مقدمه
«انقلاب اسلامی» یکی از وقایع مهم تاریخ معاصر به شمار میرود. این انقلاب نه تنها نظام سلطنتی ٢٥٠٠ساله را به جمهوری تغییر داد بلکه ارزش های اجتماعی جامعه را نیز دگرگون و متحول ساخت. از سوی دیگر، اثراتی در سطح منطقه و جهانی گذاشت و برنامه های درازمدت ابرقدرت ها را درهم شکست. از این رو با توجه به خصوصیات و اهمیت آن پژوهشگران، مورخان و تحلیل گران تاکنون درباره وقوع یا تبیین علل پیدایش آن با تکیه بر عوامل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، روان شناختی و سیاسی، نظریات و تحلیل های مختلفی ارائه شده و کتاب های متعددی نیز به رشته نگارش درآمده است. برخی چون محمدرضا پهلوی، سران نظامی و مقامات ارشد رژیم پهلوی، سلطنت طلبان و حتی سیاست مداران و مأموران سیاسی غربی از جمله ویلیام سولیوان، سفیر ایالات متحده امریکا (نک: سولیوان، ١٣٦١)؛ آنتونی پارسونز، سفیر بریتانیا در ایران (پارسونز، ١٣٦٣) و ژنرال هایزر (هایزر، ١٣٦٥) طرفدار نظریه توطئه هستند و معتقدند انقلاب اسلامی در حقیقت یک توطئه از قبل طرح ریزی شده توسط قدرت های خارجی (امریکا و انگلستان) برای سقوط رژیم شاه بود. (زیباکلام، ١٣٧٨: ٥٧) چنان که محمدرضا شاه خود در مصاحبه ای با عنوان «چگونه آمریکاییها مرا سرنگون کردند» یا در کتاب پاسخ به تاریخ، با صراحت از توطئه و برنامه ریزی غربیها به عنوان عامل سقوط خود سخن گفته است.
گروهی دیگر از تحلیل گران معتقدند تئوری مدرنیزاسیون و توسعه ناموزون علت وقوع انقلاب اسلامی بود، زیرا شاه از دهه ٤٠ به بعد با برنامه های مدرنیزه کردن ایران در جهت تغییر جامعه سنتی عقب مانده به یک جامعه شبه مدرن و صنعتی کوشید. اما از آنجا که این برنامه ها با فرهنگ سنتی جامعه سازگار نبود، موجب پیدایش بحران و نارضایتیهایی عمیق اجتماعی شد که به سقوط رژیم پهلوی انجامید. (زیباکلام، ١٣٧٨: ٦٦) چنان که شاه خود در این باره مینویسد: «من میخواستم قرن ها عقب ماندگی کشور را با یک برنامه ضربتی ٢٥ ساله، جبران کنم و همه گرفتاریها از سرعت عمل و شتاب زدگی در اجرای این برنامه بود.» آنتونی پارسونز، سفیر انگلیس در ایران در اواخر حکومت شاه نیز مینویسد: «من در بحث هایی که با او (شاه) داشتم، در تحلیل های خود همواره بر این نکته تأکید میکردم که طغیان شدید و ناگهانی احساسات عمومی، نتیجه طبیعی پانزده سال فشاری است که او با اصرار در مدرن سازی کشور، به مردم ایران تحمیل کرده است؛ چون این مدرن سازی، نیروهای سنتی ایران را زیر پا گذاشته، نابرابری ثروت را به شدت دامن زده، شهروندان فقیر را در وضعیت دلخراشی قرار داده است. بنابراین، نباید تعجب کرد از این که امواج احساسات مردم، جای خود را به امواج مخالفت ها داده است.»(پهلوی، ١٣٨٥: ١٢٦)
نیکی کدی هم بر این باور بود که این طرح های بزرگ مطابق شرایط ایران طراحی نشده و بیاندازه گران و پر خرج بودند و ناکامی اقتصادی عدم تقسیم عادلانه و فساد و اسراف مالی به بار آوردند. همایون کاتوزیان نیز در کتاب اقتصاد سیاسی ایران، سال های ١٣٤٠ تا ١٣٥٧ را سال های استبداد نفتی مینامد که به ظهور پدیده شبه تجدد انجامید و با فرهنگ، سنت و ارزش های مورد نظر ایرانیان تعارض داشت (کدی، ١٣٩٢: ٧٦).
اسکاچپل علاوه بر عواملی مانند اسلام زدایی و استبداد شاه، انقلاب را نتیجه رشد سریع و روبنایی اقتصاد و افول توسعه سیاسی میداند. گروهی از نویسندگان غربی و عده ای از گروه های چپ گرای ایرانی و مجاهدین هم مشکلات اقتصادی، نداشتن برنامه مشخص اقتصادی، اجرای سیاست ولخرجیهای شاهانه در جشن های تاج گذاری و دوهزار و پانصد ساله، توزیع ناعادلانه درآمدهای ملی و به طور کلی فساد، اسراف، ظلم اقتصادی و فقر اکثریت مردم ایران را از عوامل اصلی سقوط شاه برشمرده اند. برخی از محققان نیز، اسلام خواهی مردم و اسلام زدایی شاه را عامل اصلی آن دانسته و بر جامعیت اسلام و نقش تعالیمی آن در پیدایش انقلاب اسلامی ایران تأکید کرده اند. (محمدی، ١٣٦٥: ٨٠ -٨١؛ عمید زنجانی، ١٣٦٨: ٥٧٣)
اما برخی پژوهشگران اعتقاد دارند ویژگیهای شخصیتی محمدرضا پهلوی و تعیین کنندگی آن در سیاست خارجی(مبتنی بر وابستگی به روسای جمهوری آمریکا) بود که زمینه وقوع انقلاب اسلامی را فراهم آورد. بخش مهمی از علم سیاست به رفتار انسان مربوط میشود. رهبران سیاسی به رغم مقام خود در جامعه، همانند سایر مردم، اشخاصی با خصوصیات شخصیتی خاص خود هستند. این ویژگیها میتواند عواقبی در ایدئولوژی، تصمیم گیری یا عملکرد رهبری آنها داشته باشد. از این رو لازم است برای فهم اقدامات و سرنوشت رهبران سیاسی، شخصیت آنان به دقت از دیدگاه های روانشناختی مورد واکاوی قرار گیرد(٢٠١٤: ٥٣ , Simonton). تا کنون تلاش های محدودی برای شناخت شخصیت محمد رضا پهلوی انجام شده است. شخصیت شناسی محمد رضا شاه برای اولین باز توسط ماروین زونیس در کتاب شکست شاهانه (زونیس، ١٣٧٠) با تکیه بر دیدگاه آلفرد آدلر مورد بررسی قرار گرفت. وی معتقد بود مشکل اصلی شاه در ویژگی شخصیتی او بود که نتیجه تربیت دورة کودکی و نوجوانی اش به شمار میرفت. وی به سبب ضعف، سستی و تزلزل شخصیتی ناشی از دوران کودکی، شخصیتی قوی و مردانه نداشت و نتوانست در مقابل فشارهای انقلاب اسلامی ایران و پراکنده شدن حامیانش از اطرافش مقاومت کند.
ماروین زونیس، با وجود سعی و تلاش در تحلیل روانشناختی شخصیت محمدرضاشاه با تکیه بر نظریۀ آدلر، تنها به یک بعد محدود در شخصیت شاه اکتفا کرده است (زونیس، ١٣٧٠: ١٢٥-١١٢). طاهری (١٣٨٩) با تحلیل شخصیت شاه بر مبنای نظریه کارن هورنای، عوامل ناهمگون محیطی و اجتماعی دوران کودکی او، و نگرش سلطه گرایانه و فقدان حمایت و محبت در زندگی شاه را دلیل شکل گیری راون رنجوری و اضطراب اساسی در وی دانست که باعث شد در دورة حکومت، با خودشیفتگی، تملق دوستی و عقدة خودبزرگ بینی، به دنبال سلطه بر دیگران باشد. درنهایت، ضعف شخصیتی وی باعث شد که نتواند با بهره گیری از قدرت موجود داخلی و حمایتهای خارجی، نظام شاهنشاهی پهلوی را از فروپاشی نجات دهد. (طاهری، ١٣٨٩: ٦٥). در این مطالعه با وجود دقت و ظرافتی که در تحلیل اقدامات و ویژگیهای شخصیتی محمد رضا پهلوی به کار رفته است هنوز به این سوال پاسخ داده نشده است که چرا و چگونه ویژگیهای شخصیتی شاه در پیوند با سیاست خارجی مبتنی بر وابستگی بوده است ؟ به گونه ای که وی سه بار در برخورد با شخصیت هایی چون مصدق، امینی و امام خمینی(قدس سره) به آمریکا پناه برده بود. مطالعات نشان داده است تحلیل رفتار متقابل از دیدگاه اریک برن میتواند به گونه ای جامع و اصولی در روانشناسی سیاسی و تحلیل شخصیت سیاستمداران مورد استفاده قرار گیرد (٢١: ٢٠١٩ ,Das &. (Swarappa از این رو هدف این نوشتار، بررسی روانشناختی شخصیت محمدرضا پهلوی و تحلیل آنها بر اساس الگوی اریک برن برای دستیابی به خصوصیات روحی و روانی اوست تا نشان دهد این نظریه تا چه اندازه در شناسایی جنبه های روانی شخصیت محمدرضا پهلوی مؤثر است و اساسا عوامل ناهمگون محیطی و اجتماعی دوران کودکی و رفتار سلطه گرایانه پدر و فقدان حمایت و محبت در زندگیاش چه تأثیری در شکل گیری شخصیت و رفتارهای او داشته و کدام بخش از شخصیت او غالب و برجسته تر است. و «من والد» چه نقشی در سقوط و ترک صحنه او در مقابل انقلاب داشته است. وجه تمایز این پژوهش با تحقیقات قبلی در استفاده از نظریه برن برای تحلیل شخصیت محمدرضاشاه و مهمتر از آن تاثیرگذاری بر وابستگی در سیاست خارجی بوده است. در حقیقت درحالی که برخی پژوهشگران خرید تسلیحاتی و گرایش به سمت غرب را ناشی از تحولات جهان دوقطبی میدانند این پژوهش معتقد است رابطه شاه با غرب بیشتر در چارچوب نیازهای روانی وی و در متن وابستگی روانی به روسای جمهوری آمریکا قابل تحلیل میباشد.
١. چارچوب نظری: تحلیل رفتار متقابل اریک برن
طبق نظریه اریک برن، روان شناس برجسته دهه ١٩٦٠، تحلیل رفتار متقابل تحلیل ساختاری است که شامل تفکیک و تحلیل حالات "من " است و شخصیت انسان را به سه بخش ساختاری «والد»، «کودک» و «بالغ» تقسیم میکند(١٩٥٨: ٧٣٩ ,Berne). هریک از انسان ها در ارتباطات خود، یکی از وضعیت های کودک، والد و بالغ را انتخاب میکنند که نشانگر میزان مدیریت آنها بر ارتباط است. سه بخش ذکر شده شخصیت در هر فرد وجود دارد ولی مقدار اثر گذاری هریک از آنها از فردی به فرد دیگر فرق میکند. حاکمیت شخصیت در هر فرد ممکن است به عهده یکی از این اجزاء باشد که هر کدام طبیعتا حکومت های متفاوتی را بنا خواهند گذاشت و شخصیت متفاوتی بروز خواهد کرد (برن، ١٣٩٥: ١٥-١٤؛ بهرامی، ١٣٨٥: ٣٥-٤٢)
سه بخش ساختاری در عین حال که از هم جدایند، به هم وابستگی دارند و کنش های رفتاری آنان متأثر از یکدیگر است. هر پیام، رفتار و پاسخی که بخش ها در موقعیت های مختلف به بخش دیگری ارسال میکنند زنجیره ای از روابط متقابل را شکل میدهد (بهرامی، ١٣٨٥: ٩٦ -١٠٣). بنابراین تحلیل رفتار متقابل عبارت است از کشف و تحلیل این مسئله که کدامیک از جنبه های شخصیت به عنوان فاعل و کدامیک مفعول و پاسخگو شناخته میشود (برن، ١٣٩١: ٢٦) مثلا پیامی که از جانب والد صادر میشود، بر پاسخ کودک و بالغ و حتی خود والد تأثیرگذار است. هر بعد از شخصیت در عین اثرپذیری از سایر ابعاد، مطابق با ویژگیهای خود پاسخ میدهد.
والد: احساسات، افکار و رفتارهای والدین که در شخص درون فکنی شده است و در رفتار و گفتار او بازتاب مییابد، این بعد شخصیت را شکل میدهد. در سال های اولیه کودکی به ویژه سه سال اول، باید و نبایدهای زیادی از طرف والدین به کودکان تحمیل یا یاد داده میشود. این مجموعه عظیم از وقایع خارجی و تحمیلی غیر قابل سوال در حالت من والد ثبت می گردد و در آینده بخشی از شخصیت فرد را تشکیل میدهد. این بخش شخصیت، مسئول خشک و متعصب کارهای انضباطی فرد، قانون مداری، بایدها و نبایدها در افراد مختلف است، وظیفه اجرای قوانین و نظارت بر آن را بر عهده دارد و وجود آن برای جامعه پذیری ضروری است. ولی اگر به وجه قالب شخصیت تبدیل شود، شخص بدون توجه به احساسات و عواطف، یا بدون توجه به تعقل و منطق به صورت مستبدانه به امری مبادرت میکند و یا دیگران را مجبور به انجام چنین اموری میکند و در صورت سرپیچی آنها را توبیخ و تنبیه میکند. (استوارت و جونز، ١٣٨٩: ٧٦- ٧٧). در افرادی که شخصیت والد در آنها حاکم است، چهار الگوی رفتاری والد حمایت گر، والد انتقادگر، والد فعال و والد تأثیرگذار شکل میگیرد. (بهرامی، ١٣٨٥: ٤٥).
کودک: این بخش نمادی از شخصیت کودکی هر فرد است که به دنبال رفع خواسته خود بوده و رفتارهای عجولانه و غیر منطقی از خود بروز میدهد. این بخش شخصیت خود سه الگوی رفتاری متفاوت کودک مهر طلب، کودک آزارگر و کودک قربانی را شکل میدهد. کودک هرگز از لذت جویی سیر نمیشود و خواسته اش را به تأخیر نمی اندازد.
اصلا خویشتن دار نیست و به عواقب احتمالی رفتارش توجهی ندارد. کودک تمایلی به قانون و مقررات ندارد مگر اینکه بخش والد او را مجبور به رعایت قوانین کند. کودک نمیتواند از خود مراقبت کند و به همین دلیل به والد وابسته است (٢٠١١: ٤,Berne)
بالغ: بالغ بخش عاقل و خردمند شخصیت است که نیازهای امروز و قوانین و مقررات را در نظر گرفته و تصمیم گیری میکند. بالغ همچون بخش پردازشگر کامپیوتر، داده ها را از والد و کودک دریافت کرده و پس از تحلیل و پردازش، پاسخ مناسب را پیدا میکند. بالغ از تمام توانمندیهای فرد برای حل مسائل استفاده میکند. (٢٠:١٩٧٥,Tudor)
٢. رابطه ویژگیهای شخصیتی محمد رضا پهلوی با رابطه والد-فرزندی
سبک های فرزندپروری نوع رابطه والد و کودک را مد نظر قرار میدهند. والدین با سبک های فرزندپروری میتوانند شخصیت فرزندانشان را شکل دهند. محققان با تلاش بر یافتن ویژگیهای مشترک تربیت والدین چهار سبک فرزندپروری را شناسای کرده اند. هر کدام از این سبک ها در چهار زمینه نظم، ارتباط، انتظارات و بیان احساسات و عواطف با هم متفاوت هستند (٢٠١٥: ٢٢ ,Garcia):
سبک مستبدانه: دارای کنترل بالا و محبت کم سبک سهل گیرانه: دارای کنترل کم و محبت زیاد سبک طردکننده: دارای کنترل کم و محبت کم سبک مقتدرانه: دارای کنترل زیاد و محبت زیاد با مطالعه پیشینه مربوط به رضا پهلوی و سرگذشت محمدرضا پهلوی چنین مستفاد میشود که چون در یک خانواده کاملا سنتی با پدر و مادری با سبک فرزند پروری مستبدانه متولد شده و در فضایی دیکتاتورگونه دوران کودکی را گذرانده است به شدت تحت تأثیر والد است. چرا که در چنین خانواده هایی، یک نفر تصمیم میگیرد، حاکم بر اعمال و رفتار دیگران است، هدف تعیین می کند، راه نشان میدهد، وظیفه افراد را مشخص می سازد، امور زندگی را ترتیب میدهد، همه باید مطابق دلخواه میل او رفتار کنند، فقط او حق اظهارنظر دارد و دستورات او بدون چون و چرا باید اجرا شود و ارزش کار دیگران به وسیله او تعیین میشود. از این رو در فضای تربیتی این چنینی، رشد کودکان معمولا محدود است و ترس و وحشت بر افراد غلبه دارد. شخصیت و تمایلات و احتیاجات کودک به هیچ وجه مورد توجه نیست و تأمین نمیشود و از محبت خبری نیست. فرزند، مانند دیگران در مقابل پدر دیکتاتور شخصیتی ندارد و به عنوان یک عضو قابل احترام با او رفتار نمیشود. کودک در چنین خانواده ای احساس امنیت نمی کند و وضع او همیشه متزلزل است. هدف از انجام کارها را نمی داند و جرأت نمی کند دلیل آنها را بپرسد. نظم و انضباط به وضعی غیرقابل تحمل در خانه رسوخ دارد. اجرای تمایلات دیکتاتوری و پیروی از دستورات او، حافظ نظم و انضباط در خانه است. کودک حق اظهار نظر ندارد و باید کورکورانه آنچه را که دیکتاتور تعیین می کند، انجام دهد. حق ندارد در امور مربوط به خود نیز تصمیم بگیرد. (Jadon and Tripathi, 2017: 739)
محمدرضا از آنجا که در هفت ساله گی رسما به ولیعهدی رسید و به دستور پدر از مادر و خواهرانش جدا شد و در کاخی جداگانه مورد تعلیم و تربیت قرار گرفت، تجربه تلخی را آموزد و از احتیاجات اساسی روانی خود محروم ماند. این فاصله گرفتن از محیط خانه و تربییت در مدرسه نظامی در او ایجاد اضطراب کرد و سبب شد بعدها غالبا نسبت به دیگران بی مهر و کمتر مقید به اصول و قوانین اخلاقی باشد.
هنوز این تجربه تلخ را فراموش نکرده بود که در دوازده سالگی بار دیگر بنابر تصمیم پدر و دستور او، برای ادامه تحصیل راهی سوئیس شد و محرومیتی دیگر را تجربه و تحمل کرد.
این طردشدگی و محرومیت نیز یک حساسیت فوق العاده نسبت به کمبود محبت یا تجلیات عاطفی در او به وجود آورد. یکی از این تأثیرات، ایجاد عقده احساس کهتری در او بود که برای نفی این احساس، در برابر دیگران به جستجوی برتری طلبی برمیآمد و این رفتار را به شکل های مختلفی بروز میداد. برای مثال نسبت به افراد زیردست خود، خشن و بی رحم بود و به آزار و اذیت هم سالان خود در مدرسه میپرداخت. چنان که فردوست در خاطرات خود می نویسد: "محمدرضا در طی دوره شش ساله دبستان نظام در کلاس، به خصوص به شاگردان خیلی ظلم می کرد. به خصوص بعضی ها را خیلی آزار می داد و هر روز نوبت یک نفر بود که آزار ببیند ". (فردوست، ١٣٧١: ٩٤).
از سوی دیگر، در دوران چهارساله تحصیل در سوئیس چون از والد (پدری مستبد) دور بود رفتاری آزادانه داشت. دوستانی واقعی برای نوازش دیدن (تأیید شخصیت)، پرداختن به ورزش و بروز هیجانات و احساسات حالات کودکی فاقد از پیروزی اسنادی (پدر به شکل تأییدی تنها پیروزی فرزند را مورد توجه قرار میداد) لذت حالات کودکی و به یمن آن رشد حالت من بالغ در این دوران نمایان است. تمکین به افراد بالادست خود (مانند انگلیس و امریکا)، برقراری ارتباط دوستانه با شاگردان بزرگ تر از خود و دعوت و پذیرایی از آنها، تکیه بیش از حد به غرب و جلب نظر امریکا برای حمایت از خویش، خرید سلاح های متعدد و برپایی جشن ها و بذل و بخشش های فراوان همه ناشی از مشکلات دوران کودکی او بود.
٣. سیاست خارجی مبتنی بر وابستگی روانی
بر اساس دیدگاه اریک برن در تحلیل رفتار متقابل، افزایش فشار روانی که از والد صادر میشود، در کودک ایجاد تنش میکند و او برای کاهش تنش راهی میجوید. فرایند کاهش انرژی توسط یک منبع، تسکین نامیده میشود. فرایند تسکین هم توسط خود فرد و هم توسط محیط میتواند صورت گیرد. وابستگی به والدین، همسر، فرزندان، کار، آرمان ها و... از موارد تسکین اند. اگر در جریان فرایند تسکین مانع ایجاد شود، تعارض صورت میگیرد(برن، ١٣٩٥: ١٠٣). بررسی تاریخچه زندگی شاه نشان میدهد که تنش های محمد رضا از جانب والد تاپایان زندگی او به طور کامل حل نمیشود و رفتارهای بعدی او را رقم میزند تنش هایی که منجر به شکل گیری وابستگی به کشورهای غربی میشود.
محمدرضا برای کاهش تنش های درونی، بیرونی و ارضای فوری نیازهایش، در تلاش برای حذف قوانین و مقررات سخت است تا از این طریق برای مدتی کوتاه، تنش های ناشی از انواع تعارض را کاهش دهد. حالت من والد در محمدرضا که از ولیعهدی به بعد از حالت های ثابت و غالب او به شمار میرفت، به نوعی رفتار درون اندازی شده پدر بود که به منظور الگوی قدرت برای پیش نویسی که انتخاب شده بود به کار گرفته میشد. حالت والد مجموعه ای از پیش داوری ها، باورها و تعصباتی بود که محمدرضا از پدرش رضا شاه آموخته بود. این بخش از شخصیت او شامل دستورالعمل های زندگی و باید و نبایدهایی بود که مدام توسط پدر به او آموخته میشد. والد در اینجا دو نقش داشت: یکی نقش حمایت گر و دیگری نقش خشونت گرا.
