بررسی تبار، خانواده و مقام مسلم بن عقیل علیه السلام

در عصر جاهلیت که موازین الهی و ارزش های اخلاقی فراموش شده بود، خاندان بنی هاشم به لحاظ اعتقادات، فضایل و مکارم، در اوج عزت و منزلت اجتماعی قرار داشتند و به همین دلیل از میان این طایفه برترین شخصیت ها بر آمدند؛ چهره های مقدس و مکرّمی که هدایت و ارشاد جامعه بشری را عهده دار شدند و در نبرد با کفر و نفاق، حماسه های جاویدی را رقم زدند

بررسی تبار، خانواده و مقام مسلم بن عقیل علیه السلام

مقدمه

در عصر جاهلیت که موازین الهی و ارزش های اخلاقی فراموش شده بود، خاندان بنی هاشم به لحاظ اعتقادات، فضایل و مکارم، در اوج عزت و منزلت اجتماعی قرار داشتند و به همین دلیل از میان این طایفه برترین شخصیت ها بر آمدند؛ چهره های مقدس و مکرّمی که هدایت و ارشاد جامعه بشری را عهده دار شدند و در نبرد با کفر و نفاق، حماسه های جاویدی را رقم زدند. اما با وجود این کارنامه درخشان و تأکیدهای رسول اکرم(ص) درباره رعایت حرمت خاندان پاکش، دشمنان شقاوت پیشه و زمامداران خودسر به این خاندان با عزت ستم های بی حد روا داشتند. مورخان درباری و نویسندگان متعصب نیز از بیان حقایق درباره فروغ های فروزان هاشمی و طالبی مضایقه کرده اند و گاه سیره عملی و نظری ایشان را آمیخته به تحریفات، افترائات و موهومات جلوه داده اند؛ چنان که بر عقیل که نسب شناسی فاضل بود و نبوغ فراوان داشت و در پاسداری از دین رزمنده ای مقاوم بود تهمت های ناروا وارد کرده اند. آن دلیرمرد هاشمی نسب، در انتخاب همسر، با آگاهی عالی در شناخت نسب ها، زنی از نبطی ها را، با تربیتی شایسته که لیاقت دارد در دامان خود پسرانی چون مسلم را پرورش دهد، برمی گزیند؛ اما مورخان از ذکر این رخداد روی برتافته اند و درباره مادر مسلم چنین اشاعه کرده اند که مادر این بزرگوار کنیزی بود که معاویه آن را در شام خرید و به پدرش هدیه کرد!

درحالی که اگر این موضوع واقعیت داشت، عبیدالله بن زیاد و والیان اموی که بر مسلم اتهاماتی چون تفرقه انگیزی در کوفه و شرب خمر در مدینه وارد می کردند از آن برای سرزنش و طعن و جرح وی بهره می گرفتند.

مسلم بن عقیل به شرافت هاشمی بسنده نکرد و جرعه های جان بخشی از سرچشمه علم علی (ع) نوشید و از تعالیم دو ریحانه رسول اکرم(ص)، امام حسن و امام حسین(ع) نیز فیض برد. شجاعت و شهامت شگفت مسلم چنان بود که حتی دشمنان درباره اش زبان به اعتراف گشوده اند. او در نبرد صفین، همگام با حضرت علی(ع)، فرمانده جناح راست لشکر آن حضرت بود و هنگام امامت امام حسن مجتبی(ع) در دفاع از حریم ولایت از هیچ گونه مجاهدتی دریغ نداشت.

حضور مسلم در فتوحات صدر اسلام، مؤید آن است که وی با امام حسین(ع) تفاوت سنی زیادی نداشت و میان آن دو عموزاده دوستی با سابقه و مصاحبتی پر حرارت وجود داشت؛ تا آنجا که امام حسین(ع) به وی همچون مردی عالم، آگاه، خردمند، مقاوم و با صلابت اعتماد داشت و آن گاه که می خواست فردی از بنی هاشم را برای ارزیابی اوضاع کوفه بفرستد تا در غیاب او امور را با رعایت موازین قرآنی و سنت محمدی سامان دهد، مسلم را برگزید و فرمود: «او برادرم، پسرعمویم و مورد اعتماد من است». با این حال برخی نویسندگان درباره این نخستین شهید هاشمی در حماسه عاشورا قضاوت های نادرستی کرده اند و حتی در مواردی دچار تناقض های آشکاری گردیده اند. در این نوشتار، تبار، خانواده و مقام مسلم بن عقیل بررسی می شود.

تبار مسلم

1. نیاکان

بنی هاشم از نسل و نبیره های هاشم بن عبدمناف، جدّ مکرم حضرت رسول اکرم(ص) هستند که حضرت مسلم بن عقیل مفتخر به انتساب به این شجره طیبه است. آنان تیره ای از قبیله قریش هستند که در مقایسه با سایر تیره ها، حتی پیش از طلوع وحی و ظهور اسلام در حجاز، از موقعیت اجتماعی و منزلت والاتری برخوردار بودند و از آن پس به عنوان مقربان خاتم رسولان در صحنه های فرهنگی، فکری و سیاسی جهان اسلام ایفای نقش کردند و میان مسلمانان جایگاه ویژه ای یافتند. حضرت محمد مصطفی(ص) فرمودند: «خصومت با این خاندان نفاق بوده، دیدار با بنی هاشم سنت، و عیادت از ایشان واجب است».

این سلسله در فقه اسلامی موضوع برخی احکامند؛ چراکه بخش ذوی القربای از خمس به بنی هاشم اختصاص دارد و جز در موارد خاصی، از مصرف زکات منع گردیده اند که بر اساس برخی روایات، این ویژگی ها از شأن والای ایشان حکایت دارد. ابراز محبت در حق این خاندان، به عنوان خویشاوندان خاتم الانبیاء، فرهنگی رایج و سنتی پسندیده در دنیای اسلام به شمار می رود.

بنی هاشم با همه گرفتاری هایی که با آن مواجه بوده اند، شأن اجتماعی خود را از یاد نبرده و در سلحشوری و مقاومت، استغنای طبع، و پاکی و عفت و حیا نامدار بوده اند. (مجلسی، 1430ق، ج16، ص234، ج96، ص234؛ بلاذری، 1378ق، ج4، ص111و 112؛ شیخ طوسی، 1364ش، ج4، ص57 و58؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1383ش، ج12، ص702و 703؛ حسینی دشتی، 1379ش، ج3، ص280)

نیاکان مسلم، تا حضرت ابراهیم خلیل(ع)، همگی موحد و معتقد به خدای یکتا بوده اند؛ بلکه از برخی احادیث بر می آید که اجدادش غالباً فرستادگان الهی، حاملان دین خدا و هادیان مردم بوده اند. فرزندان اسماعیل ذبیح که نسب مسلم به او منتهی می گردد همگی اوصیای شیخ الانبیاءِ (ابراهیم خلیل الله) بوده اند و احفادشان در گذر تاریخ ضمن اینکه امارت مکه را عهده دار بوده اند در عمران این شهر شریف کوشیده اند. آنان خانه کعبه را نوسازی نمودند، در حفاظت و حراست از این قبله گاه مسلمانان اهتمام ورزیدند و حجگزاری بیت الله الحرام را ترویج کردند. ضمن اینکه مرجع مورد اعتماد اهالی حجاز نیز به شمار می آمدند. آنان نسل به نسل میراث فرستادگان الهی را به یکدیگر می سپردند تا آنکه نوبت به عبدالمطلب رسید و این بزرگوار ابوطالب را وصی خود گردانید و آن ودایع را پس از بعثت نبی مکرم(ص) تسلیم آن فروغ سرمدی نمود. (جاحظ، 1389، ص88 - 90؛ قمی، 1378، ج1، ص38و 39؛ دائرة المعارف تشیع، 1383ش، ج3، ص495)

جدّ مسلم عبدالمطلب بود. وی تنها فرزند هاشم و شیخ این خاندان، حدود شصت سال شریف مکه بود. زمانی که او چشمه زمزم را حفر نمود و آبی گوارا جاری ساخت، به دلیل این کرامت بر منزلتش افزوده شد و به سیّد بطحاء معروف گشت. ساکنان مکه و حوالی آن، در شدائد و گرفتاری ها به او مراجعه می کردند و به برکت وجود این شخصیت نورانی و آراسته به کمالات انسانی، حق تعالی بلاها را از آنان دفع می کرد. خاتم انبیاء (ص) که به تصریح قرآن بیاناتش از امیال نفسانی مبرّاست با افتخار خاصی به عبدالمطلب مباهات می کرد. بدون تردید رسول اکرم(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و ائمه بعد از آن حضرت، سروران این شجره مبارکه که {أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ} هستند (ابن هشام، 1355 ق، ج1، ص169؛ زرکلی، 1409 ق، ص499و 500؛ عابدین، 1372ش، ص22 24)

2. جدّ والامقام

عبدالمطلب وقتی در بستر مرگ قرار گرفت، کفالت حضرت محمد(ص) را به ابوطالب سپرد. ازاین رو ابوطالب پس از بعثت پیامبر(ص)، به آیین اسلام رو آورد و مصلحت را در کتمان ایمان خود دانست تا بتواند به عنوان سرپرست قبیله هاشم، از مصطفای پیامبران دفاع کند. با وجود شواهد مستند، مدارک متقن و قرائن متعدد مبنی بر ایمان عبد مناف، معروف به عمران و مشهور به ابوطالب، دشمنان و در رأس آنان امویان، به منظور کاستن از قدر و منزلت این خاندان، به دروغ چنین اشاعه کرده اند که ابوطالب مشرک از دنیا رفت و برای نیل به این مقصد شوم، روایاتی نیز جعل نمودند. درحالی که این بزرگوار والد نخستین امام، و از هرگونه آلودگی مشرکان مبراست و طبق احادیث معتبر، از اصلاب و ارحام مطهر است.

درایت، سخاوت و حق طلبی ابوطالب در عصر جاهلیت معروف است و پیش از آنکه برادرزاده اش به پیامبری مبعوث گردد، از رسول اکرم(ص) اموری را مشاهده کرد که هر یک از آنها برای ایمان او کفایت می کند. مورّخان سروده هایی از ایشان نقل کرده اند که محتوای آنها مؤید موحد بودن ابوطالب است. خدمات ارزنده او در حق خاتم الانبیاء و مقاومت بی شائبه اش در برابر فشارهای دشمنان آن حضرت، بارزترین گواه بر مسلمان بودن این هاشمی با اقتدار است. از طرفی ابوطالب بسیار مورد لطف و عطوفت پیامبر اکرم(ص) بود و آن حضرت بارها عموی خود را تجلیل کرده و ستوده بود. همچنین خطبه ای که ابوطالب هنگام ازدواج پیامبر(ص) با خدیجه کبری انشا و قرائت نمود و نیز وصیتی که از وی در منابع تاریخی باقی مانده است، از یکتاپرستی او حکایت دارد؛ چنان که ائمه هدی: و اصحاب صادق رسول اکرم(ص) نیز با صراحت ابوطالب را به پاکی، درستی و ایمان راستین یاد کرده اند. (ابن ابی الحدید، 1378ق، ج14، ص55-76؛ ابن سعد، بی تا، ج1، ص119و 120؛ یعقوبی، 1371ش، ج1، ص375 ص393؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1385، ج5، ص618 620؛ دائرة المعارف تشیع، 1383، ج1، ص414)

ابوطالب با فاطمه بنت اسد، که بانویی هاشمی بود، ازدواج کرد. او نخستین زن هاشمی است که فرزندان هاشمی به دنیا آورد. هنگامی که فاطمه می خواست وضع حمل کند، دیوار کعبه برایش شکافته شد و در این مکان مقدس و مبارک، فرزند خود، حضرت علی(ع)، را به دنیا آورد؛ به همین دلیل پاکی و پرهیزگاریش شهرت یافت. او نه تنها مادر ولی رسول خدا(ص)، علی مرتضی(ع)، بلکه والده ائمه است. فاطمه بنت اسد در حق پیامبر اکرم(ص)، با نهایت عطوفت، مادری می نمود و آن بزرگوار را بر اولاد خویش مقدم می داشت. پیامبر(ص) نیز برایش احترام قایل بود و این بانو را تکریم می کرد. حاصل پیوند پاک ابوطالب با این بانوی هاشمی، چهار پسر به اسامی طالب، عقیل، جعفر و حضرت علی(ع) و دو دختر به نام های فاخته (ام هانی) و جعانه است. (ابن سعد، بی تا، ج8، ص222؛ ابن اثیر، بی تا، ج5، ص717؛ کلینی رازی، 1352ش، ج1، ص453؛ ابن عبدالبر، 1328ق، ج4، ص1891)

3. پدر

ابوطالب همواره نسبت به فرزند مکرمش، عقیل، مهر می ورزید. خاتم پیامبران(ص) هم فرمود:

عقیل را از دو جهت دوست می دارم. یکی آنکه والدش به او علاقه دارد، دیگر آنکه شخصاً به وی اشتیاق می ورزم. (ابن هشام، 1355ق، ج1، ص263؛ مجلسی، 1403 ق، ج35، ص118؛ صدوق، 1354ش، ص156؛ همو، 1366ش، ج1، ص38)

عقیل در برخی غزوات، از جمله نبرد موته و جنگ حنین، سلحشورانه حضور یافت. در غزوه حنین عده ای از مسلمانان بر اثر حملات غافلگیرانه دشمن، سراسیمه می گریختند؛ اما عقیل پایداری کرد. او که محرم اسرار خاندان عترت بود، در مراسم تشییع و دفن حضرت فاطمه زهرا3 حضور داشت و موقعی که عثمان ابوذر غفاری را به دلیل افشاگری درباره وی به بیابان ربذه تبعید می کرد، عقیل به همراهی حضرت علی(ع)، امام حسن و امام حسین(ع) و عمار یاسر، آن مجاهد بزرگ را بدرقه می کرد. (شیخ عباس قمی، 1378ش، ج1، ص158 و 159؛ واقدی، 1405ق، ج2، ص476؛ ابن هشام، ج2، ص375، ج4، ص135؛ رستم طبری، 1383 ق، ص13 و ص48؛ ابن اثیر، 1385ق، ج3، ص112)

عقیل در مورد انساب، طوایف، جوامع، رویدادها و درگیری های قبایل، از تمام آگاهان قریش آگاه تر و داناتر بود و او این توانایی ها را با صراحت رأی، جسارت ابراز معلومات و شجاعت افشای کارنامه تبهکاران توأم می ساخت و در دفاع از شریعت محمدی، دشمنان خاندان طهارت را رسوا می کرد؛ به همین دلیل معاویه همواره می کوشید تا دلش را به دست آورد، باعث خشم او نشود و از زبان گزند عقیل در امان باشد.

