روش‌هایی برای دستیابی به سلامت معنوی

عده‌ای فکر می‌کنند آدم‌های شاد، هیچ مشکلی ندارند و زندگی‌شان در یک خوشی مطلق سپری می‌شود و در اکثر مواقع هم این خوشی را به ثروت مادی نسبت می‌دهند در حالیکه اینطور نیست.

روش‌هایی برای دستیابی به سلامت معنوی

رکسانا خوشابی؛ کارشنارش ارشد مشاوره، عضو تحریریه دنیای سلامت، مریم مداح

احتمالاً داستان جوجه اردک زشت را خوانده‌اید.  جوجه‌ای به رنگ سیاه و کاملاً متفاوت از خواهر و برادران زرد رنگش، سر از تخم بیرون می‌آورد.  جوجه‌اردک‌ها همه زرد هستند و او سیاه.  اما زمان می‌گذرد و بعد از تحمل همه اذیت و آزارهایی که به خاطر تفاوت‌هایش می‌بیند، تبدیل به قویی سفید می‌شود، با اردک‌های «زمین گیر» خداحافظی می‌کند، پرهایش را در آسمان می‌گستراند و در افق دوردست محو می‌‌گردد.

داستان‌های دیگری هم هستند که از متفاوت بودن و تغییر و تحول می‌گویند.  اکثر ما با آب و تاب واقعه متحول شدن افراد را برای یکدیگر تعریف می‌کنیم: "باورت میشه پسری که آن‌قدر خجالتی بود که حتی صدایش را هم به زور می‌شنیدی، حالا دارد در یک جمع سخنرانی می‌کند"؟! یا برعکس، "آن همکلاسی‌مان را یادت می‌آید که یک جا بند نمی‌شد و همیشه در حال گشت و گذار در کوه و دره بود؟ الان ازدواج کرده و حتی سالی یک بار هم پارک نمی‌رود"!

بعضی از روانشناسان به این نتیجه رسیده‌اند که تغییر اساسی در شخصیت افراد امکان پذیر نیست.  در واقع یک سری ویژگی‌های اصلی مثل درون‌گرا یا برون‌گرا بودن، در وجود افراد حک می‌شود ولی در مقابل، بسیاری از ویژگی‌های شخصیتی، عاداتی هستند که در پاسخ به جهان اطراف شکل گرفته‌اند و بنابراین می‌توان آنها را آموخت و پرورش داد.

یکی از محققان دانشگاه میشیگان می‌گوید این تغییرات ممکن هستند اما نه اینکه آسان باشند یا در یک چشم به‌هم زدن اتفاق بیفتند. او خودش را مثال می‌زند: یک آدم ذاتاً درون‌گرا که وقتی کارش را به عنوان مدرس دانشگاه شروع کرد، متوجه شد این ویژگی‌اش در کلاس درس واقعاً بازدارنده است.  پس یاد گرفت که بیشتر اجتماعی باشد، بیشتر شوخی کند و کلاس‌های بزرگتری را اداره کند. 

آیا او هنوز هم درون‌گرایی ذاتی‌اش را دارد؟ بله و به گفته خودش هنوز هم در میان جمعیت زیاد، عصبی می‌شود اما رفتارش مانند یک آدم اجتماعی و برون‌گراست، چون برای به وجود آوردنش تلاش زیادی کرده و الان خودبخود اتفاق می‌افتد.

در پیش گرفتن رفتاری که جزو ویژگی‌ها و عادات ما نیست ممکن است در ابتدا عجیب باشد اما رفتار جدید، تجارب جدیدی را همراه خود می‌آورد و همین خودبخود تغییر را تسریع می‌کند.

شاید بد نباشد بعضی از این ویژگی‌های مثبت را با هم بررسی کنیم:

جاده را با خوش بینی هموار کنید

حتماً تا حالا از فواید خوش‌بینی، زیاد شنیده‌اید از سلامت جسمی و روانی گرفته تا محبوبیت و ازدواج‌های موفق‌تر.  کلید افزایش خوش‌بینی در درک ماهیت واقعی آن است.  خوش‌بینی، شادی بی‌وقفه یا مثبت اندیشی صرف نیست بلکه با نحوه رفتار فرد مرتبط است.  یک فرد خوش‌بین با پیش‌بینی و انتظار داشتن یک آینده بهتر، برای تحقق آن هم قدم برمی‌دارد.  شاید این یکی از ویژگی‌های اکثر مخترعان باشد آنها علاوه بر تجسم یک وضعیت بهتر نسبت به آنچه موجود است، در پی این هستند که چگونه تغییر ایجاد کنند.

پیشنهاد یکی از روانشناسان این است که اگر چندان آدم خوش‌بینی نیستید و به علت بدبینی بیش از اندازه معمولاً دست به هیچ کاری هم نمی‌زنید، برای تغییر این وضعیت، اول سعی کنید به جنبه‌های مثبت هر واقعه در حال و آینده توجه و آن‌ها را در دفتری ثبت کنید می‌توانید چند نکته مثبت هر روز را یادداشت کنید و هر روز یک تغییر مثبت هرچند کوچک در محیط زندگی‌تان ایجاد کنید.

در ضمن با معلوم کردن دقیق ملزومات مورد نیاز برای رسیدن به هر خواسته، می‌توانید ذهنیت بهتری نسبت به آینده و امکان وقوع خواسته‌ها فراهم کنید.

با شور و انگیزه شیرجه بزنید

واقعاً چه چیزی باعث شد که ادیسون هزاران بار دست به آزمایش بزند تا لامپ را اختراع کند یا چه انگیزه‌ای باعث می‌شود فردی ماه‌ها سختی سرمای گزنده قطب را به جان بخرد تا از زندگی پنگوئن‌ها مستندی تهیه کند؟ یا اینکه کسی بخواهد قهرمان سقوط آزاد بشود؟ چیزی در این افراد هست که آنها را از بقیه متمایز می‌کند یک جوشش درونی خاموش‌نشدنی و فوران کننده.

به احتمال زیاد همه افراد این شور و شوق را در دوران کودکی دارند که در بعضی‌ها تقویت می‌شود و به ثمر می‌رسد و در بعضی دیگر رو به خاموشی می‌رود.  اما اگر این انگیزه کم‌رنگ و خاموش شده به معنی پایان کار نیست.  می‌توان آن را بیدار کرد و اولین قدم این است که کاری را شروع کنیم هر چند که برایمان سخت باشد یا فکر کنیم راه به جایی نمی‌بریم.  این فکر به نوعی مقاومت ذهن است زیرا می‌خواهد در وضعیتی که سال‌ها در آن به سر برده باقی بماند.  معمولاً نمی‌شود این شور و شوق را ناگهانی ایجاد کرد بلکه به آهستگی، در روندی تدریجی و با افزایش مهارت رخ می‌دهد.

به زندگی عشق بورزید

عده‌ای فکر می‌کنند آدم‌های شاد، هیچ مشکلی ندارند و زندگی‌شان در یک خوشی مطلق سپری می‌شود و در اکثر مواقع هم این خوشی را به ثروت مادی نسبت می‌دهند در حالیکه اینطور نیست.  یکی از فعالان سازمان ملل که مدتی در هند به وضع زنان رسیدگی می‌کرد تعریف می‌کند در محل خدمتش زنانی بودند که در فقر مطلق زندگی می‌کردند اما شاد بودند.  معنی سرور، حذف سختی‌ها و مشکلات نیست بلکه قبول زندگی است به همان شکلی که هست یعنی با پستی‌ها و بلندی‌هایی که جزو طبیعت آن است.   عشق و  سرور را باید به زندگی دعوت کرد.  بخصوص وقتی که اتفاق خوبی می‌افتد باید وقت گذاشت و به آن توجه کرد و آن را با دیگران سهیم شد.  خوشحال‌ترین افراد کسانی هستند که موفقیت‌هایشان را با دیگران جشن می‌گیرند.  البته رسیدن به چنین نگاهی به زندگی شاید به آسانی میسر نباشد اکثر افراد از همان زمان کودکی با این پیش ذهنیت بزرگ می‌شوند که هدف غایی زندگی لذت بردن است نه زندگی کردن و واقعاً زنده بودن.  به همین دلیل تا جای ممکن سعی دارند از هر نوع سختی، مشکل و رنجی فرار کنند در حالیکه رنج بخشی از زندگی است و در واقع کوره‌ای است برای پختن و تبدیل گِل به کوزه.  حالا می‌توان گِل باقی ماند یا تبدیل به کوزه شد.   مسئله دیگر، خشک بودن و عدم انعطاف‌پذیری است که نمی‌گذارد جنبه‌های مثبت زندگی را تجربه کنیم.  شاید گاهی لازم باشد که کمی «خمیده» شویم و خلاف عادت معمول خود عمل کنیم.  اگر نمی‌توانیم سنگی را از جلویمان برداریم بهتر است که دورش بزنیم و این مسیر دور زدن تجربه‌ای جدید خواهد بود.

شجاعت را تقویت کنید

ریشه شجاعت نترس بودن نیست بلکه حس شدید وظیفه و مسئولیت‌پذیری است.  آدم‌های شجاع هم می‌ترسند اما اصول و ارزش‌ها و مسئولیت‌پذیری‌‌شان، آنها را وادار به عمل ‌می‌کند.  اگر احیاناً این ویژگی‌ها را ندارید می‌توانید خود را در میدانی قرار دهید که ناچار به قبول مسئولیت، هرچند کوچک شوید.  مهم این است که ایده‌آل‌گرایی و توهم ناتوانی که به نوعی همدستان ترس محسوب می‌شوند را از خود دور کنید.  و به محض اینکه کار یا وظیفه‌ای حتی با موفقیتی نسبی به سرانجام خود می‌رسد، خودبخود برای قبول مسئولیت‌های بعدی انگیزه خواهید داشت.  شاید فکر کنیم که همین هستیم؛ خشک و تغییر ناپذیر.  شاید به خود قبولانده باشیم که دیگر زمان  تغییر ما گذشته است.  شاید پرواز در افق‌های دوردست، در باور ذهن شرطی‌شده ما نگنجد. شاید خود را مانند هزاران نفر دیگر «زمین‌گیر» تصور کرده باشیم.  اما هر وقت که پرنده‌ای را در آسمان در پرواز می‌بینیم یادمان بیاید که شاید ما هم قویی سفید باشیم.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر