به گزارش مشرق،داستان سینمای دهه 1360 و مدیریت سیاسی و تندروی آن دوران تمامی ندارد. در گفتوگوهایی که با محمدعلی نجفی داشتیم به بخشهایی که به نقد این نگاه به سردکردگی محسن مخملباف بود پرداختیم. اما این سیر طبیعتاً از جایی ریشه میگرفت که مخملباف را باید به نوعی پیشانی و جلودار ظاهری آن دانست اما تفکر و ریشه آن در میان چه کسانی بنا شده بود؟
در بخش اول مصاحبه با رسول توکلی درباره روش و منطق غیرحرفهای و تند میرحسین موسوی در وزارت ارشاد و تأثیرش در آنجا صحبت کردیم. اینکه این مدیر سیاسی با چه دیدگاه تندی نسبت به حضور هنرمندان قبل از انقلاب و مجوزدهی به سینماگرانی مانند کیمایی اقدام کرده بود.
حالا در بخش دوم مصاحبه با توکلی به سراغ چهرهای بسیار مهم در جریان حیات اصلاحات و سمت و سودهی نگاه مخملبافی-میرحسینی به وزارت ارشاد رفتیم؛ رئیس دولت اصلاحات که در دهه 1360 طولانیترین دوره کاری را در مسند وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی داشت.
* آقای توکلی دیگر چهرههایی که در وزارت ارشاد فعالیت میکردند را نام ببرید که چه میکردند؛ از شرایط تولید و اکران آن دوران برای ما تعریف کنید.
از چهرههای دیگر آقای کلهر بود منتها به میزانی که اطلاع داشت کمک میکرد. یک رفیق مشترکی به نام «محمد اسلامی» داشتیم که برادر «شیخ علی اسلامی» مسئول بنیاد بعثت بود. بچههای سینما مانند «حسن مصیبی» که از تهیهکنندگان بود؛ «سعید مطلبی» هم بود یعنی همه طیفی در این حرکت همراهی میکردند.
* اتفاقاً به موضوع بازبینی فیلمها برای اکران اشاره کردید که ماجرای آن را هم آقای نجفی بیان کردند.
بله، البته نه فقط فیلمهای سالهای اخیر را بلکه از دهه 30 تا 50 ما فیلم داشتیم.
اوضاع تولید هم باری به هرجهت بود. مثلاً «فریاد مجاهد» را «مهدی معدنیان» با بازی «بهمن مفید» ساخت. یکسری فیلمهایی بود مثلاً «آفتاب نشینان» را «مهدی صباغزاده» که کارگردان جوان مستندسازی بود ساخت و یا «شمر» را «اکبر صادقی» ساخت. ولی چارچوب کلی این بود که ما سینما را با این فیلمها برای 6 ماه تا یک سال آماده کنیم.
چرخه تولید به این شکل بود که تهیهکنندههایی که کاربلد بودند، معطل پول نبودند جسارت داشتند و زرنگ بودند، میآمدند و کار را بهدست میگرفتند و میساختند. آمده بودند که یک کاری بکنند و حتی اگر بحث جنبه تجاری هم بود اشکالی نداشت.
*اینکه میگویید معطل پول نبودند یعنی خودشان پول و سرمایه داشتند?
بله بعلاوه اینکه آن موقع فیلمسازی ارزان بود. من مدیر تولید فیلم «عبور از میدان مین» بودم؛ شاید الان باورش سخت باشد اما آن فیلم را با یک میلیون و 350 هزار تومان ساختیم. البته نمیگویم پول کمی بود در دوران خودش اما در هر حال فیلمسازی شکل و شمایلش با الان فرق میکرد؛ واقعاً با یک میلیون و 350 هزار تومان این فیلم را تمام کردیم، «تاراج» را با 4 میلیون تومان تمام کردیم.
اما اصل ماجرای من این است؛ فیلم «برزخیها» را برای چه پایین کشیدند؟ به خاطر حضور بازیگران قبل انقلاب!این فیلم چه آزاری داشت؟ چه کسانی این خطها را میدادند؟ آقای محسن مخملباف که نماینده آنان بود! که بهنظر من خودش فیلم میساخت با این هدف که اسلام را نابود کند. همان زمان من یک فیلم ساختم بنام «پنجمین سوار سرنوشت» که از اولین فیلمهای من بود که هم نوشتم و هم در آن بازی کردم. اکثر هنرمندان قبل از انقلاب مانند مرحوم قادری و مرحوم خانم فخری خروش در آن بازی میکردند. داستانش درباره این بود که مواد مخدر چطور وارد کشور میشود و جوانها را به سمت اعتیاد میکشد. اما با همین فیلم من برخورد بسیار تندی کردند فقط برای اینکه بازیگران قبل انقلاب در آن بازی کردند. یا با آقای «سعید مطلبی» بدترین برخورد را داشتند و سایه ایشان را با تیر میزدند. آقای مطلبی همین مطلبی نویسنده یاور و ستایش را میگویم که داستان فیلمهایش همه درباره رفاقت و مردونگی و عرفان و اخلاق است. هرچی داستان میداد میگفتند نه برو آقا! سعید مطلبی دیگر کیست؟! به تعبیر دیگری باید از خودشان باشد.
حالا تعداد این آدمها شاید 10 نفر نبودند، میشناسمشان اما اسم نمیآورم اما یکی همین مخملباف بود. حالا در این شرایط آقای سیدجوادی اگر میخواست کاری کند نمیتوانست چون سازمان سینمایی مانند یک جزیره تحت انقیاد عدهای بود.
* همانطور که میدانید در دوره آقای انوار و بهشتی موضوع کار و فعالیت هنرمندان قبل از انقلاب که به آن اشاره کردید، همچنان دچار محدودیت و مشکل است. اینطور که آقای نجفی هم در مصاحبه با ما گفتند حتی ایشان را هم بهخاطر همین نگاهی که شبیه شما بوده و میخواسته به هنرمندان قبل از انقلاب نیز میدان بدهد مشکل داشتند. برای همین لطفاً درباره آقایان بهشتی و انوار هم برای ما توضیح بدهید که چه دیدگاه و تفکری درباره هنر و اداره سینما داشتند؟
سیدمحمد بهشتی در تلویزیون بود. مهندس خوبی بود و طراحیهای خوبی میکرد. در کل جنبه مثبتش از منفیهایش بیشتر بود. اما انوار و بهشتی جلوی اکران فیلم «پنجمین سوار سرنوشت» را گرفتند. اما یک چیزی میتوانم بگویم. حوزه هنری حتی اگر مخالف نظرات مخملباف و فیلمهایش هم بودند باز هم محلی از اعراب نداشتند. چون مخملباف قدرت داشت.
خاتمی مخلمباف را بهخاطر نگاهش در فیلمهایش نقد میکرد اما در عمل و سر موضوع هنرمندان فرق چندانی با مخملباف نداشت. یادم هست او که وزیر شد من به عنوان نماینده یک ارگان بسیار مهم قضایی در وزارت ارشاد بودم. خاتمی راجع به بحث «توبه نصوح» مخملباف نگاه درستی داشت میگفت در قرآن و دین ما میگوید صدبار اگر توبه شکستی بازآ ولی مخملباف در فیلمش میگوید اگر توبه کردی جایت در لنجزار و جوب است.
خب، در ارشاد تشتت افکار و در واقع سلایق مختلف حاکم بود. اصل حرف من و مصاحبه من روی این محور است که اگر ما مهندسی داشتیم دیگر این نمیشد که مخملباف بیاید موجی راه بیندازد که امروز خیلیها متوجه شوند که ای داد عجب رکبی خوردیم.
اما همین خاتمی سر موضوع ایرج قادری نگاهش مانند مخملباف بود. قادری آمد پیش انوار و گفته بود چرا من ممنوع الخروج هستم؟ میخواهم کار کنم. انوار گفته بود اگر خواستی بیا در یک فیلم یک پلان بازی کن! مرحوم قادری-خدا بیامرزدش- میگوید من با این سن و سال دارم کار میکنم و این همه سابقه دارم؛ من «دادار» و «تاراج» را ساختم و تو میگویی نباید بازی کنی؟ نتیجه هم این میشود که انوار 10 سال جلوی کار قادری را گرفت.
این وسط بهشتی هم نقش داشت. بهشتی دست راست انوار بود. در بنیاد فارابی آمد کارهای خوبی هم کرد. حتی بهشتی به من زنگ زد برای فیلم «رسول ملاقلیپور» به اسم «جزیره مجنون» کارم داشت. در جزیره قشم اسکله میساختند میخواست که کمک کنم که ایشان در واقع بیاید از امکانات من در جزیره قشم برای فیلمش استفاده کند. در واقع در زمینه فنی سینما مانند دوبله، صدای صحنه، ورود نیروهای دیگر و تعریف بخشهایی مانند مدیرتولید کار کرد و نمیشود منکر شد اما اعمال سلیقه خودشان را میکردند و جفا کردند در حق نیروهای قبل انقلاب و آنها را به نابودی کشیدند و برای خودشان تیم درست کردند.
یکی دیگر از بخشهایی که آن را ارتقا دادند هم جشنواره بود. خب آن موقع برای اینکه بتوانند از میهمانان خارجی دعوت کنند، بودجه نداشتد. آن دوران در وزارت نفت بودم، زنگ زد و گفت چند تا ماشین به ما بدهید برای میهمانان خارجی. یعنی میخواهم بگویم معاون وزیری بود که برای اینکه آبروی جشنواره حفظ بشود التماس میکرد که امکانات بگیرد و مثل الان که دلار و ریال بریزند و چه کنند و اینها نبود. بنابراین خوبی را میبینی بدیها یادت نرود و بالعکس. اما اگر بخواهم میانگین ماجرا را تا الان که سال 1400 است بگیریم، نبود یک برنامه مدون و وجود جزایر و سلایق مختلف که اجازه میدهند در هر رشته و جایی، اظهارنظر کنند به سینما ضربه زده است.
* کلامتان درباره آقای خاتمی رفت به سمت آقای بهشتی و انوار؛ خاطراتتان را درباره او تمکیل کنید.
خاتمی نظر و نگاهش همین بود که میگفت یکسری از هنرمندان قبل انقلاب اگر نماز بخوانند، نمازشان هم قبول نیست. ایشان در سیستمش روش انگلیسی را پیاده میکرد. بین دو نفر دعوا میانداخت تا بر سروکله هم بزنند و ضعیف شوند تا بتواند روی جفتشان سوار شود.
من را مجبورم کردید که حرف بزنم؛ همان موقع یک دعوایی دادگاه لاهه علیه وزارت ارشاد و جمهوری اسلامی مطرح کرد، ماجرا این بود که عدهای از فیلمهای کمپانی فاکس و وارنر را در انبارهایشان ذخیره کرده بودند. از طرفی چون میدانستند انقلاب به نتیجه میرسد فرار کرده بودند. تمام این فیلمها را در انبار رها کرده و رفته بودند. آقایی به نام قاسمی با یک تیمی خوش رقصی کرده بودند و در انبارهای اینها را شکاندند و فیلمها را بدون اینکه حکمی داشته باشند از انبار بیرون آورده بودند و به بنیاد مستضعفین بردند. بعد هم آنها را در ساختمان آلومینیوم با هم مونتاژ کرده بودند. روی همه آنها نوشته بودند محصول آمریکا و شوروی و... سپس این فیلمها را آوردند و به آدم های ناوارد که مجوز اکران میدادند تحویل دادند و مجوز اکران گرفتند.
در حالی که این فیلمها کپی رایت نداشت کسی هم نمیدانست کپی رایت چیست یا میدانست و بلد نبود. آن کارمند کمپانی، عکس تبلیغ فیلم را گرفت برای کمپانی فرستاد. کمپانی هم شکایت کرد و 320 میلیون دلار دادگاه لاهه ایران را به جرم سرقت محکوم و جریمه کرد.
برای من آن موقع این مهم بود که آبروی کشورم نرود. به من مسئولیت سنگینی داده بودند. بنده رفتم به عنوان نماینده دادستان کل انقلاب در وزارت ارشاد حکمم را زدند که همزمان با آمدن آقای خاتمی شد. بعد از آن سبقه اکران که سینما را تا یک حدودی به حاشیه فضای امنیتی رساندیم حالا با چنین مشکلی روبرو شدیم.
به آقای خاتمی گفتم که راه حلی دارم. 320 میلیون دلار چیزی نیست اما مهمتر از آن آبروی ما و روش منطقی و عقلانی است. دو تا تانک میترکد آنقدر میشود. ما در حال انقلاب بودیم و مشخص است که برای خودمان یک ایدئولوژی داشتیم. حالا بعد انقلاب شده و برگشتیم و از نو ارتباط برقرار میکنیم. گفت که برنامه تو چیست؟ من گفتم فهرست این فیلمها را با کمک برادران مصیبی که از پخشکنندگان بسیار خوب سینمای قبل و بعد انقلاب بودند جمعآوری کردیم. بعد هم به کمپانی نامه تلکس میزنیم که اگر این فیلم شما رایت دارد که هیچ اگر هم ندارد، نماینده خود را معرفی کنید تا سهم فروش شما را از سینما پرداخت کنیم تا آبروی ما حفظ شود. بعد هم خاتمی به جوانی بهنام آقای محمدمهدی حیدریان که همین آقای حیدریانی است که بعداً مسئولیت سازمان سینمایی را برعهده داشت و مرحوم آقای مرادخانی گفت که اسامی این فیلمها را درآرید. من گفتم که آقای خاتمی باتوجه به مسئولیتی که من دارم این کار را به من بسپارید تا این دو قوه با هم کار کنند. گفتند که بله بله حتما، اما این بله گفتن همان و نگو که عدهای رفتند پیش آقای خاتمی که این آقای توکلی از هنرپیشههای قدیمی حمایت میکند. دوست داشتم به آنها بگویم که آقا به تو چه که من حمایت میکنم یا نه؟
چه اتفاقی افتاد ایشان فیلمها را نداد و کاری که ما گفتیم انجام نشد. بعد از یک ماه رفت و آمد و اینکه آقا بالاخره این کار را میکنید یا نه، دیدم که نه با این تیمشان که همان موقع آقایان بهشتی، انوار و مرحوم مرادخانی و حیدریان بود دیگر جایی برای من نیست. این شد که رفتم به طورکلی از هر سمتی در بخشهایی که داشتم، استعفا دادم.
گفتم جایی آدم میرود کار کند که طرف مقابلش درست انتخاب شده باشد. خلاصه که بنده استعفا دادم و آمدم بیرون اما ببینید چه سرنوشتی آن مقطع تاریخی پیدا کرد. 6 ماه بعد در دفاتر پخشکنندهها ریختند و فیلمهایشان را بیرون آوردند و یک عدهای را در توالت کردند مثل مرحوم عباس شبآویز. هم آن پول را به دادگاه لاهه دادند و هم آبروی ما رفت.
در حقیقت با این کاری که خاتمی کرد، نه تکلیف دعوای لاهه و کمپانی خارجی روشن شد و نه تکلیف این سوءاستفادهها. یک چیز آشفتهای بود که به قوت خودش تا الان باقی است. این کار خاتمی در این بخش بود؛ در این دهه خیلیها را ممنوع الکار کرد. من سؤال دارم، آنهایی هم که ممنوع الکار شدند جواب عمر و جوانیشان را چه کسی میخواهد بدهد؟ فقط به این دلیل که رسول توکلی از هنرمندان قبل از انقلاب حمایت کرده بود حرفش را گوش ندادند. در حالی که اصلاً خیلی از این فیلمها غیرقابل پخش بود چون آنقدر از عمرش گذشته بود که اگر نورافکن به آن میخورد آتش میگرفت. این دست فیلمهای قدیمی و خراب را بعد از مدتی سلفخرها میخرند و ذوب میکنند و بعد نقره درمیآورند و شونه سر میکنند. خلاصه آنکه این ماجرا شد پاشه آشیل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی آن دوران.