سرویس فرهنگ و هنر مشرق- سهیل صفاری: سالها قبل که بحث کارکردها، نمادها و پیامها زیرمتنی و فرامتنی آثار هالیوودی توسط برخی چهرههای فرهنگی با تابلوی سیاسی (به شدت سیاسی) مطرح شد، به خاطر جذابیت ذاتی سینما، بسیار گل کرد و کمکم به یک نوع «بیزینس» فرهنگی تبدیل شد و چون برچسبها و کارکردهای سیاسی و بعضا جناحی نیز کم نداشت، اصل ماجرا لوث شد.
در دوقطبی شکل گرفته حول این ماجرا، در یک طرف با افراط در ارائه تفاسیر نمادین خاص از برخی آثار خاص هالیوودی و حتی افراط در نفس این نوع رمزگشاییها، موجب دافعه شدند و در سمت دیگر، عدهای نفس وجود کارکردها و پیامهای سیاسی و اعتقادی در زیرمتن و فرامتن فیلمها و سریالهای هالیوودی را زیر سوال می بردند و کل ماجرا را چیزی چون سرگرمی و «فان» نمی دیدند.
با این حال، فارغ از هر نوع عوامزدگی و تفسیر به رای، هالیوود از بدو تاریخ خود، مبتنی بر «ایدئولوژی» بوده و تا همین امروز، حتی با شدت بیشتر، به تولید محصولاتی با کارکرد اثرگذاری عقیدتی و اعتقادی بر مردمان سراسر دنیا، ادامه می دهد.
کمپانی سرگرمیساز «مارول - Marvel» و مهمترین پروژهی آن، «دنیای سینمایی مارول»، شاید آشکارترین و واضحترین تجلی و مصداق این حقیقت است که هالیوود (بزرگترین مجموعهی سرگرمیسازی و طراحی سبک زندگی در دنیا و نه فقط سینما)، تا بن دندان «ایدئولوژیک» است و حتی آن دسته از محصولات آن که به ظاهر صرفا «فان» و فانتزی هستند، می توانند به اندازهی داغترین و جنجالیترین منبر یک روحانی(مسلمان، مسیحی، بودایی، مورمون و...)ایدئولوژیک و سرشار از پیامهای عقیدتی باشند.
یکی از تازهترین محصولات کمپانی مارول که از 5 نوامبر گذشته پخش آن اغاز شد، «Eternals» یا «جاودانهها» است. فیلمی به کارگردانی «کلوئی ژائو» چینیتبار با بودجه 200 میلیون دلاری که تاکنون 402 میلیون دلار در گیشه فروش داشته است.
ساخت آثاری حول اسطورههای پاگانی(دوران کفر یا دوران پیشامسیحیت در غرب) در 5 سال اخیر، به شدت رواج و رونق گرفته و البته در این میان، «مارول» نقشی محوری در جانبخشی به این اساطیر دارد. اصولا وقتی لایه و لعاب «فانتزی» و مولفههای نوجوانپسند(تینایجری) را کنار بزنیم، کارویژه مارول در بحث محتوایی، کارتونیزه کردن وکاریکاتوریزه کردن امور خارق عادت یا «سوپرنچرال» است. طبعا وقتی این نوع پرداخت امر فرا-طبیعی و فرامادی تبدیل به یک روتین شود، مفاهیم مرتبط با عالم ماوراء همچون «معجزه» هم از مهابت و خشیتی که ایجاد می کند، تهی میگردد. «جاودانهها» گامی جدید از سوی مارول برای ورود به حوزه امر «الهی» و به تصویر کشیدن تجسم و حضور و ظهور الهی و «مخلوقات برگزیده» است.
«جاودانهها» به شدت ملهم و متاثر از اسطورههای باستانی بینالنهرین است و حتی به صراحت نام خدایان و ایزدان بابلی(تیامت، انکیدو، کینگو) و انسانهایی با خصلت نیمهخدایی چون گیلگمش در آن برجسته است. در اساطیر بینالنهرین، «بابل»، بزرگترین و چشمگیرترین شهر دنیای باستان، «دروازه خدایان» (باب ایلان) لقب داشت چرا که در باور مردمان کهن آن منطقه، «خدایان» یا موجودات «آسمانی» از شهر بابل روی زمین فرود می آمدند. به علاوه، مردمان عهد باستان اعتقاد داشتند که در زیر بابل «باب اپسو» قرار دارد که همان دروازه دوزخ است. اپسو همان آبهای هاویه یا آشوب عدم است که هستی از دل آن خلق شد.
در «جاودانهها» هم بابل باستان محل فرود «دومو» (سفینه جاودانهها) در هزاران سال قبل است و در عصر حاضر هم سفینه زیر این شهر پنهان گردیده است. «اَریشِم» (خالق بزرگ جهان فیلم) و دیگر خدایان همتای او هم «سلستیال» یا آسمانی(سماوی) نام دارند. نام، «موعودی» که قرار است طبق اراده اریشم از درون زمین بیرون بیاید و با ظهورش دنیای آدمیان نابود می گردد، «تیامت» است که خود یک سلستیال است. تیامت در افسانه بابلی تکوین عالم، مظهر همان آبهای هولناک عدم و آشوب ازلی است که در نبرد با «مردوک» (بزرگ-خدای بابلیان) شکست می خورد و مردوک از پارههای پیکر او زمین و آسمان را خلق می کند.
اگر بتوانیم یک ابرپروژه برای فاز جدید تولیدات فانتزی و اپیک و علمی-تخلی هالیوود تعریف کنیم (به ویژه در محصولات دو غول این روزهای دنیای سرگرمی یعنی نتفلیکس و مارول)، قطعا «ادراکسازی زیرآستانهای» نام مناسبی است. زیرآستانهای به پیامهایی گفته می شود که پایینتر از آستانه درک آگاهانه مخاطب هستند، لیکن دریچه ورود آن به ذهن فرد، ناخودآگاه است و عمدتا بدون آن که خود مخاطب متوجه باشد، ذهنیت او را نسبت به سوژه یا سوژههایی خاص، تحت تاثیر قرار می دهد. هدف این ادراکسازی، بازتعریف مفاهیم اعتقادی و به طور خاص، دگرگونی رویکرد افراد نسبت به خدا، رویدادهای دینی، شخصیتهای دینی و باورهای برآمده از کتب مقدس است.
در «جاودانهها»، خالق یا «موجودیت الهی» که یک سلستیال(سماوی، آسمانی) به نام «اریشم» است، در خلق دستهای از موجودات موسوم به «منحرفین «(دیویانتز) دچار خطا می شود و برای جبران خطای خود، دستهای برگزیده از موجودات موسوم به «ایترنالز» (جاودانهها) را خلق می کند تا به جنگ منحرفین بروند، که خودسر شدهاند و از دست اریشم در رفتهاند! تازه مساله مهمتر و جالبتر این که اریشم در همین ماموریت دومی هم که به جاودانهها محول می کند، «خطا» میکند و داستان اصلی فیلم در واقع مقاومت این مخلوقات «برگزیده» در برابر خطای خالق است. در واقع این خالق یک «خطاکار مضاعف» است. نفس این که یک موجود الوهی، در فیلمی از مارول که بخش عمده مخاطبانش را نوجوانان و جوانان زیر 20 سال تشکیل می دهند، مکرّر اشتباهات حیاتی و ویرانگر می کند، قرار است چه پیام زیرآستانهای را در رابطه با مفهوم «خالق» در اذهان این مخاطبین ایجاد کند؟
اما دیگر خط روایی که در این فیلم مورد تاکید مستقیم و غیرمستقیم است، اصالتبخشی به همین حیات خاکی پر از رنج و درد بشر و روابط انسانی چون عشق زن و مرد، و مُرجّح دانستن آن به هر نوع تعالی و صعود در ابعاد بالاتر است. به عبارت دیگر، پیام سرراستتر این خط روایی آن است که اگر «آسمانیها» دست از سر زمینیها بردارند، زمینیها خیلی هم خوش و خرم هستند و نیاز به هیچ رویداد فراطبیعی و قدسی و الهی برای «رهایی» و «رستگاری» ندارند.
در «رستاخیزهای ماتریکس» هم شاهد همین مولفه بودهایم و سطح ایدهآل و آرمان از تلاش برای رهایی از بردگی ماتریکس و صعود به آزادی و حقیقت، به عشق میان نئو و ترینیتی فروکاسته می شود. از همه معروفتر، انیمیشن سینمایی «Soul»(روح) محصول 2020 کمپانی پیکسار بود که دقیقا حول همین مفهوم تقدیس زندگی زمینی انسان خاکی و نگاه منفی به هر نوع ایدهآل فرامادی و فراطبیعی می گردد. ادای احترام «سرسی» (جما چان) در ابتدای فیلم در ورودی موزه تاریخ طبیعی به مجسمه «چارلز داروین» (نظریهپرداز تئوری تکامل و بقای اصلح) کاملا معنادار و در همین چارچوب قابل تفسیر است.
در فیلم «شریر» (unholy)، محصول 2021 ساخته اِوان اسپیلوتوپولوس، یکی از شخصیتها می گوید:
" از وقوع معجزهها خوشحال نیستم. وقتی خدا سر در کار خودش داره، یعنی اون بالا است(در آسمان) خوبه. وقتی خدا میاد این پایین، اتفاقهای بدی میفته. سیلابها، حمله ملخها و... خدای عهد عتیق خشمگین و عصبانیه. اگه چیزی عصبانیش کنه چی؟ "
این پیام که بشر نیازی به خدا و ذوات الهی ندارد و از آنها چیزی جز شر و نابودی نصیب بشر خاکی نمی شود، به صورتی خزنده اما پیوسته در حال تکرار در فیلمها و حتی انیمیشنهای هالیوودی است و «جاودانه» ها» در کلیت چنین پیامی دارد.
دربارهی به تصویر کشیدن وجود «خالق» یا خداوند، این نوع انساننگری به خداوند و انساننگاری از او(ترسیم خدا در هیات بشری) البته میراث فرهنگ و اصول عقاید یونان باستان است که خود به احتمال قوی، نشات گرفته از تمدنهای سومری و بابلی است. زئوس و ایزدان پانتئون، در واقع هیاتی بشری با تواناییهای خاص فرابشری هستند و این نقطهی مقابل اصول اعتقادی اسلام است که انساننگاری از خداوند در آن جایی ندارد. میراث یونانی بعدا به آیینهای باطنی یهودی همچون مرکبه و قبالا هم راه پیدا کرد.
در عرفان یهودی مرکبه، مفهومی به نام «شیعورقومه» وجود دارد که همان هیات خدایی انسانوار و عظیم است که در بارگاهی در بالای ابر سکنی دارد. حال، مارول در قالب فانتزیهای ابرقهرمانی در حال تجسمبخشی به همان توصیفات از خداوند است که میراث دوره پاگانی(بابل باستان و یونان باستان) است.
اما محور و هستهی کانونی فیلم «جاودانهها»، بلاتردید فاجعهنمایی از مفهوم «ظهور» و ترسیم یک هیولای مهیب از «موعود» است، موجودی که ظهور او به قیمت قربانی شدن کل انسانها تمام می شود!
به خط داستانی اصلی دقت کنید (لو رفتن داستان فیلم) : سلستیال خالق(اریشم)، موجوداتی برگزیده به نام «ایترنالز» (جاودانهها) خلق می کند و در ظاهر به ایشان ماموریت می دهد تا شرّ «دیویانتز «(منحرفین) را از سر انسان کمکنند. جاودانهها در بخشهای مختلف زمین، در طول تاریخ حضور دارند و هر جا که خطر منحرفین انسانها را تهدید می کند، با آنها می جنگند تا در نهایت کل منحرفین را نابود کنند.
در طول این ماموریت هزاران ساله، آنها نباید در جنگهای انسان با انسان دخالت کنند و همچنین فناوریها را ایشان در اختیار بشر میگذارند. اما در یک چهارم پایانی، در یک فلشبک در می یابیم که ایکاریس، قویترین جاودانه، فرمانده و رابط گروه با خالق، یعنی ایجک (سلما هایک) را میکشد، چرا که او سرخود تصمیم گرفته بود ماموریت اصلی و پنهانی خالق به آنها را اجرا نکند و حتی جلوی خالق بایستد.
آن ماموریت، در واقع زمینهسازی برای «ظهور» یک سلستیال از دل زمین، یعنی «تیامت» است. ایکاروس در واقع ایجک را به خاطر «کفر» و «طغیان» نسبت به خالق می کشد! اما بازماندههای گروه به فرماندهی سرسی تلاش می کنند راه ایجک را ادامه دهند و در برابر خواست خالق طغیان کنند و مانع از «ظهور» شوند. در فیلم، ظهور تیامت به معنای پایان زمین و پایان انسانهاست! در نهایت، جاودانهها موفق می شوند روند «ظهور» را متوقف کنند و تیامت را بکشند و انسانها را نجات دهند.
هالیوود در یک دهه اخیر، فاز جدیدی را در «ادراکسازی» آغاز کرده است و ابرکمپانیهای سرگرمیساز به شدت ایدئولوژیکتر شدهاند. دراماتیزه کردن مسایل الاهیاتی، کیهانشناختی و هستیشناختی و تولید پدیدههایی چون سریال به شدت مهم و راهبردی «West World»(ساخته جاناتان نولان) و سریالهایی چون «لوسیفر» » و فیلمهایی چون همین «تلماسه» نشان از عطش هالیوود برای مدیریت ذهن و فراهم آوردن و القای پاسخهای مدنظر خود به پرسشهای اساسی بشر مدرن دارد.