اشاره
زهجران رخ مهدی رخ درماندگی دارم
اگر از خدمتش دورم، به دل شرمندگی دارم
چو نرگس از خجالت سر به زیرافکندگی دارم
چو قمری طوق بر گردن ز داغ بندگی دارم
ظهورت می رسد؛ اما تمام غصه ام این است
ز اعمالم به پیش حضرتش شرمندگی دارم
غیبت امام مهدی علیه السلام یکی از حوادث مهمی است که با اراده و تدبیر خداوند رخ داده و به طور حتم دارای حکمت ها و مصلحت های مهم و قابل توجهی است.
«عبدالله بن فضل هاشمی» می گوید: امام صادق علیه السلام فرمودند: «برای صاحب الامر غیبتی است که ناگزیر اتفاق می افتد و طرفداران باطل در این امر به شک می افتند. عرض کردم: فدایت شوم! چرا چنین می شود؟ فرمودند: به خاطر چیزی که ما اجازه نداریم آن را برای شما بازگو کنیم. عرض کردم: حکمت و فایدۀ این غیبت چیست؟ فرمودند: حکمت غیبت او، همان حکمت غیبت آن عده از حجت های خداوند است که قبلاً از آن ها یاد شده و حکمت این غیبت تا بعد از ظهور آن حضرت، بر مردم معلوم نخواهد شد، همان طورکه حکمت کارهای حضرت خضر علیه السلام تا قبل از جدا شدنش از حضرت موسی علیه السلام معلوم نشد. ای پسر فضل! این امری الهی است و سرّ و جهات پنهانی آن نیز، الهی و به خدا مربوط می باشد. هنگامی که ما می دانیم خداوند عزّوجل حکیم است، قبول و اعتراف می کنیم که تمام کارهایش عین حکمت و درستی می باشد، هرچند علت آن کارها برای ما روشن نشده باشد.»[1]
طبق این حدیث، علت و حکمت اصلی «غیبت» برای ما روشن نیست؛ چون سرّی از اسرار الهی است که حتی ائمه(ع) اجازه ندارند آشکارش کنند و سربسته فرموده اند، پس این غیبت از ناحیۀ خدا و بر اساس مشیّت، حکمت و ارادۀ او بوده است و یقیناً خداوند با غیبت حجت خود، اهداف و اغراضی در نظر داشته که در روایات متعددی، اسرار و حکمت هایی برای غیبت آن حضرت بیان شده است. برخی از حکمت ها از ناحیۀ خداوند است، بعضی از ناحیۀ خود حضرت و برخی نیز از ناحیۀ مردم و دشمنان و ظالمان که به ترتیب اشاره می شود:
الف) حکمت های خدایی غیبت
در ذیل به مواردی اشاره می گردد:
1- امتحان سخت و شدید مردم
یکی از حکمت های الهی در مسئلۀ «غیبت حضرت حجت(عج)»، امتحان و آزمایش گروهی از مردم، خصوصاً شیعیانی است که ایمان محکمی ندارند، تا باطن شان ظاهر شود و کسانی که ایمان در اعماق دل آنان ریشه دوانده، به واسطۀ انتظار و صبر بر شداید و ایمان به غیب، ارزش و قدرشان معلوم گردد و به درجاتی از ثواب نایل آیند.
«زرارة بن اعین» می گوید: امام صادق علیه السلام فرمودند: قائم ما قبل از قیامش غیبتی دارد. عرض کردم: چرا؟ فرمود: می ترسد... تا آنجا که فرمود: «وَ هوَ اَلْمُنْتَظَرُ غَیرَ أَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یحِبُّ أَنْ یمْتَحِنَ اَلشِّیعَةَ فَعِنْدَ ذَلِک یرْتَابُ اَلْمُبْطِلُونَ؛[2] و او منتظر است؛ اما خداوند دوست دارد شیعه را آزمایش کند. آن گاه معتقدان و طرفداران باطل به شک می افتند.»
جابر می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: فرج شما چه هنگام خواهد بود؟ فرمودند: «هیْهَاتَ هیْهَاتَ لایکونُ فَرَجُنا حتّی تغَربَلوا ثُمَّ تُغَربَلوا...؛[3] فرج ما پیش نخواهد آمد تا این که غربال شوید، باز غربال شوید...»
آزمایش مردم یکی از دلائل طولانی شدن غیبت است، به گونه ای که بیش تر مردم در شک و تردید می افتند و برخی در اصل ولادت و بعضی نیز در زنده بودن آن حضرت شک می کنند. آزمایش دیگر، گرفتاری ها و پیشامدهای ناگوار است که باعث می شود حفظ ایمان و استقامت در راه دین، بسیار دشوار گردد و عقیدۀ افراد در مخاطرات سخت واقع شود؛ اگر کسی اعتقاد خود به امام را از دست ندهد و در مشکلات استقامت داشته و مؤمن باشد، از این امتحان سربلند بیرون می آید.
امام صادق علیه السلام می فرمایند: «مردم باید خالص و پاک شوند و از هم تمییز داده شده، غربال گردند و مردم بسیاری از غربال بیرون می افتند.»[4]
2- اتمام حجت بر مردم
بنا به روایات، تمام گروه ها، افراد، اندیشه ها و نظام ها، امکان حکومت بر مردم و مدیریت جامعه را پیدا کرده و ضعف و ناتوانی خود را در ادارۀ جامعه و رفع مشکلات و گسترش عدالت بروز می دهند. این در حالی است که حکومت و ولایت بر مردم، تنها شایسته و بایستۀ اولیای الهی، به خصوص دوازده امام معصوم(ع) است و خداوند می خواهد بدین ترتیب با مردم اتمام حجت کند و توجه و خواست آنان را به حکومت معصومان(ع) جلب نماید.
امام صادق علیه السلام می فرمایند: «ما یکون هذَا الْأَمْرُ حَتَّی لَا یبقَی صنْفٌ مِنَ النَّاسِ إِلَّا وَ قَدْ وُلُّوا علَی الناسِ حَتَّی لَا یقُولَ قَائِلٌ إِنَّا لَوْ وُلِّینَا لَعَدَلْنَا؛[5] ظهور تحقق نمی یابد تا اینکه گروهی نماند، مگر اینکه بر مردم حکومت کرده باشد تا کسی نگوید: اگر ما حکومت داشتیم، عدالت را می گستراندیم! آن گاه قائم به حق و عدل قیام می کند.»
3- هم رنگی و هم سانی با پیامبران(ع)
بعضی از انبیاء گذشته برای مدتی کوتاه و جمعی نیز طولانی از بین مردم غایب بوده اند. مثلاً ذوالقرنین مدتی طولانی از مردمش غایب شد تا حدی که گفتند مُرده یا در فلان وادی گُم شده است، سپس ظهور کرد و نزد قومش برگشت.[6] یا حضرت ادریس علیه السلام از امّتش 20 سال غایب شد و حضرت صالح علیه السلام پس از معجزۀ ناقة الله، تا وقت معینی غایب شد. امام صادق علیه السلام می فرمایند: «إنّ صَالِحاً علیه السلام غَابَ عَنْ قَوْمِهِ زَمَاناً... فَلَمَّا رَجَعَ إِلَی قَوْمِهِ لَمْ یعْرِفُوهُ بِصُورَتِهِ؛[7] همانا صالح مدت زمانی از قوم خود غایب بود... وقتی بازگشت، کسی او را به چهره نمی شناخت.»
دربارۀ حضرت شعیب علیه السلام نیز نقل شده است: «از مردم به اذن الهی غایب شد، سپس به شکل جوانی خوش سیما درآمد و به سوی قومش بازگشت. مردم به او گفتند: آن هنگام که پیر بودی و ما را پند می دادی، تو را پاسخ نمی گفتیم؛ اینک که جوان شده ای، چگونه به سخنت گوش فرا دهیم؟»[8]
غیبت حضرت الیاس علیه السلام 7 سال طول کشید و غیبت جناب دانیال پیامبر علیه السلام نود سال؛ چون در دست بخت النصر، ظالم زمان اسیر و از امت دور بود. حضرت عیسی علیه السلام اکنون حدود 2021 سال عمر دارد و در غیبت است. امام ششم علیه السلام می فرمایند: «حضرت نوح هنگام مرگ علیه السلام امّتش را جمع کرد و خطاب به آنان فرمود: بدانید که پس از من غیبتی خواهد بود که در آن طاغوت ها ظاهر خواهند شد و خدای عزّوجل به وجود قائمی از فرزندان من به نام هود علیه السلام فرج شما را می رساند.»[9] از زمان نوح تا هود(ع) 460 سال طول کشید تا او ظاهر شد.
