رکسانا خوشابی؛ کارشناس ارشد مشاوره
سر کلاس نشستهاید. صدای مبهم مدرس انگار که از دور دست به گوش میرسد. کلافه شدهاید. سعی میکنید بر بیحوصلگی خود غلبه کنید. خودکار را بر میدارید. شروع میکنید خط خطی کردن کاغذ جلوی دستتان، نیم ساعت دیگر، نه، یک قرن دیگر مانده تا کلاس تمام شود...
بیحوصلگی هر از چند گاهی سراغ همه ما میآید؛ سر کلاس، سر کار، در خانه و حتی هنگام تفریح. ما بیشتر اوقات آن را به عوامل خارجی نسبت میدهیم و اکثر افراد می گویند چون کاری برای انجام ندارند حوصلهشان سر رفته است. اما تحقیقات نشان میدهد که علت بیحوصلگی لزوماً کار یکنواخت نیست. بعضیها حتی با داشتن متنوعترین نوع کارها، از یکنواختی زندگی شکایت دارند.
گاهی بیحوصلگی به خاطر نداشتن انگیزه و گاهی هم ناشی از سرکوب و عقب راندن تمایلات و علایق است که منجر به بیهدفی میشود. عدهای صرفاً از انجام کارهای تکراری و یکنواخت خسته میشوند، عدهای هم حتی در اوقات فراغتشان احساس کسالت میکنند چون نمیتوانند خودشان را سرگرم کنند. وقتی از دانشآموزان میپرسیم پنجشنبه جمعه چطور بود بیش از نود درصد مواقع جواب این است: معمولی، مثل همیشه کسل کننده. عدهای حتی ترجیح میدهند تعطیلی آخر هفته نداشته باشند چون هیچ اتفاق هیجانانگیزی نمیافتد و هر هفته تکراریتر از هفته قبل میگذرد. گاهی بیحوصلگی آن قدر زیاد میشود که همه زندگی را در بر میگیرد؛ فرد یک جور احساس پوچی میکند که به خاطر نداشتن هدف یا بیمعنا شدن زندگی است.
ریشه کسالت و بی حوصلگی
به طور کلی ریش حس کسالت و یکنواختی به دو چیز برمیگردد اول محرکهای بیرونی یا نیاز به تنوع. هیجان و چیزهای تازه این نیاز نشان میدهد که چرا برخی افراد برونگرا بیشتر دچار کسالت میشوند، چون اغلب برای بالا نگهداشتن سطح انگیزهشان، بیوقفه به محرکهای بیرونی نیاز دارند البته استثنا هم وجود دارد و دوم عوامل درونی .
در نقطه مقابل برون گراها، افراد درونگرا هستند که میتوانند خودشان را در هر شرایطی سرگرم کنند و از اوقاتشان لذت ببرند، معمولاً بیحوصله نمیشوند به قول یکی از روانشناسان میتوانند مانند یک مجسمه صامت و ساکت یک جا بنشینند ولی حوصلهشان سر نرود چون منشأ شور و حرارت و زندگی در درون آدم است که اگر افراد فاقد آن باشند هیچ محرک بیرونی خوشحالی و هیجان ایجاد نخواهد کرد. و این همان عامل دوم یعنی عامل درونی است. درک این نکته خیلی مهم است چون اشتیاق بیش از حد برای داشتن تغییر و هیجان در زندگی و پرهیز از یکنواختی، بعضی از افراد را به سمت فعالیتهایی افراطی میکشاند مثل فرار از تنها بودن و گرایش افراطی به حضور در جمع و زیاد مهمانی رفتن. و به طور کلی تمایل بیش از حد گذراندن همه اوقات با دیگران و خارج از خانه. افراط در سرگرمیها مثل بازیهای کامپیوتری و تماشای تلویزیون و حتی گرایش به فعالیتهای مخرب مثل کشیدن سیگار، مصرف مواد مخدر، نوشیدن مشروبات الکلی، قمار و تخریب اموال عمومی.
سیالیت
بیحوصلگی، نقطه مقابل سیالیت است. سیالیت یعنی توجه بیتلاش و غرق شدن در یک کار. از یک نظر، سیالیت وقتی رخ میدهد که تواناییهای فرد هم سطح با فعالیت مربوطه باشد و نیز وقتی که کاری اهداف مشخص و بازخورد سریع داشته باشد. کارهای خیلی ساده، کسل کنندهاند. و کارهایی که خیلی مشکل به نظر میرسند نیز اضطراب آورند. عوامل عاطفی (هیجانی) نیز میتوانند بر میزان توجه و سیالیت اثر بگذارند. افرادی که مدام درگیر هیجانات خود هستند از توجه کمتری برخوردارند و بنابراین سیالیت کمتری دارند درنتیجه برای حفظ تمرکز باید تلاش زیادی بکنند که در نتیجه بیحوصلگی بیشتری به وجود میآید.
