تمرینات شان را دیدم. .آن وقت ها رونالدینیو آنجا بود و من دیگر رویایم شده بود این که بروم پاریس ژرمن. برگشتم تهران تا کارهایم را راست و ریس کنم. برای خروج از کشور باید سند می گذاشتم و خانواده من خانه ای نداشتند که سندش را بگذاریم تا من بروم فرانسه.

پس چرا داستان زندگی و فوتبالت اینقدر بد پیش رفت؟

- خیلی از این چیزهایی که درباره من می گویند صحت ندارد؛ هیچ وقت حالت نامتعادل نداشتم. هیچ وقت مثل خیلی از فوتبالیست ها توی پارتی دستگیر نشده ام. هر وقت کمیته اخلاق، منشور اخلاقی، پلیس امنیت یا هر جای دیگری رفته ام و خواسته اند از من تعهد بگیرند، گفته ام برای چه جرمی؟ از هر جایی که دوست دارید استعلام بگیرید. من توی زندگی کاری نکرده ام که تعهد بدهم. حتی درباره ام این شایعه را درست کرده بودند که شیث رضایی شیشه می کشد؛ بگذار بگویند. هر قدر پشت من از این جور حرف ها بزنند، من پاک تر می شوم و گناهانم آمرزیده می شود.
 
شیث رضایی: نگذاشتند برگردم پرسپولیس

اما خودت هم در ساختن این شایعات بی تقصیر نبودی؟

- این را قبول دارم. اما کارنامه من پیش خدایم روشن است؛ هیچ وقت جوری زندگی نکرده ام که دعای پدر و مادرم برای من مستجاب نشود. پول حرام به زندگی من نمی سازد. خدا خودش شاهد بوده که چند بار به خاطر آن که توی گناه نیفتم از اتاقی زده ام بیرون و خودم را کنترل کرده ام. این را تا امروز هیچ جا نگفته ام. دوست هم ندارم بگویم واقعا. من مثل خیلی از فوتبالیست ها نیستم که به آسایشگاه معلولان و یتیم خانه و اینها می روند و یکی را می گذارند گوشه اتاق تا عکس و فیلم بگیرد.

جرقه مشکلات و حاشیه های تو در فوتبال به خاطر غرور بیش از حد بود. افشین قطبی خوب یا بد سرمربی تیم بود اما هیچ وقت با این قضیه کنار نیامدی؟

- خودم قبول دارم که غرور داشتم؛ روزی که مراسم معارفه افشین قطبی بود، آمد با من دست داد و گفت «پس شیث که میگن ایشونه...» معلوم بود قبلا یک نفر ذهنیتش را درباره من خراب کرده. طرف را هم می شناسم؛ یک روزنامه نگار که فامیل مدیر برنامه های قطبی بود.

ذهنیت قطبی خراب بود اما تو هم هیچ وقت غرورت را کنار نگذاشتی و کوتاه نیامدی؟

- بله. یک تز روانشناسی می گوید توجه زیاد غرور می آورد. بابا، الان این پسر و دخترهای خوش تیپ که بهشان توجه می شود، می روند در حباب غرور؛ حالا من که در بیست و سه سالگی کاپیتان پرطرفدارترین باشگاه آسیا شده بودم. توی پرسپولیس برایم شعر می خواندند و برای دیدنم ترافیک درست می شد. آدم توی آن شرایط نمی تواند بدون غرورش تصمیم بگیرد.

از پرسپولیس جدا شدی و یک سال صبا بودی. طعم تلخ اشتباهاتت را هم چشیدی؛ پس چرا وقتی دوباره برگشتی، همان اشتباه ها را در پرسپولیس علی دایی تکرار کردی؟

- می دانید چطور برگشتم پرسپولیس. این را برای اولین بار است که می گویم. من رفتم خانه خدا و گفتم خدایا یک کاری کن من دوباره برگرم پرسپولیس. مو به تنم سیخ می شود. انگار چشم های همه کور شد و من باید با باشگاه قرارداد امضا می کردم. چند روز بعد آقای انصاری فر تماس گرفت و قرارداد سه ساله گذاشت جلویم سفید امضا کردم. آقای انصاری فر گفت چقدر بنویسم؛ گفتم هر چقدر که می خواهید. گفت باید در شأن و شخصیت تو باشد. جواب دادم هر قدر که شما تشخیص دادید شأن و شخصیت دارم. آمدم توی ماشین و گریه ام گرفت که خدا این قدر بهم نزدیک است.

وقتی از پرسپولیس کنار گذاشته شدی، پوشیدن لباس پرسپولیس آن قدر برایت مهم بود که 60 هزار گل قرمز خریدی و در استادیوم پخش کردی بین هواداران. خب می توانستی علی دایی را هم تحمل کنی.

- تحمل کردم اما قبل از این که شرایط و تغییرات من را ببیند تصمیمش را گرفته بود. علی دایی در تمرین یک گیر الکی می داد، می گفت برو دور زمین بدو، می دویدم. می گفت با تیم امید تمرین کن؛ می کردم. توی گرمای آبادان دقیقه 30 من را از روی نیمکت بلند کرد و گفت گرم کن. تا آخر بازی گرم کردم. می دیدم که زیرچشمی حواسش به من هست که گرم می کنم یا نه. بهانه دستش نمی دادم.
 
 شیث رضایی: نگذاشتند برگردم پرسپولیس
 
اما من آدم مجیزگویی نبودم و علی دایی این آدم ها را دوست داشت. یک بار به علی دایی گفتم تعظیم فقط شایسته خداست و برای غیر خدا هیچ وقت تعظیم نمی کنم اما علی دایی تحقیرم می کرد. من فروردینی ام و هر چیزی را تحمل کنم، تحقیر را نمی توانم تحمل کنم. آن قدر سر تمرین تحقیرم می کرد که یک بار گریه ام گرفت. بچه ها که پیگیر شدند، الکی گفتم حال پدرم بد است.

برخلاف تصویری که مردم از تو دارند، شیث رضایی توی نوجوانی نمازش قطع نمی شد و آدم معتقدی بوده. آدم معتقد می گوید «اگر خدا نخواهد برگ هم از درخت نمی افتد.» چرا فوتبال را رها کردی؟

- چون دیگر به من اجازه بازی ندادند. بعد از داستان پرسپولیس، من یک سال محرومیتم را در لیگ یک و شهرداری تبریز کشیدم و دیگر مشکلی نداشتم. رفتم یک جا قرارداد ببندم گفتند چقدر پول می خواهی؟ گفتم نه 750 میلیون سقف، نه 100 میلیون ته، 500 میلیون تومان. گفتند خیلی هم خوب. چند روز بعد بهم گفتند پنج میلیون می دهیم. من را پیچاندند چون نامه سربسته ای آمد که من دیگر اجازه بازی ندارم. من همین الان دو ماه تمرین کنم، می توانم برگردم.

هیچ وقت فرصتی پیش نیامد که به پرسپولیس برگردی؟

- چرا پیش آمد. سه سال پیش با آقای درخشان و طاهری حرف زدم که برگردم پرسپولیس. همه چیز حل شده بود اما وزیر ورزش اجازه نداد و جلوی کار را گرفت. آقای درخشان آن قدر به من اعتقاد داشت که درباره بازیکنان دیگر هم با من مشورت کند. من آن زمان راه آهن بودم و حمید درخشان درباره علیپور از من نظر خواست و گفتم حتما؛ بازیکن خیلی خوبی است. خود علیپور هم این را می داند. رامین رضاییان و میلاد محمدی هم همین طور. بعد از راه آهن دیگر اجازه بازی به من ندادند و خب، من هم خداحافظی کردم.

هیچ وقت با بازیکنان پرحاشیه پرسپولیس برانکو، درباره اشتباهات شان حرف زده ای؟

- یکی شان دوست صمیمی ام است. چند بار باهاش حرف زدم. می گفتم آقای ... تو یک سال و نیم سابقه داری و من هشت سال پیراهن باشگاه را پوشیدم. من با این سابقه کنار گذاشته شدم. تو اشتباه نکن. همان لحظه گفت «ببین چه فن پیجی برام درست کردن.» اصلا نمی شنید. مادرش بارها از من خواهش کرد که حواسم به او باشد و مثل برادر مراقبش باشم اما یک روز اتفاقی پیغامی را که مادرش مادرش توی تلگرام فرستاده بودم خواندم: «این قدر با این پسره شیث رضایی نگرد. برات حاشیه درست می کنه.» وقتی پیغام مادرش را خواندم دلم خیلی شکست.