حضرت یوسف علیه السلام بیش از 40 سال غیبت داشت. امام صادق علیه السلام می فرمایند: «در صاحب این امر علیه السلام شباهتی از حضرت یوسف علیه السلام است.
گفتم: گویا که شما از غیبت یا حیرتی به ما خبر می دهید! فرمودند: چرا این مردم لعنت شده هم چون خوک این مسئله (غیبت) را انکار می کنند؟»[10]
حضرت موسی علیه السلام در دوران جوانی به مردم فرمود: «امیدوارم خدا در گشایش کار شما تعجیل کند؛ بعد سال ها غیبت کرد.»[11] خود رسول خدا(ص) مدتی در شعب ابی طالب علیه السلام بود و از مردم چند نوبت چهل روزه غایب بود. خداوند خواست که این موضوع را دربارۀ حضرت مهدی علیه السلام نیز پیاده کند تا آن حضرت، آخرین غیبت را انجام دهد و این سنّت الهی به طور کامل و تمام، به منصه ظهور برسد.
«حنان بن سدیر» به نقل از پدرش، از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند: قائم ما غیبتی دارد که طولانی می شود. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! علت آن چیست؟ فرمود: «خداوند نمی خواهد این امر انجام شود، مگر اینکه تمام سنت هایی را که پیامبران در غیبت هایشان داشته اند، در این غیبت قرار دهد. بنابراین، باید مجموع غیبت های پیامبران در این غیبت وجود داشته باشد. خداوند می فرماید: (لتَرَکبُنَّ طَبقاً عَن طَبقٍ)؛[12] «که همه شما پیوسته از حالی به حال دیگر منتقل می شوید» سنت های گذشتگان، در مورد شما جاری خواهد شد.»[13]
شیخ صدوق (ره) در مقدمۀ کتاب «اکمال الدین و اتمام النعمة» می نویسد: «شبی در خواب دیدم دارم طواف می کنم. وقتی به حجرالاسود رسیدم و خواستم آن را استلام کنم، ناگاه دیدم امام زمان علیه السلام کنار در کعبه ایستاده است. سلام کردم. حضرت جواب داده، فرمودند: چرا کتابی راجع به غیبت نمی نویسی تا ناراحتی ات برطرف شود؟ عرض کردم: یابن رسول الله! من کتاب ها دربارۀ غیبت شما نوشته ام. حضرت فرمودند: نه، آن موضوعات را نمی گویم. کتابی راجع به غیبت من بنویس و غیبت های پیامبران را در آن نقل کن! سپس از نظرم غایب شد. من با اضطراب از خواب بیدار شدم و تا طلوع فجر به گریه و زاری پرداختم و چون صبح شد، به منظور انجام امر آن حجت خدا آغاز به نوشتن این کتاب کردم.»[14]
4- تداوم هدایت بخشی خداوند به منظور استمرار هدایت مردم
وقتی آنان در برهه ای از زمان نعمت بی نظیر الهی (امام معصوم) را قدردان نبودند، خدا نیز طبق مصلحت، وجود او را در پس پردۀ غیبت قرار می دهد تا علاوه بر حفظ نظام عالم، نزول فیض و رحمت حق از طریق او به بندگان ادامه یابد و راه هدایت و رستگاری به روی مردم باز باشد.
امیر مؤمنان علیه السلام می فرمایند: «لا تخلوا الأرضُ من قائم للهِ بِحُجَّة اَمّا ظاهراً مشهوراً و اِما خائِفاً مغموراً لئلاّ تبطُلَ حُجَجُ اللهِ و بیّنات؛[15] زمین هیچ گاه از حجت الهی خالی نیست تا برای خدا با برهان روشن قیام کند (به صورت) آشکار و شناخته شده و یا بیمناک و پنهان و حجت خدا باطل نشود و نشانه هایش (دلیل های روشن هدایت) از بین نروند.»