برعکس افرادی که حالات هیجانی خود را تشخیص میدهند و ارزیابی و طبقهبندی میکنند میتوانند به راحتی آنها را کنار بگذارند و توجهشان را به کارشان معطوف کنند.
حس بیهودگی
از طرفی دیگر وقتی فرد به خاطر بعضی از واقع نگریها و فشارهای محیط، دست از اهداف مهم و رؤیاهایش زندگیاش دست میکشد دچار یک حس بیهودگی و پوچی میشود و اصطلاحاً حوصلهاش از زندگی کردن سر میرود. ما در اطراف خود زیاد به این موارد برمیخوریم؛ مثلاً کسی که دلش میخواهد زیستشناس و محقق شود اما بعد از سالها چشم باز میکند و میبیند زندگیاش به کلی فاقد رشد و حرکت است یا یک زندگی خیلی معمولی را در کنار همسری که دوستش ندارد سپری میکند. یا کسی که آرزویش این بوده که نجوم بخواند ولی حالا مدیر یک شرکت تجاری شده!
به درونت رجوع کن
مبارزه با این حس کشنده، راههای مختلفی دارد. اما در درجه اول باید علت بیحوصلگی را کشف کرد. اگر دلیل مسئله یک عامل درونی باشد نمیتوانیم با تغییرات بیرونی آن را برطرف کنیم. در این حالت، راهکار بیرونی حکم یک مسکن را دارد که شخص را مدتی از درد کشیدن نجات میدهد. سرکوب و سعی در پنهان نگه داشتن اصل موضوع، در مراحل دیگر زندگی به شکل تشدید یافتهای خودش را بروز خواهد داد. برای کشف ریشه حس بیحوصلگی در درجه اول باید به درون خود رجوع کنیم. اگر با احساس نارضایتی، خشم یا سرخوردگی مواجه شدیم، پس وقت آن رسیده که در نگاه خود و در انتخابهای خود تغییر اساسی به وجود بیاوریم.
بیرون چه خبر است؟
گاهی به این تشخیص میرسیم که مسئله ما علت بیرونی دارد مثلاً یکنواختی کار است. در این صورت، تغییر شغل یا تغییر محیط کار و غنی کردن محتوای آن یا تغییر میزان چالش و پیچیدگیاش میتواند مفید باشد. مثلاً یک فروشنده میتواند با گفتگو با مشتریان به کارش تنوع بدهد یا به دنبال راههایی خلاق برای عرضه کالا باشد.
جهان را چطور میبینی؟
راه دیگر، تغییر نگاه به محیط اطراف است. عدهای به درخت که نگاه میکنند چیزی بیشتر از کلمه درخت نمیبینند در حالیکه میتوان زیبایی تکتک برگها، شکل و رنگهای مختلف آنها را هم دید میتوانیم ببینیم که چطور هر شاخه به سویی کشیده شده و چطور با وزش باد به آرامی حرکت میکند. به عبارتی باید کیفیت ارتباط خود را با جهان تغییر دهیم.
آرام مشاهده کن
مشاهده آرام، راه دیگر است. گاهی کارهایمان را با سرعتی انجام میدهیم که عملاً جایی برای لذت بردن از آنها باقی نمیگذاریم، میل غیرطبیعی به سریع انجام دادن کارها و رکورد زدن و زود تمام کردن هر چیزی باعث میشود نتوانیم با آنچه در حال انجام دادنش هستیم ارتباط برقرار کنیم به طوریکه آن کار، برای ما تبدیل به وظیفه یا موجود بیگانهای میشود که باید هر چه زودتر از شرش خلاص شد. امروز در بعضی از سازمانها به افراد مشاهده آرام را آموزش میدهند؛ یعنی افراد تمرین میکنند که سرعتشان را پایین بیاورند؛ روی تنفس و جسمشان تمرکز کنند و افکارشان را بدون اینکه قضاوت کنند از نظر بگذرانند. این تمرین به افراد کمک میکند از آنچه در جریان است، آگاه باشند و به آن توجه کنند.
فعال یا منفعل؟
روش دیگر، پرهیز از سرگرمیهای منفعلانه یعنی فعالیتهایی که است که جسم و ذهن در آنها فعال نمیشود. مثلاً میتوانیم بچهها را تشویق کنیم خود را با بازیهای فکری و تجسمی سرگرم کنند. امروزه سرگرمیهای بچهها اکثراً تماشا کردن تلویزیون و بازیهای کامپیوتری است که باعث میشود نتوانند از پتانسیلهای درونی خود برای مقابله با یکنواختی استفاده کنند.
بیحوصلگی میتواند علامت این باشد که انجام یک کار، هدر دادن وقت است و ارزش ادامه ندارد بنابراین به جای اینکه با آن بجنگیم بهتر است آن را حداقل برای مدتی متوقف کنیم. بعضیها هم ارزش خاصی برای این حس قائل شدهاند. یک برنده نوبل میگوید: "وقتی بیحوصلگی سر میرسد، خود را در آن غرق کنید. چون هرچه زودتر به کف برسید، زودتر بالا میآیید"!