سرویس فرهنگ و هنر مشرق- فیلم «خدازدایی» ، به کارگردانی کارگردان ونزولاییتبار، آلحاندرو ئیدالگو از فوریه 2022 اکران جهانی خود را آغاز کرد. عنوان اصلی فیلم «The Exorcism of God» است. اگزورسیزم را در فارسی به «جنگیری» ترجمه کردهاند، اما در پیوند با این فیلم خاص و محتوای آن، ترجمهی «جنگیری خدا» نارسا و ناسازگار و البته گمراهکننده است. منظور از این اصطلاح «خارج ساختن یا اخراج یا پاکسازی وجه الهی» از وجود کاراکتر اصلی فیلم، «پیتر» (ویل بِینبرینک) به درخواست روح شیطانی حاضر در فیلم، «بالبا» است. از این رو، «خدازدایی» ترجمهی رساتر و گویاتری است.
فیلم در سال 2003، در منطقهی «نمبره دِ دیوس» (نام خدا) در مکزیک آغاز می شود. «پدر پیتر ویلیام» (ویل بِینبرینک)، کشیش آمریکایی که در مکزیک به امور خیریه و رسیدگی به ایتام مشغول است، در نیمهشبی از طرف خانوادهی یک راهبه به نام «ماگالی» (ایرَن کاستیو) فراخوانده می شود. او علیرغم این که اجازه مرجعیت دینی(واتیکان) را ندارد و توسط دوست و کشیش ارشد، «پدر مایکل» (جوزف مارسل) در لندن، منع می شود، اقدام به جنگیری دختر راهبه می کند.
در نهایت، همگان گمان می برند که دختر نجات می یابد و روح شریر(بالبا) از وجودش خارج می شود. این ماجرا، باعث شهرت پدر پیتر به عنوان یک قدیس زنده می شود و واتیکان هم البته از این شهرت او در مکزیک ناخشنود نیست. اما رازی تاریک در جریان آن جنگیری ایجاد می شود که کل زندگی پدر پیتر را تحتتاثیر قرار می دهد. هجده سال بعد، پدر پیتر همچنان به عنوان کشیشی محبوب، به کار خیر و رسیدگی به ایتام مشغول است تا این که دوباره از طرف مسوولان یک زندان، برای جنگیری از یک دختر دیگر، «اسپرانزا» (ماریا گابریلا دو فاریا)، فرا خوانده می شود. در کمال ناباوری پیتر، این مورد با مورد 18 سال پیش پیوند اساسی دارد و راز تاریک او را برملا می کند.
در یکسوم ابتدایی فیلم، چنین به نظر می رسد که «خدازدایی» هم قصد دارد همان تصویر قراردادی و معمول از کلیسا و واتیکان را به مخاطب القاء کند، یعنی ملجاء و پناه مومنین مسیحی در برابر ارواح شریر و شیطان.
پدر مایکل، در همان جنگیری اول، به پیتر می گوید اگر گناهی در وجودت داری، نباید دست به این اقدام بزنی:
" اگر شیطان یک رخنه در تو پیدا کند تا عمق جانت نفوذ پیدا خواهد کرد. "
در نگاه اول، به نظر می رسد که کارگردان قصد دارد کشیشان ارشد و مسوولان کلیسای کاتولیک را چنین باتقوا و ملاحظهکار نشان دهد، اما هر چه فیلم پیشتر می رود، این معادله معکوس می گردد.
واقعیت این است که کلیسای کاتولیک با تحمیل رهبانیت و تجرّد، باب بزرگترین انحرافات اخلاقی و جنسی را برای کشیشان و راهبهها گشود و خود بزرگترین تسهیلگر سلطهی لوسیفر در همان کلیسای کاتولیک شد. از نظر تاریخی، بعد از اتحاد ایجاد شده میان تشکیلات کلیسا و امپراتوری رم در دوران کنستانتین یکم (که منجر به اعلام مسیحیت به عنوان دین رسمی امپراتوری در 313 میلادی شد)، بسیاری از اعتقادات و سنتهای پاگانی پیشامسیحی رمی، با تغییراتی در شکل، وارد نظام اعتقادی و مناسکی مسیحیت شد.
فیلم در واقع مضحکهی اعتقادات شیطانی خود کلیسای کاتولیک، از جمله خوردن شراب و فطیر به مثابه خون و گوشت مسیح نیز هست. ما از زبان دختر جنزده مرتب این تمسخر را می شنویم:" بدون من خوشمزهتر از بدن پسر خداست. "
اما پدر مایکل، که بار طنز را در فضای جدی و خشونت احساسی و فیزیکی فیلم بر دوش دارد، جملهای کلیدی و در واقع اذعانی تلخ و کوبنده می کند. او خطاب به پیتر می گوید:
"قرنهاست که واتیکان استراتژی خودش را در برابر شیطان تغییر نداده. گاهی فکر می کنم شیطان در صفوف واتیکانه...شاید خود واتیکان. "
و البته پدر مایکل خود ظاهرا تحت القائات شیاطین مستقر در واتیکان، دچار کفر تهنشینشده گشته است، چنان که عرق سگی مکزیکی را «بهترین آب مقدس» می نامد! اما نقطهی اوج معنایی فیلم را همین پدر مایکل رقم می زند، وقتی در شروع مناسک «جنگیری»، توصیهای به شدت عجیب (از زبان یک مثلا مرد خدا) به پیتر می کند: " موقع جنگیری، نمی تونی خدا رو به یاری بطلبی، بلکه باید حس کنی خودت خدایی! "
اینجا، دقیقا نقطهای است که مرزهای بین «خیر» «شر» فرو می ریزد. آیا ابلیس/لوسیفر که به خاطر غرور خود حاضر نشد به انسان خاکی سجده کند (با این توجیه که جز خدا به کسی سجده نخواهد کرد)، شیطانتر است یا کشیشی که خود را خدا بپندارد؟ غرور و تفرعن کدامیک بیشتر است؟ کفر کدام یک، عمیقتر و بزرگتر است؟ قرائن در ادامهی فیلم نشان می دهد که کارگردان و نویسندهی همکارش، کاملا آگاهانه این مرزها را مخدوش کردند، چرا که تصویر «مرجعیت» اخلاقی و اعتقادی واتیکان، تا آخر فیلم به نحوی فزاینده زیر سوال می رود.
به علاوه، زن(ماگالا)، طفل نامشروعی را که تحت القاء شیطان، در حین مناسک جنگیری باردار شده(اسپرانزا)، معجزه الهی و هدیهی خدا می داند! اینگونه، مرز بین عشق و هوس شیطانی هم در فیلم گم می شود.
قدرت ابلیس را لایزال و سلطنت او را ابدی نشان می دهد، چنان که روح شریر سر به فرمان او، این قابلیت را دارد که به هیات حضرت «میکائیل»، فرشتهی مقرب پروردگار، «عیسی» (ع) و مریم(س) درآید. بزرگترین جنگیر عالم(به دعوی فیلم)، یعنی مایکل، دروغگو و مسخر شیطان از کار در می آید. آیا این خودزنی به سبک واتیکان و مرتبطین آن در هالیوود است؟
از لحاظ هراسآوری، فیلم ارزش افزودهی ترسناکی نسبت به سایر فیلمهای گونهی تسخیر و جنگیری ندارد. همان شیوههای مثلا غافلگیرکنندهی حضور روح شیطانی(بسته شدن شدید در پست سر، راه رفتن وارونه روی سقف، پیچ و تابهای تند و وحشیانهی بدن تسخیر شده، سردی و تیره شدن فضا در هنگام حضور «شریر» و...).
اما فیلم در زیرلایهی خود، بسیار دقیق و ظریف، زیرآب تعاریف پذیرفته شدهی اعتقادی در مسیحیت را می زند. وسوسه در برابر ایمان...هوس و کشش جنسی کشیشی که ازدواج بر او حرام است به سمت خواهر روحانی که قرار است مظهر معصومیت و پاکی باشد اما به همان اندازهی کشیش زیر بار فشار غریزهی سرکوب شده به دام افتاده و در نهایت همهی اینها قرار است مواجههی تجرد مسیح در برابر شهوت زناشویی را نمادین بسازد. کما این که فرقههای رازآمیز مسیحیت، با گرایشهای آشکار و پنهان به سمت کابالیسم و گنوسیگری، معتقدند که افسانهی «جام مقدس» اشاره به فرزند عیسی از رحم مریم مجدلیه دارد. به عبارت دیگر، آنان عیسی را به داشتن رابطهی نامشروع با مریم مجدلیه و داشتن فرزند از او نسبت می دهند. در فیلم هم، «پدر پیتر» که دیگرانش «قدیس» می پندارند، رازی تاریک در گذشته دارد که همانا برقراری ارتباط جنسی با راهبهی جنزده در حین جنگیری(با القاء شیطان) و داشتن طفلی نامشروع از اوست.
ذکر این نکته بسیار مهم است که کمپانی تهیهکننده و توزیعکنندهی فیلم، «سابان فیلمز» وابسته به شرکت سرگرمی سابان است که به «حییم سابان»، یکی از بزرگترین لابیگران سیاسی رژیم اسراییل در آمریکا تعلق دارد. حییم سابان مرکز سابان برای سیاستگذاری خاورمیانه را جهت تهیه خوراک راهبردی برای سیاست خارجی آمریکا تاسیس کرده و رهبری می کند. این شهروند دوگانهی اسراییلی-آمریکایی که مثل 99 درصد سرمایهداران یهودی آمریکا در حوزه سرویسهای مالی، ثروت خود را به دست آورده، یک شبکه از سرگرمی، مدیا، فیلمسازی، انیمیشن و مسابقات حرفهای ورزشی ایجاد کرده که قدرت و نفوذ فوقالعادهای برایش فراهم کرده است.
یک یهودی متعصب(مثل سابان)، البته نه تنها مسیحیت و شخص مسیح را قبول ندارد و او را صرفا یک یهودی مدعی «مسیحایی» و کذاب می داند، بلکه به فساد کشیدن جامعه مسیحی(جامعه میزبان) را، بر اساس دستورالعملهای صریح و آشکار تلمود، یک رسالت برای خود می داند. این که روح شیطانی، هر از چندی، به صورت عفریت بر پدر پیتر ظاهر می شود، کاملا مبتنی بر چنین عقایدی است. یهودیان، عیسای ناصری را کافر به دین یهود و مستوجب لعن می دانند.
جمله کلیدی پدر مایکل: هرگز با او معامله نکن. اگر یک بار معامله کنی، همیشه در برابر تو برنده خواهد بود. جایی برای خدا و شیطان در یک بدن نیست!
غرور مقدسین و اهل تقوا، بزرگترین نقطهی ضعف آنان در برابر شیطان است. حکایت شیخ صنعان و دختر ترسا و هفتاد سال عبادتی که بر باد رفت، در فرهنگ کهن ایرانی به خوبی این موضوع را نشان می دهد. «خدازدایی» هم به خوبی روی این نکته دست می گذارد و البته پازل غرور، با لذت «قدیس» جلوه کردن در چشم عوام مردم، کامل می شود و راه را برای لغزش به سوی ابلیس می گشاید.
یکی از هولناکترین سکانسهای فیلم، صحنهی «جنگیری معکوس» روح شریر و تسخیرشدگان او از پدر پیتر هستند و نام فیلم هم از همینجا می آید. آنها به نام شیطان(نعوذ بالله) به خدا دستور می دهند از بدن کشیش خارج شود!
فیلم اما با یک نکته تفسیرپذیر تمام می شود. طبق گفتههای پدر مایکل، «بالبان»، روح شریر فیلم، از تباری اشرافی از شیاطین است که تحت امر مستقیم ابلیس قرار دارد و هدفش از تسخیر پدر پیتر، این است که او را برای نقشههایش نیاز دارد. با توجه به تقدیر پیتر در انتهای فیلم، می شود این را پرسید که چند درصد از اولیای کلیسای کاتولیک «تسخیر» شدهاند؟ به جملهی پایانی فیلم روی تصویر پدر پیتر در پسزمینهی کلیسای سنت پیترو در واتیکان(که دقیقا این ترادف نام کشیش با نام کلیسای معروف و معنای جملات، آگاهانه است)، دقت کنید:
"حالا، شیاطین وارث پادشاهی خداوند نخواهند بود. آنان وارثان زمین خواهند بود. "
آیا فیلم قرار است، نه چندان پوشیده، این پیام را انتقال دهد که در واتیکان، تحت سلطهی فرقهی به شدت مشکوک، بدنام و شیطانی «یسوعی» (Jesuits)، سالهاست که مرز بین امر الهی و امر لوسیفری مخدوش شده و «قدیسان» واتیکان، نه مردان «خدا»، که سربازان «شهریار تاریکی» هستند؟
**سهیل صفاری