«فقط دو اشتباه است که در رسیدن به حقیقت ممکن است مرتکب شویم؛ اینکه راه را تا آخر نرویم و اینکه شروع نکنیم.»
من میتوانم یک اشتباه دیگر در این راه اضافه کنم و آن این است که:
«به چیزی که درست مقابل شماست نگاه نکنید.»
جمله اول از بودا و جمله دوم از من است. هر دو بسیار مهم هستند.
در برنامه رادیویی که دیروز داشتیم، من و همکارم درمورد این صحبت میکردیم که چطور در زمانهای استرس یا سردرگمی فرد میتواند درمورد کسی یا چیزی تصمیم بگیرد. این تصمیمات در کنترل سردرگمی که فرد در آن زمان احساس میکند اهمیت بسیار زیادی دارد اما بعد، آن فرد این تصمیم را به جای آن موقعیت واقعی و ادمها مقابل خود قرار داده و به آن نگاه میکند. درنتیجه، دنیا در زمان حال برایش اتفاقی دردناک در گذشته خواهد شد.
راحت می توان تشخیص داد که چه کسی اینکار را میکند چون اعمال و گفتههایشان بیمفهوم است. نمونههای این جملاتی هستند مثل، «آدمها احمقند» یا «به هیچکس نمیشود اعتماد کرد».
این تصمیمات ریشه تعصب و پیشداروی است.
اگر بخواهید از جملههایی که اول گفتم پیروی کنید، هماهنگی زندگیتان را بالا برده و به این تعصبات پایان خواهید داد.
سفر و ارتباط با آدمها راهحل مشکلات دنیاست به شرط اینکه هر فرد جدید را همانطور که هست ببینید.
چطور میتوانید از کسی که عاشق خانوادهاش است و به جامعه خود ارزش میگذارد بدتان بیاید؟
تنها راه آن این است که نتوانید فردی که پیش رویتان است را فردی جدید ببینید و به جای آن فقط سایهای از یک دشمن قدیمی را مشاهده کنید.
سفر و ارتباط با انسانها بدون پیشداوری و با درک، رمز بقای ما به عنوان موجود انسان است.
هرچه تعداد بیشتری از افراد سفر کنند و با انسانهای دیگر حرف بزنند، صلح بیشتر خواهد بود. این درست مثل آرامش بعد از طوفان طبیعی خواهد بود.
سفر درسهای زیادی از زندگی به ما میدهد که در زیر به مواردی از آن اشاره میکنیم:
1. چیزهای زیادی درمورد زندگی یاد میگیرید.
هیچ چیز مثل بیرون آمدن از منطقه امنتان به شما نمیفهماند که سنتان هر چقدر هم که باشد، یک تازهوارد در زندگی هستید. چیزهای زیادی هست که برای سفارش دادن یک غذا در یک رستوران ایتالیایی که منوهایش به زبان ایتالیایی است، بلد نیستید و باید یاد بگیرید.
2. هیچوقت تنها نخواهید بود.
هر جا میتوانید دوستان تازهای پیدا کنید. شما نفر اولی باشید که لبخند میزند. سعی کنید در جشنهایشان شرکت کنید و خیلی ساده از آنها سوالاتی درمورد زندگیهایشان بپرسید. همین.
3. با افرادی فراموشنشدنی ملاقات میکنید.
سالها پیش آپارتمانی کوچک در جنوب ایتالیا خریدم. واقعاً جادویی بود.
یکی از بهترین دوستانم زنی است که در سانتا دومنیکا تالائو یک خواروبارفروشی کوچک دارد. اسمش نونزیا است و از همان لحظه اولی که همدیگر را دیدیم عاشق هم شدیم.
البته هنوز کمی با هم مشکل زبانی داریم اما اصلاً برایمان مهم نیست. هروقت آنجا میرسم، مرا غرق در بوسه میکند، ناگهانی بغلم میکند و با عشق من را برای دیدن اطراف میبرد.