5- خروج نسل مؤمن از صلب کافر و منافق:
طول غیبت باعث می شود که اگر در اصلاب فاسدان، منافقان و کافران، مؤمنی باقی مانده باشد، همه به دنیا بیایند. چنان که شیوۀ امامان معصوم (ع) نیز چنین بوده و حتی پیش بینی هایی در مورد بعضی از افراد منافق و ناصبی داشتند.
«ابراهیم کرخی» می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: خداوند شما را سالم بدارد! آیا امام علی علیه السلام در دین خدا قوی نبود؟ حضرت فرمودند: آری، چنین بود. عرض کردم: پس چگونه مردم بر او چیره شدند و او جلوی ایشان نایستاد (چه چیزی باعث شد جلوی آنها را نگیرد)؟ امام فرمودند: آیه ای از قرآن او را از این کار بازداشت و آن، این آیه است: (لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کفَرُوا منْهُمْ عَذاباً أَلِیماً)؛[16] خداوند عزوجل فرزندانی مؤمن در پشت افرادی از کافران و منافقان قرار داده است و حضرت علی(ع)، پدران کافر یا منافق را نمی کشت تا این امانت های الهی از پشت آنان خارج شوند و وقتی آن فرزندان از صلب آنان خارج می شدند، بر هر کدام که دست می یافت، با آن ها می جنگید. قائم ما اهل بیت(ع) نیز چنین است؛ تا تمام امانت های الهی از پشت پدران (کافران و منافقان)شان خارج نشوند، ظهور نکرده، کسی را نمی کشد؛ اما وقتی امانت ها خارج شدند، بر کافران و منافقان مسلّط شده، آنان را می کشد.[17]
6- ظهور منزلت موعود
یکی از حکمت ها و اسرار مهم غیبت امام مهدی(عج)، توجه بیش تر مردم به قدر و منزلت آن موعود امّت ها است. پس از آن همه قدرنشناسی که نسبت به پدران بزرگوار آن حضرت روا داشتند، او در پس پردۀ غیبت قرار گرفت تا گوهر گران بهای وجودش بیش تر مورد توجه قرار گیرد و هنگام ظهور با پذیرش و استقبال کامل مردم روبرو شود.
ب) نقش امام زمان(عج)
غیبت و پنهان بودن امام مهدی علیه السلام می تواند از ناحیه و خواست خود آن حضرت باشد؛ یعنی ایشان برای تحقق بعضی از اهداف و برنامه ها و رهایی از قید و بند حکومت ها، با اذن الهی از دیده ها غایب شده اند. در این رابطه می توان به عوامل و حکمت های زیر اشاره کرد:
1- بیعت نکردن با حاکمان
یکی از عواملی که در روایات به آن اشاره شده، عدم بیعت امام زمان علیه السلام با حاکمان جور و طاغوت ها است. آن حضرت برای اینکه مثل پدران بزرگوارش(ع) مجبور به بیعت با آنان نشود، به فرمان خدا از چشم مردم مخفی شده است و زمانی که ظهور می کند، بیعت هیچ کسی و هیچ حکومت غاصب و ستمگری را - حتی به عنوان تقیه - بر گردن ندارد. ایشان قیام می کند، در حالی که نسبت به احدی از جباران و حکومت ها تمکین و تعهد نداشته و از راه تقیه نیز حاکمان غیر اسلامی را امضا نمی کند. آن حضرت کامل ترین تجلّی اسامی: العادل، السلطان، الغالب و الحاکم است و چنان شخصیت و مقامی، هرگز تحت سلطنت غیر خدا واقع نمی شود.[18]
امام زمان علیه السلام خود در این زمینه مرقوم فرموده اند: «و امّا علّةُ ما وقَعَ مِنَ الغیبةِ، فانّ الله عزّوجل یقول: (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکم تسُؤْکمْ) إنَّهُ لَمْ یکنْ اَحدٌ منْ آبائی إلاّ وَ قَدْ وَقَعَتْ فی عنُقِهِ بیعَةٌ لِطاغِیةِ زَمانِهِ وَ إنّی أخْرُجُ حینَ أخْرُجُ وَ لا بَیعَةَ لِأحَدٍ مِنَ الطَّواغِیتِ فِی عُنَقی؛[19] اما در مورد علت غیبت، خدای متعال می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگز نپرسید از مسائلی که اگر فاش شود، شما را اندوهگین سازد» هر یک از پدران من بیعتی از طاغوت های زمان به گردن داشتند؛ ولی من به هنگامی ظهور خواهم کرد که بیعت احدی از طاغوت ها بر گردنم نباشد.»
امام صادق علیه السلام نیز می فرمایند: «یقُومُ اَلْقَائِمُ وَ لَیسَ لِأَحَدٍ فِی عُنُقِهِ عَهْدٌ وَ لاَ عَقْدٌ وَ لاَ بَیعَةٌ؛[20] قائم ما در حالی ظهور می کند که در گردن او برای احدی عهد و پیمان و بیعتی نباشد.»
2- آماده شدن جهان و افکار عمومی
یکی از علل مهم غیبت امام زمان علیه السلام و طولانی شدن آن، آماده ساختن جامعۀ بشری برای رسیدن به مقصد نهایی و الهی خود است که عبارت است از:
الف) بالا رفتن سطح آگاهی مردم و درک نیاز به پیشوایی عادل و عالم؛
ب) به وجود آمدن امکانات و زمینه های مناسب برای تشکیل یک حکومت جهانی؛
ج) به ستوه آمدن مردم از ظلم و بیدادگری و خواست جهانی برای گسترش و احیای عدالت؛
د) معنویت و امنیت جهانی.
تا زمانی که (آمادگی جهانی) فرا رسد، حضرت در غیبت خواهند بود. شیخ طوسی(ره) می گوید: «فلسفۀ غیبت، فقدان قدرت لازم امام است که باید مردم به آن همّت گمارند. در واقع، تا زمانی که مردم زمینۀ اقتدار او را فراهم سازند، غیبت تداوم خواهد یافت؛ چراکه خداوند خواستار تقویت حضرت به وسیلۀ بشر است، نه فرشتگان.»[21]
3- آماده سازی و تربیت شیعیان
یکی از حکمت های غیبت امام زمان علیه السلام می تواند این باشد که شیعیان تربیت شده و سطح آگاهی، تحمّل و آمادگی آنها بالا برود. «علی بن یقطین» می گوید، پدرم یقطین به من گفت: آنچه راجع به سلطنت بنی عباس به ما گفته شده بود، انجام شد؛ ولی آنچه که به شما دربارۀ فرج اهل بیت(ع) گفته شده بود، انجام نشد. به او گفتم: آنچه که به ما و شما گفته شده بود، هر دو از یک جا صادر شده است. نهایت اینکه وعده ای که به شما داده شد، سر رسید؛ اما وعدۀ ما - چون زمانش نبود - هنوز نرسیده است. در عین حال ما را با ایجاد امید و آرزوی آن دوران تربیت کردند؛ چون اگر از همان نخست به ما می گفتند که فرج تا سال دویست یا سیصدم انجام می شود، هر آینه مردم قساوت قلب می گرفتند و عموم آنان از اسلام بر می گشتند؛ اما همیشه به ما گفته اند به همین زودی و با سرعت این کار انجام می شود تا قلوب مردم حفظ شود و فرج را نزدیک بدانند.[22]
ج) نقش و تأثیر مردم در حکمت غیبت
مردم نیز در حکمت و فلسفۀ غیبت نقش دارند؛ زیرا عدم همراهی و تمکین مردم از آن حضرت و سستی و قصور در یاری امام علیه السلام است. چنان که امامان پیشین (ع) از این ناحیه آسیب های فراوانی دیدند و مرارت ها کشیدند و سرانجام به شهادت رسیدند. بر این اساس، غیبت حضرت بیش تر از ناحیۀ خود مردم بوده است، نه از سوی امام(عج).
