به گزارش مشرق، «روز بلوا»، در زمان پخش در جشنواره فجر سی و هشتم در سال 98، خطشکن و باشهامت ظاهر شد. کار شعیبی، روایتی نسبتا دقیق و البته صادقانه از نحوهی عمل شبکههای فساد درون-ساختاری در به دام انداختن و آلودهسازی انسانهای سالم در سیستم است.
در واقع «روز بلوا»، روایت تصویری این واقعیت است که هیچ «رشد ناگهانی» و هیچ صعود بدون زحمتی، بدون حکمت نیست و اگر انسانی(هر انسانی)، دست از محاسبهی زود به زود نفس خود، جایگاهش در جامعه و نسبتش با ارزشهایی که برایش مقدس و گرامی هستند، بردارد و در نقش اجتماعی خود غرق شود، بسیار محتمل است که در آیندهای نه چندان دور، انگشت حسرت به دندان بگزد و در آینه، به جای خود، غریبهای مسخشده ببیند. این البته منوط به وضعیتی است که فرد در روند آهسته و خزندهی استحاله، وجدان و شرافت خود را گم نکند، وگرنه نفس خود-سرزنشی و حسابکشی از خود سالبه به انتفاء موضوع می شود.
حاج آقا عماد(بابک حمیدیان)، روحانی «روز بلوا»، که تبدیل به یک سلبریتی مذهبی شده و به واسطهی برنامه تلویزیونی خود، نوعی مرجعیت اخلاقی برای بخشی از جامعه پیدا کرده، بسیار ماهرانه و هوشمندانه توسط عوامل یک شبکه فساد دوره می شود و تارهای فتنه، بسیار نرم و نامحسوس به دور او تنیده می شود. او چنان در شیرینی شهرت و گرمای اعتماد مردم به شخصیت تلویزیونی خود(به عنوان استاد اخلاق) غرق شده، که متوجه نیست چگونه مال حرام به سفرهاش راه پیدا کرده و چگونه از رانت خویشاوندی برای رسیدن به تنعم و رفاه بهره برده است.
او البته قربانی ناخودآگاه یکی از بدترین و مرگبارترین رذیلتهای اخلاقی نیز شده و آن «غرور» است. در واقع، «روز بلوا» هشداری صادقانه به همه کسانی است که حاملان نشانها و نمادهای دین هستند و به واسطهی پیوند با ساختارهای دینی، می توانند اعتماد عمومی یا دستکم بخش معتقد و دینمدار جامعه را جذب کنند. شعیبی به این گروه هشدار می دهد که اگر " چون بید، بر سر ایمان خود نلرزند"، تلبیس ابلیس هر لحظه در کمین است و طناب شیاطین برای به دام انداختن آنها حاضر و مهیا و البته «سقوط» آنها، تنها سقوط یک شخص نیست، بلکه ضربهای که از بابت فروریختن وجهه آنان به عنوان وابستگان و متولیان دین، به اعتقادات مردم می خورد، مرگبار خواهد بود.
«روز بلوا» اما داستان افول معصومیت و دیدگاه خوشبینانه به دیگران نیز هست. آنچه که بر سر حاج آقا عماد می آید، بیش و پیش از هر چیز، محصول نگاه آرمانی او به پدرزنش، حاج آقا امیری(داریوش ارجمند)، است که ظاهری به شدت عابد و موجه دارد. وقتی نقابهای نفاق و ریا از چهره امثال امیری می افتد، زندگی و جهانبینی عماد دیگر نمی تواند آن چیزی که بود، باقی بماند و او از این پس، با بینشی کاملا دگرگون به دیگران خواهد نگریست. واقعیت تلخ ان است که از این پس، شاید در ذهن و باور عماد «اصل بر برائت نباشد." با این حال، به قول آن ضربالمثل آمریکایی، «چیزی که تو را نکشد، قویترت خواهد کرد». با همه تلخی و رنجی که این افول معصومیت و خداحافظی با دنیای خوشخیالانه قبلی عارض عماد می شود، او قطعا انسانی پختهتر و فرزانهتر و در نتیجه قویتر خواهد شد.
شعیبی به نوعی، اشارت و ارجاعی ظریف به آیاتی پرعظمت و تکاندهنده در کلام الله مجید دارد:
" یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلَادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ(التغابن/14)
ای اهل ایمان! به راستی برخی از همسران و فرزندانتان [به علت بازداشتن شما از اجرای فرمان های خدا و پیامبر] دشمن شمایند؛ بنابراین از [عمل به خواسته های بی جای] آنان [که مخالف احکام خداست] بپرهیزید، و اگر [از آزار و رنجی که به شما می دهند] چشم پوشی کنید و سرزنش کردن آنان را ترک نمایید و از آنان بگذرید [خدا هم شما را مورد الطاف بی کرانش قرار می دهد]؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است."
"وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ(انفال/28)
و محققا بدانید که شما را اموال و فرزندان، فتنه و ابتلایی بیش نیست و در حقیقت اجر عظیم نزد خداست."
حاج آقا عماد درست زمانی که در حال مزمزه کردن شیرینی جایگاه و شهرت اجتماعی و تنعمات مالی است، با فتنه مال و عائله خود محکی سنگین می خورد و در یک شب، از این رو به آن رو می شود. شعیبی بعد از سالها تجربهآموزی و طبعآزمایی در سینما، درسهای خود را خوب فرا گرفته و می داند که چگونه دریافتهای اعتقادی خود را به شیوهای غیرمستقیم و در قالب روایت(و نه پیامهای گلدرشت اخلاقی) جامهی دراماتیک بپوشاند.
سالهاست که در سینمای آمریکا، فیلمهایی ساخته می شود که بعضا سر تا به پای سیستم حکومتی و نهادهای وابسته به آن را مورد هجوم سینمایی قرار می دهند و فساد و تباهی سیستمی را به رخ می کشند. «سرپیکو»، «محرمانه لسانجلس»، «جاده آرلینگتون»، «سگ را بجنبان»، «وکیل مدافع شیطان»، «هفت»، «روز تعلیم» و...تنها نمونههایی چند از خیل آثار اینچنینی است. شاخصهی عام این سنخ آثار آن است که عمدتا در پایان کار، باز فردی از درون سیستم وظیفه پاکسازی و تطهیر سیستم را به عهده می گیرد، چرا که عقلانیتی در درون حلقهی ادارهکننده هالیوود وجود دارد که اتفاقا از روی منفعتسنجی، نقد درون-سیستمی را برای بقای خود سیستم ضروری می داند.
دست کم سه دهه است که جامعه ایرانی شاهد ظهور، قوام و گسترش اقلیتی در قالب اشرافیت نوین تسبیح به دستِ دینفروش بوده که با عملکرد خود، همچون موریانه از درون سیستم را جویدهاند و بزرگترین ضربه را به دین، به مردم و به نظام وارد کردند و به امیدهای برخاسته از انقلاب بزرگترین خیانت را روا داشتهاند. افشاء و توصیف این اقلیت در قالب روایت داستانی، نقطه شروع بسیار مطلوبی برای شروع «نقد درون سیستمی» با هدف اصلاح و احیاء است.
سلامت نفس و کاربلدی بهروز شعیبی این ظرفیت و قابلیت را در او ایجاد کرده بود که در این زمینه خطشکنی کند و فتح بابی مبارک را رقم بزند. و البته نباید از عقلانیت و درایت نهادی که از چنین پروژهای حمایت کرد و آن را به عرصه رساند، با وجود همه انتقادات بسیار جدی که به عملکرد آن وجود دارد، غافل شد.
منبع:روزپلاس