الان که از فوتبال و اتمسفر آن فاصله گرفته ای، زندگی سخت تر می گذرد؟

- من هیچ وقت فکر نمی کردم همچنین روزهایی وجود داشته باشد. این که یک روزهایی بیاید که دایره آدم های اطرافت این قدر خلوت شود، به جایی برسی که بی پول شوی. حتی کابوس این که توی بیست و نه سالگی فوتبالم تمام شود را در خواب هم قبول نمی کردم. این روزها را امتحان خدا می دانم؛ خدا می گوید: «یادت می آید آن روزها به همه چیز رساندمت و شکر می کردی، الان هم باید شاکر باشی.» من می دانم اگر این روزها را تحمل کنم و بگویم شکر، دوباره زمین را شخم می زنم و به خمره طلا می رسم.

چرا فکر می کنی خدا این قدر هوایت را دارد؟

- به خاطر قلبم. آن وقت ها بنز داشتم. از پارکینگ خانه که بیرون آمدم، یک آقای کت و شلواری آمد جلویم و با کلی خواهش و تمنا از من خواست شیث رضایی را ببیند. گفتم من برادرش هستم و شیث الان خواب است؛ اگر کاری داری به من بگو؟ دنبال وام بود برای هزینه دانشگاه دخترش و می گفت هر ماه قسط هایش را می آورم همین جا. پول کمی هم نبود؛ حتی شک هم نکردم. همین که خدا من را قابل می داند و وسیله ای برای رفع نیاز، می گویم شکر. این روزها مشکل مالی دارم. راستش بی پولم.
 
 شیث رضایی: نگذاشتند برگردم پرسپولیس
 
وقتی فوتبالیست شدم برنامه ریزی کردم تا بیست و پنج سالگی برای خانواده ام کار کنم و بعدش هر چه در آوردم برای خودم بماند. 300 میلیون تومان برای پدر و مادرم خانه ساختم، برای خواهرم خانه ساختم، برای برادرم هم همین طور؛ کولر، یخچال و هر چیز دیگری هم بود باید سه تا می خریدم. بیشتر پولم را صرف ساختن سه تا خانه کردم. اصلا فکر نمی کردم توی بیست و هشت سالگی فوتبالم تمام شود. خدا هر چه داد به دل من داد و الان هم به همین دل و لطف خدا امیدوارم.

شیث رضایی سی و سه ساله، چه تفاوتی با آدم های پیش دارد؟

- الان دیگر حق اشتباه ندارم. الان خیلی جاهایی که دعوت می شوم، نمی روم. وقتی جایی هستم، حواسم هست که دوربین کسی صحنه ای را ضبط نکند. جایی که برایم دردسر درست کند، پایم را نمی گذارم. اگر توی کنسرت کسی فحاشی هم بکند، سرم را می گیرم آن ور و خودم را نشنیدن می زنم. دیگر فرصت اشتباه کردن ندارم. خدا فرصت خواننده شدن و شروع دوباره را پیش رویم گذاشته و نمی خواهم از دستش بدهم.

شیث مدعی است با اتفاقاتی خانه نشین شده

دایی دهن بین است!

شیث رضایی خیلی از اتفاقات و حاشیه هایی که او را سر زبان ها انداختند را قبول داشت؛ اما این وسط داستان اختلافات او و علی دایی تنها موضوعی بود که کاپیتان سابق پرسپولیس آنها را قبول نداشت و علی دایی را مقصر می دانست.

علی دایی می گفت شیث اردوی تیم را به هم ریخت و مهمان آورده به هتل محل اقامت تیم؟ این کار را کرده بودی؟

- قسم می خورم این کار را نکردم. علی دایی اگر این را می گوید، پس چرا دوباره به من زنگ زد که شیث برگرد به تیم. همیشه حرف را باید از دو طرف ماجرا شنید.

درباره تو به علی دایی چه می گفتند که تصمیم گرفت کنارت بگذارد؟

- به او می گفتند شیث رضایی مدام به تو فحش می دهد. این که شیث رضایی همیشه چیزی مصرف می کند و بعد پشت سرت حرف می زند. من بالاترین قسم ام در زندگی قرآن و خانه خداست. به آن خانه خدایی که رفته ام، در زندگی ام یک بار هم لب به چیزی نزدم ولی خب وقتی مردم می گویند، چه کار کنم؛ نمی توانم دهان همه را ببندم. علی دایی هم دهن بین بود.

شیث رضایی از روزهایی می گوید که خودش هم باور نمی کرد روزی فوتبالیست شود

دعانویس گفت فوتبالیست می شوی!

کار آسانی است که تمام حاشیه هایی را که درست کرده ای، حاصل تقدیر بدانی و سبک زندگی ات را در آن دخیل ندانی اما شیث رضایی ادعا می کرد قبل از این که وارد فوتبال شود، یک دعانویس از آینده اش خبر داده بود و حتی پیش بینی خداحافظی اش را هم کرده بود.
 
شیث رضایی: نگذاشتند برگردم پرسپولیس

یک روز تصمیم گرفتی بیایی تهران و بروی در تیم ملی نوجوانان تست بدهی. آن قدر کم سن و سال بودی که با دامادتان به سمت تهران راه افتادید. شنیدم خیالت آن قدر راحت بود که تا صبح توی بوفه اتوبوس خوابیدی و استرس نداشتی؟ مگر ممکن است؟

- یک روز توی خانه بودیم که مادرم گفت «بیا بریم نکا پیش دعانویس». گفتم مادر من، دعانویس چیه؟! من به این چیزها اعتقاد ندارم. خلاصه بحث کردیم و تهش مادرم گفت شیرم را حلالت نمی کنم اگر نیایی. راه افتادیم سمت نکا. توی مسیر کلی غر زدم که این همه راه آمدیم و فلان ... رسیدیم به خانه ای که توی حیاطش کیپ تا کیپ آدم ایستاده بود. چند دقیقه ای منتظر ماندیم که آن خانم دعانویس از اتاقش آمد بیرون و گفت «اون فوتبالیسته کیه؟» خب من 15 سالم بود و هنوز فوتبال بازی نمی کردم و بیشتر اهل والیبال بازی کردن بودم. ما فقط نگاهش کردیم.
 
دعانویس دوباره گفت «اونی که می خواد فوتبالیست بشه و اسمش خاصه کیه؟!» یکدفعه مادرم گفت «ما». من همین طور نگاه کردم که چرا گفتی ما! رفتیم توی اتاق و دعانویس بهم گفت: «تو نظر کرده ای و فوتبالیست خواهی شد.» حرف های آن بنده خدا برایم بی معنی بود اما الان که گفتید چرا توی بوفه اتوبوس خوابیدی، یاد آن دعانویس افتادم. خود من در فوتبالیست شدنم کاره ای نبودم.

این که تقدیرت بو فوتبالیست شوی، قبول. اما شیث رضایی آن قدر اشتباه توی زندگی اش کرده که کنار رفتنش از فوتبال ربطی به تقدیرش نداشته باشد؟

- همه اشتباهاتم را قبول دارم. پسربچه روستایی که تا قبل از فوتبالیست شدن فقط دو بار تهران آمده بود، شده بود ستاره. می رفتم توی یک پاساژ و جمعیت دورم جمع می شدند. می رفتم توی خیابان و ترافیک می شد. یکی می آمد جلویم و شناسنامه پسرش را نشان می داد که به عشق تو اسمش را «شیث» گذاشته ام.
 
الان من شیث رضایی به شما می گویم: «این داستان که می گویند فوتبالیست ها وقتی به جایی می رسند، خودشان را گم می کنند؛ یک حقیقت است.» من که از روستا آمده بودم تهران و هیچ کس را نمی شناختم، این قدر معروف شده بودم که چند نفر تتوی اسم من را روی بازوی شان زده بودند. خودم را گم کرده بودم. بنز خریدم؛ آپارتمان شیک بالای شهر. توی بچگی کاپیتان پرسپولیس شدم و انگار گیج و مات بودم و هیچ تغییری را حس نمی کردم.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان