خبرگزاری مهر-گروه هنر: «جاودانگی» اولین فیلم بلند مهدی فردقادری است که در مدت 145 دقیقه با فرمی متفاوت و به شکل سکانس پلان قصهاش را روایت میکند. این فیلم این روزها در گروه «هنر و تجربه» روی پرده است که به همین منظور نشستی با مهدی فردقادری نویسنده و کارگردان و آنا نعمتی و مارال فرجاد دو بازیگر فیلم داشتیم.
در بخش نخست این نشست درباره وضعیت گروه «هنر و تجربه» صحبت کردیم که می توانید در این لینک آن را مطالعه کنید. در بخش دوم نشست سراغ فیلم رفته و به نقد و بررسی آن پرداختیم که بیشتر درباره استفاده از فرم سکانس پلان صحبت کردیم که کارگردان به دفاع از انتخاب از این فرم پرداخت. بخش دوم نشست را در این لینک بخوانید.
در بخش سوم و پایانی نشست هم درباره نگاه زنانه فیلم، مساله عشق و مذهب، انتخاب بازیگران و نقاط ضعف و قوت بازیها صحبت کردیم. با ما در این نشست همراه میشوید:
* نقد من به فیلم «جاودانگی» هنوز بیشتر بر انتخاب فرم سکانس پلان است؛ امری که کارگردان آن را نمی پذیرد و من به نظرش احترام میگذارم چون فیلم او است و به عنوان یک منتقد دیگر نمیتوانم از یک سطحی بیشتر با او بحث کنم چون بحث پیش نمی رود. ولی اجازه میخواهم که همین سوال را از بازیگران فیلم بپرسم. من احساس میکنم که این فیلمنامه میتوانست در فرمی غیر از سکانس پلان، یک خروجی بهتری داشته باشد و فیلم بهتری باشد و شاید بتوان گفت به اندازه کافی فرم در اختیار فیلمنامه نیست. خانم فرجاد نظرتان چیست؟
مارال فرجاد: زمانی که ما بر سر کار رفتیم، هر کدام فیلمنامه خودمان را داشتیم یعنی ما کوپه خودمان را داشتیم و از داستان همدیگر خبری نداشتیم که ماجرا از چه قرار است تا اینکه من کل این فیلم را در شهر رُم دیدم. به دلیل آنکه ما جابجایی و تداوم حس داشتیم و باید حواسمان به دوربین و صحنه بود، کارگردان ترجیح داد که ما از برخی مسایل مطلع نباشیم که گیج نشویم. از نظر من به عنوان یک بازیگر و اولین تجربهای که داشتم، این سکانس پلان برایم جذابیت داشت چون هیچ کاتی میان بازی حسی من داده نمیشد و مانند تئاتری بود که بازی میکنم. در این سکانس پلان احساس میکردم که در صحنه تئاتر و در حال بازی تئاتر هستم ولی یک تفاوت مهم داشت و آن هم این بود که اگر شما روی صحنه بودید و توپوق میزدید، در نهایت از آن رد میشدید ولی اینجا هر اشتباهی هرچند کوچک باعث می شد که فیلم از اول ضبط شود و این مساله استرس را دوچندان میکرد.
به هر حال به نظرم سکانس پلان یکسری حسنها و معایب برای بازیگر حین اجرا دارد ولی چون در این فیلم اتفاقات را از زاویه ذهن یک پیرمرد مرور می کنیم و طبیعتا ذهن او کات ندارد، فکر میکنم ایده سکانس پلان برای این ایده جالب بود. البته نظرها متفاوت است ولی برای منِ بازیگر این جذابیت را داشت که تداوم حس داشته باشم.
مساله دیگری که من با آن مواجه بودم بازی در نقشی بود که از سن واقعی خودم بیشتر بود ولی دو ماه تمرین کمک کرد که با نقش ارتباط برقرار کنم. وقتی روز اول به من گفتند این پسر 22 ساله شماست، من از آن پسر تنفر داشتم ولی روز آخر به او میگفتم «پسرم».
* این مساله فقط در مورد رل خودتان است، ولی در مورد فیلم به عنوان یک اثر مستقل آیا فکر میکنید این فیلمنامه و خروجی اگر درگیر سکانس پلان ماندن نمیشد، فیلم بهتری نبود؟
فرجاد: به نظر من اگر این فرم انتخاب نمی شد «جاودانگی» تکرار بقیه فیلمها می شد. این فرم است که آن را متفاوت کرده و باعث شده که حتی در جشنوارههای آن طرف مورد توجه قرار بگیرد. من فکر میکنم با وجود شرایط سخت کاری در قطار و رفت و آمد دوربین، فرم سکانس پلان به امتیاز این فیلم بدل شده است.
من فکر میکنم با وجود شرایط سخت کاری در قطار و رفت و آمد دوربین، فرم سکانس پلان به امتیاز این فیلم بدل شده استآنا نعمتی: درواقع دلیل حضور من همین مساله و متفاوت بودن آن است. شاید اگر این یک فیلمنامه عادی بود و به صورت سکانس پلان اجرا نمیشد، من بازی نمیکردم.
من از قصه بقیه بچهها خبر نداشتم و فقط میدانستم که همه زنها و مردها یکی هستند و وقتی میدیدم مردها هیچ ربطی به هم ندارند با وجود اینکه یکی هستندو هیچ المانهایی از همدیگر در آنها وجود نداشت، جذابیت این سکانس پلان برایم بیشتر میشد. اگر «جاودانگی» به صورت عادی فیلمبرداری شود یا مانند بقیه فیلمهایی که در این سالها بازی کردم، قصهای با فلشبک و فلشفوروارد بود دیگر فیلم متفاوتی نبود.
شما بر این باورید که تکنیک به فیلم قالب شده است ولی برای من که به عنوان بازیگر 19 سال کار میکنم، یک بار باید اتفاق و تجربه اینچنینی رخ میداد.
مهدی فردقادری: قسمت مهمی از این فیلم بر اساس ذهن ریاضی و نه ذهن احساسی است در نتیجه افراد میتوانند با تمرین به آن دست پیدا کنند و فقط باید تمرینات را به درستی برای آنها بچینیم. شما اگر پیچهای ما در درون راهروهای قطار را بشمارید، حدود 170 پیچ داریم. شما در این پلان سکانسها یک بار هم نمیتوانید پیدا کنید که بازیگر من از دوربین عقب و یا جلو بیفتد، یعنی سر پیچ که ما میچرخیم، دوربین یک لحظه خالی میشود و بعد بازیگر میآید و همزمان این اتفاق میافتاد. در فیلمبرداری شما یک بار شاهد یک تکان نبودید.
در مورد اینکه گفته می شود که این فیلم میتوانست بهتر باشد، صادقانه میگویم اصلاً برایم اهمیت ندارد که فیلم من بهتر شود، چون به دنبال این نیستم که بهترین فیلم را بسازم بلکه قصد دارم کاری کنم که جذاب باشد. آن نسخه ای که من می توانستم با کات بسازم قطعاً فیلم بهتری میشد ولی برایم اهمیتی ندارد که آن نسخه ساخته شود زیرا اولویت برای من، تجربه و یک کار سخت است. همه تقریباً مطمئن بودند که این فیلم ساخته نمیشود در نتیجه اولویت اول من این بود که یک کار به این سبک انجام دهم و بهتر بودن، ماجرای پس از آن است.
آن نسخه ای که من می توانستم با کات بسازم قطعاً فیلم بهتری میشد ولی برایم اهمیتی ندارد که آن نسخه ساخته شود زیرا اولویت برای من، تجربه و یک کار سخت است* من فیلم «جاودانگی» را بیشتر از اینکه فیلم مردانه ببینم، فیلم زنانه میبینم. به نظرم حال و هوای آن و در کل جنس آن کاملاً زنانه است و برایم جالب است که شما به عنوان نویسنده و کارگردان این میزان جزئیات را از دنیای زنان می دانید.
فردقادری: فیلم «جاودانگی» قصه یک مرد است.
* درست است که در ذهن یک مرد میگذرد ولی دنیای آن زنانه است.
فردقادری: «جاودانگی» اساساً فیلم جزئیات است. من کلا در زندگیام روی جزئیات بسیار دقیق هستم و شاید کلیات یادم برود ولی جزئیات از ذهنم نمی رود و فکر می کنم زنان هم در رفتار و گفتارشان یک جزئیاتی دارند که به دلیل اینکه من روی جزدیات حساس هستم متوجه آنها می شود و این باعث شده در فیلمنامه هایم هم بتوانم توصیف خوبی از آنها داشته باشم. من فکر میکنم زنان را خیلی خوب نمیشناسم زیرا از نظر من زنان موجودات پیچیدهتری نسبت به مردان هستند. قسمت مهم آن این است که من، زنهای فیلم را بر اساس جزئیاتشان نوشتم و قصهپردازی آنها را انجام دادم. به قول شما مشکلی که شاید مردها خوب زنها را نمینویسند این است که شمایلی از زنها مدنظرشان قرار میگیرد که آن شمایل را مینویسند. برای مثال شما میتوانید در نشانههای فیلم ما مشاهده کنید که گردنبند و انگشترمان، یکسان و موی سر تمام زنهای فیلم حتی سودابه بیضایی و به جز مادر، بافته شده است، یعنی تمام زنانی که یکی هستند، مویشان بافته شده است.
* چرا مردهای قصه شما آنقدر دیکتاتور هستند؟ در این فیلم مردان حتی در اوج عشق و عاشقی دیکتاتور هستند، گویی این عشق را فقط برای خودشان میخواهند.
فردقادری (با خنده): چون خودم دیکتاتور هستم. به نظر من مردان فیلمم دیکتاتور نیستند بلکه افراد ناکاملی هستند که تلاش میکنند در طول زمان کامل شوند.
در دومین قصه، پسری میخواهد به خواستگاری برود و پدرش خیلی دیکتاتور است، او را اذیت میکند ولی او اصرار دارد زن مسیحی بگیرد که این خارج از چارچوب خانواده آنهاست. همان پسر قصه دوم، در طول گذر زمان تبدیل به یک پیرمرد و فرد بهتری شده است. در نتیجه به پسر خودش میگوید که «قدر زنت را بدان». علی استادی یک دهه قبل از آقای علیپور است و به دلیل فوت مادرش، لباس سیاه به تن دارد اما وقتی وی تبدیل به پیرمرد میشود، به فرزند خود میگوید «چتر سیاه به دست نگیر، چتر رنگی بگیر و شیرینی بین مردم پخش کنید». یعنی گذر زمان باعث شده تا تبدیل به فرد بهتری شود. دلیل این امر، زنهای فیلم و رابطهاش با آن فرد است. یعنی در طول زمان جدا از مذهبی که این فرد دارد، آن زن به او کمک کرده که تبدیل به فرد بهتری شود. هر قصه یک زن دارد که زن آن قصه به مرد قصه کمک میکند و کامل شدن مرد در پایان فیلم، نتیجه برخورد وی با زنهای زندگیاش یعنی همسرش، مادرش و خواهرش است.
* به اعتقاد من این فیلمنامه دو فاکتور بسیار مهم دارد؛ عشق و مذهب. درباره عشق کمی صحبت شد که همین مواجهه مردان با زنان قصه باعث میشود که به مرور افراد بهتری شوند. ولی من احساس میکنم مساله مذهب و نقش آن در زندگی افراد آنقدر در دیالوگ ها به صورت گل درشت مطرح می شود که از قصه بیرون می زند.
فردقادری: وقتی در فیلم درباره مذهب حرف زده میشود، از داستان بیرون میزند؟
* بحث معجزه و رفتن به سمت مکانی مقدس به عنوان جایی که ممکن است معجزه در آنجا اتفاق بیفتد، بحث حجاب و مسیحی و مسلمان بودن در قصههای شما تنیده است ولی به نظرم در دیالوگها بیرون میزند.
فردقادری: دو قسمت وجود دارد؛ یک قسمت در مورد تفاوت مذهبها که یک نفر مسلمان و یک نفر مسیحی است که در این مساله تعداد دیالوگهای ما به پنج مورد هم نمیرسد؛ یعنی پنج دیالوگ بیشتر در مورد این مساله نخواهیم داشت.
* بحث من تفاوت مذهب نیست، بلکه خود مذهب و به ما هو مذهب مهم است.
فردقادری: به همان نسبت و شاید هم بیشتر افراد فیلم درباره سیاست صحبت میکنند.
فیلم از یک جامعه نشأت میگیرد که اگر دقت کنید آدمهای آن جامعه به شهرهای مختلف سفر میکنند، وقتی یک نفر به مشهد و یا شهرستانی سفر میکند و به یک امامزاده میرود، طبیعی است که از مذهب صحبت میکند و وقتی فرزند کسی بخواهد به دنیا بیاید، درگیر نذری است تا فرزندش به دنیا بیاید باز هم مساله مذهب دین مطرح است. در نتیجه مذهب، سیاست و دغدغههای اجتماعی در همه افراد اجتماع و شخصیتهای فیلم وجود دارد و عجیب به نظر نمیرسد. به فراخور هر کدام از قصهها، مذهب به معنای ماوراء وجود دارد یعنی وقتی افراد از شفا صحبت میکنند، برای مثال میگویند که بچه بودند و فردی شفا گرفته است؛ تمام اینها اعتقاد افراد به چیزی بیشتر از زندگی مادی است و این به نظرم بسیار طبیعی است.
فرجاد: دوستانی که این فیلم را تماشا کرده بودند به من گفتند «چقدر داستان شما ریشههای مذهبی دارد». این مساله تنها به کوپه ما مربوط نمیشود، بلکه به کوپه آنا نعمتی و کوپههای دیگر هم مربوط میشود. فکر میکنم وقتی یک نفر فیلمنامهای خلق میکند، از وجود خودش در آن فیلمنامه استفاده میکند. من اگر قرار باشد روزی فیلمنامهنویس باشم، با توجه به آن تفکری که دارم و در آن بزرگ شدم، صد درصد از خودم نشانههایی در فیلمنامه وجود دارد. این نشان میدهد که کارگردان و فیلمنامهنویس در فضایی بودند که مذهب و عشق را شناخته است. به هر حال فکر میکنم این مساله کمی شخصی است و به دیدگاه فیلمنامهنویس برمیگردد.
* مردان خودپسند داستان حتی وقتی عاشق هستند، زن محبوب شان را برای خودشان میخواهند و میگویند من این فرد را برای خودم دوست دارم.
فرجاد: بله، چیزی از ریشههای خودخواهی و خودشیفتگی دیده می شود.
نعمتی: بله دقیقاً همینطور است. نگاه مردان قصه بیشتر از خودخواهی و تعصبات شخصی شان نشات می گیرد و ربطی به مذهب ندارد که این مسئله از جامعهای که در آن زندگی میکنند، نشأت میگیرد.
* آقای فردقادری چرا انتخاب بازیگران فیلم اینگونه است؛ از بازیگران حرفهای دارید تا بازیگرانی که به نقطه ضعف فیلم تبدیل شدهاند.
فردقادری: چند نکته وجود دارد؛ اول اینکه به هر حال من فرد کاملی نیستم و به قول خانم نعمتی شاید اشتباهاتی داشته باشم. من 24 بازیگر اصلی دارم که از نظر خودم چند نفر از آنها خیلی خوب هستند، یک تعداد خوب هستند و چند نفر هم اگر به عقب برگردم، آنها را انتخاب نمیکنم. درباره بازیگران باید بگویم که مشکل من به هیچ وجه اسم افراد نبود، بلکه مساله من این بود که افراد چقدر میتوانند پلان سکانس بازی کنند؛ در اینجا حق را به من بدهید که بسیاری از بازیگران نمیتوانند پلان سکانس بازی کنند، چون این تجربه چهارمین پلان سکانسی است که من میسازم و دیگر می دانم که برخی از بازیگران توانایی آن را ندارند. به دو نفر از بازیگران از دوران بچگی علاقه داشتم ولی زمانی که با هم تمرین کردیم، من از آنها عذرخواهی کردم به دلیل اینکه بازیگر پلان سکانس نبودند.
من بازیگران بهتری میتوانستم انتخاب کنم ولی مشکل آنها این بود که نمیتوانستند دیالوگ حفظ کنند و در این فیلم حتی یک واژه اضافه و کم، زمان فیلم را به هم میریختجدا از انتخاب بازیگر، به نظرم قصههای من در این فیلم از یک جایی به بعد، قصههای بهتری است یعنی از دهه 30 به بعد، من قصههایم را بهتر نوشتم و قصه همنسلیهای خود را بدتر نوشتم و دلیل آن این است که من بیشتر با افرادی که سنشان از خودم بیشتر است، زندگی میکنم تا افرادی که همسن خودم هستم.
دوم اینکه من برای انتخاب بازیگران فیلم «جاودانگی» 800 بازیگر را دیدم که از این تعداد، 500 نفر آنها برای نقش جوانان بودند. البته همانطور که اشاره کردم من دنبال بازیگرانی بودم که بتوانند در مدت زمان طولانی فیلم فرم سکانس پلان را حفظ کنند. من بازیگران بهتری میتوانستم انتخاب کنم ولی مشکل آنها این بود که نمیتوانستند دیالوگ حفظ کنند و در این فیلم حتی یک واژه اضافه و کم، زمان فیلم را به هم میریخت.
به طور کلی به نظر من تمام افراد و بازیگران فیلم به اندازه ظرفیت خودشان تلاش کردند ولی صادقانه باید بگویم شاید من در برخی از انتخابهایم اشتباه کردم. فیلم «جاودانگی» جزو معدود فیلمهایی است که بازیگر اصلی زیادی دارد در نتیجه ممکن است خطای انسانی در آن اتفاق بیافتد؛ البته من از تمامی آن بازیگران دفاع میکنم.