من چیزی که تو میبینی، نمیبینم
چرا یک کلمه خاص ممکن است باعث آزار یک نفر شود ولی تاثیری روی دیگران نداشته باشد؟
چرا ممکن است یک نفر به نظر شما جذاب و به نظر بقیه زشت بیاید؟
چرا بعضیها از جنسمخالفشان واهمه دارند ولی دیگران در کنار جنسمخالف خود احساس راحتی میکنند؟
مطمئناً شما هم با ما همعقیده هستید که هر فرد از زاویهای متفاوت به دنیا نگاه میکند. بااینکه اکثر آدمها از این حقیقت آگاهند، باز هم احساس سردرگمی میکنند چون دقیقاً نمیدانند دلیل این تفاوت نگرش چیست.
این مقاله را برای این نوشتهایم که به این سردرگمی شما پایان دهیم و کمکتان کنیم دیگران را بهتر درک کنید.
چرا آدمها دنیا را متفاوت میبینند؟
1) آدمها روی اشتباهات خودشان متمرکز هستند. اکثر کسانیکه مشکل اعتمادبهنفس دارند از این واقعیت آگاه نیستند که اکثر افراد خیلی بیشتر از اشتباهات دیگران روی اشتباهات و کمبودهای خودشان متمرکز هستند. مردی که فکر میکند قدکوتاه است، قد کوتاه یا بلند بودن مردهای دیگر بیشتر به چشمش میآید تا لاغر یا چاق بودن آنها. درحالیکه یک مرد قدبلند چاق نگران تصور یک مرد قدکوتاه لاغر درمورد خودش است درحالیکه آن دیگری بیشتر روی قد اولی تمرکز دارد نه وزنش. این واقعیت به تنهایی برای اینکه کنار آدمهای دیگر احساس راحتی و اعتمادبهنفس کنید، کافی است.
2) آدمها انعکاسی از ترسهای خودشان را میبینند. دختری که از گربهها میترسد ممکن است هر چیزی که تکان بخورد تصور کند گربه است تا وقتی که به آن نگاه کند و متوجه شود که اینطور نیست. این مشکل درک و دریافت در برخورد آدمها با همدیگر هم اتفاق میافتد. کسانی که قبلاً به آنها خیانت شده، در برخورد با دیگران معمولاً روی یک چیزهای خاص متمرکز میشوند. افرادیکه قبلاً مورد سوءاستفاده و آزار قرار گرفتهاند هم همینطور. آدمها معمولاً انعکاسی از ترسهای خودشان را در زندگی روزمرهشان میبینند و به همین دلیل است که نگرش متفاوتی به دنیا دارند.
3) آدمها اعتقادات و باورهای متفاوتی دارند. دستگاه اعتقادی آدمها بر نگرش آنها از واقعیت تاثیر دارد. مثلاً اگر باور داشته باشید که همه آدمها بدجنس هستند، آنوقت رفتارهای آنها را براساس این باور قضاوت خواهید کرد و سعی خواهید کرد ثابت کنید که این باور درست است. اگر باور داشته باشید که آدمهای پولدار مغرور هستند، آنوقت همیشه آنها را اینطور میبینید. نه به این خاطر که همه آنها مغرور هستند بلکه به این خاطر که درک شما از واقعیت متعصبانه است. باورها از تجربیات قبلی ما به وجود میآیند و به همین دلیل است که محیطی که فرد در آن رشد و زندگی میکند بر نگرش او از دنیا تاثیر دارد.
4) آدمها هویتهای متفاوتی دارند. من عاشق موسیقیهای انگیزهدهنده در فیلمهای جنگی هستم، ولی همین برای دوستم کاملاً عاری از جذابیت است. بعد از کمی بررسی فهمیدم که من به این دلیل از این موسیقی خوشم میآید که با دنیای درونیام تطبیق دارد. به عبارت دیگر، من باور دارم که یک جنگنده هستم و به همین خاطر است که از این نوع موسیقی خوشم میآید. آدمها دنیا را براساس هویتهای خودشان میبینند و درنتیجه یک چیز ممکن است برای فردی جذاب و برای دیگری عاری از جذابیت و کسلکننده باشد.
5) آدمها انعکاسی از افکار خودشان را میبینند. تابحال شده کسی را از دور خیلی دوست داشته باشید ولی وقتی به او نزدیکتر میشوید ببینید آدم کاملاً متفاوتی است؟ به هر چیزی که فکر میکنیم بر درک ما از واقعیت اثر میگذارد. این اشتباه درک و دریافت حتی وقتی یک تابلوی راهنماییرانندگی یا یک کلمه در یک کتاب را میخوانیم هم اتفاق میافتد. به هر چیزی که فکر میکنید، تا حدی بر درک شما از واقعیت اثر میگذارد.