سرویس جهان مشرق- پس از فرار شبانه ارتش تروریستی آمریکا از فرودگاه کابل و سقوط دولت، سؤالات زیادی درباره نحوه تشکیل حکومت توسط طالبان به وجود آمده است. برخی میگویند باید در ارگ ریاست جمهوری دولت فراگیر تشکیلشده و همه اقوام؛ مذاهب و گروههای سیاسی بر اساس وزن و نقش خود سهم بگیرند، برخی دیگر نیز اعتقاددارند که هنوز برای رسیدن به چنین وضعیتی راه زیادی باقیمانده و افغانستان تاب تشکیل دولت همهشمول را ندارد.
اما طالبان درباره آینده سیاسی افغانستان چگونه فکر میکند؟ از درون شهر کابل خبر میرسد که فرماندهان سابق جهادی در طالبان علاقهای برای تشکیل دولت فراگیر ندارند. آنها میگویند هر کس که در مبارزه با آمریکاییها شرکت نداشته؛ حق حضور در قدرت را ندارد. در ایران اصطلاحی سیاسی با عنوان «مجاهدین روز شنبه» داریم. گروهی که فردای پیروزی مشروطه به صحنه آمده و خواهان غنیمت شدند. طالبان این روزها چنین نگاهی به رقبای سیاسی خود دارد! طالبان بازی روی لبه تیغ را شروع کرده است. بسیاری از همسایگان امارت اسلامی روی تشکیل دولت همهشمول اصرار داشته و آن را پیششرط به رسمیت شناختن طالبان میدانند. همین موضوع باعث شده است تا حرفهای درگوشی رهبران طالبان در تشکیل دولت بازتاب خارجی پیدا نکند.
سید محمدباقر مصباح زاده کارشناس ارشد مسائل افغانستان درباره ایده تشکیل دولت فراگیر به «مشرق» میگوید: واقعیت آن است که طالبان نمیخواهد کسی را در قدرت شریک کند؛ آنها میگویند کسانی که با دولت پیشین همکاری کرده و در جهاد حاضر نبودهاند سهمی در قدرت ندارند. البته این حرفها سیاسی است؛ آنها میدانند که برای ادامه حیات نیاز به کشورهای دوست دارند.
مصباح زاده در ولایت «میدان وردک» متولد است او فرزند یار وفادار انقلاب اسلامی آیتالله محمدحسین مصباح زاده اولین نماینده حضرت امام خمینی (ره) در افغانستان بوده و مسائل درونی کشورش را بهخوبی درک میکند. مصباح زاده سالها با خارجیها در افغانستان جنگیده است؛ پدر ایشان توسط کمونیستها به شهادت رسیده و خود مجبور شده است پس از سالها مبارزه در مشهد ساکن شده و در آنجا به پژوهش سیاسی روی آورد. او میگوید نگران مردم افغانستان در روزهای سرد و سخت زمستان است.آقای مصباح زاده درباره سرنوشت دولت میگوید: طالبان در آینده تکامل پیدا میکند؛ فشار سیاسی از خارج روی طالبان به سود آمریکاییها بوده و ممکن است به جنگ داخلی ختم شود.
در ادامه مشروح گفتگو با این پژوهشگر سیاسی در امور افغانستان را میخوانید.
****************
** چه اتفاقی افتاد که طالبان در مدت کوتاهی توانست ارگ ریاست جمهوری را بدون خونریزی و جنگ داخلی طولانیمدت تصرف کند؛ برخی کارشناسان منطقه بعد از ماجرای فرودگاه کابل میگفتند که توافق پنهانبین آمریکاییها و طالبان صورت گرفته است، برخی دیگر اعتقاد داشتند حمایت مردمی از حرکت طالبان وجود دارد. به نظر میرسد که یک وضعیت سیاسی جدید در افغانستان شکلگرفته است. تحلیل شما از این وضعیت چیست؟
سقوط کابل به این سرعت به معنای آن نیست که توافقی بین آمریکاییها و طالبان صورت گرفته است؛ به عبارتی آنها توافق محرمانه باهم ندارند. سقوط فرمانداریهای استانهای مختلف افغانستان و سقوط بدون جنگ و مقاومت شهر کابل، پایتخت افغانستان، در مردادماه گذشته و به قدرت رسیدن طالبان در سه ماه بدان معنا نیست که طالبان در مدت کوتاهی قدرت را به دست گرفته و معجزهای رخداده باشد. طالبان برای این پیروزی بیش از نوزده سال مبارزه خونین را پشت سر گذاشته است.
دلایل و شرایطی که سبب پیروزی سریع طالبان در این مرحله شد را باید در دو سطح نگاه کرد. اولین سطح کلان است و از بدو اشغال افغانستان توسط ایالت متحده آمریکا آغاز میشود. سطح دوم شامل جزئیات پیروزی طالبان است و از آغاز سقوط پیدرپی فرمانداریها از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب، ازجمله مناطق مرکزی افغانستان و سقوط شهر کابل به دست طالبان را شامل میشود. اینکه چه مؤلفههایی باعث سقوط افغانستان شد، چند دلیل عمده دارد که من اینها را به ترتیب عرض میکنم. اولین مؤلفه، توافق دوحه است.
توافق دوحه سبب قوی شدن طالبان ازنظر روحی، سیاسی و میدانی شد و آنها را بر پیروزی امیدوار شدند و از طرفی سبب تضعیف روحیه ارتش و قوای مسلح افغانستان گردید، به این دلیل که نیروها و افسران قوای مسلح افغانستان به این نتیجه رسیدند که کنفرانس دوحه مهر تأییدی بر شکست آمریکا در افغانستان است و این کشور از افغانستان خارج میشود؛ آنها روحیه مقاومت را از دست دادند.
دومین مؤلفه اعلام خروج نظامیان آمریکا توسط بایدن بود. بعد از توافق دوحه انتظار میرفت که خروج نیروهای آمریکایی طول بکشد یا حداقل به تعویق بیافتد. با اعلام خروج قطعی نیروهای آمریکایی توسط رئیسجمهور آمریکا، طالبان متوجه شد که خروج حتمی است. بنابراین آنها در مبارزاتشان جدیتر شدند. طالبان بهسرعت شروع به تماس با نیروهای محلی؛ بزرگان قبایل گرفته و آنها را با خود همراه کرد.
نکته مهم آنکه همزمان با اقدامات اجتماعی و زمینهسازی سیاسی؛ تحریک طالبان حمله به پایگاههای ارتش و نیروهای مسلح را تشدید کردند و با این کار اراضی بیشتری به دست آوردند. هر دو این تلاشها سبب شد که در اواخر تیرماه گذشته موج تسلیم شدن نیروهای ارتش به طالبان آغاز شود و تعداد زیادی از افرادی که متوجه شدند دیگر آمریکا در افغانستان حضور نخواهد داشت، در مناطق مختلف بهتدریج به طالبان تسلیمشده یا کاملاً از صحنه خارج میشدند.
سومین مؤلفهٔ سقوط سریع افغانستان به دست طالبان، دستورهای مرموز مقامهای بلندپایه نظامی و دولتی افغانستان به فرماندهان و سربازان در جبهه جنگ بود. در این دستورها آمده بود که با طالبان نجنگند و عقبنشینی کنند. دستورهای مرموز باعث متوقف شدن جنگ در برخی مناطق میشد و نیروهای دولتی بدون مقاومت عقبنشینی میکردند.
چهارمین مؤلفه پیروزی طالبان، ضعف روحیه نیروهای مسلح بود. آنها انگیزه خود را برای دفاع و جنگیدن از دست دادند. نیروهای نظامی بعد از سقوط دراماتیک فرمانداریها و شهرهای مهم هرات و مزار شریف، انگیزه خود را برای دفاع از کابل بهطور کل از دست دادند و این سبب سقوط کابل شد.
** در مورد نیروهای نظامی افغانستان صحبت کردید. به نظر خیلی زود فروپاشیدند. آنها باوجوداینکه تا بن دندان مسلح بود اما مقاومت نکردند. تحلیل شما درباره این موضوع چیست؟ به نظر شما چرا این نیروی نظامی انقدر راحت در برابر طالبان وادادند؟
یک بحث درباره کمیت ارتش افغانستان وجود داشت. در آخرین آماری منتشرشده از تعداد نیروهای استخدامشده در ارتش حدود 370 هزار نفر تخمین زدهشده است. این آمار اصلاً واقعیت نداشت. تعداد اعضای ارتش افغانستان خیلی کمتر از آمار اعلامشده بوده است. برخی حتی از رقمی چون زیر 100 هزار نفر خبر دادهاند. درواقع تعداد اعضای ارتش کمتر از تعداد اعضای تحریک طالبان بوده است. البته این نکته را فراموش نکنیم که اگر ارتش افغانستان واقعاً میجنگید با همان کمیت کمتر میتوانست بر طالبان پیروز شود ولی ارتش نجنگید.
** چرا ارتش در برابر طالبان دست به اسلحه نبرد؟
عوامل مختلفی در نجنگیدن ارتش وجود دارد. در درون ارتش افغانستان فساد وجود داشت (همانطور که فساد در تمام ارکان نظام و دولت افغانستان وجود داشت) فساد مالی بسیار زیاد بود. حقوق فرماندهان و سربازان بهموقع نمیرسید، حتی در بسیاری از مناطق سربازان گرسنه میمانند که خبرهایش نیز منتشر شد. در بسیاری از نواحی که سربازان محاصره میشدند، بهخصوص مناطقی که سربازان پشتون نبودند و سربازان شیعه در آنجا فعالیت میکردند، نیرویی برای شکستن حصر برای آنها فرستاده نمیشد چه کمک هوایی و چه کمک زمینی!
دلیل دیگر بحث توافق دوحه بود که نظامیان افغانستانی متوجه شدند دیگر آمریکاییها در افغانستان ماندگار نیستند و انگیزه خود را برای دفاع از دست دادند. طالبان از طریق تهدید و تطمیع روی سربازان کارکردند و باعث شدند آنها انگیزه و روحیه خود را از دست بدهند؛ از سویی دولت فاسد بر آنها فشار وارد میکرد که با طالبان نجنگند. همه این اتفاقات سبب میشود که آنها روحیه خود را از دست بدهند و سوا لاتی برای آنها ایجاد شود؛ آنها نجنگیدند و ناگهان مثل برف آب شدند. بخشی از ارتش در اثر معاملهای که صورت گرفت به نفع طالبان از صحنه جنگ عقب نشستند. طالبان ازیکطرف مبارزه نظامی کرده و از سوی دیگر در میان مقامات دولتی نفوذ داشتند. کسانی در دولت بودند که به نفع طالبان عمل میکردند. همه اینها سبب شد که ارتش یکباره از هم بپاشد.
** میگویند طالبان میان جامعه افغانستان محبوبیت دارد؛ آنها 20 سال پس از اشغال افغانستان میان مردم پایگاه اجتماعی ایجاد کرده و مثل یک NGO عمل کردند. در روزهایی که دولت در فساد غوطهور بود، طالبان برای مردم درمانگاه و جاده میساخت. محبوبیت امروز طالبان میان مردم افغانستان چقدر است؟
پشتونهای افغانستان ازلحاظ کمی یک قوم بسیار بزرگ در افغانستان است، آنها بدون چونوچرا از طالبان حمایت کردند، از ابتدای ظهور گروه طالبان حامی آنها بوده و هستند. طالبان حداقل پایه قومی قویای دارند. گروههای رقیبِ درگذشته این پایه را نداشتند. علاوه بر پشتوانه قومی؛ گروههای سنی مذهب در طی 20 سال گذشته جذب طالبان شدند. در ولایت بدخشان (که محل زندگی و نفوذ تاجیکها هست) ازجمله مناطقی بود که طالبان در آن نفوذ کرد و جز اولین استانهایی بود که کاملاً توسط طالبان با جنگ و خونریزی بسیار کم تصرف شد. بنابراین طالبان بهصورت نسبی از پشتوانه مردمی برخوردار است.
** طالبان 20 سال با ارتش آمریکا جنگید؛ آنها پس از تشکیل دولت چقدر ضدآمریکایی باقی میمانند؟
عامل شکست رژیم قبلی اندیشه ضدآمریکایی نبود، طالبان هم ضدآمریکایی نیست. خودشان رسماً این موضوع را اعلام کردند. همانطور که خودشان اعلام کردند محدوده کاری، ارتباط و دشمنیشان با کشورهای خارجی در چارچوب مرزهای افغانستان است. در بیرون از مرزها درصورتیکه خودشان مورد هجمه قرار نگیرند، اعلام دشمنی نمیکنند.
** آقای مجاهد زمانی که وارد کابل شد یکی از اولین سخنانی که زد آن بود که دولت افغانستان میخواهد روی پای خود بوده و وابسته به خارجیها نباشد، ارتباط با خارج میگیرد ولی نمیخواهد وابسته به خارجی باشد؛ شما فکر میکنید دولت طالبان میتواند مستقل عمل کند یا خیر؟
با توجه به وضعیت وخیم اقتصادی در افغانستان؛ امارت اسلامی بدون حمایت دوستانش نمیتواند روی پای خود بایستد. البته این موضوع تنها مربوط به دولت طالبان نیست. هر دولت دیگری هم مستقر بود نیازمند یک حمایت بینالمللی از کشورهای دوست و به خصوص همسایگان است تا افغانستان را ازلحاظ اقتصادی کمک کنند.
تمام بخشهای اقتصادی افغانستان، از تولید تا تجارت و کشاورزی در حال نابودی است. دولت پیشین افغانستان نظام سازی گلخانهای کرده بود. نظام سازی گلخانهای نیز یکباره با رفتن آمریکاییها ازلحاظ اقتصادی، اجتماعی و آموزشی در هم شکست. بنابراین افغانستان نیاز به حمایت دارد.
سرهنگ سابق ارتش افغانستان به کارگری روی آورده است
** یکی از چالشهای مهم برای طالبان به رسمیت شناخته شدن آنها از طرف همسایگان است. برخی از همسایگان پیششرطهایی برای این موضوع دارند، ازجمله آنکه دولت همهجانبه و یا فراگیر تشکیل شود. الزام تشکیل دولت فراگیر چه قدر مهم است؟
این سؤال بسیار مهم است و میتواند دو معنا داشته باشد. یک معنای دولت فراگیر؛ دولتی مسلط است که باید بر تمام بخشها و مرزهای کشور و تمام ادارات کشوری و لشکری کنترل داشته باشد، یعنی حاکمیت ملی و کامل داشته باشد که طالبان این حاکمیت را دارد. معنای دوم آن است که با توجه به شرایط خاص افغانستان؛ نیروهای سیاسی و اجتماعی که در ایجاد تحول و تشکیل نظام جدید نقش داشته باشند باید متناسب با وزن خود؛ نقشی در نظام سیاسی داشته باشند و درواقع سهم بگیرند؛ شرکت در قدرت مستلزم حضور درروند قدرت سازی با نیروی پیروز و مسلط است.
معنای تشکیل دولت فراگیر در دسته تفسیر اول با تأکید بر سلطه بر کل کشور قرار ندارند، بلکه در دسته دوم که به معنای مشارکت دادن گروههای سیاسی و اقوام مختلف افغانستان است قرار میگیرد. طالبان میگوید که خودش انقلاب؛ مبارزه یا جهاد کرده و 20 سال با قدرتهای اشغالگر جنگیده است. امروز قدرت دست طالبان است. آنها میگویند که مشارکت در این حکومت اصلاً معنا ندارد، کسی میتواند در آن مشارکت داشته باشد که درروند مبارزه با آنها شریک بوده باشد. به نظر من فشار به طالبان برای تشکیل دولت فراگیر و همهشمول باعث بروز جنگ داخلی میشود.
** مولوی امیر خان متقی که حالا وزیر خارجه امارت اسلامی است؛ پیش از ورود تحریک طالبان به کابل در جمع اقوام حاضرشده؛ شهر به شهر رفته و میگفت طالبان دولت همهشمول تشکیل میدهد و هر گروهی بر اساس وزنش سهم میگیرد؛ آنها نباید زیر قول و قرارهای قبلی بزنند و بعد انتظار داشته باشند که به رسمیت شناخته شوند.
حالت مطلوب آن است که طالبان سازوکار سیاسی به وجود آورد، مثلاً انتخاباتی شکلگرفته و بر اساس آن تمام ملت افغانستان بنا بر شهروند بودن به شورای ملی راه پیدا کنند. اما مشکل آن است که هنوز شرایط برای امارت اسلامی عادی نشده است. طالبان باید بهتدریج تکامل سیاسی پیدا کند و نرمال شود. این اتفاق در حال وقوع است و البته بهکندی پیش خواهد رفت. افغانستان الآن در آن مرحله نیست؛ افغانستان یک کشور نوپا است و تمام ساختار آن باید از ابتدا ساخته شود.
** اخیراً در تهران اجلاسی برگزار شد که طالبان در آن شرکت نکرده بود ولی از آن استقبال کرد. در این نشست یکی از معاونین وزارت خارجه (آقای موسوی) صحبتهایی کرد که به نظر میرسد، دستهایی در داخل ساز آمریکاییها را کوک میکند.
متأسفانه اصلاحطلبان ایران و تیپهای همسو با آنان عناصری هستند پیاده شده از کاروان انقلاب اسلامی که شتابان بهسوی کاروان فرسوده لیبرال دموکراسی حرکت میکنند. آنها به امید نزدیکی و تقرب به درگاه شیطان بزرگ (که او را کدخدای جهان نامیدهاند) تلاش میکنند موضعگیریهایشان در جهت غربیها درباره طالبان باشد. طالبان در حال حاضر عامل شکست مفتضحانه آمریکا در افغانستان شده است. طالبان از جنبههای مختلف خطر بزرگی برای غربیها بهحساب میآید.
اصلاحطلبان نیز منافعشان را به غرب گرهزدهاند، آنها برای بدنام کردن طالبان و جلوگیری از گسترش روابطش با کشورهای دیگر بهخصوص ایران، میخواهند از طالبان یک تابوی خطرناک بسازند تاکسی در ایران جرئت نکند که بیطرفانه در این رابطه تحقیق و مطابق مسائل انقلابی برای طالبان تصمیمگیری کند. آنها کوشش میکنند که جمهوری اسلامی ایران را گرفتار یک درگیری خلاف مسائل ملی در افغانستان بکنند. آنها میخواهند افکار عمومی را از شکست مفتضحانه آمریکا در افغانستان منحرف کنند.
تشکر میکنم از اینکه وقت خود را در اختیار خوانندگان «مشرق» قراردادید.