صبحها برای نوشیدن قهوه به مغازهاش میروم. از دیدن روستاییانی که برای خریدن یا فروختن چیزهای مختلف میآیند و میروند لذت میبرم. نانزیا هر روز تازهترین تخممرغ روستا را برایم پشت پیشخوان مغازهاش نگه میدارد.
او زنی فوقالعاده است که من واقعاً تحسینش میکنم.
4. یاد میگیرید از روابط موقت لذت ببرید.
در یکی از سفرهای اخیرم، مجبور شدم قطار کندرویی را از کرمونا در شمال تا به محل اقامتم در جنوب سوار شوم. 13 ساعت را در قطار بودم که در هر ایستگاه توقف میکرد. خوشبختانه با یک گروه ناپلی در کوپه بودم.
اگر تا حالا هیچ ناپلی را ندیدهاید، میتوانم به شما بگویم که فوقالعاده از معاشرت با آنها لذت خواهید برد. هنور قطار راه نیفتاده بود که شروع کردند از من سوال کردن درمورد اینکه کجایی هستم، کجا میخواهم بروم و به چه چیزهایی علاقه دارم. با هم غذا خوردیم و حرف زدیم. دختر جوانی که کنار من نشسته بود از من خواست که هر کلمهای که میتواند فکرش را بکند را برایش به انگلیسی ترجمه کنم تا بتواند دوستانش را شگفتزده کند. وقتی عالی را با هم گذراندیم.
در آخر حتی شماره تلفن با هم ردوبدل نکردیم، فقط به آنها قول دادم که وقتی به ناپل رفتم پیدایشان کنم.
5. مجبور میشوید چیزهای جدیدی امتحان کنید.
چه به یک منویی خیره شده باشید که زبانش را نفهید یا سوار اتوبوسی شده باشید که امیدوارید به جایی آشنا ببردتان، سفر واقعاً هیجانانگیز است. باید کارهای جدید انجام دهید. وارد موقعیتهایی کاملاً جدید میشوید و آنها را به تجربیاتی فوقالعاده تبدیل میکنید.
6. هیچ اشتباهی در کار نخواهد بود.
شاید یک یا دو مورد باشد. چیزی که با پای برهنه نتوانید روی آن بروید را نخورید و اگر آب جایی خوب نبود آن را ننوشید یا چیزهایی که پخته نشدهاند را هم نخورید.
از طرف دیگر کمی تفریح کنید. قبل از اینکه وارد جایی شوید درمورد فرهنگ آن مطالعه کنید و وقتی چیزی خارج از برنامهتان پیش میرود، آن را به تجربهای هیجانانگیز تبدیل کنید.
و همیشه یک بسته کوچک دستمال کاغذی همراه خود داشته باشید چون توالت قطار ممکن است واقعاً کثیف باشد.
7. ارزش گم شدن را میفهمید.
خودتان را در شهر گم کنید. خوشبختانه همه جا تاکسی هست که هروقت خسته شدید میتوانید سوار یکی شده و به محل خودتان برگردید.
هیچ چیز مثل گم شدن در رم که سر هر خیابانش یک مجسمه فوقالعاده است نمیتواند عالی باشد. یا گم شدن در بروکسل که هر محلهای پر از نانوایی و بار است.
خیلی چیزهای دیگری هم برای دیدن و لذت بردن وجود دارد که در کتابهای راهنمای شهرها نوشته نشده است. از برنامه سفرتان خارج شوید و خودتان را گم کنید!
8. از محیطتان بیرون میروید.
هربار که سفر میکنم متوجه میشوم که میتوانم زندگیام را از بیرون نگاه کنم و راهحلها و تغییراتی که قبلاً اصلاً نمیتوانستم ببینم را تشخیص دهم.
در زندگی همیشه سرمان را پایین انداخته و به راهمان ادامه میدهیم. هر مشکلی که داریم داخلش میافتیم. وقتی سفر میکنیم، از مشکلاتمان بیرون آمده و میتوانیم آنها را حل کنیم.
به نظر میرسد ما همیشه برای مشکلات دیگران راهحل داریم اما همیشه با مشکلات خودمان درگیریم. دلیلش این است که داخل مشکلات خودمان هستیم و سخت است از داخل برای مشکلی راهحل پیدا کرد.
9. یاد میگیرید برنامهریزی کردن را فراموش کنید.
من وقتی مسافرت میکنم یک برنامه کلی میریزم ولی برنامه سفت و سختی تنظیم نمیکنم. همیشه چیزهایی هست که بخواهم ببینم یا انجام دهم اما اصلاً دلم نمیخواهد خودم را برده برنامه کنم. بگذارید سفرتان قابلانعطاف باشد. چیزهایی که دوست دارید را ببینید اما برای وقتگذرانی هم وقت زیادی بگذارید.
به تماشای مکانهای تاریخی که سر راهتان است بروید یا تا زمان شام به دریا بروید.
10. حرف زدن با آدمها را یاد میگیرید.
هیچچیز مثل کلنجار رفتن با یک زبان بیگانه وقتی میخواهید با آدمهای آن زبان صحبت کنید نیست. اشتباهات خندهدار گرامری و خندههایی که بعد از آن اتفاق خواهد افتاد. این فرصتی طلایی برای عاشق مردم شدن است.
11. تاریخ را جذب میکنید.
خانههایی که الان 300 سال است سر پا هستند قبلاً چه شکلی بودهاند؟ کلیساها چطور؟ روستاها چطور؟ روستای کوچکی که از آن رد میشوید چه تاریخی در دل خود داشته است؟ وقتی به امروز از منظر تاریخ، هنر، موسیقی و سایر جنبههای فرهنگی نگاه میکنید، پردهای نقشدار و زیبا خواهد شد.
12. با غذاهای جدید آشنا میشوید.
من هیچوقت نمیتوانم در یک کشور خارجی وارد رستورانی شوم بدون اینکه غذاهایی که میخورم را مهندسی کنم. به محض اینکه به خانه برسم، امتحانش میکنم. خیلی وقتها حتی میتوانید از گارسنها دستور آن غذا را بپرسید.
وقتی در ایتالیا وارد مغازهای میشوید، نه تنها میتوانید مواد لازم برای غذایی که میخواهید را تهیه کنید بلکه روش درست کردن آن غذا را هم به شما یاد میدهند.
13. یک روش جدید زندگی کردن یاد میگیرید.
با دوستم نازیا شام میخوردم و از او سوال کردم که بزرگ شدن در روستای کوچکی مثل آنجا که بالای یک کوه در حنوب ایتالیا قرار گرفته چطور بوده است. به من گفت که همه آدمهای روستا خانوادهاش هستند. تولدها و مرگها همانطور که بر خانواده آن فرد تاثیر میگذارد، کل مردم روستا را تحتتاثیر قرار میدهد.
میتوانستم ببینم که همه آدمهای روستا همدیگر را دوست دارند، هم را تحسین میکنند و اشتباهات هم را نادیده میگیرند. سبک زندگی کاملاً جدیدی روبهرویم بود که هیچوقت نمیدانستم میتواند وجود داشته باشد.
نمیدانم چرا اینطور است اما با هر کسی که من در سفر آشنا میشوم، فردی فوقالعاده است. هرازگاهی البته با افراد خشک و ناجور هم برخورد داشتهام ولی 99٪ کسانیکه دیدهام آدمهایی فوقالعاده بودهاند.
یک روز که داشتم در دیامنته راه میرفتم، یک زن ریزاندام از در خانهای بیرون آمد و به من خیره شد. بلافاصله گفت «Aie che bella duona!” (چه زن زیبایی!) و به سمتم آمده، بغلم کرد و شروع به بوسیدنم کرد انگار یک فامیل قدیمیاش باشم. چقدر جالبه؟ همان روز تصمیم گرفتم که عاشق دیامنته شدهام و هر بار که به ایتالیا سفر کنم آنجا میروم.
15. یاد میگیرید سریع تغییر کنید.
وقتی سفر میکنید، هر اتفاقی ممکن است بیفتد و ممکن است به یک جای عجیب برسید. مسافر یاد میگیرد که چطور خود را سریع تغییر دهد. سفر سرشار از ناشناختههاست. یاد میگیرید سریع تصمیم بگیرید و مشکلاتتان را با کارایی بالاتری حل کنید.
16. زبانهای دیگر را یاد میگیرید.
حتی اگر به مکانهای مختلفی بروید و حتی اگر تلاش زیادی برای یادگیری زبان آدمهای دیگر که به کشورشان سفر کردهاید نکنید، همین که علائم خیابانی و منو رستورانها را ببینید چیزهایی از زبان آن کشور به شما یاد میدهد. شنیدن یک زبان، حس ریتم آن را به شما میدهد و کمکم با آن آشنایی بیشتری پیدا میکنید.
17. فرهنگهای مختلف را درک میکنید.
هیچ چیز مثل زندگی کردن بین آدمهای فرهنگهای دیگر به شما نمیفهماند چرا آدمها آنطور زندگی میکنند. مذهبهای دیگر از جایی آمدهاند. همینطور ایدهها، ضوابط اخلاقی و هنر. هر فرهنگ گنجینههای خود را دارد. کشفشان کنید و از آنها لذت ببرید.
18. یاد میگیرید چطور سفر کنید.
سفر کردن خود یک مهارت است. بعد از بستن یک چمدان بزرگ و رد کردن آن از درهای باریک قطار و هواپیما در سفری غیرمنتظره به کشورها، یاد میگیرید چیزهایی هست که بدون آن هم میتوانید به سفرتان ادامه دهید. یاد میگیرید برنامه قطارها و پروازها را کشف کنید، یاد میگیرید وقتی سوار اتوبوس اشتباه شدید و از ناکجاآباد سر در آوردید چه باید بکنید. همه این مهارتها زندگی عادی در خانه خودتان را برایتان بسیار راحتتر خواهند کرد.
19. اعتمادبهنفستان بالا میرود.
بعد از سفر و یاد گرفتن همه این چیزهای تازه، کمکم متوجه میشوید که چقدر باهوشید. از اینها گذشته، تا آخر راه رفتهاید، پروازهایتان را پیدا کردهاید، غذا سفارش دادهاید و تجربهای تازه برای خودتان درست کردهاید. الان دیگر خودتان یک منبع معتبر هستید.
20. میفهمید چرا همه ما یک نفر هستیم.
هیچ چیز مثل سفر نمیتواند به شما بفهماند که وقتی از جنگ کردن با کشوری دیگر صحبت میشود، آدمهایی صدمه خواهند دید که در کافه با آنها آشنا شدهاید، بچههایی که در راه مدرسهشان دیدهاید و خانوادههایی که دست در دست هم در خیابان دیده بودید. یکدفعه همه چیز حالت شخصی برایتان پیدا میکند. آنوقت دیگر اینکه آسیب یا مرگ آنها را ببینید بیاشکال نخواهد بود.
از همه فواید سفر، فکر میکنم این مهمترین است. آدمها باارزشترین هدیهای هستند که در زندگی میگیریم. بروید و با آنها آشنا شوید. به فرهنگها، مذهبها و سبکهای زندگی دیگر علاقهمند شوید. به آنها هم اجازه دهید بتوانند همه ما را یکی ببینند. من باور دارم که اگر اینکار را بکنیم، میتوانیم دنیا را تغییر دهیم.
شما هم از تجربیات خودتان برای ما بنویسید.