تحریریه مجله دنیای سلامت
گفته میشود افراد خاصی زندگی میکنند تا کار کنند. این عبارت خلاصه شده این جمله است که زندگی آنها خلاصه میشود در کار و شغل آنها، برای این گروه کار مرکز همه چیز است و موفقیت در حرفهشان منبع عظیم رضایتمندی و معنا بخش زندگی آنها است. پول ممکن است انگیزه اصلی و عمده این افراد باشد یا حتی ممکن است نباشد. در برخی موارد، دستیابی به درآمد بسیار زیاد و هنگفت (این موارد در بین مدیران اجرائی رده بالا، مانند مدیران عامل به چشم میخورد) صرفا وسیلهای است برای کسب امتیاز و اثبات ارزش نسبی شما نسبت به افراد دیگر، این موضوع بیش از صرف پول برای این دسته اهمیت دارد.
کار در خدمت زندگی
در مقابل افرادی هستند که کارشان در خدمت زندگی شان است. این افراد کار و شغلشان را اصولا به چشم زحمت و تقلایی میدانند که هدف از آن بقا و زندگی کردن است. علایق واقعی آنها جای دیگری است، و کار و حرفه شان صرفا وسیلهای برای رسیدن به هدف است، نه خود هدف. برخی از این افراد سعی میکنند ضوابط را نادیده بگیرند و میان بر بزنند، تا برای حداقل کار حداکثر درآمد و حقوق را دریافت کنند. دسته دیگر حقیقتا به کارشان واقعا افتخار میکنند، و همه تلاششان را به کار میگیرند تا کارشان را به نحو احسن انجام دهند، اما کارشان قلب و کانون زندگی شان نیست.
خودتان را بشناسید
لازم و ضروری است که بدانید آیا اساسا فردی هستید که اولویت اولش کار است یا زندگی. این موضوع به شما فرصت میدهد تا انتظارات واقعی از خودتان داشته باشید، و مسیرها و کارهایی مطابق با خواستهتان را برگزینید. مهمتر از همه، افراد موفق عالیرتبه که در کارهای مشکل و پرزحمتی همچون موارد زیربهترین هستند، افرادی هستند که اولویت اول آنها را کار تشکیل میدهد:
مشاورین مالی مدیران مالی بانکداران سرمایه گذاری
تحلیلگران بورس معامله گران اوراق بهادار
این امر برای افرادی که به سطوح بالای مدیریت میرسند نیز صدق میکند
زمانی که پاسخ تحت تاثیر شرایط قرار میگیرد: همچنین باید واقف باشید که پاسخ به این سوال میتواند به دلایل شرایط فرد متفاوت باشد. برای مثال افراد بیشماری که اشتیاق و میل شدید ذاتی شان به کار را از دست میدهند، چون نمی توانند جایگاه و کار مناسب شان را بیابند یا دریافتی و درآمدشان متناسب با میزان سعی و تلاششان در زمینه های مورد علاقه شان نیست، معمولا جز این دسته افراد قرار میگیرند. زمانی که آنها بلاجبار در زمینه های کاری دیگر(که ممکن است باب میلشان نباشد) مشغول به کار میشوند، اغلب با جدیت هرچه بیشتر برای کسب منافع بیرونی به منظور جبران مافات میکوشند. در این اثنا، مواردی نیز وجود دارد که زندگی برایشان اولویت اول را دارد، اما بعد از ایجاد تغییری در کار آنها هم اولویت شان را به کار تغییر میدهند بنابراین کار است که برایشان اولویت مییابد. گاهی اوقات نیز ممکن است بازنشستگی و یا دستیابی به سطح قابل قبولی از پس انداز باعث شود الزام ادامه کاری که از نظر حقوق و دریافتی خوب بوده را تغییر دهد و شخص دیگر نیازی به ادامه آن کار خاص که صرفا به خاطر درامدش آن را ادامه میداده و تحمل میکرده نداشته باشد.
انتظارات واقعی و معقول
نه تنها مهم است که خودتان را خوب بشناسید، بلکه درک صحیحی از خود کار و مقتضیات آن بر تصمیم شما بر انجام و پیگیری کار تاثیر گذار است، همان طور که ممکن است ترجیح دهید با کارفرمایان خاصی کار کنید. بسیاری از افرادی که انتظار غیر واقع دارند، و با انتظاراتی غیر واقعی وارد کار و شغلی میشوند که اصلا انتظارات آنها را نمی تواند برآورده کند، اغلب نتایج ویرانگر و مصیبت باری گریبان گیرشان میشود.
همچنین اعضای خانواده بدون درک صحیح از میزان وسیع مقتضیات و الزامات کار ممکن است شما را به انجام کاری وادارند و سوق دهند، که ممکن است میزان پرداختش زیاد باشد و پرستیژ کاری بالایی داشته باشد، با این وجود در عین حال از اینکه در نتیجه چنین کاری ناگزیرید که زمان کمتری را با آنها بگذرانید از شما ناراحت شوند. در واقع، در بسیاری از کارهایی که زندگی در خدمت کار است و کار اولویت مییابد، زمان شما به ندرت از آن خودتان است. این ممکن است خواه در سلسله مراتب بالا یا پایین شرکت هم که باشید صدق کند. در چنین مواردی، شما باید اولویت خانواده را مد نظر بگیرید و به اعضای خانواده خاطر نشان سازید که توازن و تعادل بین کار و زندگی اجتناب ناپذیر است.