سرویس سیاست مشرق - پس از انتخابات حزب کارگزاران تحت فشار شدید از سوی اصلاحطلبان قرارگرفته است، برخی از اعضای نهاد اجماع ساز کارگزاران را متهم به نفوذی بودن کرده و عدهای دیگر این حزب اصلاح طلب را به کمپین بازی، دروغگویی و نظر سازی در انتخابات متهم کردهاند.
حزب کارگزاران در واکنش به این انتقاد به سیم آخر زده است؛ اخیراً سعید لیلاز عضو سابق حزب کارگزاران در گفتگو با «مشرق» گفته است که عمر جبهه اصلاحات به سر آمده و فعالیت جبههای دیگر کارآمدی ندارد. اشاره این فعال سیاسی اصلاح طلب به آن است که دیگر ادامه شرایط موجود امکان پذیر نبوده و ترک در دیوار همکاری های مشترک افتاده است.
گفتگو با سعید لیلاز را اینجا بخوانید:
کسی زورش به خاتمی نمیرسد/ جبهه اصلاحات تا امروز زیادی عمر کرده است/ قرار نیست ناسا تا قیامت باقی بماند/ کارگزاران رادیکال نیست
اختلافات میان کارگزارانیها با اطرافیان خاتمی سابقه طولانی دارد؛ آنها در مواضع سیاسی؛ راهبردهای اقتصادی و حتی سبک زندگی با یکدیگر متفاوت هستند، این اختلافات آنقدر عمیق است که حزب منحله مشارکت در تمایز گذاری با کارگزاران خودش را سوسیالدموکرات نامیده و در برابر حسین مرعشی برچسب لیبرال دموکرات را برای حزبش انتخاب کرده است.
این دو گروه چه در دوران دولت سازندگی که هاشمی بر مسند ریاست جمهوری تکیه زده بود و چه در دوران دولت اصلاحات سعی میکردند مرز آشکاری بین خود بکشند؛ این افتراق به حدی بود که تندروهای نزدیک به خاتمی در مجلس ششم با دادن القابی چون عالیجناب سرخپوش به هاشمی او را ترور شخصیتی کرده و مقدمه حذفش را فراهم کردند؛ حتی در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 نیز دو حزب افراطی مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب از رفتن به زیر عبای هاشمی طفره رفته و نامزد مستقلی را در برابر او علم کردند. صادق زیبا کلام در نقد رفتار آن روزهای مشارکتی ها گفته بود: برخی هاشمی را نردبان کرده و از قدرت بالا رفتند؛ مشخص نیست آن ها یارش(هاشمی) بودند یا دشمن او!
البته چهار سال بعد در میانههای طغیان اصلاحطلبان در فتنه خیابانی سال 88 بار دیگر کارگزارانی ها و افراطیهای اصلاحطلب در یک مدار مشترک قرار گرفتند؛ اما مدتزمانی بعد حزب هاشمی تغییر جهت داده و راهش را از حزب لیدر اصلاحات جدا کرد. از آن زمان اصلاحطلبان و کارگزاران همواره در یک اتوبان یک طرفه شاخبهشاخ با یکدیگر بودهاند؛ اگرچه این دو گروه در یک جبهه واحد تحت عنوان شورای سیاستگذاری و بعدتر ذیل عنوان نهاد اجماع ساز باهم مراوده میکردند؛ اما در پشتصحنه بهصورت هم چنگ می کشیدند. حتی نوع مواجهه آنها با حسن روحانی نیز مشابه با یکدیگر نبود. حزب اتحاد (مشارکتیهای سابق) از میانههای زمستان سال 96 راهش را از روحانی جدا کرده و متمایل به براندازی شد؛ اما کارگزانی ها با خود قرار گذاشتند که تا جهنم هم با روحانی بروند.
سال 98 در انتخابات مجلس یازدهم حزب کارگزاران فهرستی جدا برای خودش تهیه کرده و زیر بار توصیه خاتمی نرفت. از آن روز اختلافات زیرپوستی و گلایههای محفلی به رسانهها کشیده شد؛ سعید حجاریان حزب کارگزاران را تقلیلگران مرارت نامیده و کارگزارانیها متهم به آن شدند که زیر اصول اصلاحطلبی زدهاند. روزبهروز بدبینی نسبت به حزب کارگزاران بیشتر میشد؛ کارگزاران اصلاحطلبان را متهم به آن میکرد که قرار نیست زیر عنوان قانون اساسی فعالیت حزبی کنند؛ از آنسو آذر منصوری سخنگوی ناسا کارگزاران را به قدرتطلبی به هر قیمت متهم کرد.
به نظر میرسید فصل جدایی بهزودی فرامیرسد و حتی چتر همگرایی ذیل عنوان «جبهه اصلاحات» نیز نتوانسته لیبرالها و چپها را به یکدیگر نزدیک کند؛ نقطه عطف این جدایی کارزار انتخابات ریاست جمهوری بود؛ جایی که حزب کارگزاران حمایت از همتی رئیسکل بانک مرکزی روحانی را برخلاف بیانیه نهاد اجماع ساز تصویب کرده و بر ضد جریان تحریمی داخلی عمل کرد.
نقل است که پیروزی شریک فراوانی دارد، اما کسی حاضر نیست مسئولیت شکست را بپذیرد؛ اصلاحطلبان پس از رأی ناامیدکننده همتی همه کاسهها را بر سر کارگزارانیها شکستهاند. افراطیهای اصلاحطلب معتقدند که اگر کارگزاران در انتخابات دخالت نمیکرد، شکست مدیر روحانی بهپای جبهه اصلاحات نوشته نمیشد.
اما کارگزاران تا کجا میتواند زیر بار انتقادات اصلاحطلبان تاب آورده و با آنها همراهی کند؟
اصلاح طلبان می دانند که صیغه طلاق سیاسی میان حلقه اصلاح طلبان رادیکال و حزب کارگزاران جاری شده است. حزب خانوادگی هاشمی دیگر حاضر نیست اصلاحطلبان تندرو با مرام براندازی را تحمل کرده و تاوان هزینه سازی آنها را بدهد؛ حالا کارگزاران بهترین زمان برای خلاص شدن از دست اصلاحطلبان را انتخاب کرده و با برداشتن بیعت از سر خاتمی و رد استبداد رأی او در میان اصلاحطلبان رهبر جدیدی بعد از هاشمی برای خود برگزیده است.
اخیراً علی لاریجانی در گفتگو با مجله «آگاهی نو» نزدیک به حزب کارگزاران گفته است که میخواهد برای خودش حزب بزند؛ لاریجانی گفته است: باید نظرات مطرح شود تا نقد کنند. چون حزبی که فقط برای قدرت باشد، دچار انشعاب میشود و نتیجهای حاصل نخواهد شد. لاریجانی افزوده است که حزب نیازمند پیوند ایدئولوژیک و فکری است که باید پایههای آن را بپذیرند، وگرنه تخریب میشود. در غیر این صورت مثل خیلی از احزاب ما تبدیل به دورهمی میشود. باید افراد سیاسی که دورهم جمع میشوند، بگویند ما این اندیشه سیاسی را داریم.
میدانیم که لاریجانی مدتهاست که از خطوط اصلی جریانی و فکری خود جداشده و به سمت اصلاحطلبان چرخیده است؛ کلیدواژههای او از تشکیل یک حزب سیاسی ایدئولوژیک در گفتگو با عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران نشانه های قابل فهمی در خود دارد. به زودی جهتگیریهای جدیدی میان یاران لاریجانی و حزب کارگزاران شکلگرفته و علنی میشود.
این پیوند برای هر دو نیروی سیاسی موجود دارای کارکردهای قابلتوجهی خواهد بود؛ از سویی کارگزاران پس از هاشمی به سمت سیاست مداری میرود که از لحاظ وضعیت روحی و انگیزه بیشترین شباهت را به هاشمی دارد، از سوی دیگر لاریجانی نیز نیاز به بدنه حزبی حرفهای دارد تا آن را جایگزین یک گعدهای دوستانهاش کند و به صورت حرفهای سیاسی شود. این همسویی دوجانبه بهزودی با جدایی حزب کارگزاران از جبهه اصلاحات رنگ واقعیت به خود خواهد گرفت. جدا شدن کارگزاران از نهاد اجماع ساز را باید جدا شدن ته مانده میراث هاشمی از خاتمی نامید.