عقیل در حدیث، تفسیر قرآن و مباحث فقهی دستی داشت. محدثان شیعه او را در شمار اصحاب و راویان حضرت علی (ع) ذکر کرده و به روایاتی که نقل نموده، اعتماد نموده اند؛ حتی در منابع روایی اهل سنت مقام عقیل در قلمرو حدیث مسلّم است. (احمد مظفر، 1388ق، ص6 و 7؛ ابن ابی الحدید، 1379ش، ج5، ص178؛ شوشتری، 1392 ش، ج2، ص150؛ عابدین، 1372ش، ص52)

عقیل در نبرد صفین، در رکاب برادرش، حضرت علی(ع)، با معاویه جنگید. ضحاک بن قیس فهری، کارگزار معاویه در عراق به تاخت و تاز پرداخت و عده ای را به خاک و خون کشید تا قلمرو امیرالمؤمنین(ع) را ناامن نشان دهد. عقیل وقتی از این نیرنگ شوم باخبر شد، طی نامه ای ضمن اعلام آمادگی برای اطاعت از دستورات مولای متقیان و خنثا کردن نقشه های امویان، تصریح نمود: «سوگند به خداوند، زندگی بدون وجودتان گوارا نخواهد بود و از آن بیزارم». امام در پاسخ به وی نوشت:

اینکه پیشنهاد کرده ای با پسران خود و برادرانت نزد من آیی، به این کار نیازی نیست. پسندیده و راه یافته بر جای خویش باش؛ به خداوند قسم، دوست ندارم همراه من کشته شوید.

زمانی عقیل در کوفه به محضر امام آمد و از حضرت علی(ع) سهم و حقوقی از بیت المال خواست. مولای متقیان در برابر این تقاضای عقیل آهن گداخته ای را به دست او نزدیک کرد؛ برخی خواسته اند این ماجرا را بر خطای عقیل حمل کنند؛ درحالی که امام می خواست، از یک سو برادر خود را تربیت کند و او را به رشد اخلاقی والاتری برساند و از جانب دیگر به مردم هشدار دهد که نسبت به اموال عمومی این گونه حساس باشید؛ چراکه انسان وارسته باید بر امیال نفسانی خود مهار زند و با پیشه کردن قناعت و کار و تلاش، در طلب خشنودی خداوند باشد. (مسعودی، 1370ش، ج1، ص718-723؛ ابن ابی الحدید، ج3، ص120 و ج16، ص152؛ نهج البلاغه، نامه 36؛ دینوری، 1414ق، ص57؛ ثقفی کوفی، بی تا، ص149؛ مقرّم، 1407ق، ص29و30)

عقیل پس از شهادت امیرالمؤمنین(ع)، عازم سرزمین شام شد تا در دربار معاویه، از فضایل و مناقب خاندان پیامبر اکرم(ص) سخن گوید و امویان و کارگزاران آنان را رسوا کند. او وقتی به کاخ فرزند ابوسفیان رفت، هرگز مطلبی که نشان تأیید کارنامه وی باشد، بر زبان نیاورد و در برابرش فروتنی نکرد و در گفت وگو با معاویه به تقبیح حسب و نسب او پرداخت و کردار ناستوده اش را مذمت کرد و از جنایات، تبهکاری ها، خیانت ها و خلاف های معاویه و مأمورانش پرده برداشت. (عبدالجلیل رازی، 1391ش، ص188؛ ابن ابی الحدید، ج11، ص251؛ مقرّم، 1407ق)

عقیل دارای هفده پسر و هفت دختر بود. از فرزندان و نوادگانش شش نفر در حماسه عاشورا به شهادت رسیدند. نسل او از طریق پسرش ابومحمد عبدالله استمرار یافت و اولاد و احفاد و خاندانش به عقیل موسومند. امام سجاد(ع) فرمودند: «ایامی را به یاد می آورم که فرزندان عقیل در کنار پدرم اباعبدالله الحسین(ع) حضور داشتند. ازاین رو قلبم به سوی آنان متمایل می گردد».

یاد و نام نیکوی عقیل در نسل های باقی مانده از وی بر جای مانده است و میان آنان دانشمندان سرشناس، فقهای برجسته، ادیبان خوش سخن، محدثان جلیل القدر، کارگزاران و فرمانروایان صالح و لایق، نسب شناسان آگاه دیده می شود که در کربلا، نجف، کوفه، حلّه، حلب، بیروت، نصیبین، مدینه، یمن، مصر، طبرستان، گرگان، کرمان، قم و اصفهان پراکنده بوده اند. با این حال، مورخان و رجال نگاران متعصب و وابسته به دربارهای اموی و عباسی، در حق اولاد و احفادش به بدگویی و مذمّت پرداخته اند و در خصوص برخی شخصیت های این خاندان اتهاماتی واهی و بی اساس مطرح نموده اند. همچنین کوشیده اند حماسه آفرینی های عقیل و فرزندانش را با انگیزه های سیاسی مخدوش کنند.

عقیل که در اواخر عمر نابینا شده بود، به سال پنجاه هجری و در 96 سالگی درگذشت و پیکرش در مقبره بنی هاشم، واقع در بقیع، دفن گردید. (واقدی، 1405ق، ج4، ص28؛ ابن ابی الحدید، 1378ق، ج3، ص120؛ عالمی، 1346ش، ج4، ص281؛ مقرّم، 1407ق، ص31 و32؛ ابی نصر بخاری، 1381ق، ص4؛ ابن عنبه، 1417ق، ص3234؛ صحتی سردرودی، 1383، ص147؛ حسینی، 1388ش، ص305)

4. مادر

عقیل با در نظر گرفتن دستورات سازنده رسول اکرم(ص)، هرگز در انتخاب همسر و تشکیل خانواده کوتاهی نکرد. وی که آگاهی درستی از طایفه با اصالت نبطی داشت، همسری از این خاندان برگزید. برخی مورخان نوشته اند:

نبطی ها جماعتی عرب بودند که در منطقه خاورمیانه، حدود اردن کنونی، زندگی می کردند؛ آن گاه به عراق روی آوردند و در جلگه های رود فرات، بین بصره و کوفه، پراکنده شدند.

 عده ای نیز گفته اند: آنان در مجاورت فارس و خوزستان می زیستند و پس از غلبه عجم پراکنده شدند. مدارک تاریخی گواه بر آن است که نبطیه دولتی گسترده در بین النهرین داشتند و بر بخش های مهمی از شبه جزیره عربستان حکومت می کردند. قبیله نبط، ایام حج را در مکان های مقدسی سپری می کردند و نیز برخی از آنان برای تجارت، به مکه رفت و آمد داشتند و عده ای از آنان با اشتیاق خاصی برای زیارت بارگاه مقدس نبی اکرم(ص) به مدینه می آمدند.

نبطی ها در روزگارانی کهن، که بسیاری از اقوام متوحشانه می زیستند، دارای فرهنگ و تمدن بودند و زبان را به کمک کتابت تثبیت کردند. همچنین در آن ایام زندگی یکجانشینی را بر صحراگردی ترجیح داده و شهرنشینی را ترویج نمودند. زبان و خط ایشان نموداری از توسعه بازرگانی و پیشرفت حرف و فنون آنان بوده است. فلسطین کنونی و لبنان، بخشی از اراضی دولت نبطی به شمار می آمدند؛ چنان که شبه جزیره سینا چنین وضعی داشت. کتیبه های نبطیان از پترا تا دمشق و تدمر و مصب فرات تا غزه باقی مانده است. (هشام جعیط، 1372ش، ص216 و 223؛ پیکو لوسکایا، 1372ش، ص111 و 377؛ مصاحب، 1378 ش، ج2، بخش دوم، ص3007؛ دهخدا، 1377ش، ج14، ص22312و 22313)

بنابراین عقیل، با آن تبحّر فوق العاده در شناخت طوایف و قبایل، از خانواده ای نبطی دختری را به همسری خویش برگزید. البته باید به مورخان مغرض و متعصب خرده گرفت که چرا در ثبت این حقیقت کوتاهی کرده اند! هرچند برخی شرح حال نگاران تصریح نموده اند که همسر عقیل بانویی از طایفه نبطی بود. با این وجود مسلم علاوه بر آنکه از جانب پدر در اوج شرافت بود، از ناحیه مادر هم به کرامت های انسانی و اصالت های خانوادگی مفتخر بود و با نگاهی به منزلت فرزندانی چون مسلم و برادران دلاورش، مادر را خواهیم شناخت؛ چراکه هر نهالی را از بوستانی که در آن به شکوفایی رسیده است، باید شناخت.

مادر مسلم زنی است از خانواده ای کریم، با تربیتی درست و قلب و روانی سالم، کفو و عدیلی خوب برای داشتن نطفه پاک مسلم و برادران او. پژوهش ها نشان می دهد که تاریخ نویسان و نسب نگاران به عمد درباره این بانو بخل ورزیده اند و از بیم حکام وقت یا به دلیل سرسپردگی به امویان، از نگارش شرح حال و معرفی مجد و کرامت مادری که فرزندانی سلحشور، رشید و فداکار پرورش داده و پسرانش با زمامداری فاسد و ستمگر به ستیز برخاسته اند، امتناع ورزیده اند. (مظفر، 1388ق، ص7و 8؛ عابدین، 1372ش، ص46و 47؛ مقرّم، 1407ق، ص34و 35)

ادعایی تأمل برانگیز

عدّه ای مدعی شده اند که مادر مسلم کنیزی بود که عقیل آن را با حمایت معاویه در شام خرید. هنگامی که مسلم هجده ساله شد، زمین پدری خود را به معاویه فروخت و پول آن را دریافت کرد. اما امام حسین(ع) مخالفت کرد و معاویه هم نه تنها آن زمین را به مسلم برگردانید، بلکه بهایش را به وی بخشید. آن گاه امام حسین(ع) از این رفتار معاویه شگفت زده شد و از سخاوت او تشکر کرد!

این افسانه موهوم در صدد بی اهمیت جلوه دادن نبرد بنی هاشم و خاندان طهارت با جرثومه های فساد است و می کوشد امام را که در هیچ شرایطی خلاف ها و منکرات امویان را تحمل نمی کند و علیه آنان قیام شکوهمند عاشورا را ترتیب می دهد در برابر معاویه نرم و ملایم نشان دهد. اگر واقعاً مادر مسلم کنیزی شامی بود، کارگزاران اموی اتهاماتی به سفیر امام حسین(ع) وارد می ساختند و این نکته را اشاعه می دادند که مسلم بن عقیل با فرزند معاویه (یزید)، که مادرش را خریده و به همسری پدرش در آورده، به مبارزه برخاسته است!

این گزارش تاریخی نقاط ضعف مهمی دارد که هرگونه استناد به آن را غیر ممکن می سازد:

1. روایت بدون سند است.

2. راوی این ماجرا، مدائنی، موثق نیست و حتی اهل سنت در روایات او تردید می کنند و وی را ضعیف می شمارند. همچنین وی گرایش شدیدی به امویان دارد و می کوشد این خاندان را به خصال شایسته معرفی کند. ازاین رو با جعل این داستان می خواست مدرکی دال بر بردباری و شکیبایی معاویه ارائه دهد و در مقابل، خاندان مطهر نبوی را تحقیر کند.

3. این حکایت با واقعیت تاریخی عُمر مسلم منافات دارد؛ زیرا وی را در اواخر عمر معاویه و هنگام امامت امام حسین(ع) جوانی هجده ساله معرفی می کند. اما قرائن متعددی مؤید آن است که وی در عصر رسول اکرم(ص) دیده به جهان گشوده است. واقدی تصریح می کند مسلم در فتوحات اسلامی، در عصر دومین خلیفه حضور داشت و هنگام فتح شهر بهنسا، از توابع سرزمین مصر، از خود رشادت نشان داد. ابن شهر آشوب هم می نویسد: «حضرت علی(ع) در نبرد صفین امام حسن و امام حسین(ع)، عبدالله بن جعفر و مسلم بن عقیل را در سمت راست سپاه خود قرار داد». حضور پسران جناب مسلم در قیام عاشورا، عمر مبارک وی را در حدّی از بزرگی نشان می دهد که ادعای سازنده این قصه را باطل می کنند.

4. امام حسین (ع) مسلم را با تجاربی ریشه دار و فکری ژرف و انسانی معتقد می دید؛ به همین دلیل او را از میان بنی هاشم برگزید و نمایندگی خویش را در کوفه به او سپرد. این گزینش از کفایت، درایت، آگاهی و تدبیر فرزند برومند عقیل حکایت دارد. به علاوه قرب سنی امام حسین(ع) و مسلم نیز نوعی تعلق این دو عموزاده را برای ما تفسیر می کند و می نمایاند که میان آنان محبت خویشاوندی، دوستی قدیمی و مصاحبت گرمی موجود بوده است؛ تا آنجا که امام(ع) مسلم را انسانی جلیل القدر، فرزانه و خردمند می داند؛ نه جوان نوپایی کم تجربه که حالات و رفتارهایش هنوز از ایام کودکی فاصله نگرفته است. ازاین رو مسلم را برادر، پسرعمو و فرد مورد وثوق خویش معرفی می کند و این، نشان دهنده همنشینی درازمدت و ریشه دار بودن اخوت این دو عموزاده بزرگوار است.

5. مسلم در خاندانی نورانی پرورش یافته بود و هیچ گاه دست به کاری نمی زد که ملامت خردمندان را در پی داشته باشد. چگونه او می توانست به قصد فروش قطعه زمینی در مدینه، راهی سخت و طولانی را تا دمشق بپیماید و خود را به معاویه نزدیک گردانیده و با این جُرثومه نیرنگ، خباثت و شقاوت همنشین گردد؛ درحالی که خود شاهد ریخته شدن خون پاک علویان و طالبیان و شیعیان اهل بیت: به دست این مرد سفّاک و پلید بود.

6. امام حسین(ع) کسی بود که پیوسته باران لطف و سخاوتش به سوی تمامی امّت مسلمان سرازیر بود. ازاین رو اگر مسلم مشکل خود را با امام مطرح می کرد، حضرت به بهترین وجه آن را برطرف می ساخت. کدام منطقی قبول می کند که مسلم از کرانه چنین اقیانوس عظیم کرامت و قداست، به سوی کویر خشک و سوزان امویان برود و بخواهد از آب آلوده مرداب معاویه، جرعه ای بنوشد؟! (محدث قمی، ج1، ص591؛ ابن ابی الحدید، ج3، ص82 و 466؛ ابن حجر عسقلانی، بی تا، ج4، ص253؛ ابن قتیبه دینوری، 1389، ص282؛ ابن شهرآشوب، بی تا، ج3، ص198؛ واقدی، 1417 ق، ج2، ص234؛ طبری، ج4، ص262؛ عابدین، ص50، 52؛ مقرم، ص37 39)

خانواده مسلم

1. دار عقیل

حدود سال هشتم یا نهم هجری، مسلم در بیتی معروف به دار عقیل، واقع در مدینة النبی، دیده به جهان گشود. این خانه که در ابتدای بقیع غرقد قرار داشت، بعدها به مقبره آل ابی طالب تبدیل گردید. اما هنگام روی کار آمدن وهابیان، این بقعه توسط حکام سعودی ویران شد و در حال حاضر هیچ اثری از آن به چشم نمی خورد. ابن جبیر گزارشی کوتاه از آن ارائه داده است. (احمد مظفر، 1388ق، ص12؛ ابن جبیر، 1370ش، ص245؛ محمدباقر نجفی، 1364ش، ج1، ص326-328؛ عبایی خراسانی، بی تا، ص160 و 161؛ مقرم، ص41و 42؛ ابن بطوطه، 1370ش، ج1، ص164؛ گلی زواره، 1375ش، ص53)

مسلم دوران کودکی را تحت تربیت پدری بصیر، فاضل و دلاور و مادری شریف و پاکدامن سپری کرد. او در خاندانی بالید که هر کدام از آنان استوانه های علم و معرفتند؛ مناقب و کمالات در بیانشان رشد یافته و این خصال و ویژگی ها ایشان را بر فراز این قله شرافت، شکوه و عظمت رسانیده است؛ تا بدان جا که گوی سبقت از همگنان ربوده و بر مرکب رهوار مجد و بزرگواری نشسته اند.

مسلم کسی بود که هنگام ولادت، دیدگانش به جمال منور مشعشع عمویش، مولای متقیان امیرالمؤمنین (ع) و دو فرزندش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) روشن گردید؛ با این وصف آیا می توان جز این تصور کرد که چنین کودکی جز به فضیلت روی آورد و جز به خصال پسندیده خو کند؟! بنابراین او در مهد مکارم، هدایت، دوراندیشی، خردمندی و دانشوری، به بالندگی رسید و از خرمن پاک مردان خداجوی خوشه های طلایی چید و در مقاطع بعد، پله های کمالات ملکوتی را پیمود و به شوق دیدار حضرت حق شتابان پیش رفت تا آنکه پس از مجاهدتی سخت، پایداری طاقت فرسا و فداکاری تحسین برانگیز، به سعادت شهادت در دفاع از مکتب حسینی نایل آمد.

از مهم ترین درس هایی که مسلم در دوران صباوت، از ستارگان فروزان آسمان امامت و ولایت آموخت این بود که با شقاوت پیشگان اموی سر سازگاری نداشته باشد و با این فضیلت ستیزان به مبارزه برخیزد. کسی که با این روحیه تربیت می شود، چگونه می تواند به دربار امویان تقرب جوید و با دشمنان دیانت و فضیلت طرح دوستی ریزد یا در برابرشان از خود نرمی و سازش نشان دهد و بدین وسیله صلابت هاشمی را از خود بزداید و چنین شوکت و شرافتی را مخدوش نماید. (مقرّم، 1407ق، ص43 45؛ مظفر، 1388ق، ص12و 13؛ عابدین، 1372ش، ص51و 52)

2. برادران

مسلم بن عقیل هفده برادر، به شرح ذیل، داشته است:

یک- علی اکبر، که مادرش ام ولد بود و اگر به نوشته های واقدی درباره فتوحات شام اعتماد کنیم، این بزرگوار هنگام فتح شهر مهم بهنسا، از توابع مصر، حضوری دلاورانه داشت و پس از رشادت های تحسین برانگیز در هنگام غلبه مسلمانان بر این دیار، به شدت مجروح شد. زخم خوردن وی از ناحیه دشمنان، روح حماسی برادرش، مسلم را به جوش آورد و او را مصمم کرد تا انتقام برادرش را بگیرد؛ این خروش حماسی مسلم در رجزهایی که بر زبان آورده، آشکار است و اگر بپذیریم این بزرگوار و دو برادرش مسلم و جعفر در این جهاد حضوری مؤثر داشته اند، می توان گفت آنان در فتوحات دیگر و نیز جنگ های جمل، صفین و نهروان هم به مبارزه مشغول بوده اند. علی اکبر در حماسه عاشورا، در رکاب امام حسین(ع)، به شهادت رسید. (ابوالفرج اصفهانی، 1387ش، ص166؛ نمازی شاهرودی، بی تا، ج5، ص415؛ مظفر، 1388ق، ص22؛ سپهر، 1343ش، ج6، ص283؛ واقدی، 1417ق، ج2، ص234)

دو - علی اصغر، که مادرش ام ولد بود. ( مظفر، 1388ش، ص22)

سه- عیسی، که او نیز از مادری امّ ولد زاده شد. (همو، ص22)

چهار- عبدالرحمان، مادرش امّ ولد بود. او خدیجه، دختر مولای متقیان را به عقد خویش درآورد و محصول این پیوند پاک فرزندانی، از جمله پسری به نام سعید، است. ابن قتیبه دینوری و سید عمیدی در کتاب بحر الانساب، این قول را نقل کرده اند؛ اما سید نسابه ابوالغنائم علی بن محمد علوی عمری، در المجدی نوشته است: «او فاخته، دختر امیرالمؤمنین(ع) را به عنوان همسر خود برگزید». علامه مجلسی و نیز مرحوم طبرسی گفته اند: او زینب صغری، دختر امام علی(ع) را تزویج نمود که این قول نمی تواند قرین به صحت باشد؛ زیرا مشهور آن است که بانوی اخیر همسر برادرش محمد بن عقیل بود.

او از پیشگامان خاندان ابوطالب در نبرد طف بود و درحالی که 35 ساله بود، به نبرد با اشقیا پرداخت و ضمن آن رجز می خواند که ترجمه اش چنین است:

پدرم عقیل است، منزلتم را بشناسید، از خاندان بنی هاشم هستم و هاشمیان برادرانم هستند؛ همان سابقه داران در صدق و راستی و بزرگان مکتب قرآن و اکنون این امام بزرگوار (حسین بن علی8) مقام شامخ و بلندمرتبه دارد و سرور ماست.

او شجاعانه جنگید و هفده نفر از سواران سپاه عمر سعد را به هلاکت رسانید و سرانجام توسط دو فرد شقاوت پیشه، به اسامی عثمان بن خالد جهنی و بشر بن حوط قایضی، به فیض شهادت نایل آمد. نامش در زیارت ناحیه مقدسه آمده است. (شمس الدین، 1364ش، ص128 و 129؛ سماوی، 1369ش، ص118؛ ابوالفرج اصفهانی، ص164؛ مظفر، ص22؛ طبری، ج3، ص331)

پنج- عثمان، او نیز والده ای ام ولد داشت. (مظفر، ص22)

شش- عبدالرحمان اصغر، مادرش امّ ولد بود. (همو، ص22)

هفت- جعفر الاکبر، که گفته اند مادرش خوصا، دختر عمرو، ملقب به الثغریه بود؛ مادر خوصا، ارده، دختر حنظلة بن خالد است. در منابع دیگر مادرش ام ثغر دختر عامر بن همصان عامی از قبیله بنی کلاب معرفی شده است. بنابراین وی از طریق مادر با ام البنین فاطمه بنت حزام که او هم از این طایفه و مادر حضرت ابوالفضل و همسر امیرالمؤمنین(ع) پس از شهادت حضرت فاطمه زهرا(ع) است نسبت خویشاوندی داشت. طبری در تاریخ خود، مادرش را ام البنین، دختر شقر بن هضاب، نامیده است.

جعفر در قیام کربلا حضور داشت و هنگام ورود به میدان رزم رجزی می خواند که مفهومش چنین است: «من جوان ابطحی از خاندان هاشمی و آل طالبم؛ به درستی که ما از بزرگان و سادات هستیم که امام حسین (ع) در میانشان پاکیزه ترین پاکیزگان است». وی موفق شد پانزده سوارکار دشمن را به قتل برساند و آن گاه خودش به دست عروة بن عبدالله خثمعی به شهادت رسید. (ابن شهرآشوب، ج4، ص105؛ شمس الدین، ص128؛ سماوی، ص119؛ ابوالفرج اصفهانی، ص164و165؛ مظفر، ص23)

هشت- جعفر الاصغر، که مادری امّ ولد داشت. (مظفر، ص23)

نه- سعید، که مادرش ام سعید عامریه بود و ابن قتیبه در کتاب المعارف وی را سعدا نامیده است. (مظفر، ص23؛ ابن قتیبه، ص88)

ده- ابوسعید، مادرش بانویی به نام حوصاء کلابیه بود. اسم و کنیه اش یکی است. ابوسعید در بحث های کلامی و مجادله های عقیدتی و حاضرجوابی، به پدرش عقیل شباهت داشت، هنگامی که با مخالفان روبه رو می شد؛ با قوت کلام و برندگی سخنش آنان را منکوب می کرد و به عقب نشینی وا می داشت.

ابوسعید فاطمه صغری دختر حضرت علی (ع) را به همسری خویش برگزید؛ چنان که علمای نسابه، مورخان و محدثان به این موضوع تصریح نموده اند. محصول این پیوند پاک چندین فرزند از جمله محمد بن ابی سعید است که در واقعه طف حضور داشت و پس از شهادت امام حسین(ع)، درحالی که عمود خیمه ای در دست و پیراهنی در بر داشت، به میدان قدم نهاد. این جوان، که مضطرب و آشفته به نظر می رسید، به چپ و راست می نگریست تا آنکه ملعونی به نام لقیط بن ایاس جهنی به وی حمله کرد و با ضربات شمشیر او را پاره پاره نمود. (ابوالفرج اصفهانی، ص165؛ سماوی، ص117 و 118؛ مظفر، ص23-25؛ ابن ابی الحدید، ج3، ص7؛ ابن شهر آشوب، ج4، ص115)

یازده- موسی، او مادری امّ ولد داشت و امام حسین(ع) را در هجرت از مدینه به مکه و سرانجام سرزمین نینوا همراهی می کرد و در کربلا، در رکاب حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، به فیض شهادت نایل آمد. (مظفر، ص26؛ سپهر، ج6، ص282)

دوازده- عبدالله اکبر، مادرش ام ولد بود؛ سی و سه ساله بود که در حماسه کربلا، شجاعانه با دشمنان اهل بیت(ع) جنگید و سرانجام توسط عثمان بن خالد بن اسید جهمی و جنایتکاری از قبیله همدان به شهادت رسید. وی ازدواج کرده بود و همسرش میمونه، دختر علی بن ابی طالب(ع) بود. البته صاحب لباب الانساب، ابوالفرج اصفهانی، مجلسی و طبرسی نوشته اند: «همسرش ام هانی دختر امیرالمؤمنین(ع) بود و پسری به نام محمد به دنیا آورد که در فاجعه طف به شهادت رسید ». فرزند دیگرش عبدالرحمان نام داشت. (ابن فندق، 1410ق، ج1، ص397؛ مجلسی، ج45، ص33؛ ابوالفرج اصفهانی، ص165؛ مظفر، ص26 و 27)

سیزده- عبدالله اوسط، جوان دلاوری که مادرش ام ولد بود و نفیسه دختر امام علی(ع) را تزویج نمود که کنیه اش ام کلثوم بود. وی ملازم رکاب امام حسین(ع) گردید و در کربلا به شهادت رسید. (محمدهادی امینی، 1360ش، ص104؛ سپهر، ج6، ص282؛ ابن قتیبه، ص88)

چهارده- عبدالله اصغر، از مادری امّ ولد دیده به جهان گشود؛ اگرچه وی در رکاب امام حسین(ع) حضور داشت و دو برادرش، عبدالله اکبر و عبدالله اوسط، به شهادت رسیدند، ولی او زنده ماند و در زمره اصحاب امام سجاد(ع) قلمداد گردید و در مدینه مورد احترام و تجلیل اقشار گوناگون مسلمانان بود. (امینی، ص102؛ مامقانی، ج2، ص199؛ ابن شهر آشوب، ج4، ص106؛ مسعودی، 1365ش، ص282؛ مظفر، ص27)

پانزده- عون، از مادری ام ولد، به دنیا آمد و در بیت هاشمی به رشد و شکوفایی رسید تا اینکه یکی از دختران علی بن ابی طالب(ع) را به عنوان همسر خویش برگزید. در برخی مقاتل آمده است که در سرزمین کربلا امام حسین(ع) را یاری نمود و پس از حماسه آفرینی و رزمی دلاورانه به شهادت رسید. ابن شهر آشوب، سروی، مازندرانی و علامه مجلسی وی را در زمره شهدای آل عقیل ذکر کرده اند. (سبط ابن جوزی، 1401ق، ص255؛ سپهر، ج6، ص282؛ مظفر، ص27)

شانزده- حمزه، که مادری امّ ولد داشت. (مظفر، ص27)

هفده- محمد، از والده ای ام ولد قدم به دنیا نهاد؛ او از فقهای بزرگ و مشاهیر علمای تابعین و دانشمند آل عقیل به شمار می رود؛ کنیه اش ابی عبدالله است و وقتی به دوران رشد رسید، زینب صغری دختر امام علی(ع) را به عقد خود در آورد و دارای فرزندانی گردید. به گفته رجال نگاران، علمای نسابه و محدثان، ابومحمد عبدالله بن محمد بن عقیل فقیهی محدث و دانشوری جلیل المرتبه، و مادرش زینب صغری بود. او نیز صاحب فرزندانی گردید که در دانش نسب شناسی و فقه و حدیث تبحّر داشتند. برخی مورخان تصریح کرده اند که خاندان عقیل پس از چندین نسل منقرض شدند؛ اما اولاد محمد مذکور ادامه پیدا کردند. محمد فرزند عقیل احادیثی از پدرش، از رسول اکرم (ص) نقل نموده است. محمد در کربلا از خود شجاعت و مقاومت نشان داد و سرانجام با تیر لقیط بن یاسر جهنی به شهادت رسید؛ دینوری، خوارزمی، مجلسی و ابن شهر آشوب به این رویداد اشاره کرده اند. عده ای از مورخان و ارباب مقاتل نوشته اند که جعفر، فرزند محمد، در قیام طف یا در واقعه حرّه که در سال 63 هجری در مدینه روی داد، کشته شد؛ اما ابوالفرج اصفهانی می گوید: در هیچ کتاب انسابی ندیدم که برای محمد بن عقیل پسری به نام جعفر ذکر کرده باشد؛ با این وجود محمد بن علی بن حمزه ادعا دارد که جعفر بن محمد در کربلا همراه محمد بن ابی سعید بن عقیل کشته شد. همچنین احمد بن محمد بن عقیل در حماسه عاشورا، با دشمنان جنگید و رجزی پرشور خواند و تصریح نمود امروز من به حمایت از مولا و رهبرم امام حسین(ع)، فرزند علی، آن طاهر امین برخاسته ام؛ او که جوانی آراسته به تقوا، ایمان و اخلاق عالی بود به سوی دشمن یورش برد و عده ای را به خاک هلاکت افکند و چند نفری را مجروح و زخمی کرد. آن وقت دشمنان از هر سو به سویش یورش بردند و این جوان هاشمی قریشی را به شهادت رسانیدند. (دینوری، 1390، ص303؛ مامقانی، ج1، ص103؛ ابن شهر آشوب، ج4، ص105؛ ابوالفرج اصفهانی، ص165 و166؛ خوارزمی، ج2، ص48؛ مجلسی، ج45، ص33 و 34؛ مظفر، ص29)

چنان که اشاره شد غالب برادران مسلم جان خود را در راه قرآن و عترت، و دفاع از عقاید و ارزش ها نثار کردند. این غیورمردان آراسته به فضل و فضیلت، گروهی نیرومند را به گرد ریحانه رسول اکرم(ص) تشکیل دادند و برای حفاظت از آن وجود مقدس و اهل بیت پیامبر: صادقانه فداکاری کردند و سرانجام در این راه روشن جان خویش را تقدیم نمودند؛ میدان های نبرد با اهریمن صفتان، شاهد تلاش های افتخارآفرین و مجاهدت های قهرمانانه آنان در صدر اسلام بوده و آخرین عرصه درخشندگی این شهاب های ثاقب، کربلا بود.

در میان حماسه آفرینان عاشورا این رزمندگان جایگاه ممتازی را به خود اختصاص داده اند؛ چنان که امام حسین(ع) مقاومت و پایداری را به آنان توصیه فرمود و به ایشان بهشت جاویدان را مژده داد: «صبراً آل عقیل انّ موعدکم الجنّه». هنگامی که امام به منزل زرود فرود آمدند، مردی اسدی که فردی خردمند، راستگو و با فضل و کمال بود، جلو آمد و گفت: از کوفه خارج نشده بودم که دیدم مسلم بن عقیل و هانی بن عروه کشته شدند. امام با شنیدن این خبر چندین بار آیه استرجاع را تکرار فرمودند و افزودند: «بعد از آنان دیگر در این زندگی دنیوی خیری نیست». دو مرد اسدی جلوتر آمدند و عرض کردند: «ای بزرگوار از این راه بازگردید؛ زیرا نه تنها در کوفه حامی و یاوری ندارید، بلکه بیم آن می رود ساکنانش علیه شما و خانواده ات بسیج گردیده باشند». اما امام با قاطعیت تصمیم به ادامه مسیر گرفتند و چون به منزل زباله رسیدند، فرمودند: «یاران ما در کوفه ما را تنها گذاشته اند؛ هر کسی می خواهد، برگردد؛ زیرا از جانب ما بیعتی به گردن کسی نیست». در این حال فرزندان عقیل از جای خویش برخاستند و گفتند: «به خدا قسم ما باز نمی گردیم تا خونخواهی کنیم یا آنچه برادرمان مسلم چشید، ماهم بچشیم ».

برخی مورخان و ارباب مقاتل ادعا کرده اند وقتی امام خبر شهادت مسلم را شنید، می خواست به مدینه باز گردد که برادران مسلم مانع بازگشت حضرت شدند. این سخن اشتباهی فاحش، و خلاف گزارش های منابع مستند است. در شب عاشورا هنگامی که امام در خطبه ای خطاب به اصحاب و یارانش فرمود: «هر کدام از شما دست فردی از خاندان مرا بگیرد و با خود ببرد، زیرا این لشکریان اگر به من دست یابند، از تعقیب دیگران دست بر می دارند»، در این حال برادران مسلم را مخاطب خویش قرار داد و به آنان فرمود: «شهادت مسلم برایتان کفایت می کند؛ شما بروید و اجازه دادم اینجا را ترک گویید». آنها گفتند:

آن گاه مردم به ما چه می گویند، خواهند گفت ما سرور و آقایمان و فرزندان عمویمان را، که بهترین عموها بود رها کردیم و رفتیم و در دفاع از ایشان تیری رها نکردیم و همراهشان نیزه ای به خصم نزدیم و با شمشیر جنگ نکردیم و ندانستیم آنها که ماندند چه کردند. خیر سوگند به خداوند چنین نخواهیم کرد؛ بلکه اموال، جان ها و خانواده های خود را فدایتان می کنیم و همراهتان با دشمنان شما می جنگیم تا به همان سرنوشت شما دچار گردیم. زندگی بعد از شما برای ما ننگی بیش نخواهد بود. (یوسفی غروی، 1379ش، ص145 و 172؛ عابدین، 1372ش، ص60؛ قرشی، بی تا، ج3، ص293؛ قزوینی، 1415ق، ص175؛ صحتی سردرودی، 1385ش، ص111، 167، 285 و 292؛ موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، 1415ق/ 1373 ش، ص402و403)

3. خواهران

مسلم بن عقیل هشت خواهر با اسامی ذیل داشت:

یک- زینب، همان گونه که عبیدلی، عالم نسابه، نوشته است، این بانو بزرگترین خواهران مسلم، و از تمام خواهرانش به لحاظ فراست و خردمندی و خصال اخلاقی برتر بود؛ مادر وی امّ ولد بود.

دو- امّ عبدالله، از مادری ام ولد زاده شد.

سه- رمله، که مادرش امّ ولد بود.

چهار- امّ قاسم، از والده ای امّ ولد به دنیا آمد.

پنج- امّ هانی، که مادری امّ ولد داشت.

شش- فاطمه، از امّ ولد زاده شد.

هفت- امّ نعمان، یا به قول عده ای ام لقمان، که او هم مادری امّ ولد داشت.

هشت- اسماء، مادرش امّ ولد بود. این بانو ادیبی سخنور بود و قریحه شعری داشت و از این توانایی ذوقی در ذکر مناقب و فضایل خاندان طهارت و بیان مکارم و کمالات نبی اکرم و عترت او: استفاده می کرد. اسماء در زمره زنان نوحه خوان از طالبیان به شمار می رود؛ یعنی او در این ویژگی همردیف زینب حورا دختر امیرالمومنین(ع)، ام البنین مادر حضرت عباس (ع) و برادرانش، لیلی والده حضرت علی اکبر(ع) و رباب همسر امام حسین(ع) و مادر سکینه است. (مظفر، 1388ق، ص33؛ علی محمد علی دخیل، 1401ق، ص67و 68)

هنگامی که بشیر بن جذلم خبر شهادت امام حسین(ع) را به اهالی مدینه رساند و نیز حاکم منصوب بنی امیه در مدینه، یعنی عمرو بن سعید، بر منبر رفت و این گزارش دردناک را اعلام کرد، اسماء بنت عقیل، خواهر مسلم، به همراه خواهران خویش ام لقمان، ام هانی، رمله و زینب و عده ای از بانوان بنی هاشم، از خانه بیرون آمد و درحالی که با پریشانی بر کشته شدگان کربلا می گریست، خود را به مضجع شریف رسول اکرم(ص) رسانید و چون نظر به مرقد منور رسول خدا(ص) افکند، فریاد کشید: «وا جدّاه، وامحمداه، ریحانه تو را با لب تشنه شهید کردند؛ اهل بیت: مکرم تو را به اسارت خویش در آوردند و به کوچک و بزرگ آنان ترحمی ننمودند ». در این حال خروش از اهل مدینه برخاست و صدای ناله و گریه ساکنان این شهر، در و دیوار را به لرزه در آورد؛ آن گاه اسماء این اشعار را سرود:

ماذا تقولون، اذ قال النبی لکم

ماذا فعلتم و انتم آخر الامم

بعترتی و بأهلی بعد مفتقدی

منهم اساری و منهم ضرّجوا بدم

ما کان هذا جزائی اذ نصحت لکم

آن تخلفونی بسوء فی ذوی رحمی

چه می گویید اگر پیامبر اکرم(ص) به شما بگوید: شما که واپسین امت ها هستید، بعد از رحلت من با خاندان و کسان من چه کردید؟ چراکه برخی از آنان به اسارت در آمدند و گرفتار شدند و عده ای نیز به خون خود آغشته گردیدند. این پاداش چون من پیامبری که خیرخواهتان بودم، نبود؛ نباید جانشینانی پرخاشگر بر خاندانم می بودید و چنین بد عمل می کردید.

بنابراین اولین واکنش این خبر اسفناک در مدینه، از سوی خواهران مسلم بود که بدون هراس از حاکم اموی مدینه و خطرهای دفاع از این حماسه با شکوه، منتظر عکس العمل مردان نماندند؛ اسماء در این ماجرا پیشتاز گردید و بدین وسیله قدرت شعور و اراده تصمیم گیری خود را در آن اختناق هراس آور به نمایش گذاشت. پناهنده شدن وی و همراهانش به حرم نبی اکرم(ص) نیز هشداری تهدیدآمیز به جامعه اسلامی بود که آگاه باشند این خیانت وحشتناک نسبت به ذریه همان پیامبر رحمت(ص) صورت گرفته است. همچنین سکوت و بی تفاوتی مسلمانان در یاری رسانیدن به امام و انقلاب خونین او، ایشان را در مقابله با خاتم رسولان الهی قرار داده است و در واقع با رفتن این بانوان بر سر مرقد مطهر پیامبر اکرم(ص)، آنان زنگ آگاهی و اعلان خطر را برای جامعه اسلامی به صدا در آوردند، به علاوه اسماء با خواندن این اشعار، که مخاطب آنها مهاجر و انصار بودند، بهترین تحلیل ها و برداشت های اعتقادی را بیان داشت؛ اسماء از آنان خواست به این وضعی که برای اهل بیت پیامبر (ص) رخ داده، پاسخ دهند. (مفید، 1413ق، ج2، ص124؛ یوسفی غروی، 1397ش، ص239-241؛ سبط ابن جوزی، 1401ق، ج2، ص212؛ طبری، 1386ق، ج5، ص390؛ محلاتی، 1373ش، ج3، ص349 و 350؛ ابن اثیر، 1376ش، ج5، ص2368و 2369؛ قمی، 1378ش، ج2، ص769)

4. همسر

مسلم بن عقیل، بنا بر آنچه از قرائن و برخی مدارک بر می آید، حدود سال 35 هجری تصمیم به امر ازدواج گرفت؛ انتخابش نیز مبارک و میمون بود؛ زیرا حضرت علی(ع) در مسلم توانایی ها و قابلیت هایی را دید و برای آن حضرت روشن شد که این جوان هاشمی لیاقت همسرداری و برقراری پیوندی پاک با دخترعموی خویش را دارد. از سوی دیگر امام علی(ع) برای دختران خود ارزش فراوانی قائل بود و این گوهرهای پاک را تنها به عقد کسانی در می آورد که همچون مسلم، هم شأن آنها باشند؛ امام دختر خود رقیه را به عقد وی در آورد. مادر رقیه صهباء امّ حبیب، دختر عباد بن ربیعه بود که با عمر اطرف، کوچک ترین پسر آن حضرت، به صورت توأم به دنیا آمد؛ همسری که در دامن او دلاوری فداکار پرورش یافت و در حماسه کربلا پس از رشادت های تحسین برانگیز در دفاع از امام حسین(ع)، به درجه رفیع شهادت نایل آمد. رقیه خاتون همراه با خواهران و دختران امام حسین (ع) در کربلا حضور داشت و در مصائب سوزناک عاشورا و ماجرای اسفبار اسارت بانوان حرم حسینی با اهل بیت آن حضرت سهیم و شریک بود. مسلم از این بانو دارای دو پسر به اسامی علی و عبدالله گردید. (ابن قتیبه، ص120 و 124؛ سماوی، ص117؛ عابدین، ص59 و 60؛ مظفر، ص14؛ محلاتی، ج2، ص67؛ مقرم، ص157؛ بلاذری، ج2، ص820)

از آنجا که همسر اول مسلم از دنیا رفت، وی همسر دیگری به نام ام کلثوم صغری، دختر امیرالمؤمنین (ع)، اختیار کرد و دوباره به افتخار دامادی عمویش در آمد. بنابر آنچه مورخان نوشته اند، این بانو دختری برای مسلم آورد که در کربلا حضور داشت. از دیگر فرزندان این دو زوج آگاهی مستندی به دست نیامد؛ برخی پسرانش نیز مادرانی امّ ولد داشتند. (قمی، ج1، ص353؛ مقرم، ص158؛ عابدین، ص60)

5. فرزندان

درباره تعداد فرزندان مسلم، بین تاریخ نویسان، رجال نگاران و ارباب مقاتل اختلافاتی وجود دارد؛ برخی تا هشت پسر و یک دختر برایش ذکر کرده اند، اما قول معتبرتر این است که او پنج پسر و یک دختر داشت. آنچه بین مورخان مسلّم است، این است که تمامی پسرانش خون پاک خود را تقدیم قرآن و عترت نمودند و در واقع به فروزندگی خورشیدی کمک کردند که از سرزمین کربلا به تمام جهان در حال پرتوافشانی است. بنابراین نسل مسلم پایدار نماند و متأسفانه منقرض گردید و فرزندانش در کربلا و کوفه به فیض شهادت نائل آمدند. (عابدین، ص60؛ مظفر، ص15؛ محلاتی، ج2، ص67؛ بابایی آملی، ص13)

اسامی فرزندان مسلم بن عقیل عبارتند از:

یک- عبدالله؛ نواده امیرالمؤمنین(ع)، از طریق مادر. او پس از علی اکبر دومین نفر از هاشمیان بود که به میدان کربلا آمد؛ درحالی که تنها 26 بهار از عمرش می گذشت. وی مدتی با دشمنان اهل بیت: جنگید تا رفته رفته بر اثر ضربات شمشیر و تیرهایی که بر بدنش اصابت کرد، از ادامه نبرد بازماند و در گوشه ای ایستاد تا نفسی تازه کند. اما درحالی که دست خویش را بر پیشانی خود نهاده بود، از سوی عمرو بن صبیح تیری رها شد که دست و جبین او را بر هم دوخت و این جوان هاشمی را به شهادت رسانید. برخی معتقدند قاتلش نوفل بن مزاحم بود. عده ای از مقتل نویسان نوشته اند: بر اثر آن تیری که عمرو بن صبیح بر جانب عبدالله بن مسلم افکند، او بر زمین افتاد و هنوز جان در بدنش بود که سپاه خصم وی را محاصره کرد و او را شهید نمود.

