رکسانا خوشابی؛ کارشناس ارشد مشاوره
برای همه ما پیش آمده که در یکی از مقاطع زندگی، افسوس بخوریم که چرا در دورهای از زندگیمان، یا در مقطع پیشین عمرمان، کاری را که باید انجام میدادیم، انجام ندادهایم یا کاری را که نباید، انجام دادهایم. گاهی این افسوسها در سنین میانسالی بیشتر خود را نشان میدهند. سنینی که در آنها بهطور غریزی انسان گمان میکند شاید دیگر انرژی یا فرصت کافی برای انجام کارهایی را که دوست دارد، نداشته باشد.
به نظر من هم همانطور که اندیشمندان میگویند زمان انسان در این دنیا محدود است و اگر کاری را که به نظر خود ما مهم است انجام ندهیم همیشه احساس پشیمانی خواهیم کرد. همچنین انرژی انسان محدود است و اگر آن را هدر بدهد یا به غلط، صرف کارهای بیهوده کند، این انرژی برای انجام امور اصلیتر زندگی کفایت نخواهد کرد.
بنابراین شاید به دلیل آگاهی درونی و غریزی از این کمبودهای آتی انرژی است که افراد در سنینی از عمر خود احساس ناراحتی میکنند و حسرت میخورند که چرا مثلا تحصیل نکردند، شغل خوبی نداشتند، ازدواج نکردند، بچهدار نشدند، برای ادامه تحصیل به خارج از کشور نرفتند، کار خوبی را که به آنها پیشنهاد شده بود را رد کردند و... .
به همین دلیل من نمیخواهم در بحث افسوسهای میانسالی یا سیسالگی، شما را دلداری بدهم و بگویم هیچ اتفاق بدی رخ نداده و نباید به فکر جبران باشید! از طرفی نمیخواهم بگویم که فرصت تمام شده و دیگر هیچ کاری نمیتوان کرد و تنها باید نشست و غصه خورد یا لب حسرت گزید. بلکه میخواهم با کمک همدیگر با واقع بینی بیشتر به موضوع نگاه کنیم و موانع رشد و رضایت خود در زندگی را بشناسیم و از میان برداریم.
همیشه پلکان پیش ساخته، بالا برنده نیستند!
منظور من از پلکان پیش ساخته، راههایی شرطی شده و از روی عادت هستند که افراد گمان میکنند همه انسانها ناچارند در زندگی آنها را بپیمایند! این پلکان برخی افراد را به پشت بام زندگی میرسانند اما برای برخی دیگر کارایی ندارند. چرا که بالا رفتن از نردبان زندگی و رشد کردن و شکوفا شدن، برای همه معنای واحدی ندارد.
رویاها و آرزوهای ما آدمها، استعدادها و علائقمان متفاوت است و هر کس در زندگی راهی دارد که باید هر چه زودتر آن را پیدا کند و در مسیر آن به حرکت در آید. برای یک نفر راه درست این است که دانشمند شود، یک نفر استعداد فوق العاده در نجاری دارد.
کسی دیگر مربی خوبی است و میتواند معلم یا استاد دانشگاه شود و برای یک نفر اوج حرکت در پرورش کودکان خوب و مادر یا پدر شدن است. متاسفانه بسیاری از ما، به جای این که راه خود، یعنی راه اختصاصی خود را برای پیشرفت پیدا کنیم میرویم سراغ راههای پیشرفت دیگران و همان نسخههای شرطی شده و تکراری را انتخاب میکنیم.
نسخههایی که شاید هرگز برایمان کارایی نداشته باشند. به همین دلیل نیز، وقتی به سرازیریهای سنی خود میرسیم ناراضی یا پشیمان هستیم و میگوییمای وای چرا کارهایی را که باید انجام میدادم، انجام ندادم؟
پیدا کردن راه اصلی در زندگی کار سخت اما بسیار لذتبخشی است. اگر امروز در مسیر آن قرار بگیریم بهتر است تا فردا. اما برای پیدا کردن راه اصلی مان باید بتوانیم سوالات موثری از خود بپرسیم و بدان پاسخ بدهیم و البته شاید ناچار باشیم ماهها و بلکه سالها روی آن کار کنیم، بدان فکر کنیم و با توکل به پرودگار سرانجام بدان دست یابیم.
استعدادها و علائق من چه هستند؟ در چه زمینههای استعداد ندارم؟
چه کارهایی را دوست دارم؟ چه کارهایی را اصلا دوست ندارم؟
انجام چه کارهایی برایمان ساده و انرژی بخشتر است؟
از کودکی به چه نوع کارهایی علاقه نشان میدادم؟
اگر امکانات نامحدودتری داشتم، به چه کاری رو میآوردم؟
در چه کارهایی، خود به خود خلاقیت دارم؟
مطمئن باشید اگر در مسیر کاری که بدان عشق و علاقه دارید قرار بگیرید، هرگز مانند اکثر مردم دچار بحرانهای حاد میانسالی نخواهید شد. بحران میانسالی یا پیش از آن، برای کسانی رخ میدهد که محصولات کافی در زندگی نداشته و ندارند.
چه این محصول، نوشتن یک کتاب، ساختن یک ساختمان شاخص، انجام یک تحقیق علمی موثر، یا انجام یک عمل جراحی موفق یا مثلا پرورش یک کودک باشد و چه حتی کارهای موثر کوچکتر یا حتی بزرگتر. مشکل ما در بحرانهای میانسالی نداشتن محصولات شاخص و موثر است که بتوانیم از تولید و انجام آنها لذت ببریم و به دیگران نیز سود و خیر برسانیم. وقتی چنین محصولاتی وجود ندارد، طبیعی است که عمر خود را بر باد رفته بدانیم.
برای خواندن بخش دوم -افسوس های 30 سالگی به بعد- اینجا کلیک کنید.