توصیفی که محمدرضاشاه از جایگاه پدر دارد برجسته بودن بعد رعب آور و کنترل کننده شخصیت اوست که حتی خصوصی ترین ابعاد زندگی او را نیز در برمی گرفت بنابراین ایجاد شخصیتی وابسته در چنین فضایی طبیعی به نظر میرسد. محمد رضاشاه با لحن تحقیر آمیز از جریان ازدواج خود با فوزیه یاد کرده و در اشاره به تصمیم پدرش در مورد ازدواج با دختری که هرگز او را ندیده بود کنایات مسخره آمیز به کار میبرد: «می دانم کسی به من خرده نخواهد گرفت اگر بگویم همان گونه که یک نفر روستایی حق دارد در زندگانی خصوصی و خانوادگی از آزادی بهره مند شود، پادشاه نیز باید از این حق بدوی برخوردار باشد...»و در جایی دیگر نیز از کودکی وسخت گیری های دکتر نفیسی گله میکند: « هنگامی که در کشور سوئیس به تحصیل اشتغال داشتم ندرتا فرصت آن را پیدا میکردم که با دوشیزگان آشنا شوم و سرپرست من یا به عقیده و سلیقه شخصی خود و یا به اطاعت از دستورهای پدرم از معاشرت من با بانوان ممانعت میکرد...» (طلوعی، ١٣٧٢: ٤٩٣، به نقل از ٨٦ - ٨٥... pp. Gerard de Villiers.) در مجموع تصویری که محمد رضاشاه از پدرش در کتاب «مأموریت برای وطنم» ارائه میدهد نشان دهنده جایگاه پدر و همچنن جذبه شخصیت رعب انگیز او برای فرزند بود. محمد رضاشاه در حین فهرست کردن تفصیلی از خصوصیات رضاشاه مینویسد: «رضاشاه در عین اینکه میتوانست نمونه خوش خلق ترین مردم جهان محسوب شود، میتوانست رعب آورترن افراد گیتی نیز باشد. یکی دیگر از ویژگی ها و کیفیات پدر که غالبا مورد توجه محمد رضاشاه بود چشمان اوست. هنگامی که در سعدآباد مشغول سوارکاری بود همیشه از اینکه پدرش از کودکی او را مطیع و منقاد بارآورده است گله مند بود.»(طلوعی، ١٣٧٢: ١١ -١١٦)
محمدرضا چون در ٢٢ سالگی به سلطنت رسید، پادشاهی حاکم بر کشوری اشغال شده بود. او اینک در مقام پادشاهی مقتدر الگوی پیش نویس پدر خانواده را از خود نشان میدهد و همچون پدر خانواده حاکم مطلق است و باید برای رفاه ملت خود بکوشد، برای آینده آنها برنامه ریزی کند، مشکلات آنها را حل و فصل کند، زیرا همه چیز را بهتر از همه میداند و اگر به افراد تحت نفوذ خود اجازه انتقاد و قضاوت میدهد تنها به این دلیل است که به آنها فرصتی بدهد تا اشتباهات خود را بفهمند، نه برای آنکه آنها بتوانند بدون کمک او کارهایشان را انجام بدهند.
از اقدامات اولیه او عزل و نصب های دربار بود. عزل مؤدب نفیسی مجری اوامر پدر در سوئیس و نصب حسین علاء به جای او. اما با ورود سیاستمدارانی کهنه کار و با تجربه ای مانند قوام السلطنه، رزم آرا و مصدق ناگهان دغدغه های او آغاز شد، زیرا هر چه نخست وزیران مقتدرتر و با صلابت تری روی کار میآمدند او به عنوان پادشاهی همچون پدر نادیده گرفته میشد و بر دغدغه های او افزوده میگردید. بنابراین، چون جریان های سیاسی با پیش نویس او مغایرت داشت، غالبا مضطرب، ناامید، خمود، افسرده و متزلزل بود و برای رهایی از این احوالات ناخوشایند به شکل جدی و غیرعلنی با قدرت های موازی سلطنت خود میجنگید. این حالت والدی بود که او را وادار به الگوبرداریهای بیتعقل میکرد. به عبارت دیگر، پیش نویس زندگی شاه و عملکرد او نشان از الگوی «پدر خانواده» دارد چرا که او خود را پادشاهی همچون پدر میداند و ملت ایران را به مثابه فرزندانش که باید برای آنها تصمیم بگیرد، امر و نهی کند، دل بسوزاند و... اما یک مستبد هرچند خیرخواه باشد، قادر نیست که استقلال و هویت فردی ملت تحت نفوذش را به آنها باز گرداند.
٣,١. ائتلاف روانی با غرب
با پایان یافتن جنگ سرد، رویارویی دو ابرقدرت شرق و غرب و چالش سرمایه داری در تمام کشورهای جهان سوم توسط کمونیسم و از طرف دیگر لزوم ادامه حیات غرب و وابستگی آن به نفت خاورمیانه، تضمین امنیت اسرائیل بواسطه قرار گرفتن آن در حساسترین منطقه جهان و محاصره توسط اعراب همه و همه موجب شد تا غرب بیش از همه بر ایران به عنوان یک بازیگر منطقه ای که توان و امکان بازیگری را دارد نگاه کند. اما نکته قابل توجه این است که عموما از شهریور ١٣٢٠ تا ١٣٣٢ آن چه که ایران را به سمت آمریکا سوق داد الزامات و تهدیدات داخلی مثل حزب توده یا جنبش تجزیه طلبانه پیشروی در آذربایجان و غیره و تهدیدات خارجی مثل شوروی و در زمان دکتر مصدق هم نبرد بی امان ایران با شرکت نفت ایران و انگلیس و بریتانیا بود. از زمان کودتای ٢٨ مرداد عامل جدیدی شاه و بیماری های او را در وابستگی روانی به آمریکا قرار داد و آنهم بازگشت او توسط آمریکائیها به قدرت بود. در واقع شروع پذیرش تعهدات بزرگ و سیاست خارجی گسترش یابنده و ائتلاف شاه با غرب، پشتوانه روانی آمریکائیها بود که در موقع ترس و اضطراب شدید شاه همچون پدر به کمک او آمدند. کمک های سیاسی – اقتصادی و بیش از آن روانی آمریکا به شاه محدود به این نبود. آنها پس از کودتای ٢٨ مرداد برای حل بحران اقتصادی که در دوره مصدق ایجاد شده بود کمک ٤٥ میلیون دلاری به رژیم کودتا را در دستور کار قراردادند. در سال ١٣٤١ فشار آمریکا برای انجام اصلاحات اجتماعی -اقتصادی منجر به فرار شاه به آمریکا شده بود اما پس از کش وقوسهایی باز هم کفه ترازو به نفع شاه سنگین شد و اینبار دومین قربانی به چالش کشیدن قدرت او علی امنیتی و به تبع آن جبهه ملی بود. در برابر این کمکها، شاه نماینده منافع آمریکا در این منطقه بود. جلوگیری از نفوذ کمونیسم که سیاست مشترک غرب پس از جنگ دوم بود، تضمین امنیت نفت و اسرائیل و تأمین ماشین جنگی اسرائیل در چهار جنگ نشانگر همسویی و تقابل بیماری های شاه (وابستگی) و فشارهای ساختاری نظام بین الملل بود. ماروین زونیس در تشریج این پیوندآمریکا و شاه رابطه مجبوبی را بیان می کند.
او معتقد بود آمریکا نه تنها مهمترین پشتوانه سیاسی شاه بود بلکه کارکردهای روانی عمده ای نیز داشت. «احساس سلامت و اعتماد به نفس شاه نیز با افت و خیز این کشور به ویژه حمایت آمریکا از حکومت او بالا و پائین می رفت. ایالات متحده آن نیروی خارجی بود که شاه را از یک فرمانروای جوان هراسیده و فاقد اعتماد به نفس به خورشید آریاها تبدیل کرد.
هنگامی که هشت رئیس جمهور آمریکا عزت نفس شاه را بالا می بردند و بر نقش او به عنوان «ژاندارم خلیج فارس» ارزش می گذاشتند، شاه شخصا احساس بزرگی می کرد. زیرا آنها به شاه اجازه می دادند و یقینا به طور ناخواسته، او را تشویق می کردند که با آنها درآمیزد. این درآمیختگی نیز به نوبه خود قدرت روانی لازم را به شاه می داد که صرفا شاه نباشد، بلکه نقش خود را به عنوان یک پادشاه وفرمانروا ایفا کند.»(زونیس، ١٣٧٠: ٤٢٠-٤٠٠). به نظر میرسد ریشه های این وابستگی و عدم ایفای تکالیف زندگی در نازپروردگی و محیط سخت و استبدادی دوران کودکی است که در تضاد با احساس تعاون و همبستگی قرار میگیرد.
لذا این احساس تعاون که در دوران کودکی شاه از طریق حمایت و مراقبت و همچنین سخت گیری بیش از حد به وسیله رضا شاه مورد سوء استفاده قرار گرفته است ناخودآگاه شاه را به گونه ای بار آورد که تصور کند که تأمین نقشه زندگی فقط به وسیله بهره گیری از کمک دیگران انجام می پذیرد. در واقع اختلالات رفتاری شاه که در وابستگی به آمریکا و رؤسای جمهوری آمریکا تجلی می یابید بازپرداخت بد یمن محیط نکبت بار دوران کودکی اوست. اما این وابستگی روانی در مواقعی به عزت نفس شاه لطمه وارد می کرد و باعث می شد تا اعتماد به نفس او همسان با تغییر سیاست های آمریکائی ها و تغییر فشارهای نظام بین الملل پائین بیاید. از جمله، ضرورت اصلاحات اجتماعی در داخل کشورهای جهان سوم و عدم فروش تسلیحات به شاه که برای جلوگیری از انقلابات تجویز شده بود به همان نسبت باعث فروپاشی شخصیت شاه شد.
تداوم حمایت آمریکا و موافقت با سیاست های شاه هر چه بیشتر باعث می شد که شاه خود را به خود ایده آل اش نزدیک احساس کند و با کوچکترین تغییری در این حمایت منجر به سقوط روانی او می شد(نوائی، ١٣٨٥: ٨٥-٧٦). «درحال حاضر درک عمومی از این منظومه روانشناختی وجود فردی است که دو «چهره» اصلی دارد، که یکی از آنها در انظار عمومی و البته آگاهانه در مقابل خود شخصی ارائه میشود. دیگری چهره خصوصی است که تا حد امکان از خود شخص و دیگران مخفی نگه داشته میشود. آن چهره عمومی که چنین فرد خود شیفته ای سعی در قبولاندن آن دارد چهره ای اغراق آمیز یا نوعی نرینگی دروغین است.
این نرینگی دروغین به شیوه های مختلفی که در هر فرهنگ به عنوان تجسم مردانگی تعریف میشود بروز می یابد. به لحاظ روانشناسی این شخصیت خود شیفته و بیش از هر چیز جویای تحسین شدن و «نور چشم دیگران بودن» است و هر چه تعداد این دیگران بیشتر باشد، فرد مزبور رضایت خاطر بیشتری کسب خواهد کرد(نوائی، ١٣٨٥: ٧٧). یکی از صاحبنظران می گوید، «تکبر، بیش از هر چیز، یکی از ویژگیهای خودشیفتگی است. این تکبر را میتوان با نوعی «احساس قدرت و آسیب ناپذیری» تحکیم کرد. آنچه از توصیف چنین شخصیت خودشیفته ای برمی آید، شخصیتی است که در کمند تمایلات متناقض گرفتار است، چهره عمومی شخص، چهره یک «مرد مردان» است که جرأت و قدرتی خیره کننده دارد و سابقه قدرت او هر کسی را که ادعای بی همتا بودنش را به چالش بکشد به مقابله ای ترسناک فرا می خواند با این همه آنهایی که ویژه بودن و حتی بی همتا بودن او را ستایش می کنند – مخاطبان ستایشگری که وجودشان ضرورت مطلوب دارد – نیز بندرت با قدرشناسی او مواجه می شوند. آنها بیشتر در معرض تحقیر قرار میگیرند. و هر از چند گاهی، کل این احساس از «خود»ی که به دیگران (و خود شخص) القاء شده است از هم می گسلد و فرد منفعل و وابسته میشود(زونیس، ١٣٧٠: ٣٦).
شاه با صفاتی از قبیل متکبر، مستبد، خشن، غیر انسانی، خشک، ظالم، عامی، بیرحم، باشکوه، تحریک پذیر، مصمم و دارای شجاعت جسمی توصیف شده است. اما روی دیگر شخصیت محمدرضا شاه، خودواقعی و ضعیف شده اوست که سال هاست در میان انواع محمدرضا شاه گم شده و اکنون جز در موارد معدودی دیده نمیشود. این شاه با خصوصیاتی نظیر حساس، ترسو، خجول، به شدت منزوی، آسیب پذیر، و همواره جویای تأئید شناخته شده است. همسویی نظام بین الملل و شخصیت شاه در مواقع بحرانی نیز صدق می کرد آنجا که بعضی از رؤسای جمهور آمریکا سیاست هایی مخالف با بیماری های شاه اتخاذ می کردند و از اصلاحات اجتماعی (کندی) و سیاست حقوق بشر (کارتر) دم می زدند به تبع آنها سیاستگذاری شاه نیز تغییر می کرد. اما آنچه بیش از همه سیاستگذاری شاه را در سیاست خارجی به سمت گسترش قدرت خود پیش برد و بیش از همه همسویی این دو بعد (نظام شخصیتی شاه و بین الملل) را نشان می داد دکترین ریچارد نیکسون و استراتژی منطقه ای هنری کسینجر بود. این سیاست که پس از شکست آمریکا در جنگ ویتنام اتخاذ شد انجام تعهدات آمریکا از طریق دوستان منطقه ای را تجویز می کرد. سیاست دوپایه نیکسون و کیسنجر به شاه اجازه می داد تا در راستای عظمت طلبی خود هر میزان سلاح متعارف (غیر هسته ای) بدون عبور از بررسی های دشوار وزارت دفاع یا کمیته های کنگره، دریافت کند. به این ترتیب شاه سیاست خارجی اش را از دوران «ناسیونالیسم مثبت» به سیاست به اصطلاح «مستقل ملی» تغییر داده و در این راستا میلیون ها دلار سفارش اسلحه به کارخانه های اسلحه سازی آمریکا داه شد. دست اندازی به اقیانوس هند، سرکوب شورش ظفار، توان بازیگری در جنگ ١٩٦٧ اعراب و اسرائیل، تبدیل شدن به یک مهره تعیین کننده در اوپک همه و همه در راستای همسو شدن تعهدات منطقه ای شاه (ناشی از وضعیت غرب) و بیماری عظمت طلبی و پرستیژ بین المللی بوده است.
این دوگانگی (سیاه و سفید) در شخصیت محمد رضا شاه نیازمند دشمن انگاشتن دیگری است. شوروی و دولتهای موجود دربلوک آن، سایر نظامهای کمونیستی متخاصم با غرب و رژیم های رادیکال و تندرو منطقه ای خلیج فارس و خاورمیانه که غالبا پیوندهای نزدیکی با اتحاد شوروی داشتند در شمار عمده ترین مواردی بودند که به عنوان تهدید کننده موجودیت دولت پهلوی دوم و شخصیت وی هیچ راهی به حلقه دوستان برگزیده خط مشی ائتلاف گرایانه محمد رضا نداشتند. و همواره صدای والد سرزنشگر، سلطه جو و پرخاشگر درون اوبودند که سعی میکردند او را به خود آورده و همواره او را متوجه اشتباهاتش سازند و در صدد سلطه بر او بودند. به دلیل همان سلطه پدر در گذشته، او اکنون از همه کسانی که به نوعی به پدر شبیه بودند اظهار ترس و تنفر میکردند. ازجمله این افراد سرهنگ قذافی، جمال عبدالناصر و صدام حسین بودند. برای فرار ازاین سلطه افراد و دولتهای قدرتمند شاه به دامن ائتلاف با غرب افتاد. سیاست ائتلاف با غرب می کوشید برای سیاستگذاری سیاست خارجی تقاضاها و فشارهای خارجی و بین المللی را که همسو با بیماری های خود بودند به منظور فراهم آوردن تحقق منافع ملی موردتوجه قرار دهد. در اینجا با الهام از مفهوم پردازی روزنا در سیاست خارجی به منزله نوعی رفتار انطباق معطوف به مهیاسازی شرایط حفظ بقا و تداوم ساختارهای اساسی جامعه ملی از طریق ایجاد تغییرات و تعدیلهای لازم در محیط داخلی در بر گیرنده ساختارهای مشخص در این دوره (سلطنت، دربار، قوه مقننه، مجریه ونخست وزیر و....)و محیط بین الملل تشکیل دهنده حیطه عمل و تأثیرگذاری جوامع ملی متفاوت (١٢- ٨: ١٩٧٤,Mc Gown)، میتوان الگوی ائتلاف مورد متابعت محمدرضا شاه را در نوع انطباق رضایتمندانه به شمار آورد. براساس دیدگاه روزنا در حالی که نوع محافظتی کنش سیاست خارجی انطباق گرایانه علاقمند است تا بقاء ساختارهای اساسی فیزیکی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مقوم جامعه ملی را از طریق متعادل کردن همزمان تقاضاهای داخلی و خارجی حفظ و تداوم بخشد، نوع رضایتمندانه چنین کنش هایی درصدد آن است تا با پذیرش رضایت آمیز تقاضهای خارجی و بین المللی تحقق مقصود یاد شده را ممکن و میسر سازد(٤٤-١٩٧٤٣٥,mc Gown). این انطباق رضایتمندانه در مورد محمد رضاشاه به عنوان شخصی که تجلی دولت مساوی با آن محسوب میشد به دلیل وابسته بودن به لحاظ شخصیتی به سیاست خارجی مازوخیستی انجامیده شد. تمایل محمدر ضاشاه به انتخاب سیاست انطباق رضایتمندانه و ائتلاف شخصیتی با روسای جمهوری آمریکا که به علت نقش شاهی و جایگاه آن در سیاست خارجی ناچارا به ائتلاف در سیاست خارجی دولت ایران در این دوره انجامید مبنایی روانشناختی وریشه در دوران کودکی وی دارد و ویژگیهای روان نژندی خود رادروابستگی به غرب نشان داده است.
٣-٢ عدم اعتماد به نفس و تاثیر آن بر ایجاد وابستگی روانی
یکی از ویژگیهای رفتاری محمدرضاشاه که نقش عمده ای در سقوط سلطنتش داشت، نداشتن اعتماد به نفس بود. هنر حاکم و مقام اول هر نظام سیاسی در آن است که در عین استفاده از نظریات و تفکرات بقیه افراد، توان خلق و ابداع نظریه جدیدی را داشته باشد و با اتکای کامل بر منطق و استدلال بر مواضع و خواسته های خود پافشاری کند. چنان که ماروین زونیس در کتاب خود مینویسد»از آنجا که محمدرضا پهلوی دوران کودکی خود را در محیطی زنانه سپری کرده و از دوران جوانی به بعد در کنار پدری دیکتاتور و مستبد قرار گرفته بود، به لحظ شخصیتی، فردی فاقد اعتماد به نفس بود. زیرا مرتب رضاخان او را به واسطه اشتباهات مکررش ملامت میکرد و اینگونه برخوردهای او در مقابل اشتباهات کودکانه محمدرضا، او را فاقد اراده و اعتماد به نفس میکرد، به گونه ای که اساسا نمی دانست چه کاری اشتباه و چه کاری درست است «. مطالعات انجام شده تا کنون نیز نشان میدهد زمانی که والد مستبد باشد و سبک فرزند پروری مستبدانه باشد، به احتمال بالا اعتماد به نفس در کودک پایین میآید. اریک برن در تحلیل رفتار متقابل معتقد است درون سازی والدی مستبد که مدام در حال امر و نهی و توبیخ باشد، استقلال عمل و اعتماد به نفس را از فرد سلب میکند (٣٧ : ٢٠٢٠ Torkaman, Farokhzadian& Miri)
اعتماد به نفس پایین درشاه باعث شده بود حتی بعد از جلوس بر تخت سلطنت نیز با وجود آنکه هیچ انتصاب مهم دولتی و لشکری، هیچ تصمیم داخلی یا خارجی، هیچ جا به جایی و ارتقا، پاداش یا جریمه مهم بدون اجازه او صورت نمیگرفت، ولی هرروز بیشتر و بیشتر فقط مداحان و متملقان را در اطراف خود جمع میکرد و آنها این باور را در او تقویت میکردند که به راستی تنها او میتواند مملکت را اداره کند و مصلحتش را تشخیص دهد.
اما علیرغم جایگاه و تلقین باور قدرقدرتی و اقتدارگرایی، در عین حال مردد هم بود به طوری که گاه نظرات خود را بر اساس آخرین حرف هایی که میشنید، تغییر میداد.
(پهلوی، ١٣٨٥، ٣٧٩-٣٨٠) برای نمونه میتوان به انتخاب شریف امامی اشاره داشت. چنان که خود در خاطراتش مینویسد: «این هویدای بیچاره به قدری به من اطمینان داد که شریف امامی به راستی روابطی استثنایی با روس ها دارد و از این گذشته چند تن از روحانیون مهم به حرف های او گوش میکنند، که من باور کردم. درصورتیکه به محض انتخاب او به نخست وزیری، کارگران نفت که کمونیست ها آنان را تحریک میکردند، اعتصاب خود را آغاز کردند، و من خیلی زود دریافتم که روابط او با قم هم خیالی بوده است.» (پهلوی، ١٣٨٥: ٩٧)چنین ویژگیای باعث شده بود محمدرضا فردی فاقد اراده و قدرت لازم برای تصمیم گیری صحیح در مسائل مهم کشور باشد مطالعات نشان داده است که افرادی که از اعتماد به نفس پایینی برخوردارند به طور جبرانی از مکانیزم های دفاعی همچون خود بزرگ بینی در جهت پنهان کردن عزت نفس واقعی خود استفاده میکنند و هرچه اعتماد به نفس فرد پایین تر باشد، تمایلات خود بزرگ بینانه در او شدت مییابد (٢٠١٥:٣٨,Veronese). محمد رضا پهلوی با نمایش «خود ایده آل» اش که برتر، مهربان، شاه شاهان، قبله عالم، اعلیحضرت ملوکانه، شهریاری وشهنشاه و هزاران صفت برتر دیگر پشت وی قطار شده بود، به صورت دفاعی و اغراق آمیز سعی در انکار اعتماد به نفس خود داشت. هر چند که در درون این قدرت طلبی از تحقیر و خوار کردن مخالفان به مدد هوش و ذکاوت ناشی از تعادل منفی خود هیچ ابایی نداشت. بی شک مهمترین درام زندگی محمدرضا شاه از این جا شروع شده که درصدد خلق برجستگی و عظمتی در خور شأن و مقام آن خود ایده آل برآمد. این خود ایده آلی که در رؤیای کوروش شدن و احیای قدرت باستانی ایرانی از ترکیب با عناصر و مؤلفه های مدرن بدون ایجاد مبانی فکری و اندیشگی مدرن وحذف مظاهر سنت ایجاد شده بود در ٢٥ سال پایانی جهت گیری سیاست خارجی شاه را در ائتلاف با غرب تعیین کرد(نوائی، ١٣٨٥: ٩٠-٨٩).
٣,٣. ترس و تاثیر آن بر ایجاد وابستگی روانی در سیاست خارجی
ترس یکی از هیجان های اصلی انسان است که در نتیجۀ احساس خطر و فعالیت دستگاه عصبی هنگام مواجهه با شیء یا موقعیت خاص بروز میکند و با تغییر رفتار همراه است (شعارینژاد، ١٣٦٤، ١٦٦؛ راتوس، ١٣٨٨: ٦٨٩ ٦٩٠). در زنجیرة روابط شخصی محمدرضا ترس حضور پر رنگی دارد و در تحول شخصیت و رفتارهای آیندة او نقش تأثیرگذاری ایفا میکند. گاه او برای دست یابی به آنچه مورد نظرش است، به عامل ترس نزدیک میشود تا از این طریق احساس درماندگی خود را که موجب افزایش ترس شده از بین ببرد و به هدف خود دست یابد.
در تحلیل رفتار متقابل ترس، ناشی از تهدیدهای والد بر کودک و خطر قریب الوقوعی است که والد کودک را به نسبت به آن هشدار داده بود. والد مستبد عمدتا محتاط نیز میباشد و جهت پیشگیری از وقوع مخاطرات، دائما کودک را به رعایت اصول و مقررات امر میکند و هشدار میدهد که در صورتی که همه امور طبق اصول از پیش تعیین شده پیش نرود، کودک باید منتظر هرنوع عواقبی باشد. از تنبه و سرزنش والد گرفته تا خطرات بیرونی (٧٨: ٢٠١١ ,berne). محمدرضا شاه به دلیل داشتن والدی مستبد، محیط خانوادگی پر اضطراب، فقدان پایگاه مردمی، بیگانه پرستی و خیانت های متعدد به کشور، همواره دچار ترس و وحشت بود و این موضوع تأثیرات مهمی در شیوه مدیریت و نحوه تصمیم گیری وی داشت. به طوری که ثریا اسفندیاری، همسر دوم شاه، مینویسد: «در دوران سه ساله حکومت دکتر مصدق، محمدرضا، هنگام خواب، سلاح کمری زیر بالشش میگذاشت و شب هنگام مرا بیدار نموده، اتاق خوابمان را عوض مینمود و نیز در خوردن غذا دچار دلهره میشد؛ زیرا میترسید در آن سم ریخته باشند.» (اسفندیاری، ١٣٩٢: ١١٦). یا در جای دیگر اشاره میکند: « به نظر مغموم و مضطرب بود، کمتر حرف میزد، حتی رغبتی به بازی ورق با دوستان مألوفش نشان نمیداد. به بعضی از مستخدمین بسیار بدبین شده بود.» این یأس و بدبینی و ناامیدی در شرایطی بر او مستولی شده بود که مردم ایران از پیروزی ملی دکتر مصدق امیدوار و سرشار از انگیزه بودند(اسفندیاری، ١٣٩٢: ١١٥).
در جریان کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ هم برای در امان ماندن از عواقب شکست کودتا، با وحشت از ایران گریخت و گفت: «دلم میخواهد به امریکا بروم و آنجا بساط کشاورزی و دامداری راه بیندازم» (خاطرات تاج الملوک، ١٣٩٠: ٨٥) گزارش های سفارت امریکا و تحلیلی که از شخصیت شاه تا سال ١٣٣٦ ارائه میدهند مبنی بر این است که او در هر مسئله ای از امریکاییها مشاوره میطلبیده است. اگرچه بعد از این واقعه و بازگشت به ایران، اعتماد به نفس تازه ای پیدا کرده و آن را به معنی تأیید سلطنتش از سوی مردم تعبیر میکند، اما ترس و عدم اعتماد به نفس او بار دیگر در سال ١٣٤٢ خود را علنی میکند تا آنجا که از مناقشه با دکتر علی امینی گریخته (علم، ١٣٩٢: ٣٧٧) و در برابر قیام ١٥ خرداد ١٣٤٢ تنها به حمایت امریکاییها دلخوش کرده و میگوید: « تا هنگامی که امریکاییها از من پشتیبانی میکنند، میتوانیم هر چه میخواهیم بکنیم و انجام دهیم و هیچ کس نخواهد توانست مرا از کار بیندازد... زیرا امریکاییان هرگز من را رها نخواهند کرد.» در واقع از زمان کودتای ٢٨ مرداد عامل جدیدی شاه و بیماری های او را در وابستگی روانی به آمریکا قرار داد و آنهم بازگشت او توسط آمریکائیها به قدرت بود. در واقع شروع پذیرش تعهدات بزرگ و سیاست خارجی گسترش یابنده و ائتلاف شاه با غرب، پشتوانه روانی آمریکائیها بود که در موقع ترس و اضطراب شدید شاه به کمک او آمدند(نوائی، ١٣٨٥: ٩٥). زندگی او نشان گر آن است که سرانجام در سال ١٣٥٧ با وقوع انقلاب نیز در برابر رهبر مقتدری چون امام خمینی هراسان شده و راه فرار از وطن را برمیگزیند.
نتیجه گیری
بررسی مؤلفه های تحلیل روابط شخصیت در زندگی محمدرضا پهلوی نشان میدهد که ظرفیت و قابلیت فراوانی برای بازخوانی با رویکردهای میان رشته ای به ویژه از دیدگاه نظریه های روان شناسی داراست. با توجه به ویژگیهای رفتاری او مشخص میشود که از بین جنبه های سه گانۀ ساختار شخصیت، بعد والد در او برجسته تر است. پیام والد در قالب نقش های والد حمایت گر، سرزنش گر، انتقادگر و فعال بیشترین میزان تأثیرگذاری را در اتفاقات و واکنش های او دارد. سه نوع اضطراب عینی، روان نژندی و اخلاقی نیز دیده میشود. محمدرضا در نقش والد نسبت به سایرین از مکانیزم های دفاعی بیشتری استفاده میکند؛ چرا که او در جریان روابط متقابلی که با دیگر شخصیت ها دارد، بسیار دچار تعارض و تنش های روانی است. به ویژه آنکه، به دلیل بیماری سرطان و مصرف دارویی به نام کلرانبوسیل بیش از پیش دچار اضطراب و بدبینی هم شده بود. بنابراین تلاش کا. گ. ب تا مخالفت روحانیون و مردم، فساد او و اطرافیانش، نارسیسیم و غلبه ساختار نفسانی کودک درون اش بر بالغ وی تا پارانویید و افسردگی و اضطراب فراگیر شدید و بیماری سرطان و... همه و همه زمینه های سقوط رژیم پهلوی را فراهم آورد. بر اساس نظریه تحلیل رفتار متقابل اریک برن (کودک، والد و بالغ) میتوان به علت سه حالت مختلف رفتاری محمد رضا پهلوی پی برد و دریافت او در پیشبرد پیش نویس خود به چه میزان و از کدام حالت «من» خود سود جسته و در تحقق آن موفق بوده است. بیماریهای مکرر و ضعف جسمانی در کودکی اش از او نه تنها تصویر ذهنی کودکی بیمار و ضعیف برجای گذاشت بلکه او را به دنیای غیر واقعی وارد ساخت که بعدها در بزرگ سالی نیز نتوانست از آن رهایی یابد. از این رو با گرفتن فاصله از محیط خانه و تربیت در مدرسه نظامی دچار اضطراب اساسی شد. این ویژگیهای شخصیتی در نهایت تجلی خود را در سیاست خارجی نشان داد جایی که شاه با قوی بودن بعد «والد» اولا فاقد شخصیتی قوی بود و دوم به دلیل ترس، قدرت رویارویی با افراد قوی را نداشت (و همین امر یکی از دلایل سقوط او بود جایی که با شخصیت غیرقابل چانه زنی، قدرتمند و صریحی همچون امام خمینی روبرو شده بود) و از مقابل آنها میگریخت، لذا به یک استراتژی دفاعی روانی ناخودآگاه به نام «وابستگی روانی» روی آورد. این وابستگی نسبت به حامیان روانی او شکل گفت که در سراسر دوران قدرتش، همراه او بودند: علم، اقبال، دکتر مؤدب نفیسی و در بالاترین سطوح به روسای جمهوری آمریکا. سراسر حکومت وی نشانگر نزدیکی او و امید به قدرتمندشدن از طریق افرادی همچون کندی، کارتر و ریگان بود و برای حفظ این افراد به عنوان حامیان روانی سیاست های شاه تا جایی پیش رفته بود که حتی در کنار روسای جمهور جمهوری خواه نیز قرار میگرفت.
منابع و مآخد:
- فرهاد نوائی، روانکاوی ریشه های استبداد در خانواده و تاثیر آن بر سیاست خارجی مازوخیستی و سیاست داخلی سادیستی، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، ١٣٨٥.
- استوارت، یان و ون جونز(١٣٨٩). تحلیل رفتار متقابل: - روش های نوین در روان شناسی، ترجمۀ بهمن دادگستر، تهران: دایره، چاپ سیزدهم.
- برن، اریک (١٣٩٥). تحلیل رفتار متقابل، ترجمه اسماعیل فصیح، تهران : نشر نو. چاپ هشتم.
- بهرامی، منصور(١٣٨٥). مفاهیم تحلیل رفتار متقابل، تهران : خط هنر.
- پارسونز، آنتونی. (١٣٦٣). غرور و سقوط، ترجمه منوچهر راستین، انتشارات هفته.
- پهلوی، محمد رضا شاه (١٣٨٥). پاسخ به تاریخ، ترجمه: حسین ابوترابیان، چاپ دهم.
- پهلوی، محمد رضا (١٣٣٩). مأموریت برای وطنم، تهران: نشر بنگاه، ترجمه و نشر کتاب، چاپ اول. نیلوفر.
- فردوست، حسین (١٣٧١). ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. تهران: انتشارات اطلاعات
- راتوس، اسپنسر. (١٣٨٨). روانشناسی عمومی، ترجمۀ حسین ابراهیمی مقدم و دیگران، تهران: ساوالان، چاپ دوم.
- زونیس، ماروین (١٣٧٠). شکست شاهانه: روانشناسی شخصیت شاه / نوشته ماروین زونیس؛ ترجمه عباس مخبر. تهران: طرح نو
- زیباکلام، صادق (١٣٧٨). مقدمه ای بر انقلاب اسلامی. نشر روزنه، تهران.
- سولیوان، ویلیام. (١٣٦١). ماموریت در ایران، ترجمه محمود مشرقی، انتشارات هفته، چاپ سوم.
- شعاری نژاد، علی اکبر. (١٣٦٦). فرهنگ علوم رفتاری، تهران: امیرکبیر.
- علم، اسدالله (١٣٩٢). یادداشت های علم، ٧ جلد، تهران: نشر کتاب سرا.
- عمید زنجانی، عباسعلی(١٣٦٧). انقلاب اسلامی ایران و ریشه های آن، تهران: کتاب سیاسی
- کار، ارگان سازمان چریک های فدایی خلق ایران، ویژه سیاهکل و قیام پر شکوه خلق، ١٩ بهمن ١٣٥٨.
- کدی، آر. نیکی (١٣٩٢). نتایج انقلاب ایران. ترجمه مهدی حقیقت خواه، تهران : انتشارات ققنوس
- طاهری، سید مهدی (١٣٨٩) "روان شناسی سیاسی شخصیت محمدرضا پهلوی با تکیه بر نظریۀ کارن هورنای ". ج ستارهای سیاسی معاصر سال اول، شمارة دوم، پاییز و زمستان ١٣٨٩، صص ٦٥ -٨٥
- هایزر، رابرت (١٣٦٥). ماموریت در ایران (خاطرات ژنرال هایزر)، ترجمه ع. رشیدی، اطلاعات، تهران.
- مجاهد، ارگان سازمان مجاهدین خلق ایران، س اول، ش ٥، بهمن ١٣٥١، ص. ١
- Patrick j. Mc Gown, "Adoptive foreign policy Behavior: An Empirical Approach": n jams N
- Rosenau, comparing foreign policies: theories, findings, and method, (New York: sage publication, inc. , 1974) pp. 3-22-
- Simonton D. K. (2014) The Personal Characteristics of Political Leaders: Quantitative Multiple-Case Assessments. In: Goethals G. R. , Allison S. T. , Kramer R. M. ,
- Messick D. M. (eds) Conceptions of Leadership. Jepson Studies in Leadership. Palgrave York. New Macmillan , 53-69 https: //doi. org/10- 1057/9781137472038_4
- E swarappa K. , Das S. (2019) Transactional Analysis. In: Leeming D. (eds) Encyclopedia of Psychology and Religion. Springer , Berlin , Heidelberg. https: //doi. org/10- 1007 /978 -3-64227771-9_200115-1-
- Berne , E. (2011). Games people play: The basic handbook of transactional analysis, Tantor eBooks.
- Tudor, K. (2019). "Religion, Faith , Spirituality , and the Beyond in Transactional Analysis. " Transactional Analysis Journal 49(2): 71-87
- Veronese , G. , et al. (2015). "Narcissism and Defending Self-Esteem. An Exploratory Study based on Self -characterizations. " The Open Psychology Journal 8(1). 38-43
- Berne, E. (1958). "Transactional analysis: A new and effective method of group therapy. " American Journal of Psychotherapy 12(4): 735-743-
- Jadon, P. S. and S. Tripathi (2017). "Effect of Authoritarian Parenting style on self esteem of the Child: A Systematic Review. " International Journal of Advanced Research and Innovative Ideas 3: 909-913-
-Garcia, F. (2015). Parenting: Cultural influences and impact on childhood health and well-being, Nova Science Publishers, Incorporated.
-Torkaman, M. , Farokhzadian, J. , Miri, S. et al. The effect of transactional analysis on the self -esteem of imprisoned women: a clinical trial. BMC Psychol 8, 3 (2020). https: //doi. org/10- 1186 /s40359-019-0369-x