احساس حسادت میکنید؟ نگران نباشید. حسادت فقط یک حس طبیعی نیست، بلکه حتی میتواند برایتان فایدهبخش نیز باشد.
من خودم از دسته آدمهای حسود نیستم. وقتی نامزدم از ظاهر دختر صندوقدار رستوران تعریف میکند یا میگوید دختر جذابی نوبنش را در بانک به او داد، من فقط خندهام میگیرد. اما وقتی یکی از همکاران یا دوستانم کاری که چهار سال برای به دست آوردن آن زحمت کشیده بودم را میگیرد، بااینکه در ظاهر میگویم «چقدر عالی و برات خیلی خوشحالم» اما در ذهنم به این فکر میکنم که اصلاً به اندازه من شایسته آن کار نیست.
در دو هفته بعدی که از حقوق بالای کارش و اتاق کار عالی که برای او در نظر گرفتهاند تعریف میکند، حس حسادت در روانم جاری میشود. برایش خوشحالم؟ البته که هستم. تا جاییکه برنامه میریزم که هیچوقت به سمت اتاق کار او راهم نیفتد. تا حدی که گفتگوی درون ذهنم مدام نقصهای او را تکرار میکند.
نمیدانم، شاید من هم جزء دسته افراد حسود باشم. راستش افکارم من را ترسانده است. آیا من دوست بدی هستم؟ آدم بدی هستم؟
مطمئناً حسادت تجربهای است که برای همه ما پیش آمده است. و بله، کاملاً حسی طبیعی است. همه ما گاه و بیگاه دچار آن افکار حسودانه میشویم: «اون دختره خیلی لاغر و بدهیکله و حال منو بهم میزنه و اصلاً لیاقت پسر به او خوشتیپی رو نداره!» این افکار چیز ترسناکی در خودشان ندارند. این دقیقاً حس دفاعی است که وقتی احساس آسیبپذیری میکنیم به سراغمان میآید — وقتی فردی دیگر بخاطر چیزی که ما دنبالش بودهایم به مقام و افتخار میرسد.
درواقع، بالاتر از طبیعی بودن، حس حسادت میتواند چیز خوبی هم باشد. به آن بعنوان مربی خصوصی احساسات نگاه کنید که به شما برای سختتر کار کردن برای چیزی که میخواهید — به دست آوردن یک کار بهتر، رابطهای قویتر یا خوشهیکلتر شدن — انگیزه میدهد.
زنان مدرن امتیاز انحصاری درمورد حسادت ندارند. هیچ فرهنگی در گذشته و حال و هیچ کجای جهان بدون این حس وجود ندارد. حس حسادت هم مثل همه احساسات دیگر، برگشت به خصایل پیشینیانمان است و به انسانها کمک میکند با از بین بردن رقباء روابطی شکل داده و آنها را مستحکم کنند. حسادت واکنشی محافظتی در برابر یک تهدید است. واکنش بدن به هر تهدیدی یکسان است: جنگ یا گریز، چراکه هورمون استرس در بدن، کورتیزول، فوران میکند. به همین دلیل است که حسادت اینقدر احساس بدی به ما میدهد.
متاسفانه، خانمها بخاطر نوع روابطشان با هم بیشتر در معرض این احساس هستند تا مردها. دوستیهای خانمها، چه شخصی و چه کاری، معمولاً شامل تبادل مقدار زیادی اطلاعات میشود. خانمها معمولاً به واسطه تشابهاتشان در زندگی و چیزهایی که با آنها دست و پنجه نرم میکنند، با هم مرتبط میشوند. اگر آن تشابهات از بین برود–مثلاً دو زنی که از کارشان متنفر هستند، یکی از آنها ناگهان کاری فوقالعاده عالی پیدا میکند — احساس میکنیم که دوستیمان در خطر است و از خودمان میپرسیم، «چرا این اتفاق برای او افتاد نه من؟»
بخشی از مشکل اینجاست که از نظر تاریخی، دستاورد یک زن، فقدان دیگری بوده است. ما فکر میکنیم که برای همه ما به اندازه کافی وجود ندارد و برای کار، همسر، بچهها و ظاهرمان مدام با هم رقابت میکنیم. مردها هم با هم رقابت میکنند اما بدون حسادت. مردها در مسابقات ورزشی میتوانند رقیبانی سرسخت برای هم شوند اما بعد از آن با هم بیرون میروند و غذا میخورند. اما خانمها چنین تفکیک مشخصی ندارند.
اما چطور میتوانید قبول کنید که به دوستانتان حسادت میکنید؟
احساس گناه، خجالت و بقیه چیزهای بی ارزش
درواقع مشکل اصلی حسادت، احساسی است که بخاطر آن نسبت به خودمان پیدا میکنیم. آزیتا، 24 ساله، منشی و ناظم مدرسه شدیداً درمورد بارداری همکارش هیجانزده بود – تازمانیکه حالتتهوع صبحهایش شروع شد، آن زن هیچوقت نفهمید که شکایتهایش به گوش آزیتا چقدر ناراحتکننده بود که در 21 سالگی دچار سندرم تخمدان پلیکیستیک شده بود و دکترها تشخیص داده بودند بارداری او غیرممکن خواهد بود. آزیتا میگوید، «من به طرز باورنکردنی به او حسادت میکردم. آرزو داشتم آن حالتتهوعها و ورم پا و کمردرد را تحمل کنم. احساس میکردم او حق شکایت کردن از وضعیت خود را ندارد و بخاطر این تجربه جدید واقعاً باید شاد باشد. وقتی حال همکارش بهتر شد و توانست از بارداری خود لذت ببرد، این احساسات هم در آزیتا متوقف شد. اما واقعاً بخاطر آن افکار احساس گناه میکرد.
خیلی وقتها هم رفتارهای ناشی از حسادت اینقدر ساده نیستند. فرد برای برطرف کردن احساس خود شروع به غیبت کردن و بدگویی میکند.
اما چطور میتوانید این حس دشمنی درونی را خفه کنید؟ یک راه شناختن و تشخیص این احساساتتان است. وقتی من درمورد کار جدید دوستم پیش نامزدم شکایت میکردم و او به من گفت که دارم حسودی میکنم، قبول نکردم. اما باعث شد که فکر کنم. فهمیدم که حسودی کردهام. خوب حالا باید چه بکنم؟
درمورد آن حرف بزنید. قبول کنید که برای دوستتان خوشحال هستید اما به ترفیع درجه او حسادت میکنید. بیرون آوردن این احساس به شما برای گذشتن از آن کمک میکند. البته وقتی من به دوستم اعتراف کردم، او اصلاً ناراحت نشد و من هم حالم بسیار بهتر شد. همچنین از خودتان بپرسید واقعاً کاری که دارید میکنید را میخواهید؟ من اینطور نبودم. من کارم را دوست دارم، حتی آن دفترکار مسخره و حقوقش را.
اما حرف زدن درمورد آن همیشه با آشنایان عادی کمک نمیکند. در این موارد، خودتان را بخاطر احساس حسادتتان متهم نکنید، و ببینید چه چیزی موجب آن شده است. حسادت ممکن است در نقاطی که ما احساس عدم امنیت میکنیم ایجاد شود، چه کارمان باشد، چه زندگی شخصیمان، سلامتیمان، موقعیت اقتصادیمان یا هر چیز دیگر. با فکر کردن درمورد اینکه چطور میتوانید آن موقعیت را هرچند کم تغییر دهید، به حسادتتان غلبه کنید.
و آخر اینکه، یک قدم به عقب بردارید و تصویر را با دید بازتر نگاه کنید. هر کسی راه خود را دارد و اتفاقات خوب در زمانهای مخنلف برای آدمهای مختلف میافتد. ممکن است حسادت شما را به راه درست انداخته باشد!