سرویس جهان مشرق _ از زمانی که سران آمریکا طی دو دهه گذشته راهبردهای متنوع نظم نوین جهانی و خاورمیانه بزرگ را در ترسیم معادلات آینده بینالملل مد نظر سیاستگزاران واشنگتن مطرح کردند، تاکنون تغییرات بسیار زیادی در نقشه جغرافیایی خاورمیانه و موازنههای قدرت در این کشور شکل گرفته است.
همانطور که دولت آمریکا نیز در این مدت دستخوش تغییرات گستردهای شده است. تغییراتی که سیاست هجومی آمریکا به رهبری نو محافظهکاران کاخ سفید و شخص جورج بوش پسر را بعد از گذشت دو دهه به راهبرد دفاعی کنونی آمریکا با عنوان موازنه خارجی (offshore balancing) تغییر داده که بر اساس آن این کشور به دنبال ایجاد قدرت منطقهای متحد با خود برای جلوگیری از افزایش قدرت نیروهای متخاصم در منطقه است.
آمریکاییها به ویژه طی دهه گذشته در راستای نیل به اهداف خود، تغییرات قابل توجهی را در تاکتیکهای خود برای رسیدن به این استراتژی امتحان کرده و متحدان خود را از ترکیه گرفته تا قطر و عربستان سعودی و امارات در برهههای مختلف زمانی تغییر داده و نقشهای متنوعی را بر اساس ژئوپلیتیک منطقه به آنها محول کردند که بیشتر این طرحها در بستر زمان با شکست مواجه شد.
بعد از این که تحولات خیزشهای عربی با شکست قابل توجهی برای متحدان آمریکا و عربستان سعودی مواجه شد و جریان اسلام گرای سیاسی به رهبری ترکیه و قطر وارد تحولات منطقه شدند، آمریکا راهبرد خود برای سوار شدن بر موج این تحولات را در مسیر گسترش مناسبات با ترکیه و قطر ارزیابی و تلاش کرد پاتک خود ضد انقلابهای مردمی را که با بر هم زدن اوضاع عمومی در سوریه دنبال میشد، با سرپنجه این دو کشور دنبال کند.
این اتفاق اما در طول چند سال و با تغییر پیاپی تاکتیکهای آمریکا با شکست مواجه شد و در نهایت نتوانست هدف راهبردی آمریکا و متحدان این کشور در براندازی نظام سوریه را تأمین کند. این سیاست گرچه نتوانست هدف اصلی آمریکا را تامین کند، اما اهداف میانی محور غربی _ صهیونیستی در متشنج کردن اوضاع منطقه در نتیجه گسترش کانونهای تروریستی را محقق کرده و اوضاع خاورمیانه را بیش از پیش ملتهب کرد.
اندکی پیش از روی کار آمدن سلمان بن عبدالعزیز در عربستان و سلطه همه جانبه محمد بن سلمان بر موسسات حاکمیتی عربستان، این کشور پرونده سوریه و برخی دیگر از محورهای تنش در منطقه را از دست قطر و ترکیه خارج کرده بود تا بتواند خود را به عنوان عامل اصلی اجرای سیاستهای آمریکا معرفی کند. فضای تحولات سیاسی آمریکا و روی کار آمدن دونالد ترامپ رئیس جمهور تاجر پیشه این کشور نیز بستر مناسبی را برای مطالبات آرمانگرایانه محمد بن سلمان فراهم کرده بود. اما شکست پروژه داعش در منطقه از یک طرف و ناکامی ترامپ در رسیدن به دور دوم ریاست جمهوری خود در آمریکا از طرف دیگر بعلاوه جنگ فرسایشی و شکست خورده در یمن و اشتباهات فراوانی که سعودیها در روند سرکوبگری مخالفان خود در داخل و خارج از این کشور دنبال کردند، باعث پایان دوره طلایی مناسبات آمریکا و عربستان در دوران ترامپ شد تا این شانس از سوی آمریکا به حاکمان ابوظبی داده شود.
پس از به قدرت رسیدن جو بایدن در کاخ سفید، آمریکا سیاست پراگماتیک جدیدی را در دستور کار خود قرار داده و سطح مناسبات خود با سعودی را در نتیجه پروندههای متعدد از جمله ترور جمال خاشقچی روزنامهنگار منتقد شهروند آمریکا در ترکیه و نقض حقوق بشر در عربستان و دست داشتن سعودیها در حوادث 11 سپتامبر کاهش داد. این در حالی بود که برخی قدرتهای منطقهای در خلیج فارس پتانسیل بیشتری برای همراهی با سیاستهای آمریکایی و صهیونیستی در جهت تصاحب موقعیت عربستان از خود نشان می دادند. از سوی دیگر به نظر میرسد بایدن سیاست تکیه حداکثری بر متحدان حداقلی واشنگتن را تغییر داده و تلاش دارد موازنه نانوشتهای را بین متحدان خود در منطقه از امارات گرفته تا قطر و مصر و اردن طراحی کند.
