احتمالاً شما هم تابحال به این فکر کردهاید که چرا زندگی شخصی ستارهها و افراد مشهور تا این اندازه برای عامه مردم مهم است. چرا اطلاعات این افراد که حتی در عمرمان از نزدیک ندیدیم، تا این اندازه برایمان اهمیت دارد؟
همه این داستانها یک چرخه دارند. اول مطالبی درمورد اینکه فلان خواننده با فلان هنرپیشه میچرخد میخوانید. بعد مطلبی تایید میکند که خبرهایی بین این دو نفر است. بعد هم خبر هیجانانگیز ازدواج آنها را از همه جا میشنوید و میخوانید. بعد از آن شایعاتی درمورد مشکلاتی در زندگی آنها میشنوید و بعد هم به احتمال زیاد خبر جداییشان. برای تکمیل کردن این چرخه، مطالبی هم درمورد طلاق پرماجرای آنها عنوان میشود. البته این چرخه میتواند شکلهای دیگری هم داشته باشد اما الگوی کلی همه آنها تقریباً یکی است. همه این چرخهها از ایدآل نشان دادن زندگی یک نفر شروع شده، با تردید درمورد خوبی زندگی او دنبال شده و در آخر فرجام فاجعهبار آن را عنوان میکند.
اینجا دو نیروی روانشناختی قوی در کار هستند — آرمانگرایی و دشمنی. این دو معمولاً با هم هستند. در ابتدای کار، میخواهیم باور کنیم که برخی افراد ممتاز زندگیهایی عالی و ایدآل دارند که پر از هیجان و عاری از ناراحتیها و خستگیهای زندگی مردم عادی است. از یک طرف از زندگی پرزرق و برق آنها به وجد میآییم و از طرف دیگر، این امید برایمان وجود دارد که اگر آنها توانستهاند چنین زندگی باشکوهی داشته باشند، برای ما هم این امکان وجود دارد. اما با گذشت زمان، نسبت به آن زندگی عالی و فوقالعادهای که خودمان نداریم، احساس حسادت میکنیم. منظور حسادتهای عادی روزمره نیست. منظور حسی بسیار نزدیک به نفرت است که فرد آنقدر احساس حسادت میکند که این احساس برایش غیرقابلتحمل میشود. حسادت نیرویی بسیار مخرب است که همه ما گاهی دچار آن میشویم.
بنابراین بخاطر اینکه به آن ستارهها حسادت میکنیم، از شکست و زمین خوردن آنها شاد میشویم. آنوقت در دلمان میگوییم، «اگر من نمیتوانم زندگی عالی مثل آنها داشته باشم، نمیخواهم آنها هم داشته باشند.» طبیعت انسان همینطور است. وقتی چیزی که میخواهد را نمیتواند داشته باشد، سعی میکند ارزش آن چیز را پایین آورده، شکل نامطلوبی به آن بدهد تا دیگر به آن حسادت نکند.
درواقع آن آرمانگرایی آنقدر قوی است که خیلی از افراد دوست دارند یک ستاره بدبخت باشد تا یک آدم عادی خوشبخت. با خود میگویند، «درست است که ستارهها گاهی دچار غم و غصه میشوند اما زندگیهایشان از لحاظ دیگر آنقدر عالی و ایدآل است که تحمل آن غم و غصهها را راحتتر میکند.»
راهکار مخصوص خودتان را پیدا کنید:
به کسی که به او حسادت میکنید فکر کنید و همه دلایل خود برای این احساس را یادداشت کنید. آیا بخاطر ظاهر اوست؟ بخاطر وضعیت اقتصادیاش است؟ بخاطر رابطه عاشقانهای است که دارد یا اینکه او بچه دارد و شما ندارید؟ شاید هم بخاطر شهرتش باشد.
آیا باور دارید که آن فرد زندگی «ایدآلی» دارد؟ احتمالاً خواهید گفت: «البته که نه، زندگی هیچکس کامل و ایدآل نیست» و حرفتان خیلی هم منطقی به نظر خواهد رسید اما احتمالاً هنوز هم باور دارید که نواقصی که در زندگی آن فرد وجود دارند آنقدر جزئی هستند که زیر سایه سایر مزایایی که برایشان وجود دارد، میتوانند آن را برطرف کنند. روی چیزهایی متمرکز شوید که آن فرد دارد و شما ندارید. چه حسی به شما میدهد؟
نمیخواهیم احساسات بد و خجالت را به میان بکشیم. هدف ناراحت شدنتان نیست. فقط میخواهیم که با فانتزیها و تخیلات غیرواقعگرایانه خود درمورد ممکنهای زندگی و اینکه این فانتزیها چطور میتواند در شما حس حسادت ایجاد کند، آشنا شوید.
ممکن است تصور کنید که این افراد دیگر هستند که احساسات بد و منفی به شما میدهند اما بیشتر اوقات تخیلات خودمان است که برایمان مشکل ایجاد میکند.