عبدالله این رجز را در میدان جنگ خواند:

الیوم القا مسلماً و هو ابی

و فتیته با دوا علی دین النبی

لیسوا کقوم عرفوا با لکذب

لکن خیار و کرام النسب

من هاشم السادات اهل الحسب

امروز با پدرم مسلم دیدار می کنم و نیز با دلاورانی که بر آیین نبی اکرم(ص) از این جهان کوچ کردند، ملاقات خواهم داشت؛ آنان افرادی نبودند که به دروغ شناخته شده باشند؛ بلکه ابرار و بزرگوارانی با شرافت نسبی از خاندان بنی هاشم بودند. (سماوی، ص117؛ ابن شهر آشوب، ج4، ص105؛ ابن قتیبه دینوری، ص120؛ صدوق، ص148؛ علی دخیل، ص70و71؛ سبط ابن جوزی، ص255؛ سپهر، ج2، ص316؛ طبرسی، ص246؛ اردبیلی غروی حائری، بی تا، ج1، ص510)

عده ای از مورخان و مقتل نگاران گفته اند: عبدالله برای کسب رخصت نزد امام آمد و آن حضرت به دلیل اینکه وی خواهرزاده اش بود و علیا مخدره سکینه دختر آن وجود مبارک به عقد ازدواج این جوان هاشمی در آمده بود و از سوی دیگر این سلحشور طالبی به تازگی پدر خود حضرت مسلم را از دست داده بود، امام خطاب به وی فرمود: «هنوز از شهادت پدرت چند صباحی نگذشته و مصیبت او از خاطره ها نرفته است. بنابراین تو را رخصت می دهم که دست مادر خود را گرفته و از این عرصه خوفناک بیرون بروی». عبدالله عرض کرد: «والدینم فدایتان باد؛ من آن کسی نیستم که زندگی این دنیای دنی را به حیات جاویدان مقدم بدارم. التماس دارم که اجازه دهید این جان ناقابل را تقدیم شما کنم».

امام که مصدر کرم و کرامت است، تقاضایش را پذیرفت. پس عبدالله شادمان و مسرور گردید و چون شیری خشمگین به جانب اشقیا حمله برد و در سه یورش متوالی حدود یکصد نفر از تبهکاران اموی را به هلاکت رسانید تا آنکه عمرو صبیح صیداوی یا صاندی تیری از کمان گشاد که بر جببن عبدالله اصابت کرد و چون آن جوان دست خود را وقایه صورت نمود، تیری دیگر آمد و دست و پیشانی آن حماسه آفرین دشت نینوا را بر هم دوخت. در این حال ملعونی نیزه ای بر قلب نازنین او زد که باعث شد عبدالله از اسب بر زمین فرو غلطد و به شهادت برسد. قاتل عبدالله توسط مختار بن ابوعبیده ثقفی دستگیر و تیرباران شد. (ابوالفرج اصفهانی، ص165؛ محلاتی، ج1، ص256، ج2، ص66؛ مظفر، ص16و 17؛ کمره ای، 1389ش، ص326؛ صاحبی، 1375ش، ص233)

علامه محقق شیخ عبدالواحد احمد مظفر که در آثاری چون اعلام النهضة الحسینیة، مستدرک علی مقاتل الطالبین و سفیر الحسین مسلم بن عقیل پژوهش هایی درباره این دلاور هاشمی انجام داده است می نویسد:

عبدالله شجاع ترین پسران مسلم بود؛ چنان که پدرش اشجع اولاد عقیل به شمار می رود، او در مکارم اخلاقی، خصال ستوده و صفات پسندیده نیز وارث پدرش بود و خون خاندان هاشمی، طالبیان و اهل بیت نبی اکرم(ص) در عروقش جریان داشت، شعوری همراه با حیا و وقاری آمیخته با وارستگی و ادبی متواضعانه در رفتارش قابل مشاهده بود و در ردیف سلحشورانی چون ابوالفضل العباس(ع) و حضرت علی اکبر(ع) قرار داشت. (مظفر، ص16 و 17)

برخی مورخان و محدثان یادآور گردیده اند عبدالله پس از نافع بن هلال جملی به آوردگاه شتافت و رجزی که بر زبان آورد، درست در وزن و قافیه همان رجز مسلم بن عقیل (پدرش) بود که هنگام مصاف با دشمنان در کوفه می خواند؛ گویی او این رجز را از کوفیانی که شاهد حماسه آفرینی پدرش بودند و بعد به لشکر حسینی پیوستند، شنیده بود. (طبری، ج5، ص372؛ مفید، ج2، ص107؛ صدوق، 1381ش، ص154 و 164)

دو- محمد، نام این فرزند مسلم را علامه مامقانی در تنقیح المقال، مرحوم سماوی در ابصار العین، ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین، سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص، محدث قمی در نفس المهموم و منتهی الآمال به عنوان رزمنده حماسه عاشورا آورده اند. در زیارت ناحیه مقدسه هم بر وی درود فرستاده شده است و نیز مورخان و مقتل نویسان نگاشته اند: هنگام حضور او در کربلا و نبرد با شقاوت پیشگان اموی 27 سال داشت. مادری ام ولد او را به دنیا آورد و در این جوانان هاشمی شرافت نسبی و عزت فداکاری و پایداری و نیز نایل گردیدن به فیض شهادت جمع شده بود.

محمد پس از شهادت برادرش پیشاپیش گروهی از سلحشوران خاندان ابوطالب به صف دشمن پلید یورش برد. امام حسین(ع) چون شور و احساسات آنان را برای نبرد با اشقیا و در آغوش گرفتن مرگ با عزت را مشاهده کرد، خطاب به ایشان فرمود: «ای عموزادگانم، برای رسیدن به مقام شهادت شکیبایی بورزید، صبور باشید و استقامت پیشه کنید؛ سوگند به خداوند متعال پس از این خواری و ذلت نخواهید دید».

بنا به نوشته های ابوالفرج اصفهانی و سبط ابن جوزی هنگامی که این جوان با دشمنان می جنگید، موفق شد در چندین یورش حدود هفتاد نفر از آنان را به هلاکت برساند تا آنکه سرانجام توسط ابومرهم ازدی و لقیط بن ایاس جهنی به آرزوی خود، که شهادت در راه خدا بود، رسید. طبق گزارش ابن فندق در لباب الانساب، جابر بن عبدالله انصاری بر پیکر خونین او نماز گزارد و قبرش در مقبره شهدای کربلاست. (سماوی، ص117؛ ابن فندق، ج1، ص397؛ شمس الدین، ص131؛ ابوالفرج اصفهانی، ص165؛ علی دخیل، ص71؛ مظفر، ص19؛ محلاتی، ج2، ص60 و 67؛ مقرم، بی تا، ص463؛ مجلسی، ج45، ص32)

سه- ابراهیم، چنان که منابع روایی با اسنادی معتبر از استادان خود نقل کرده اند، ابراهیم که نوجوانی بیش نبود، به همراه برادر خود، پس از خاتمه قیام کربلا، به اسارت دشمنان در آمد و آن دو را نزد عبیدالله بن زیاد، والی وقت کوفه، آوردند. این حاکم جفاپیشه که بویی از انسانیت نبرده بود دو نوجوان مذکور را به زندان بانی سپرد و به وی تأکید کرد که بر ایشان سخت گیری کند و خوردنی ها و آشامیدنی ها را از آنان جز به مقدار ضرورت دریغ کند. حدود یک سال را آن دو در این زندان با تحمل مشقت هایی گذرانیدند؛ آن گاه نزد مرد زندان بان آمدند و خود را نوجوانانی هاشمی از دودمان رسول اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) معرفی کردند و افزودند: با وجود آنکه ما چنین نسبی داریم و پدرمان مسلم بن عقیل بوده است، شما حتی در خوردن و آشامیدن، بر ما سخت گرفته ای آن مرد وقتی به هویت آن دو کودک پی برد، به دست و پایشان افتاد و از این بابت عذرخواهی کرد و گفت چون شب فرا رسید، درِ زندان را می گشایم؛ شما بیرون آیید و هر کجا که می خواهید، بروید؛ ان شاءالله خداوند برایتان گشایشی پدید می آورد.

دو نوجوان وقتی تاریکی فرا رسید گریختند و در دل شب به راه خود ادامه دادند تا آنکه غروب روز بعد درِ خانه ای رسیدند که در آنجا زنی سالخورده انتظار داماد خود را می کشید. ابراهیم و برادرش خود را به وی معرفی کردند و گفتند ما در کوفه آشنایی نداریم و راه به جایی نمی بریم؛ اگر امکان دارد اجازه دهید شب را میهمان شما باشیم. زن سالخورده این میهمانان کوچک را پذیرفت و در اتاقی از آنان پذیرایی کرد و ایشان در همان خانه خوابیدند. اواخر شب دامادش که روز را در جست وجوی همان دو کودک گذرانیده بود، به منزل مذکور آمد و به مادر همسر خود گفت: ابن زیاد برای آوردن سر کودکانی که از زندان گریخته اند جایزه ای برابر دو هزار درهم تعیین کرده است. پیرزن هراسان و نگران وی را از کیفر دردناک الهی، بابت دست زدن به چنین جنایتی، برحذر داشت و به داماد خود هشدار داد این کار در واقع جنگیدن با رسول اکرم(ص) است و آخرت خود را خراب می کنی و در دنیا هم بهره ای از آن نخواهی برد. پند و اندرز پیرزن او را به تردید افکند که مبادا آن کودکان متواری در خانه وی باشند، پس در اتاق ها به جست وجو پرداخت و هر دو برادر را در اتاقی یافت که در آغوش یکدیگر خوابیده بودند.

بامدادان آن مرد، با نهایت قساوت، آنان را به ساحل فرات برد تا سرشان را ببرد. التماس های ابراهیم و برادرش این مرد سنگدل را از آن تصمیم خونین باز نداشت. سرانجام آن دو به نماز ایستادند و پس از اقامه نماز دست به دعا برداشتند و از خداوند خواستند بین آنان و این مرد قسی القلب داوری کند. لحظات درندگی این مرد سفاک فرا رسید و آن دو کودک مسلم را از دم تیغ گذرانید و پیکر پاکشان به داخل نهر فرات افکند و سرهای بریده را برای ابن زیاد آورد و آن ماجرای اسفبار را برایش باز گفت؛ از جمله همان دعای کودکان مسلم را نیز نقل کرد. فرزند زیاد به وی گفت: «برترین داوران، یعنی خدای متعال، فرمان قتل تو را صادر کرده است و باید این حکم بدون درنگ اجرا شود ». بلافاصله آن مردک پلید را به همان جایی که مرتکب جنایت شده بود، آوردند و گردنش را زدند و سرش را بر فراز نیزه ای نصب کردند. کودکان و نوجوانان کوفه به سوی آن سنگ می زدند و می گفتند: «این سر قاتل اطفالی از خاندان رسول اکرم(ص) است».

مؤلف ریاض الاحزان و نیز ابن شهر آشوب در کتاب مناقب مدعی گردیده اند: دو نوجوان یاد شده فرزندان جعفر طیار بوده اند و محمد و ابراهیم نام داشته اند که در این ادعا تأملاتی وجود دارد؛ زیرا بعید به نظر می رسد جعفر طیار، که در غزوه موته به شهادت رسیده بود، در سال 61 هجری دو پسر خردسال داشته باشد؛ به علاوه نام آنان ابراهیم و محمد ذکر شده است که دومی در کربلا به شهادت رسید. همچنین شعار و سنت شیعیان از آن زمان تاکنون این بوده که به جایگاه منسوب به طفلان مسلم می روند و به یاد رنج ها و آلام و شکنجه هایی که این دو فرزند خردسال سفیر امام حسین (ع) تحمل کردند و در خاتمه به آن طرز فجیع کشته شدند، اشک می ریزند و در طول سالیان متمادی برای عمران و آبادانی مزارشان اهتمام ورزیده اند؛ این برنامه ها خود گواهی قطعی بر صحت این ماجراست.

اما درباره محل زیارتگاه باید گفت: روشن نیست که این مکان، همان محل شهادتشان باشد یا اینکه پیکر پاکشان را از رودخانه فرات گرفته و در اینجا دفن کرده و بر آن بعقه و بارگاه ساخته باشند و از آن زمان تا کنون کسی درباره مدفن آن نوجوانان هاشمی تردید نکرده و هر چه زمان پیش می رود، بر علاقه مندان آنان افزوده می شود و زائرین بیشتری به این آستان می آیند و هدایا و نذوراتی به آن اختصاص می دهند و در بازسازی آن اقدامات مؤثری انجام می دهند. یادآور می گردد آرامگاه با صفای طفلان مسلم در چهل کیلومتری شمال شرقی کربلا در میانه بزرگراه بغداد کربلا، در مجاورت شهر مسیب قرار دارد. (صدوق، 1362ش، مجلس نوزدهم، ص83-88؛ مقرم، ص157- 159؛ مظفر، ص19؛ محدث قمی، ج1، ص592؛ محلاتی، ج2، ص67)

چهار- محمد اصغر، در مورد نوجوان دومی که همراه ابراهیم در کوفه به شهادت رسید، بین مورخان و ارباب مقاتل اختلاف است. طریحی در منتخب او را عبدالرحمان نامیده است و عده ای هم نوشته اند: این طفل دوم مسلم، جعفر نام داشته است. (مظفر، ص15؛ علی دخیل، 74)

در برخی مراثی و مقتل های منظوم، همچنین در متون تعزیه، درباره طفلان مسلم نکاتی غیر واقعی، تحریف شده و مغایر با منابع معتبر دیده می شود. (مجلس تعزیه دو طفلان مسلم، مخطوط، هفده مجلس شبیه خوانی، ص109، 139؛ میر عزای کاشانی در قلمرو تعزیه، ص361، 380)

پنج- علی، مسلم بن عقیل فرزند دیگری به نام علی داشت که از سرنوشت او آگاهی دقیق و مستندی وجود ندارد و مورخان مطلبی درباره ویژگی های وی و هویتش ارائه نداده اند؛ اما آنچه مشخص است، این است که مادرش رقیه کبری، دختر حضرت علی(ع) است و او از طریق مادر، نواده امیرالمؤمنین (ع) است. علامه سید عبدالرزاق مقرّم که شمار فرزندان مسلم را پنج پسر و یک دختر می داند، می نویسد: دو نفرشان در رکاب امام حسین(ع) در کربلا شهید شدند، دو نفر دیگر در کوفه به شهادت رسیدند و از نفر پنجم اثری بر جای نمانده است؛ با این وصف برای مسلم اعقابی باقی نماند.