در طرف مقابل اماراتیها با هزینههای میلیاردی خود تلاش کردند لابی قدرتمندی را در داخل آمریکا طراحی کنند. روزنامه نیویورک تایمز در این خصوص نوشت که ابوظبی چندین میلیون دلار برای پیشبرد سیاست خارجی آمریکا در مسیر حمایت تبلیغاتی یا سیاسی از خود و تاثیر گذاری در روند انتخابات آمریکا در سال 2016 هزینه کرده است. مرکز سیاست بینالمللی نیز ضمن انتشار گزارشی به معرفی مهمترین لابیهای فشار اماراتی در واشنگتن پرداخت و نوشت که امارات از مهمترین سرمایه گذاران خارجی در اقتصاد آمریکا و سومین مشتری بزرگ تسلیحات این کشور به شمار میرود. بر اساس این گزارش، امارات متحده عربی بالغ بر 20 میلیون دلار برای ارتباط گرفتن با بیش از 200 دفتر پارلمانی و 18 مرکز مطالعاتی و رسانههای متعدد آمریکا هزینه کرده است تا بتواند نظر مثبت این جریانها را نسبت به خود ایجاد کند.
اماراتیها به مناسبتهای مختلف به صورت صریح از آرمان خود برای تبدیل شدن به یک دولت منطقهای تأثیرگذار خبر داده بودند. وزیر مشاور امارات در امور خارجی در کنفرانسی در لندن در روز 26 جولای 2018 گفت که کشورش آمادگی تحمل مسئولیتهای بیشتر امنیتی در خاورمیانه را دارد، چرا که بیش از این نمیتواند در عملیات نظامی خود روی متحدان آمریکایی و انگلیسی حساب کند.
اماراتیها در همین رابطه علاوه بر ورود در جنگ یمن تلاش کردند نقش تأثیرگذاری در روند موسوم به جنگ آمریکا ضد تروریسم در منطقه ایفا کنند. رقابتها و تنشهای کنونی آل زاید با سعودیها که طی ماههای اخیر تشدید شده در نتیجه همین رقابت شکل گرفته است.
امارات در عین حال با در پیش گرفتن رویکرد پراگماتیستی به دنبال بهبود مناسبات خود با کشورهای دیگر منطقه از جمله سوریه و ایران و ترکیه برآمد و در عین حال با عادی سازی مناسبات خود با رژیم صهیونیستی تلاش کرد از پتانسیل این رژیم به عنوان مهمترین شریک آمریکا در منطقه استفاده کرده و موقعیت ویژهای در استراتژی جدید آمریکا برای خود دست و پا کند.
به این ترتیب آمریکاییها که روزی با لشگر کشی به افغانستان و عراق سودای تسخیر منطقه و احیای مجدد استعمار پیر و تقویت نظام تک قطبی در جهان را در سر میپروراند، طی دو دهه اخیر با چالشهای مهم امنیتی مواجه شده است. خروج ذلت بار ارتش آمریکا به عنوان قویترین ارتش دنیا از افغانستان طی ماههای اخیر، روند موازنه معکوس ایجاد شده در جنگ نابرابر ائتلاف متجاوز به یمن، ناتوانی رژیم صهیونیستی در حل و فصل مناقشات نظامی خود با گروههای مقاومت در منطقه کوچک و محاصره شده نوار غزه و همچنین شکست طرحهای متعدد در براندازی نظام سوریه تنها چند نمونه از سیگنالهای ناکامی راهبرد آمریکا در منطقه به شمار میرود.
آمریکاییها در نتیجه همین شکستها امروز راهبرد خود را در حالت تدافعی قرار داده و با توزیع نقش در میان متحدان خود در منطقه از یک سو به دنبال سرپوش گذاشتن بر شکستهای خود در خاورمیانه و شمال آفریقا است و از سوی دیگر میخواهد با فراغ بال بیشتری به حل معضل بزرگتر خود، یعنی مقابله با نفوذ روزافزون چین در منطقه و جهان بپردازد.
با وجود تزلزل در سیاستهای منطقهای آمریکا، اردوگاه مقابل در شرایط مساعدی به سر میبرد و علاوه بر تقویت وزنه خود در راهبرد و موازنههای منطقهای به دنبال تقویت ائتلافهای آسیایی و شرقی برای تغییر موازنههای جهانی بر آمده است. تاسیس سازمانهای ضد امپریالیستی در جهان از جمله بریکس و شانگهای از جمله مولفههای دست برتر رقبای آمریکا در معادلات بینالملل به شمار میرود. این در حالی است که ائتلافهای سنتی آمریکا از جمله ناتو و اتحاد منسجم این کشور با بسیاری از دولتهای اروپایی از جمله فرانسه در نتیجه این سیاستهای نامتوازن با چالش جدی مواجه شده که نمونه آن را می توان در بحران ناوشکنها مشاهده کرد.
به این ترتیب نه تنها میتوان گفت دوره تک قطبی و تاریخ مصرف استراتژیهای «نظم نوین جهانی» و «خاورمیانه بزرگ» با بروز قدرتهای منطقهای و جهانی جدید به پایان رسیده، بلکه آمریکا در شرایط کنونی در گوشه رینگ معادلات بین الملل گرفتار شده و برای نجات خود از معضلات پیاپی، ضمن تغییر مکرر تاکتیکها و تکنیکهای خود دست به دامن کشورهای کوچک و بزرگ شده تا شاید بتواند جلوی ایجاد نظم جدید جهانی که بر خلاف سیاستها و منافع واشنگتن در منطقه و جهان باعث افزایش قدرت محور مقاومت شده است، را بگیرد.