جهان اول، دوم و سوم بیشتر از اینکه مربوط به پیشرفت تکنولوژی و سطح رفاه مردم باشد، مفاهمی هستند که با نوع تفکر، فرهنگ و رفتار یک ملت و سیستم حکومتی یک کشور گره خورده اند. بطور کل این تقسیم بندی محصول برآیند تفکرات، عملکردها و جهان بینی های همه افراد یک جامعه محسوب میشود که نهایتاً سبب میگردد کشوری در یکی از این دسته بندی ها قرار بگیرد. پر واضح است که تک تک انسانها نقش بسیار مهمی در شکل گیری این دسته بندی ایفا میکنند.
اما در میان انبوهی از مسائل که در شکل گیری یک کشور جهان سومی تاثیر دارند، در این بخش به 10 مورد اصلی آنها اشاره میکنیم:
1- عدم صداقت رفتاری و احساسی
یکی از بارزترین عواملی که می تواند در جهان سومی بودن یک ملت، تعیین کننده باشد، نداشتن صداقت رفتاری و احساسی در ابعاد گوناگون است. مصادیق صداقت رفتاری و احساسی به وضوح در تعاملات روزمره مردم قابل مشاهده و تشخیص است:
-مردم براحتی به یکدیگر دروغ می گویند و دروغ پردازی جزء ثابت زندگی روزمره شان است.
-کارمندان در محیط کار سعی در تخریب موقعیت هم دارند و فضای اختلاف افکنی و زیرآب زنی بیداد میکند.
-دوستی ها اغلب شکننده، همراه با بی وفایی، خیانت، تزویر و بر اساس منفعت طلبی است.
-در روابط عاشقانه کمتر صداقت و بیشتر خیانت وجود دارد و دو طرف بیشتر سعی در سوءاستفاده مالی و جنسی و گونه ای داد و ستد دارند تا برقراری یک رابطه آرامش بخش بر پایه محبت.
-شرکت های تجاری بجای ارتقای سطح کیفی خدمات و محصولات خود، مدام سعی در تخریب رقبایشان دارند.
-فروشندگان به مشتریان به عنوان یک شکار نگاه میکنند و نهایت تلاش خود را میکنند تا در کمال بی رحمی آنها را فریب داده، منافع نامشروع کسب کرده، محصولات بی کیفیت را با کیفیت جا زده و به بالاترین قیمت و با سودی نامتعارف به فروش برسانند.
-چاپلوسی در بین مردم غوغا میکند و هر کس برای رسیدن به منافع شخصی حاضر است هر سخن نادرستی را درست جلوه دهد.
-افراد فقط زمانی خطا نمی کنند که بدانند کسی آنها را مشاهده میکند، در غیر این صورت از انجام آن هیچ ترسی ندارند.
-مسابقات تجمل گرایی و فخر فروشی و جمع آوری حریصانه ثروت به هر قیمت، برای ارضای غرایز شخصی، مرکز ثقل تفکرات بیشتر انسانها است.
-اگر کسی قدرت داشته باشد، چه اقتصادی، چه سیاسی، یا به مراکز قدرت و ثروت متصل باشد، از سوء استفاده از آن دریغ نخواهد کرد.
-همه از دیگران انتظار رعایت رفتار درست و اصلاح خطاهایشان را دارند ولی هیچکس از خودش شروع نمیکند. توقعات و انتظارات بیشتر یکطرفه هستند.
-مردم چیزی را می گویند که به آن باور ندارند و قولی میدهند که می دانند نمی توانند به آن عمل کنند.
-ظاهر و باطن انسانها دو چیز کاملاً متفاوت است. مردم آنچیزی نیستند که نشان می دهند. اکثراً در نقش های جعلی و ساختگی فرو رفته اند و خودِ واقعی شان را در پستویی پنهان کرده اند.
-انسانها از موفقیت دیگران غمگین و از شکست آنها خوشحال می شوند.
– مردم تمایل زیادی به شخصیت پرستی و بت سازی از افراد دارند. یا کسی را به عرش میرسانند که تا حد پرستش او پیش میروند و یا فردی را به فرش میرسانند و از شخصیت و هویتش چیزی باقی نمی گذارند و در مجموع با سیستم “صفر یا یک” دیگران را می سنجند.
نظافت بعنوان یکی از مؤلفه های فرهنگی یک ملت، بیانگر سطح آگاهی افراد از اهمیت محیط زیست، زیبایی شهر، سلامت و بهداشت عمومی است. آنچیزی که به لحاظ ظاهر و در نگاه اول میتواند نشان دهد که یک کشور در دسته بندی جهان سوم قرار میگیرد، عدم پاکیزگی شهر، سطح معابر، گذرگاه ها، خیابانها و همچنین نوع لباس پوشیدن و بهداشت فردی افراد است. در یک کشور جهان سوم مردم براحتی زباله های خود را از ماشین به بیرون پرتاب میکنند، در تفریح گاه ها، پارکها، جنگلها، سواحل و کوهستان بدون ملاحظه بازماندهای خود را بدون جمع آوری رها میکنند، در معابر آب دهان به بیرون پرتاب میکنند، و حتی در رعایت بهداشت شخصی مانند مسواک زدن، استحمام، استفاده از خوش بو کننده های بدن و پوشیدن لباس پاکیزه و مناسب نیز مشکلات فراوان دارند.
قانونمنداری یکی از ارکان کشورهای جهان اول محسوب میشود و واضحترین نمود قانونمداری را میتوان در نحوه رانندگی در این کشورها مشاهده کرد. در مقابل، در کشورهای جهان سوم ساختارشکنانه ترین رفتارها در بین رانندگان بطور روزمره و بصورت مکرر دیده میشود. طوری که اگر فردی از یک کشور جهان اول به یک کشور جهان سوم سفر کند اولین چیزی که بنظرش بسیار عجیب و غیر طبیعی خواهد رسید همین نحوه رانندگی در آن کشور است. در یک کشور جهان سوم، هر کس قوانین رانندگی مخصوص بخودش را دارد و بی نظمی و قانون گریزی موج میزند. هر کس خیابان و بزرگراه را ملک شخصی و متعلق به خود میداند که دیگران هیچ گونه حقی برای استفاده از آن ندارند و اگر هم دارند همیشه اولویت با خود اوست.
4- ناتوانی در تحمل عقاید مخالف
از مشخصه های یک ذهن فرهیخته آن است که در عین مخالفت با عقیده ای، به آن احترام بگذارد. البته منظور از “هر عقیده” طبیعتاً عقایدی نیست که جان و مال و سرنوشت مردم را به خطر بیاندازد. در کشورهای جهان سوم اکثر مردم سعی دارند عقاید خود را به دیگران تحمیل کنند و نه تنها حاضر نیستند به عقاید مخالف خود احترام بگذارند، بلکه با هر قیمتی و با هر ابزاری از جمله توهین، تهمت و آسیبهای فیزیکی سعی در سرکوب آنها دارند. در این گونه کشورها آستانه تحمل برای شنیدن و یا پذیرش عقاید مخالف بسیار پایین است. مردم در اینگونه کشورها تصورشان این است که “نپذیرفتن عقیده” مترادف است با “بی احترامی.” در صورتی که باید دانست می توان با عقیده کسی مخالف بود ولی در عین حال به وی احترام نیز گذاشت. افراد کشورهای جهان اول ممکن است مخالف یک عقیده باشند، ولی هرگز به صاحب آن عقیده بی احترامی نکرده و در عین حال کسی را نیز مجبور به پذیرش عقاید خود نمی کنند.
5- عدم رعایت حریم خصوصی و دخالت در زندگی شخصی
اصل بر این است که هر فردی حق دارد در زندگی خود یک سری اسرار داشته باشد که فقط خودش از آن باخبر است و دیگران حق کنکاش، کنجکاوی و ورود به این مسائل را ندارد. زندگی شخصی افراد در چارچوب یک قانون کلی تعریف می شود: “تا زمانی که به دیگران آسیبی نمی رساند، هر شخص حق دارد همانگونه که دوست دارد زندگی کند، لباس بپوشد، موسیقی گوش دهد، مسافرت برود، غذا بخورد، مهمانی برود، شاد باشد و تفریح کند.” در کشورهای جهان سوم یکی از تفریحات مردم سَرَک کشیدن به زندگی خصوصی افراد و انواع دخالت های بیجا و قضاوت های نادرست است که در بسیاری از موارد باعث صدمه دیدن شخص قربانی از جهات گوناگون می شود. برخی نیز با کنجکاوی در زندگی شخصی افراد و مطلع شدن از آن اسرار سوژه ای برای غیبت و سخن چینی پیدا میکنند که در هر صورت عملی زشت و غیر انسانی محسوب میشود. اصولاً سبک زندگی هر کس در زمینه های مختلف به خود آن شخص مربوط میشود مگر اینکه آسیبی فاحش به کل بدنه جامعه درمیان باشد.
6- عدم رعایت حقوق شهروندی
بحث حقوق شهروندی در گرو تعریف کلمات “مردم” و ” ملت” است. “مردم” یعنی افرادی که در یک کشور زندگی می کنند اما “ملت” یعنی افراد تشکیل دهنده یک کشور که “هدفی واحد” را دنبال میکنند. بنابراین حقوق شهروندی زمانی معنا پیدا میکند که صحبت از ملت باشد نه مردم. به عبارت دیگر اگر فردی خود را جزء ملت یک کشور بداند که هدفشان ساختن و آبادانی آن کشور است، طبیعتاً خود را ملزم میداند که حقوق شهروندی را رعایت کند. حقوقی که بخشی از آن مربوط به خود میشود و بخشی مربوط به دیگران. در کشورهای جهان سوم، عموماً مردم با حقوق اصلی و بدیهی خود ناآشنا هستند و در معدود موارد آشنایی هم رغبتی به رعایت آن ندارند. اگر بپذیریم هر کس که در یک اجتماع زندگی میکند، یک شهروند است، باید قبول کنیم که حقوقی متقابل وجود دارد که همگان ملزم به رعایت آن هستند. حقوق شهروندی دامنه وسیعی از مسائل همچون حق برخورداری از محیط زیست سالم، بهداشت، امکانات پزشکی گرفته تا رعایت احترام شهروندان، حفظ عزت نفس و کرامت انسانی، اجتناب از توهین، افترا و تهمت و غیره را شامل می شود. در کشورهای جهان سوم معمولاً اینگونه حقوق فاقد جایگاه در بین عامه هستند و به عنوان نمونه به متهم مانند یک مجرم نگاه میشود مگر اینکه خلافش ثابت شود. در کشورهای جهان سوم به ملیت ها، قومیت ها، نژادها و طرفداران سایر ادیان بعضاً احترام گذارده نمی شود.
7- عدم مطالعه کافی و بی علاقگی به فعالیتهای فرهنگی
بهبود سطح زندگی در کشورها ارتباط مستقیم با ارتقای سطح آگاهی مردم آنها دارد و سطح آگاهی جز با مطالعه بدست نخواهد آمد. طبق آمار سرانه مطالعه کتاب در کشورهای جهان اول اختلاف بسیاری نسبت به کشورهای جهان سوم دارد. اهمیت کتاب و کتاب خوانی و تاثیر آن در همه جنبه های زندگی چیزی نیست که بتوان آنرا نادیده گرفت. مردم کشورهای جهان سوم علاقه چندانی به خواندن کتاب و مطالعه ندارند و بیشتر مایلند فعالیتهایی را انجام دهند که با ذهن درگیر نباشد. کشوری که مردمش کتاب نمی خوانند، به تئاتر و سینما و موزه نمی روند، برای آشنایی با فرهنگ دیگران مسافرت نمی روند، دچار نوعی بن بست فکری و رکود ذهنی میشوند که از طریق یک نسل به نسل آینده منتقل خواهد شد.
یکی از مشکلات مهم مردم کشورهای جهان سوم این است که معمولاً آنچه را که می شنوند یا می خوانند بدون بررسی، تحقیق و تفکر می پذیرند و از این طریق گاهی شستشوی مغزی میشوند. تفکر انتقادی یعنی هر آنچه که از طریق رسانه ها یا دیگران میشنوید را تا زمانیکه با مطالعه و تفکر به صحت آن پی نبرده اید نپذیرید. به عنوان مثال اگر در برنامه ای تلویزیونی تبلیغ یک داروی لاغری را می بینید ابتدا در موردش تحقیق کنید و سپس آنرا بخرید یا اگر در مورد واقعه ای تاریخی مطلبی را می خوانید برای پی بردن به اعتبارش به منابع مختلف مراجعه کنید.
وقتی مردمی خودشان احترامی برای خود قائل نباشند، چگونه میتوانند انتظار داشته باشند که دیگران به آنها احترام بگذارند؟ عزت نفس و احترام به خود، زمانی شکل می گیرد که کسی به کرامات انسانی خویش واقف شده باشد و در واقع، لایق احترام باشد، نه طالب آن. احترام و عزت انسانی به زور بدست نمی آید و هر کس باید شایستگی اش را در خود ایجاد کند. مردمی که در عین نیازمندی برای دریافت کالای رایگان هجوم می آورند، در صفوف سینماهای رایگان ایجاد بی نظمی و درگیری میکنند، برای گرفتن نذورات هجوم می آورند و به دنبال اتومبیل مقامهای دولتی می دوند، نیازمند آموزشند که بیاموزند هیچ چیز در دنیا مهم تر از حفظ کرامات انسانی و عزت نفس نیست که انسان بخواهد بخاطرش احترام خود را قربانی کند.
10- قدرت پرستی و مقام دوستی
برای مردم جهان سوم بدست آوردن پُست، مقام و قدرت و از دست دادن آن گاهی از مرگ نیز تلخ تر است. به همین دلیل است که وقتی کسی به مقامی می رسد و جایگاهی پیدا میکند دیگر به هیچ عنوان حاضر نیست از آن دل بکند. البته حضور افراد در جایگاهی که شایسته اش هستند بسیار مفید است اما یادتان باشد که اگر پُست و مقامی به شما داده شد که از عهده اش بر نمی آیید حتما استعفا دهید چون این یعنی “شرافت.” برخی هم فکر می کنند قدرت ارثیه فامیلی آنهاست که تا جان دارند باید از این ارثیه به هر قیمت محافظت کنند.
جهان سوم محصول یک تفکر است، تفکری که در لایه های مختلف یک جامعه ریشه دوانه و بصورت یک فرهنگ درآمده است. تک تک افراد در پیدایش این دسته بندی ها موثرند و هر کس باید برای رسیدن به سطح زندگی بالاتر، وظیفه و نقش خود را ایفا کند. اگر کسی به کشورش تعلق خاطر داشته باشد و احساس وطن دوستی کند هیچگاه حاضر نخواهد شد در جامعه ایجاد ناهنجاری کند، اگر واقعا کسی افراد دیگر را هموطن خود بحساب آورد هیچگاه حاضر نخواهد شد آنها را فریب دهد، دروغ بگوید، تهمت بزند، غیبت کند، آزار جسمانی و روانی برساند، اگر کسی واقعاً بدنبال ساختن کشورش باشد هیچگاه منافع خود را به منافع جمع ترجیح نمی دهد و منافع جمع را قربانی مصالح خود نمی کند، هرگز مال کسی را نمی دزدد، اختلاس نمی کند، رشوه نمی گیرد، فساد نمی کند، اگر کسی به مردم کشورش عشق بورزد، هرگز به آنها فحاشی نمی کند و آسیب نمیزند. اگر فردی واقعاً خود را مسئول بداند، هیچگاه زباله و آب دهان به بیرون پرتاب نمی کند، خوب رانندگی میکند، قوانین را رعایت میکند و در آبادانی کشورش مشارکت میکند. اگر کسی حس نوع دوستی داشته باشد و قلبش برای همنوعش بتپد، دیگر به معشوقه اش خیانت نمی کند، از او سوء استفاده نمی کند، صادقانه رفتار میکند و سعی نمیکند او را فریب دهد، رابطه نامشروع با دیگران را زرنگی نمی داند و با احساس او بازی نمی کند. همه باید بدانند که ما در رابطه با یک سری “انسان” هستیم. انسانهایی که هموطن، هم خون، هم آیین، برادر، خواهر، و همشهری ما هستند. پس چرا تا این حد دروغ، ریا، فریبکاری و منفعت طلبی؟! و چرا همه به جان هم افتاده اند؟؟!