فرهاد میرزا در کتاب قمقام زخار از پنجمین پسر مسلم یاد می کند، ولی می افزاید: تاریخ نویسان درباره فرجامش مطلبی ارائه نداده اند. علامه شیخ عبدالواحد مظفر، به نقل از کتاب منتخب فخرالدین طریحی نجفی، برای مسلم چهار فرزند به اسامی علی، مسلم ثانی، عبدالعزیز و عبدالله بر می شمارد. (محلاتی، ج2، ص66؛ مقرم، ص157و 158؛ مظفر، ص15؛ طریحی، ج2، ص61)

شش- حمیده؛ وی تنها دختر مسلم بن عقیل است و مادرش ام کلثوم صغراست که در سرزمین کربلا حاضر بود. حمیده با پسرعموی خود که پسرخاله اش هم بود، یعنی عبدالله بن محمد بن عقیل بن ابی طالب ازدواج کرد. مادرشوهرش زینب صغرا دختر امیرالمؤمنین(ع) است و خود عبدالله از محدثان و فقیهان وارسته به شمار می رود. شیخ طوسی در کتاب رجال خود او را از پرورش یافتگان مکتب امام صادق(ع) بر شمرده است. ترمذی در خصوص صدیق بودن و وثاقت وی نظری قاطع ابراز کرده و احادیث منقول از عبدالله را به عنوان روایات معتبر در سنن خویش آورده است. احمد بن حنبل، بخاری، ابوداوود و ابن ماجه قزوینی نیز به احادیث نقل شده از وی احتجاج نموده اند.

عبدالله در سال 142 هجری رحلت نمود؛ محصول ازدواج این بزرگوار با حمیده، دختر مسلم، پنج پسر به اسامی قاسم، عقیل ثانی، علی، طاهر و ابراهیم است. امام حسین (ع) در منزل زرود توسط دو مرد اسدی به اسامی عبدالله بن سلیم و مذری بن مشمعل خبر شهادت مسلم بن عقیل، هانی بن عروه و عبدالله بن یقطر را دریافت کرد؛ اما تا رسیدن به منزل زباله این گزارش را علنی نکرد. در این حال حضرت، حمیده دختر مسلم را نوازش کرد و نسبت به او ابراز عواطف نمود. آن دختر، که از فراست برخوردار بود، متوجه شد که یتیم شده است؛ ازاین رو به اباعبدالله الحسین(ع) عرض کرد: «ای دایی گرامی، مگر پدرم در کوفه به شهادت رسیده است؟ زیرا این گونه استمالت معمولاً درباره یتیمان صورت می گیرد». (عبیدلی نسابه، ص32؛ طریحی، ج2، ص61 و62؛ محلاتی، ج2، ص66 و67؛ یوسفی غروی، ص144و 145؛ ابن عنبه، ص33 و34؛ ابن حجر عسقلانی، بی تا، ج6، ص15؛ مقرم، ص157)

ان شاءالله در نوشتاری دیگر ورود مسلم به کوفه، قیام و فداکاری اش را بررسی خواهیم کرد.

مقام مسلم

1. صفات ستوده

مسلم بن عقیل به کرامت های انسانی و فضایلی عالی آراسته بود. ایمان و تقوا به حدی در جانش ریشه دوانیده بود که در مصاف با دشمن از خود هراس به دل راه نمی داد و شجاعت و شهامتش مثال زدنی بود؛ چنان که مقتل نویسان و مورخان او را به شیری شرزه تشبیه کرده اند. در آن هنگامه ای که به تنهایی با فوجی از سربازان ابن زیاد در نبرد بود، بدون خوف و نگرانی به آنان یورش برد و آن چنان نیرویی از خود بروز داد که برخی را به چنگ می گرفت و بر بام منازل کوفیان می افکند. دلیری و مقاومت و پایداری او در میدان رزم به حدی بود که حتی دشمنانش زبان به اعتراف گشودند و چون از حاکم کوفه نیرویی تازه نفس خواستند ابن زیاد آنان را مذمت کرد که چرا نمی توانند با این قوا و سلاح کافی بر یک نفر غلبه یابند. در این حال فرمانده سپاهیان به فرزند زیاد گفت: «تصور کرده ای ما را به نبرد با بقالی از کوفه یا برای کارزار با مردم عادی حیره گسیل داشته ای؟! آیا نمی دانی که ما با شمشیری بران از خاندان رسول اکرم(ص) رو به رو هستیم؟!» آن گاه عبیدالله بن زیاد پانصد نظامی دیگر به کمک قوای قبلی فرستاد. (دربندی، 1348ق، ص118؛ جلالی حسینی، 1415ق، ج2، ص94؛ مظفر، 1388 ق، ص31و32)

بهنسا، که ناحیه ای نظامی قلمداد می گردید، از شهرهای معروف مصر به شمار می رفت و حصاری استوار و محکم داشت. گشودن این پادگان حساس، که عده ای مسلح در دفاع از آن مقاومت می ورزیدند، کار ساده ای نبود؛ تا آنکه عده ای از رزمندگان مسلمان در زمان خلیفه دوم، تصمیم به فتح آن گرفتند. هنگامی که سلحشوران مذکور پس از محاصره ای درازمدت به این دیار استراتژیک وارد شدند، مسلم بن عقیل همراه گروهی از دلاوران هاشمی به آن قدم نهاد؛ درحالی که رجزی بدین معنا می گفت:

جنگ به درازا کشید و شب زنده داری ها طولانی شد، کم خوابی ها و ناله ها مرا به ستوه آورده است و انتقام دو برادرم جعفر و علی را (که مجروح گردیده بودند و بعدها در کربلا شهید شدند) می گیرم و خواسته تو را ای عقیل، برآورده خواهم ساخت؛ امید آنکه در هنگامه رزم تب و تاب دل فرو نشیند. (واقدی، 1407ق، ص182؛ دانشنامه جهان اسلام، 1379ش، ج5، ص7 و 8؛ مقرّم، 1407ق، ص40 و41؛ عابدین، 1372، ص50-55)

برخی این گونه تصور کرده اند که حضرت علی(ع) در نبرد جمل، برای جلوگیری از جنگ کسی را که همراه یک جلد کلام الله مجید به سوی پیمان شکنان فرستاد و آنان را به جانب خداوند دعوت کرد، مسلم بن عقیل بود؛ درحالی که این جوان که نامش مسلم بود دلاوری از مجاشع و متعلق به قبیله عبدالقیس بود. آن مرد شجاع در برابر صف دشمنان ایستاد و قرآن را گشود و گفت: «این کتاب خداوند متعال است. امیرالمؤمنین (ع) شما را به سوی آنچه در این صحیفه مقدس است دعوت می کند». اما عایشه در واکنش به این منطق به اطرافیان خویش گفت: «وی را با نیزه های خود دریابید». آنان این جوان را تیرباران کردند و دستانش را قطع کردند و در این حال پیکر خونین او را برای حضرت علی(ع) آوردند. اگر این شخص فرزند عقیل بود که هنگام وقوع جنگ جمل به شهادت رسیده بود، دیگر در حماسه عاشورا نبود! (شیخ مفید، 1367ش، ص204؛ ابن اعثم کوفی، 1406ق، جزء اول، ص477؛ مسعودی، 1370ش، ج1، ص718)

سبب جنگ صفین که در زمان خلافت حضرت علی (ع) رخ داد و 5/1 سال طول کشید و طی آن صدها نفر کشته شدند، طمعی بود که معاویه به بهانه ای دروغین در امور حکومتی داشت. سپاه امام در پنجم شوال سال 36 هجری به سوی سرزمین صفین حرکت کرد که تعدادشان بالغ بر یکصد هزار نفر می شد و خود فرماندهی لشکر را بر عهده گرفت. امام دو فرزند خود، امام حسن و امام حسین 8، را به همراه عبدالله بن جعفر و مسلم بن عقیل در سمت راست سپاه قرار داد و سرپرستی جناح چپ را به محمد حنفیه، محمد بن ابی بکر و هاشم مرقال واگذار کرد. بنابراین مسلم در این نبرد مهم و حساس به عنوان جوانی حدود 28 یا 30 ساله به گونه ای مورد اعتماد امام قرار می گیرد که همردیف دو سبط نبی اکرم (ص) جناح یمین لشکری را که در آن ستارگان درخشانی از اصحاب رسول الله(ص) حضور داشتند، فرماندهی می نماید و از خود رشادت و استقامت نشان می دهد و تا پایان این نبرد خونین، جان بر کفی و وفاداری خود را نسبت به عموی خویش به اثبات می رساند. (ابن شهر آشوب، بی تا، ج3، ص168؛ ابن اعثم کوفی، 1406ق، ج3، ص32؛ قمی، بی تا، ج1، ص653)

مسلم نه تنها در محضر پسرعموی خود، امام حسن مجتبی(ع)، تلمذ نمود و روایاتی را از آن وجود مبارک نقل کرد، بلکه در روزگار امامت آن بزرگوار در زمره یاران وفادار و حامیان ایشان به شمار می رفت؛ چنان که شیخ طوسی وی را در ردیف اصحاب امام حسن(ع) معرفی می کند. مسلم هنگامی که در محضر این وجود مقدس مشغول کسب فیض بود، به گونه ای تربیت یافت که در برابر تهاجم فرهنگی و سیاسی معاویه بدعت گذار مقاومت کرد و در سپاهی که آن حضرت برای نبرد با شامیان بسیج و سازماندهی نمود و به حدود شانزده هزار نفر بالغ می گردید و در منطقه نخیله، مدائن و اراضی مسکن اردو زدند، با شور و نشاطی خاص حضوری مؤثر داشت. غیرت دینی و عرق مذهبی، وی را در دفاع از امر امام حسن(ع) به صورت دلاوری پایدار، با سری پرشور و نوعی وارستگی و رزمنده ای لایق و شایسته درآورده بود. (شیخ طوسی، 1415ق، ص96؛ شیخ راضی آل یاسین، 1379ش، ص120125؛ ابراهیم بابایی آملی، 1383ش، ص13 و 14؛ زمانی، 1375ش، ص256)

اینکه مسلم بن عقیل از اصحاب خاص امام حسن مجتبی(ع) به حساب آمده، مؤید آن است که هاشمی لایق و شایسته ای بوده که چنین مقام والایی را نزد آن حضرت احراز کرده و نیز مشخص می گردد که او اکبر اولاد عقیل است که چنین تقربی را نزد امام به دست آورده است. (محلاتی، 1390ق، ج2، ص65 و66)

مسلم به سبب دارا بودن خصالی چون شهامت، سخاوت، پایمردی، دانش و خرد و تدبیر عالی، از اقران خویش ممتاز است. هنگامی که تمام یاران امام حسین(ع) در دشت نینوا به شهادت رسیدند و بدن های خونین آنان بر خاک کربلا افتاده بود، امام از اصحاب و حامیان به خون خفته خویش و در رأس آنان مسلم بن عقیل به عنوان ابطال الصفا و فرسان الهیجا یاد می کند و در واقع می فرماید کجایید ای سلحشوران روز رزم و ای مردان با کرامت تا بیایید این جانیان لئیم را از حرم اهل بیت پیامبر اکرم(ص) دور کنید. (شرقی، 1376ش، ص124 و246)

تمام فرازهای حیات مسلم از ویژگی ها و صفات ستوده ای حکایت دارد که آدمی را متوجه بزرگواری، منزلت و مقام رفیعش می کند؛ چراکه او بسیاری از کمالات انسانی را در وجود خویش به شکوفایی رسانیده بود؛ وی سیمایی زیبا داشت و از امام محمد باقر(ع) روایت کرده اند که مسلم اجمل الناس بود. (علی دخّیل، 1401ق، ص17و18؛ مظفر، 1388 ق، 34)

اگرچه وقتی مسلم دشمن طغیانگری را می دید، وجودش یکپارچه التهاب، شور و هیجان می گردید و با جرئتی فوق العاده خود را به قلب خصم می افکند و مسیرهای پر خطر و مخوفی را برای غلبه به مخالفان می پیمود، اما ایمان راسخ، تقوای قوی و اعتقاد جازمش نوعی شرم، حیا و آرامش را به او اعطا کرده بود و این خصلت ها باعث می گردید که در موقعیت های سخت بردباری پیشه کند و رنج ها و فشارها را بر خویشتن هموار سازد. وی هرگز از موازین قرآن و سنت فاصله نگرفت و با توجه به ارزش های الهی و شرایط پیش آمده تصمیمی مدبرانه و عاقلانه می گرفت. ضمن اینکه خاضعانه و خالصانه مطیع امر امام عصر خویش بود. (بلاذری، 1394ق، ج2، ص77؛ ابن قتیبه، 1364ش، ج2، ص4و 5؛ عابدین، 1372ش، ص54 و 55 و 86-88)

مورخان، رجال نگاران و محدثان از مقامات و مناقب مسلم سخن گفته اند و افزوده اند که فضایل، مکارم، شرافت و شأن، سعه صدر، قدرت سخنوری و کثرت دانش این دلاور با سعادت، سفیر امام و نخستین شهید حماسه کربلا به گونه ای است که گویا طینت پاکش با سرشت اهل بیت عصمت و طهارت: قرابت دارد و با این وصف، قلم قادر نخواهد بود خصالش را آن گونه که شایسته اوست، بنگارد یا احاطه بر چنین حالاتی برای یک نویسنده دشوار است. برخی نیز متذکر شده اند که وی صدق و صفا، شجاعت، ایمان، دانش و تقوا را با هم جمع کرده بود و به همین دلیل در طریقی که برگزیده بود از خود سستی و انعطاف نشان نداد. قاطع و با صلابت، برای نبرد با پلیدی ها و ناروایی ها مهیّا گشت و از سوی دیگر برای غلبه بر دشمن و خصم دون و به دست آوردن پیروزی سیاسی، به حیله و نیرنگ روی نیاورد و حتی درباره مخالفان شقاوت پیشه خدعه نورزید و با این اوصاف می توان گفت او به راستی در مکتب خاندان پیامبر تربیت شده بود و به سیره آن فروغ های فروزان تأسی می نمود. (شهرستانی، 1345 ق، ص74؛ قرشی، بی تا، ج2، ص454؛ ملا آقا دربندی، ص411؛ مامقانی، 1350ق، ج3، ص214)

2. برچسب های ناروا

با وجود نکاتی که بدان ها اشاراتی داشتیم و نیز به رغم شواهد و قرائن متعدد دال بر جامعیت شخصیت مسلم در قلمرو فضل، فضیلت و صفای باطن، عده ای از مقتل نویسان، اهل تاریخ و شرح حال نگاران نکات قابل تأملی درباره وی مطرح کرده اند که با سیمای راستین و سیرت ستوده وی مغایرت آشکاری دارد و گاه آنان با نویسندگانی که با غیظ غلیظ و تعصب های افراطی درباره گرایش های فکری و اعتقادی خود، دیدگاه هایی نادرست مطرح کرده اند، همراه و همگام گردیده اند. متأسفانه این مؤلفان ادعا کرده اند مسلم که در عصر عمویش علی(ع) و عموزاده اش امام حسن(ع) کودکی بیش نبود نمی توانست از وقایع گذشته در منطقه عراق خاطره ای عینی و ملموس داشته باشد و بر این اساس درباره فضای سیاسی اجتماعی حاکم بر کوفه شناخت درست و کاملی نداشت و اگرچه انسانی درست کردار، پارسا و پرهیزگار بود، اما به لحاظ فکری، عمیق نبود و تصور می کرد دیگران همچون خودش سالم و صادقند و نیز در تصمیم های او نوعی شتابزدگی و غلبه احساسات دیده می شود. ازاین رو به محض اینکه هیجان های کوفیان در حمایت از امام حسین(ع) را مشاهده کرد، بدون اینکه در التزام عملی آنان به ادعاهایی که مطرح می کنند، تأمل کند، در نامه ای خطاب به امام، اوضاع کوفه را خوب وصف کرد و تأکید نمود زمینه برای آمدن امام به این شهر کاملاً مهیاست؛ اما او در این باره قضاوت درستی نداشت و فکر می کرد گفتار و کردار مردم متکی بر ایمانی استوار است و از ابن الوقت بودن و فرصت طلبی اهالی کوفه غفلت داشت.

حتی اتهاماتی را به عقیل، پدرش، و خود مسلم وارد کرده اند و مدعی شده اند: عقیل که پس از فتح مکه اسلام آورده بود، به خاطر مال دنیا دست از برادر خود علی(ع) کشید و به دربار معاویه پیوست. در جنگ صفین نیز در سپاه امویان بود. مسلم هم با دختر علی(ع)، رقیه، ازدواج کرد تا خود را به خاندان طهارت نزدیک سازد و تا آنجا پیش رفت که مورد اعتماد امام حسین(ع) واقع گردید و آن مأموریت مهم، برای ارزیابی فضای حاکم بر کوفه، به وی محول گردید. جالب اینکه نویسندگان مزبور در معرفی مسلم دچار تناقصی آشکار شده اند؛ زیرا درحالی که او را سطحی نگر، عجول و ناکارآمد، دانسته اند، نوشته اند او مردی از خاندان بنی هاشم، شجاع، دانشمند، صاحب رأی، اهل صلاح و سداد و معروف به وفور عقل بود. (پاشا، 1378ش، ص89 و 90؛ معین، 1362ش، ج5، ص1185، ج6، ص1978)

برخی نویسندگان معاصر درباره آن طلایه دار فداکاران عاشورا چنین اظهار نظر کرده اند: مسلم در هیچ یک از صحنه های پرنیرنگ، پیش از عزیمت به کوفه، آشنایی نداشت و هرگز نفاق و دوگانگی را لمس نکرده بود؛ گمان نمی کرد مسلمانی پیمانی ببندد و بر عهدی که بسته، وفا نکند؛ زیرا خودش همان بود که در دلش می گذشت؛ هر چه می گفت، عمل می کرد. برایش باورکردنی نبود که هزاران نفر آن گونه مشتاقانه برای بیعت کردن با او از هم سبقت گیرند، چند روز بعد نقص پیمان کنند و از دورش پراکنده شوند. آنچه را می دید به پسرعموی خود گزارش می کرد؛ اما بر خلاف او، عبدالله فرزند عباس، که پیری سیاست پیشه و کارآزموده بود و بارها بر برخی مناطق اسلامی حکمرانی کرده بود، عمق کارها را به خوبی می دید و کوفیان را به خوبی می شناخت و وقتی نظر می داد، به گذشته، حال و آینده، توجه داشت. ازاین رو به امام حسین(ع) هشدار داد بر اهالی عراق اعتماد نمی توان کرد. این دو خویشاوند، یعنی عبدالله بن عباس و مسلم، دو مشاوری هستند که باهم بسیار تفاوت دارند. یکی رویدادهای گذشته و خیانت کوفیان به حضرت علی(ع) و امام حسن (ع) را می دید و دیگری به آنچه پیش رویش رُخ می داد، می نگریست.

در این ادعا مسلم چنان خام، کم تجربه و عامی فرض شده که چون دل خودش خالی از هرگونه غش، نفاق و نیرنگ است، حتی به ذهنش خطور نمی کند منافقانی میان جامعه اسلامی وجود داشته باشند و باور نمی کند کسی عهدشکنی کند و حتی احتمال نمی دهد در صورتی که مردم تحت فشاری خشن، تهدید و سرکوب قرار گیرند، از گردش پراکنده می شوند؛ حتی شهر محل آن مأموریت سترگ و سرنوشت ساز را نمی شناسد و سوابق آنجا را نمی داند و جالب آنکه این استادان صاحب نظر در تاریخ اسلام بین پرونده عبدالله بن عباس و مسلم تفاوت بارزی قایل شده اند. ولی گویا از نظرشان بر می آید که امام معصوم به این واقعیت پی نبرده و با وجود کارآزمودگی، تبحر و زمان شناسی فرزند عباس بن عبدالمطلب، مسلم را به عنوان نایب مورد موثوق خویش به کوفه اعزام کرده است. ازاین رو در انجام وظایف محوله موفق نبوده است. از طرفی بر اساس چنین دیدگاهی عبیدالله بن زیاد که بر حسب اتفاق همسال مسلم، یعنی 28 ساله بوده، نسبت به کوفه آگاهی خوبی دارد و از گرایش های قومی و مذهبی حاکم بر این دیار مطلع است و می داند چگونه شورش ها را سرکوب کند، چگونه جاسوسی بگمارد، چه کسی را دستگیر کند، رؤسای قبایل مخالف را شناسایی کند و آنان را زندانی کرده یا از دم تیغ بگذراند. زیرکی و موقع شناسی وی هنگام ورود به این شهر کاملاً مشخص است؛ به همین دلیل در اندک مدتی بر کوفه استیلا پیدا کرد و هرگونه صدای مخالفی را خاموش نمود و توانست بر خلاف سفیر امام، که جوانی نالایق و کم تجربه بود و به همین دلیل فریب احساسات زودگذر اهالی کوفه را خورد، با نهایت هوشیاری، تدبیر و دوراندیشی اقدامات مسلم را درباره سازماندهی و بسیج شیعیان کوفه علیه امویان خنثا کند!

در پاسخ به این ادعاها باید گفت: مسلم به عنوان ناظری صادق و فرستاده ای امین و مورد اعتماد، پس از بررسی های گسترده و مشاهده استقبال کوفیان، آنچه را رخ داده بود، به امام گزارش کرد و هدفش در هم کوبیدن دشمنان و ایجاد زد و خورد بین موافقان و مخالفان نبود. به علاوه وی به عنوان تربیت شده مکتب ائمه هدی: و در پیروی از مقتدای معصومش امام حسین(ع) نمی خواست برای رسیدن به مقاصد خود، به امور نامشروع و خلاف روی آورد و از طریق ناصواب به پیروزی برسد و در مقابل این مشی ستوده و موافق با ارزش های قرآن و سنت، ابن زیاد، نه تنها برای دست یافتن به اهداف خود موازین اعتقادی و شرعی اسلام را رعایت نکرد، بلکه خلاف های زیادی را مرتکب شد و به حیله های گوناگونی روی آورد که مغایر آموزه های اعتقادی اسلام است. (شهیدی، 1359ش، ص117-127؛ گروهی از نویسندگان، 1381ش، ص157-161؛ جمعی از نویسندگان، 1390ش، ص455-460)

3. آشفتگی در شبیه نامه ها

چهره حضرت مسلم در مجالس تعزیه و شبیه نامه های عاشورا، بر اساس واقعیت ها، مستندات و مدارک معتبر ترسیم نشده است؛ به همین دلیل در نسخه های تعزیه شخصیت او به گونه ای وهن انگیز و حقارت آمیز مطرح می گردد و به عنوان زبان حال این سلحشور نامور، در تعزیه انسانی منفعل است که چون فلک غدار و روزگار برایش سرنوشتی از قبل تعیین شده و مشخص کرده است، عازم کوفه می گردد تا خود را فدای امت گنه کار نماید!

شبیه مسلم خطاب به امام می گوید:

بود چون روز ازل قسمت ما و تو چنین

سرنوشتی است که در دیده خیالت ببینم

یا در جای دیگر گفته است:

آه و فریاد ز دست فلک شعبده باز

شعبده باختی آخر تو به سلطان حجاز

در این تعزیه نامه ها چرخ و فلک مورد مذمت قرار می گیرند و تمامی رویدادهای اسفبار، مصائب حزن انگیز و نگران کننده ای که برای این بزرگوار رقم می خورد، به اجرام سماوی نسبت داده می شود. بنابراین وی در این وقایع مسلوب الاراده است و خود را تسلیم حوادثی که برایش اتفاق می افتاده، می کند و هرگونه تلاش برای جلوگیری از اتفاق های ناگوار را بی فایده می داند. در واقع موضوع قضا و قدر الهی، که بسیار مهم و ارزنده است، به عنوان جبر و نفی اراده و هرگونه اختیاری تلقی می گردد. همچنین در تعزیه این گونه به بیننده القا می گردد که مسلم نه بر اساس احساس وظیفه و نه برای امر به معروف و نهی از منکر و اطاعت از امام معصوم، بلکه بدین منظور عازم کوفه می گردد که کشته شود تا گناه امت بخشیده شود! این موضوع نه تنها حکمت قیام او و انگیزه فداکاری های مسلم را دگرگون می سازد، بلکه مسئله شفاعت را خدشه دار می نماید. نکته دیگر اینکه زبان حال مسلم در تعزیه به مثابه مردی از روستاهای دورافتاده یا یکی از دامداران صحاری است که بدبختی به سراغش آمده و گرفتارش نموده است و او را سرگردان، نگران و مستأصل ساخته است و در سروده هایی از بیچارگی و درماندگی خود می نالد:

خدایا! چه سازم که بیچاره ام

گرفتار قوم ستمکاره ام

اندر غریبی ای خدا!

خوار شدم، زار شدم

یا این اشعار:

فغان و آه که شد آسمان به کام یزید

فلک به کام یزید و سپاه او گردید

به کام من چو نگردید چه کار کنم

ز دست قوم جفا چون کجا فرار کنم!

همچنین شبیه مسلم در تعزیه اسیر خرافات و اعتقادات عوامانه است و برای خود فال بد می زند و بر اساس چنین تصوری موهوم، به دل واهمه راه می دهد:

آه این سفر خوش شگون نخواهد بود

حاصلش غیر خون نخواهد بود

دادن این نسبت های دروغ به مسلم بدین معناست که او از تعالیم اسلامی و فرموده های رسول اکرم(ص) درباره مذمّت این رسوم ناپسند، آگاهی ندارد و گویا این تربیت شده مکتب معصومین: نمی داند فال بد زدن، خود نوعی شرک ورزیدن است. هر کس کمترین آشنایی با سیره مسلم داشته باشد، در می یابد که این رادمرد والامقام جز بر اساس دیانت اسلام گام بر نمی داشت و تنها در پرتو انوار درخشان معارف این آیین حیات بخش، حرکت می کرد و در نهایت عزّت، در سخت ترین شرایط به مقاومت خود ادامه می داد و هرگز تسلیم کارگزاران اموی نمی گردید. نبردهای او با دشمنان مبتنی بر سیره رهبران معصوم بود و هیچ گاه سختی ها باعث زبونی و خواری وی نگردید. از دشواری ها و گرفتاری ها نمی گریخت و مقاومت و پایداری را تا رسیدن به فیض شهادت، برای خویشتن کرامتی الهی می دانست و اگر جز این بود، امام حسین(ع) نیابت خاصه خود را به وی نمی سپرد. (هفده مجلس شبیه خوانی، 1349ش، ص84 و 95؛ مجالس تعزیه، 1380ش، ج1، ص314 و 315؛ گلی زواره، 1382 ش، ص116 120؛ همو، 1375ش، ص128-133؛ بیست مجلس تعزیه، مخطوط، ص141 و142)

نتیجه گیری

بنا بر آنچه گذشت مسلم بن عقیل به خاندانی منتسب است که از شرافت ها، منزلت ها و فضیلت هایی برخوردار بوده اند و میراث فرستادگان الهی را به یکدیگر می سپردند تا اینکه این مسئولیت را عبدالمطلب به دوش گرفت. آن گاه به فرزند خویش ابوطالب سپرد؛ همان شخصیتی که بعد از بعثت نبی اکرم(ص) به حمایت از آن وجود مقدس پرداخت و به آئین او ایمان آورد؛ اما مصلحت را در کتمان عقیده خود دانست تا بتواند به عنوان رئیس قبیله بنی هاشم، به پشتیبانی خود از مصطفای پیامبران ادامه دهد؛ با این حال دشمنان به منظور کاستن از قدر و منزلت این خاندان، اتهاماتی واهی درباره ابوطالب مطرح کرده اند.

با وجود دفاع از خاندان طهارت و ارزش های الهی و افشای تبهکاری امویان، از سوی برخی مورخان مغرض این دروغ مطرح شده است که عقیل برای به دست آوردن مال دنیا از حمایت برادر خود، علی دست برداشت و به دربار معاویه پیوست و در جنگ صفین در سپاه امویان بود و نیز افزوده اند معاویه کنیزی شامی خرید و به او تقدیم کرد و همان مادر مسلم شد. درحالی که عقیل با بانویی نبطی، که علّیه نام داشت و از اصالت و شرافت خانوادگی برخوردار بود، ازدواج کرد.

همچنین این داستان را جعل کرده اند که چون مسلم به هجده سالگی رسید، زمین پدری خود را در مدینه به معاویه فروخت و پولش را دریافت کرد؛ اما چون امام حسین (ع) از این معامله ناخرسند بود، فرزند ابوسفیان نه تنها بهای زمین را به مسلم برگردانید، بلکه زمین مذکور را به وی بخشید و فروغ سوم امامت از این سخاوت امویان تقدیر کرد؛ درحالی که قرائن و شواهد متعددی مؤید آن است که مسلم در عصر رسول اکرم(ص) به دنیا آمده و در فتوحات اسلامی، حضوری مؤثر داشته است و با این وصف در موقع معامله با معاویه انسانی میانسال بوده است. به علاوه امام حسین(ع) به او همچون مردی با تجاربی ریشه دار، فکری ژرف، انسانی مؤمن، معتقد و شایسته می نگریست و به همین دلیل او را از میان بنی هاشم بر گزید و نماینده تمام الاختیار خویش در کوفه کرد.

باز برخی مؤلفان درباره کارنامه نورانی مسلم قضاوت درستی نکرده اند و نوشته اند: مسلم جوانی خام و کم تجربه بود و چون دل او خالی از هرگونه نیرنگی بود، حتی به ذهنش خطور نمی کرد که در کوفه افرادی عهدشکن باشند. ازاین رو این رزمنده فداکار و مقاوم را به ناکارآمدی و بی لیاقتی متهم می سازند و می افزایند او در مأموریتی که امام به وی سپرده بود، موفق نبود.

در متون تعزیه و برخی مراثی نیز سیمای این دلاور هاشمی پریشان و آشفته ترسیم می گردد. مسلم ضمن اینکه خود طلایه دار شهیدان بنی هاشم در حماسه عاشوراست، شش نفر از برادران او و چهار نفر از فرزندانش در این نهضت جاوید به فیض شهادت نایل آمده اند.

منابع

آل یاسین، راضی (1379ش)، صلح امام حسن(ع)، ترجمه آیت الله سید علی خامنه ای، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول.

ابن ابی الحدید عبدالحمید بن هبة الله (1378ق)، شرح نهج البلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، چاپ اول.

_________ ، (1379 ش)، جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، ترجمه و پاورقی محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، چاپ دوم.

ابن اثیر، علی بن محمد (1385ق)، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر.

_________ (بی تا)، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

ابن اعثم کوفی، محمد بن علی (1406ق)، الفتوح، بیروت، دارالکتب العلمیة.

ابن بطوطة محمد بن عبدالله (1370ش) سفرنامه، ترجمه محمد علی موحد، تهران، آگاه، چاپ پنجم.

ابن جبیر، محمد بن احمد (1370ش)، سفرنامه ابن جبیر، ترجمه پرویز اتایکی، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول.

ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی (1401 ق)، تذکرة الخواص، بیروت، مؤسسه اهل البیت.

ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی (بی تا)، الاصابة فی تمییز الصحابة، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

_________ ، (بی تا)، تهذیب التهذیب، بیروت، دار صادر.

ابن سعد، محمد بن سعد (بی تا)، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر.

ابن شهر آشوب، محمد بن علی (بی تا) مناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالأضواء.

ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله( 1328ق)، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، بیروت، دار احیاء التراث العربی.

ابن عنبة، احمد (1417 ق)، عمدة الطالب فی انساب آل ابوطالب، قم، انصاریان.

ابن فندق، علی بن ابی القاسم (1410ق)، لباب الانساب، قم، مکتبة آیت الله مرعشی النجفی، چاپ اول.

ابن قتیبة، عبدالله بن مسلم (1389 ق)، المعارف، تحقیق ثروت عکاشة، قاهره، دارالمعارف.

_________ (1363 ش)، الامامة و السیاسة، قم، منشورات الشریف الرضی.

ابن هشام، عبدالملک بن هشام (1375ق)، السیرة النبویة، تحقیق مصطفا السقا و ابراهیم الابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره (مصر)، مطبعة مصطفی البابی الحلبی، چاپ دوم.

ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین (1389ش)، مقاتل الطالبیین، به کوشش بهزاد جعفری، تهران، انتشارات جعفری راد، چاپ اول.

بلاذری، احمد بن یحیی (1394)، انساب الاشراف، تحقیق شیخ محمد باقری محمودی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.

بخاری، احمد بن محمد (1381ق)، سرالسلسلة العلویة، قدم له و علق علیه سید محمد صادق بحر العلوم، نجف اشرف، مکتبة الحیدریة.

اردبیلی، محمد بن علی (بی تا) جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد، تهران، انتشارات جهان، چاپ اول.

امینی، محمدهادی (1360ش)، یاران پایدار امام حسین (ع)، تهران، سعید.

بابایی آملی، ابراهیم (1383ش)، جوانان بنی هاشم، قم، طوبای محبت.

بلاذری، احمد بن یحیی (1378ق)، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، چاپ اول.

پاشا، ابراهیم (1378ش)، نهضت کوفه از دیدگاه روان شناسی اجتماعی، تهران، نشر آینه، چاپ اول.

پیگولوسکایا (1372ش)، اعراب وحدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمه عنایت الله رضا، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.

جاحظ، عمرو بن بحر (1389ق)، المحاسن و الأضداد و العجائب و الغرائب، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات.

جلالی حسینی، سید محمد رضا، الحسین، سماته و سیرته، قم، دارالمعروف، چاپ اول.

جعیط، هشام (1372ش)، کوفه پیدایش شهر اسلامی، ترجمه ابوالحسن سرو مقدم، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی.

جمعی از نویسندگان (1390ش)، بازشناسی نهضت عاشورا، به اهتمام محمود اصغری، مشهد مقدس، دانشگاه علوم رضوی، چاپ اول.

حسینی دشتی، سید مصطفی (1379ش)، معارف و معاریف، تهران، مؤسسه فرهنگی آرایه، چاپ سوم با تجدید نظر و اضافات کلی.

حسینی، سیدعبدالله (1388ش)، معرفی و نقد منابع عاشورا، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ دوم.

خوارزمی، موفق بن احمد (بی تا)، مقتل الحسین، قم، مکتبة المفید.

دانشنامه جهان اسلام (1377ش) زیر نظر غلام علی حداد عادل، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، چاپ اول.

دائرة المعارف بزرگ اسلامی (1383ش)، زیر نظر سید کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز علمی تحقیقاتی دائرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول.

دائرة المعارف تشیع (1383ش)، زیر نظر بهاء الدین خرمشاهی و دیگران، تهران، نشر سعید محبی، چاپ پنجم.

دهخدا، علی اکبر (1377ش)، لغت نامه، چاپ دوم از دوره جدید.

دینوری، احمد بن داوود (1390ش) اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران نشر نی، چاپ نهم.

رازی قزوینی، عبدالجلیل (1391ش)، النقض، تصحیح میر جلال الدین محدث ارموی، قم، دار الحدیث، چاپ اول.

زرکلی، خیرالدین (1409 ق)، الاعلام، بیروت، دارالعلم للملابین.

زرندی حنفی، محمد بن یوسف (1377ق)، نظم درر السبطین فی فضائل المصطفی و المرتضی و البتول و السبطین، قم، مکتبة الامام امیرالمؤمنین(ع)، چاپ اول.

زمانی، احمد (1375ش)، حقایق پنهان، قم، بوستان کتاب.

سماوی، محمد (1369ش)، ابصار العین فی الانصار الحسین، قم، نوید اسلام.

شرقی، محمد علی (1376ش)، قیام حق، قم، انتشارات علامه، چاپ دوم.

شمس الدین، محمد مهدی (1364ش)، انصار الحسین، ترجمه ناصر هاشم زاده، تهران، امیرکبیر، چاپ اول.

شوشتری، نورالله بن شرف الدین (1392ش)، مجالس المؤمنین، تصحیح و تعلیقات ابراهیم عرب پور و دیگران، مشهد، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، چاپ اول.

شهیدی، سیدجعفر (1359ش)، پس از پنجاه سال، پژوهشی پیرامون قیام امام حسین(ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول.

شیخ صدوق، محمد بن علی (1354ش)، علل الشرایع، تهران، اسلامیة.

_________، (1366ش)، خصال، ترجمه شیخ محمد باقر کمره ای، تهران، اسلامیة، چاپ پنجم.

_________، (1362ش/1404ق)، امالی، ترجمه شیخ محمد باقر کمره ای، تهران، کتابخانه اسلامیه.

_________، (1381ش)، مقتل الحسین(ع) به روایت شیخ صدوق، پژوهش و ترجمه به فارسی محمد صحتی سردرودی، قم، هستی نما.

صاحبی، محمد جواد (1375ش)، مقتل الشمس، قم، هجرت، چاپ سوم.

صالحی راد، حسن، مجالس تعزیه (1380ش)، گردآورنده تهران، سروش.

صحتی سردرودی، محمد (1383ش)، تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین(ع)، تهران، شرکت چاپ و نشر بین الملل، چاپ اول.

صحتی سردرودی، محمد (1385ش)، عاشورا پژوهی، قم، خادم الرضا، چاپ دوم.

طبری، محمد بن جریر (1408ق)، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، مؤسسة الاعلمی.

طبری، محمد بن جریر بن رستم، (1383ق)، دلائل الامامة، نجف اشرف، مطبعة الحیدریة.

طریحی، فخرالدین (1379ق)، المنتخب للطریحی فی جمع المراثی و الخطب المشهور بالفخری، نجف اشرف، مطبعة الحیدریة، چاپ اول.

طوسی، محمد بن حسن (1315ق)، رجال الطوسی، تحقیق جواد قیومی اصفهانی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول.

_________، (1364ش)، تهذیب الاحکام، به کوشش سید حسین موسوی خرسان، تهران، اسلامیة.

عابدین، محمد علی(1372 ش) زندگانی مسلم بن عقیل، ترجمه سید حسن اسلامی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول.

عالمی دامغانی، محمدعلی (1346ش)، پیغمبر و یاران، قم، بصیرتی.

علی دخیل، علی محمد (1401ق)، مسلم بن عقیل، بیروت، مؤسسه اهل بیت:.

فاضل دربندی، ملا آقا (1384ق)، اسرار الشهادة، تهران، منشورات الاعلمی.

فرهاد میرزا (1363ش) قمقام زخار، تهران، اسلامیه.

قرشی، باقر شریف (بی تا)، حیاة الامام الحسین بن علی(ع)، قم، مکتبة الدواری.

قزوینی، فضل علی (1415ق)، الامام الحسین(ع) و اصحابه، تنظیم و تحقیق سید احمد حسینی اشکوری، قم، ناشر: ابن المولف حاج شیخ محمود شریعت مهدوی.

قمی، عباس(1378ش)، منتهی الآمال، قم هجرت، چاپ سیزدهم.

_________، (بی تا) سفینة البحار، بیروت، دارالمرتضی.

قنبری تبیز، فرید، هفده مجلس شبیه خوانی (1394ش)، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ اول.

قنبری تبیز، فرید، هفده مجلس شبیه خوانی (1394ش)، تهران، انتشارات اطلاعات، چاپ اول.

کاشانی، میرعزا، در قلمرو تعزیه (1386ش)، به کوشش سمانه کاظمی، تهران، شرکت انتشارات سوره مهر.

کمره ای، میرزا خلیل (1389ش) یک شب و یک روز عاشورا، به کوشش محسن فیض پور، قم، مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان، چاپ اول.

گروهی از نویسندگان (1381ش)، سیری در سلوک حسینی، تدوین حسین علیزاده، پژوهشکده فرهنگ و معارف، قم، نشر معارف، چاپ اول.

گلی زواره، غلام رضا (1375 ش)، ارزیابی سوگواره های نمایشی، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ اول.

گلی زواره، غلام رضا (1375ش)، سرزمین وحی سرچشمه تشیع، قم، حضور.

گلی زواره، غلام رضا (1382ش) از مرثیه تا تعزیه، قم، انتشارات حسنین.

مامقانی، عبدالله (1350ق)، تنقیح المقال، نجف اشرف، مکتبه المرتضویة، چاپ اول.

مجلسی، محمد باقر (1403 ق)، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم.

محلاتی، ذبیح الله (1373ش)، ریاحین الشریعة، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ ششم.

_________، (1390 ق)، فرسان الهیجاء، تهران، مرکز نشر کتاب، چاپ دوم.

مسعودی، علی بن حسین (1370ش) مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم.

مسعودی، علی بن حسین (1365 ش)، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم.

_________، (1387ش)، دائرة المعارف فارسی، تهران، شرکت سهامی کتاب های جیبی، چاپ چهارم.

مظفر، عبدالواحد احمد (1388ق)، سفیر الحسین، قم، مؤسسه آل البیت للطباعة و النشر، چاپ اول.

معین، محمد(1362 ش)، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر، چاپ پنجم.

مفید، محمد بن محمد (1413ق)، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، آل البیت، چاپ اول.

__________، (1367ش)، نبرد جمل، ترجمه و حواشی محمود مهدوی دامغانی، چاپ اول.

ملوک السادات میر فندرسکی (1381ش)، تعزیه طفلان مسلم، گرگان، مؤسسه انتشاراتی مختوم قلی فراغی، چاپ اول.

معهد تحقیقات باقر العلوم (ع)، موسوعة کلمات الامام الحسین (ع) (1415ق/ 1373ش)، منظمة الاعلام الاسلامی، قم، دار المعروف، الطبعة الاولی.

مقرم، سیدعبدالرزاق (1407ق)، الشهید مسلم بن عقیل، تهران، مؤسسة البعثة، چاپ اول.

میرعزا، سید مصطفی، بیست مجلس تعزیه، مخطوط، سروده تحریر استاد دخیل سلامی زواره، و ملا رضا کردی زاده، تدوین و تصحیح غلام رضا گلی زواره.

_________، مجلس تعزیه طفلان مسلم، تحریر مرحوم استاد دخیل اسلامی، تصحیح غلام رضا گلی زواره، مخطوط.

نجفی، محمد باقر (1364 ش)، مدینه شناسی، تهران، قلم.

نمازی شاهرودی، علی (بی تا)، مستدرکات علم رجال الحدیث، تهران، مطبعة الشفق.

واقدی، محمد (1405ق)، مغازی، تهران، دارالمعرفة السلامیة.

واقدی، محمد بن عمر (1417ق)، فتوح الشام، تصحیح عبد الطیف عبدالرحمان، بیروت، دارالکتب العلمیة.

یعقوبی، احمد بن اسحاق (1371ش)، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان