به قلم : فرزین پورمحبی
تحریریه زندگی آنلاین : بیبروبرگرد سریال خاتون مملو از نماهای تکراری است. ورود یک عروس خوب و باسواد از طبقه پایین به طبقه بالا؛ مادرشوهری ظالم؛ خانی ستمگر و عیاش؛ جوانی پرشور و عاشقپیشه و...
اما با این وجود میتوان گفت در دوره بحران سریالهای رسانه ملی؛ «خاتون» سریالی است که به مدد عوامل حرفهای و زحمات و هزینههای زیادی که به پای آن صرف شده، قابلتأمل؛ آبرومند؛ خوشساخت؛ سرگرمکننده از آب درآمده است و بهعنوان کمترین حق یک مخاطب، به شعور وی احترام گذاشته تا او را ترغیب به پیگیری
وقایع آن نماید.
حداقل باید اعتراف کرد زور این سریال بهقدری بوده که بتواند شخصی که کمتر برای نقد فیلم دست به قلم میشود را مشتاق نوشتن چند خطی آنهم برای یک سریال شبکه خانگی نماید! بر همین اساس؛ سریال فوق را از جهاتی که کمتر به آنها پرداخته شده مورد بررسی قرار میدهیم:
داستانی فراتر از واقعیت
در این اثر؛ مخاطب بعد از سیراب شدن از یک داستان پرکشش، بجای مقایسه بیهوده «داستان» با «واقعیت» دست به مقایسه مهمتری مانند تطابق عوارض و واکنشهای مختلف ناشی از حمله روسها و انگلیسها به کشورمان در سال 1320(علیرغم موضع بیطرفانه حکومت وقت) و حمله تحریمی دول غربی به کشورمان در سال 1400 (علیرغم امضای برجام توسط دولت وقت) میزند و طی این مسیر به موارد مشابه دیگری هم میرسد که همگی برای درس عبرت گرفتن از تاریخ و روشن کردن چراغ آینده بسیار پندآموز خواهند بود.
هر دو رویداد تاریخی فوق با فاصلهای کمتر از 80 سال باعث برخی کمبودها؛ گرانیها؛ شیوع امراض و متعاقباً ظهور محتکران و فرصتطلبانی برای سود بیشتر به بهای جان مردم شدند و شاید با همین مقایسه بتوان فهمید که در کشور ما بیش از آنکه تاریخ تکرار شود انسانهای پست؛ سودجو؛ خائن و همچنین ماهیت کثیف استعمارگری تکرار شدهاند.
شاید چنین درکی ما را بر آن دارد که بجای فخرفروشی صرف به تاریخ پرافتخار کشورمان و غرق شدن در مظاهر کشورهای غربی بهعنوان یک منجی کمی به خود آییم و با شناخت بیشتر و بهتر «درد» به فکر «درمان» آن باشیم.
بیشتربخوانید:
یک روایت جدید زنانه از مرد ستیزی و نحوه حضور زن در جنگ
معمولاً زنان کارگردان برای گرفتن حق خود از جامعه مردمحور و زنستیز اقدام به ساخت فیلمهایی میکنند که در آنها نقش مردان به شکل افراطی در حد یک عیاش ستمگر و متعصب غرغرو نشان داده میشود و بعد هم برای اینکه ثابت کنند زنان دست کمی از مردان ندارند سعی میکنند زنان را از آشپزخانه بیرون کشیده و وظائفی به آنها محول کنند که در جامعه، آنها را مختص مردان میدانند. یعنی این بانوان فیلمساز برای بالا بردن مقام زن کارکردی مردانه به آنها قائل میشوند و اصولاً تاکید دارند بین زن و مرد تفاوتی به لحاظ عملکردی وجود ندارد! همچنین در خصوص جنگ هم، نقش زنان عمدتاً در حد یک مادر شهید صبور و یا حداکثر دلاور زنی که اسلحه به دست گرفته و دوشادوش مردان مبارزه میکند معرفی میشود. اما تینا پاکروان در این سریال بهخوبی توانسته با در نظر گرفتن تواناییهای بالقوه یک زن (و عدم اصرار به نزدیکی این قابلیتها به مرد) او را چه در زندگی شخصی و یا اجتماعی و حتی در مبارزه و جنگ در جایگاه واقعی خود بنشاند.
قهرمانان زن در این سریال سعی ندارند خود را مرد جلوه دهند و یا حق خود را از مردان همیشه زورگو بگیرند آنها خونسردانه با تواناییهای زنانهشان حق خود را از جامعه (نه صرفاً از مردان) میگیرند. البته در این سریال هم؛ مردان منفعل؛ عیاش؛ دیکتاتور؛ مردد؛ مشوش؛ جاسوس و خائن کم نیستند اما فرق آنها با سایر مردان فیلمهای فمنیستی در این است که آنها خودشان هستند و کار و زندگی خود را ول نمیکنند تا فقط به زنان ظلم کنند! زنان هم به معنای واقعی کلمه یک زن هستند و نه زنهای مردنما! خاتون در حالیکه وظائف شوهرداری و مادری خود را بهخوبی انجام میدهد برای حفظ زندگی خود با سیاست زنانهای که دارد با مادر شوهر زورگوی خود کنار آمده و در عین حال با کمال خونسردی و بدونهای وهوی از پس کارهای خود و گرفتن حقش برمیآید.
او آزادانه به کتابفروشی میرود و بدون درگیری خاصی با شوهرش که خروج او را از خانه منع کرده به ملاقاتهای روزانه و کمکهای خیرخواهانه خود میپردازد! حتی وقتی با عصبانیت بر سر سفره شام آنها حاضر میشود به آرامی تاکید میکند برای گرفتن اجازه خروج از شوهرش نیامده بلکه برای گرفتن مجوز برگه عبور آمده! او با اینکه تیرانداز خوبی است کمتر مانند مردان از اسلحه استفاده میکند چرا که بهترین سلاح او استفاده از شیوههایی کاملاً زنانه است. اگر هم در قسمت هشتم بهناچار از اسلحه استفاده میکند بعد از آن، همچون یک زن واقعی اشک میریزد و یا در زمانی که همسر سابقش را به بند میکشند باز هم احساست زنانه او در دفاع از همسر خائنش قلیان میکند.
باید دانست گریه زن بههیچوجه نشانه ضعف او نیست بلکه سلاحی است قوی بعضاً برای به خاک نشاندن مرد. خاتون بدون دعوا و مرافعه با شیرزاد، صبورانه در یک انبار معتکف میشود و همسرش را بایکوت میکند؛ چون بهخوبی میداند زنان به همان میزانی که تحمل درد و رنج و مرض را خیلی بیشتر از مردان دارند، میتوانند با کمتوجهی و قهر فرسایشی و زیرپوستی؛ مردان کمحوصله را از پای دربیاورند! شما را ارجاع میدهیم به نگاههای حسرتآمیز شیرزاد از پشت پنجره انبار به خاتون!
بیشتربخوانید:
خاتون هیچ نیازی نمیبیند برای اثبات خود؛ یک مرد باشد چراکه بهخوبی فهمیده که اگر به معنی واقعی کلمه یک زن باشد میتواند در میان همه مردان یک قهرمان باشد! برعکس تصورات عمومی، «زن آشپزخانهای» هیچگاه در برابر مرد ضعیف نیست بهشرط آنکه بداند مردانی که معمولاً در صدد «درآوردن دلی از عزا» هستند میشود با یک دستپخت خوب (نه با ضربدست و مشت) دمار از روزگارشان درآورد! چه خوشتان بیاید چه نیاید کاری با شعارهایی از قبیل ابزاری بودن زن نداریم؛ باید گفت همانقدر که جذابیت مرد قدرتش است قدرت زن هم جذابیتش است. پس زن عروسکی بههیچوجه نقطهضعف نیست اما مهم این است که نخهای آن عروسک در دستان خودش باشد. گاهی به اقتضای شرایط؛ «شیرزنی میتواند پلنگ شود!» خاتون هم با همین شیوه زنانه کمیسر بیاحساس روسها را دچار احساسات عاشقانه کرد و بارها از او فرجه گرفت.
از طرفی هم؛ متانت یک زن توانسته نظر خیلی از مردها را جلب کرده تا با این شیوه به خواست خود برسد و خاتون همواره این خصوصیت را حتی بعد از جدایی از همسرش بارها به نمایش گذاشت. میبینید؟ سلاح برای قهرمان جلوه دادن زنان بهاندازه راههای رسیدن به خدا زیاد است و نیازی به تنه زدن به تنه مردها که فقط و فقط زور و بازو دارند، نیست. تاثیری که یک مادر میتواند بر روی فرزندان خود بگذارد هیچگاه پدر با کلی ید و بیضایش نمیتواند!
سایر زنان سریال هم؛ با همین کارکرد زنانه، تاثیرگذار نشان داده میشوند از زن دایی جاسوسی که دارای یک شوهر بیبخار است گرفته تا زن باردار سروان نجومی و حتی پروینی که علیرغم مبارز بودنش کمتر آن را با اسلحه میبینیم! حتی در میان مهاجران هم باز شاهد زنی هنرمند و تاثیرگذار هستیم. باید این نگاه بدیع تینا پاکروان به یک زن قهرمان با مشخصات مختص یک زن را -علیرغم همه مرد ستیزیهایش- ستود چراکه خاتون بهخوبی چنین چیزی را نشان داد.
هنر می جمله چو گفتی عیبش را نیز بگو
همانطور که در اول این متن گفته شد برخی از صحنههای این سریال نوعی گرتهبرداری و تکرار مکررات بود که با دیدن آنها بیاختیار به یاد برخی از فیلمهای ساخته شده در همین دوران مانند شهرزاد میافتیم! همچنین میتوان به فیلمهایی مانند ارتش سری (کار کردن مبارزان مخفی در یک رستوران) بربادرفته (صحنه جمع شدن زخمیها در یک سالن بزرگ فقط با یک دکتر) و فیلمهایی که در آنها ارتباط خان و رعیت و مادرشوهر و عروس بارها و بارها به تصویر کشیده شدهاند. حتی شخصیتهای غائب اما مؤثر در این سریال ما را به یاد فیلم ربکا میاندازد! شخصیتهایی مانند زندایی؛ پدر خاتون و خان مرحوم.
همچنین ایکاش استفاده از لهجه بومی صرفاً برای افراد رده پایین استفاده نمیشد و این تبعیض گویش تهرانی با سایر لهجههای شهرستانی تا این حد آزار دهنده به نظر نمیرسید!
عنصر تصادف هم در وقایع داستان (بجای استفاده درست از روابط علت و معلولی) بارها و بارها به چشم میخورد که طبعاً باعث تضعیف درام میشود. دیدن تصادفی اشخاص و ریختن مهمات دقیقاً بر سر راه ماشین شیرزاد و عدم توجه شیرزاد به پیشنهاد راننده برای برگشت به روستا 1 دقیقه قبل از رسیدن به مهمات ریخته شده در رودخانه؛ متواری شدن غیرمنطقی مردم متحصن جلوی سفارت روس با یک تهدید آبکی شیرزاد و....
باری به هر جهت به کلیه عوامل این سریال خسته نباشید میگوییم و منتظر فصل دوم سریال مینشینیم.