خواجه نصیرالدین طوسی (ره) می گوید: «وُجودُه لُطفٌ وَ تصَرُّفُه لُطفٌ آخَر وَ عَدَمُهُ مِنَّا؛[23] وجود امام (از سوی خدا) لطف است و تصرّف او (در امور) لطفی دیگر و غیبت او مربوط به خود ماست»؛ یعنی غیبت او از ناحیۀ ما و مشکلات و موانعی است که به وجود آورده ایم. در مورد نقش مردم در غیبت می توان به چند مورد اشاره کرد:
1- تنبیه و تأدیب
وقتی مردم به وظایف و مسئولیت های خود در برابر امام و پیشوای بر حق خویش پایبند نباشند و از اطاعت و یاری او سرپیچی کنند و از جان و مالش محافظت نکنند، رواست که خداوند آن امام را برای مدتی از مردم جدا سازد تا ادب شان کند.
«محمد بن فرج» می گوید: امام ابو جعفر علیه السلام برایم نوشت: «اِذَا غَضِبَ اللهُ - تَبَارَکَ وَ تَعَالی - عَلَی خَلقِهِ نَحَاناً عن جوَارِهِم؛[24] وقتی خداوند متعال بر مردم خشم گیرد، ما را از کنارشان دور می سازد.»
«مروان انباری» نقل می کند: از امام باقر علیه السلام (نوشته یا پیامی) صادر شد که: «إِنْ اللَّهَ إِذَا کرِهَ لَنَا جوَارَ قوْمٍ نزَعَنَا مِنْ بَینِ أَظْهُرِهِمْ؛[25] وقتی خداوند بودن ما را در میان قومی ناخوش دارد، ما را از میان آنان خواهد برد.»؛
2- گناهکاری و نادانی مردم
گناه و ستمی که مردم هم بر خود و هم بر دیگران روا می دارند و به خاطر جهل و نادانی از حجت الهی بهرۀ کافی نمی برند، باعث غیبت امام شده است. حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «وَ اِعْلَمُوا أَنَّ اَلْأَرْضَ لاَ تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ وَ لَکِنَّ اَللَّه سیُعْمِی خَلْقَهُ مِنْهَا بِظُلْمِهِمْ وَ جَوْرِهِمْ وَ إِسْرَافِهِمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ؛[26] ای مردم! بدانید که زمین هرگز از حجّت الهی خالی نمی ماند؛ اما پروردگار مردم را به جهت ظلم و ستمی که مرتکب می شوند و اسراف و زیاده روی هایی که در حق خود انجام می دهند، از دیدن حجّت خودش محروم می سازد.»
در نقلی دیگر آمده است: «لَکِنَّ اَللَّهَ سَیُعْمِی خلْقَهُ منْهَا بِظُلْمِهِمْ و جَهلِهِم، وَلَو خَلَتِ الاَرضُ ساعَةٌ واحِدَة مِن حُجَّةِ اللهِ ساخَت بِاَهلِها؛ لکنَ الحجَة تَعرِفُ النّاسِ وَ لا یَعرِفِونِها؛[27] خداوند به واسطۀ نادانی و ستمکاری مردم، دیدۀ ایشان را از دیدن حجتش فرو می بندد، سپس حجت (در زمان غیبت) مردم را می شناسد؛ ولی آنان او را نمی شناسند.»
د) دشمنان و ستمگران
از دیگر موانع ظهور امام معصوم(ع)، وجود حاکمان ظالم، دشمنان جاهل و کینه جو و نفاق پیشگان دنیادوست بوده است. این امر در صدر اسلام منجر به غصب خلافت، کشته شدن امامان، انزوا و محدودیت، فشارهای مالی و اقتصادی، جلوگیری از ارتباط با مردم و... شده بود.
امام زمان علیه السلام با تمام این خطرات روبروست، پس حکمت الهی اقتضا می کند که آن حضرت از دیده ها غایب باشند.
با توجه به این امر بدیهی، عوامل زیر در غیبت آن حضرت می تواند نقش داشته باشد:
1- جلوگیری از کشته شدن
امام حسن عسکری علیه السلام می فرمایند: بنی امیه و بنی عباس شمشیرهای خود را برای ما تیز کردند؛ زیرا خوب می دانستند که آن ها در خلافت حقی ندارند، پس از ترس اینکه خلافت به جای خود برگردد و در میان صاحبان اصلی اش مستقر شود، به کشتن ما و از بین بردم سلالۀ پیامبر(ص) همت گماشتند تا شاید از ولادت حضرت قائم علیه السلام جلوگیری کنند و یا او را به قتل برسانند؛ ولی خداوند اراده کرد که او را بر احدی از دشمنان آشکار نکند و نور خود را به اتمام رساند، اگرچه مشرکان خوش ندارند.[28]
زراره می گوید: امام صادق علیه السلام فرمودند: «یا زُرَارَةُ! لَا بُدَّ لِلْقائِمِ منْ غَیبَةٍ یخَافُ عَلَی نَفْسِهِ؛ به درستی که برای قائم غیبتی هست؛ چراکه بر جان خویش می ترسد.»[29]
امام باقر علیه السلام نیز می فرمایند: «اِذا ظَهَرَ قائِمُنا اَهلَ البَیت قالَ: (فَفَرَرْتُ منْکمْ لَما خِفْتُکمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکمًا)[30] خِفْتُکُمْ عَلَی نَفْسِی وَ جِئْتُکُمْ لَمَّا أَذِنَ لِی رَبِّی وَ أَصْلَحَ لِی أَمْرِی؛[31] وقتی قائم ما اهل بیت(ع) ظهور کند، می گوید: چون از شما ترسیدم از دستتان گریختم، پس [با این گریز از عرصه زندگی ظالمانه شما این شایستگی را یافتم که] پروردگارم به من حکمت بخشید؛ بر جان خود بیمناک بودم و اینک چون پروردگارم اذن داد و امر فرجم را به سامان رساند، به میانتان آمدم.» ترس حضرت بر جان خود، برای آن است که او آخرین ذخیرۀ الهی می باشد که باید برای تحقق عدالت جهانی - که وعدۀ حتمی خداوند است - باقی بماند، وگرنه او نیز مانند پدران بزرگوارش، از شهادت در مسیر تحقق اهداف الهی استقبال می کند و خداوند متعال نیز هرچند قادر است که در هر زمان و هر ساعت آن حضرت را ظاهر و بر تمام ملل و حکومت ها - پیش از فراهم شدن اسباب - غالب سازد؛ ولی چون جریان این جهان را بر مجرای اسباب و مسبّبات طبیعی قرار داده است، تا زمانی که اسباب چنین ظهوری فراهم نشود و از حفظ قتل مصون نماند، غیبت را به پایان نخواهد رساند.[32]
2- خطر دشمنان داخلی و اهل نفاق
علاوه بر خطری که از ناحیۀ خلفای عباسی متوجه امام زمان علیه السلام بود، توطئه و اقدامات شوم از طرف بعضی از نزدیکان نفاق پیشه علیه آن حضرت نیز صورت می گرفت و خطراتی را متوجه او می ساخت. نمونۀ روشن این خطر را می توان در اقدامات جعفر (برادر امام عسکری (ع))، عموی حضرت جستجو کرد. او با دستگاه خلافت ارتباط نزدیکی داشت و می خواست به کمک آنان مقام و دارایی امام عسکری علیه السلام را تصاحب کند و فرزند او را به کشتن دهد.
امام هادی علیه السلام می فرمایند: «از پسرم جعفر دوری کنید که او برای من به منزلۀ نمرود، نسبت به حضرت نوح علیه السلام است»[33]. بر این اساس، امام عسکری علیه السلام فرمودند: «... اگر جعفر بتواند مرا بکشد، هرگز دریغ نمی کند.»[34]
امام سجاد علیه السلام در پیشگویی خود دربارۀ جعفر می فرمایند: گویی با چشم خود می بینم که جعفر کذّاب، طاغوت زمانش را وادار کرده که به جستجوی ولی خدا بپردازد و آن غایب از دیده ها، در حفظ و حراست الهی است و حفاظت خانۀ پدر بر عهدۀ اوست. این از باب جهالت جعفر به ولادت آن حضرت و طمع در کشتن او می باشد.»[35]
بنابراین، هرچند علت و حکمت اصلی غیبت برای ما روشن نیست و سرّی از اسرار الهی می باشد که ائمه (ع) اجازه ندارند آن را آشکار کنند و سربسته فرموده اند که رازش همان راز غیبت های انبیاء گذشته است و این غیبت از ناحیۀ خدا و بر اساس مشیّت، حکمت و ارادۀ او بوده. در روایات متعدد دیگر، اسرار و حکمت هایی برای غیبت آن حضرت بیان شده است.
پی نوشت ها:
[1] إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، شیخ حر عاملی، نشر اعلمی، بیروت، چاپ اول، 1425ق، ج 5، ص 104.
[2] کمال الدین و تمام النعمة، محمد بن علی بن بابویه، مصحح: علی اکبر غفاری، نشر اسلامیة، تهران، چاپ اول، 1395ق، ج 2، ص 342.
[3] بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، تصحیح: جمعی از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق، ج 52، ص 113.
[4] الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تصحیح: علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1407ق، ج 1، ص 370.
[5] بحار الانوار، ج 52، ص 244.
[6] شبیه این تعبیر دربارۀ امام زمان علیه السلام آمده است: «و الأخری یقال: هلک فی أی واد سلک.» اثبات الهداة، ج 5، ص 58.
[7] کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 136.
[8] بحار الانوار، ج 12، ص 385.
[9] تفسیر نور الثقلین، عبد العلی بن جمعه عروسی حویزی، تحقیق: سید هاشم رسولی محلاتی، انتشارات اسماعیلیان، قم، چاپ چهارم، 1415ق، ج 4، ص 46.
[11] کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 146.
[13] بحار الانوار، ج 51، ص 142؛ اثبات الهداة، ج 5، ص60، ح 212.
[14] کمال الدین و تمام النعمة، مقدمه کتاب.
[15] نهج البلاغه، حکمت 147.
[17] بحار الانوار، ج 52، ص 97، ح 9؛ اثبات الهداة، ج3، ص 489، ح 224.
[18] مباحث امامت و مهدویت، لطف الله صافی گلپایگانی، دفتر نشر آثار آیت الله صافی، قم، چاپ پنجم، 1391ش، ج 2، ص 350.
[19] بحار الانوار، ج 52، ص 92.
[20] الغیبة للنعمانی، محمد بن ابراهیم بن أبی زینب، مصحح: علی اکبر غفاری، نشر صدوق، تهران، چاپ اول، 1397ق، صص 89 و 100؛ الکافی، ج 1، ص342.
[21] تلخیص الشافی، شیخ طوسی، نشر عزیزی، قم، چاپ اول، 1393 ش، ج 1 و 2، ص 95.
[22] مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول(ع)، محمدباقر مجلسی، سید هاشم رسولی محلاتی، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1404ق، ج 4، ص179.
[23] کشف المراد، علامه حلی، مؤسسه النشر الاسلامی، قم، چاپ اول، 1407ق، ص 285.
[24] إثبات الهداة، ج 5، ص 59؛ الکافی، ج 3، ص134.
[25] اثبات الهداة، ص 60؛ بحار الانوار، ج 52، ص 90.
[26] بحار الانوار، ج51، ص113، ح8.
[27] الغیبة للنعمانی، ص 141.
[28] منتخب الاثر، لطف الله صافی گلپایگانی، انتشارات مؤلف، 1422 ق، ص 291.
[29] کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص 481، ح 7.
[31] اثبات الهداة، ج 3، ص 583، ح 777.
[32] امامت و مهدویت، رحیم کارگر، ج 3، ص 347.
[33] الزام الناصب، علی یزدی حائری، مؤسسه الاعلمی، بیروت، چاپ اول، 1422ق، ج 1، ص 114؛ یوم الخلاص، کامل سلیمان، انتشارات آل علی، قم، چاپ سوم، 1384ش، ج 1، ص 189.
[35] اثبات الهداة، ج 4، ص 66، ح 11.