علی ربیعی ، سخنگوی دولت این هفته به دیدار خانواده ی ریحانه یاسینی ، خبرنگار ایرنا که در حادثه ی واژگونی اتوبوس خبرنگاران جان خود را از دست داد، رفته بود که ویدئویی از گریه های شدید او در این دیدار مورد توجه قرار گفت.
علی ربیعی پس از این دیدار در توییتر خود نوشت: «دیروز به خانه ریحانه و مهشاد رفتم؛ و هنوز روح و جانم آنجا جا مانده است.»
ربیعی همچنین در مراسم یادبود ریحانه یاسینی که در محل خبرگزاری ایرنا برگزار شد، ضمن عذرخواهی از خانواده ی اصحاب رسانه به خاطر کاستی های موجود، با خانواده ی ریحانه یاسینی اظهار همدردی کرد.
سخنگوی دولت در این مراسم اظهار کرد: «احتمالا کاستی های و نقصان هایی بوده و از خانواده اصحاب رسانه برای کاستیهایی که بوده عذرخواهی میکنم و پوزش میطلبم و امیدوارم که این اتفاقات باعث شود ما کاستیها را جبران کنیم.»
ربیعی همچنین گفت: «احساس بهرادمهرجو همسر مرحوم یاسینی و آقای یاسینی پدر آن مرحوم را درک میکنم زیرا من هم این وضعیت را در زندگی خودم تجربه کردهام و میفهمم که آنها آمال و آرزو و خاطره و عشقشان را به خاک سپرده اند.»
علی ربیعی در سال 95 در برنامه ای تلویزیونی از مرگ همسر و فرزند خود گفته بود. او همسر خود را در سال 85 و فرزندش را نیز در سال 86 از دست داده است.
ربیعی در این برنامه گفت: «گاهی اتفاقاتی رخ میدهد که فکر میکنید که دیگر زندگی برایتان مفهومی ندارد، من در آن دوران سخت، بیکار هم شده بودم.»
وی درباره ی علت درگذشت همسر خود گفت: «از بیماری سرطان همسرم دیر مطلع شدیم اما هرچه داشتیم گذاشتیم و مراحل معالجه او را به طور کامل انجام دادیم، اما متاسفانه او فوت کرد.»
ربیعی در خصوص فوت فرزندش نیز گفت: «ماه رمضان عابربانکم را به پسرم دادم تا به دوستانش در فرحزاد افطاری بدهد. باتوجه به اینکه عادت داشتیم خوردن شام را به ساعت های پایانی شب موکول کنیم به او گفتم افطار که کرد شام را به خانه بیاید تا با هم بخوریم.»
«ساعتها از اذان گذشت و خبری از فرزندم نشد، به فرحزاد مراجعه کردم و هرچه گشتم او را پیدا نکردم. اتفاقی به کلانتری رفتم، آنها گفتند فردی را که تصادف کرده بود، لحظاتی پیش به بیمارستان حضرت رسول اکرم انتقال دادند. با توجه به اینکه عابربانک من در جیب او بود فرزندم را به نام “علی ربیعی” در بیمارستان پذیرش کرده بودند، او 21 روز در بیمارستان در کما بود و بعد فوت کرد.»
«بعد از گذشت یکسال از این حادثه راننده ای که با فرزندم برخورد کرده بود خود را به کلانتری معرفی کرد و دادگاهی شد که من با بخشیدن او، مانع از به زندان رفتنش شدم.»
«با توجه به مسئولیتم در جامعه معتقد بودم که این فرد که در خیابان لایی می کشد را ما تولید کردیم و از سیاست های غلط من این فرد به این میزان بی تعهد بار آمده است، چراکه اگر فرزندم را به موقع به بیمارستان می رساند اون قطعا زنده می ماند.»
«بعدها یک راننده تاکسی به من گفت سه مسافر برده و بازگشته بود و همچنان فرزندم در کنار خیابان افتاده بود. از این رو به نظر می رسد فرزندم از ساعت 10 شب تا دیروقت در گوشه ای از خیابان افتاده بوده باشد.»