به گزارش مشرق، نشست خبری فیلم قهرمان در جشنواره کن، مراسم اکران فیلم «موج زنده» در آمریکا، ماجرای مصاحبه فائقه آتشین با شبکه «منوتو» و اتهاماتی که متوجه شخصیت مسعود کیمیایی شد، موجی که در توئیتر علیه هومن حاجیعبداللهی و شوخی شاید بیمورد او با گرانشدن ماکارونی بهراه افتاد و چندین و چند مورد ریزودرشت دیگر که در همین 12ماه گذشته شاهد آن بودیم، بیمعناترین و بینمکترین اما پرهیاهوترین فرامتنهای سینمای ایران در این چند وقت اخیر بودند. پیداست عدهای بند کردهاند به هنرمندان سینمای ایران تا موضع صریح خودشان علیه حکومت و حاکمیت را اعلام کنند.
بیشتر بخوانید:
بهعبارتی میگویند اینکه از حکومت صراحتا دفاع نمیکنید کافی نیست چون همین که در سیستم تحت مدیریت آنها فعالیت دارید، به آنها مشروعیت دادهاید. فضا باید سیاهوسفید باشد و سپیدی و پاکی ما هستیم. این جریانی است که از جانب جماعت فرشگردیان و براندازان و البته افرادی در داخل کشور که همانطور فکر میکنند بهراه افتاده است. آنها میخواهند روی موجی که طی چندسال اخیر علیه سلبریتیها بهراه افتاده سوار شوند و از خشم افکارعمومی جامعه نسبت به این جماعت برای مشروعیت بخشیدن به گفتمان خودشان استفاده کنند.
اما اولا جامعه ایران میگفت که چرا سلبریتیها در اموری که تخصص ندارند نظر میدهند درحالیکه آنها میگویند همانطور غیرتخصصی نظر بدهید منتها در جبهه ما. ثانیا همه کسانی که این جماعت تندرو به آنها بند کردهاند، سلبریتی نیستند. ممکن است هنرمند یا حتی ستاره باشند اما نه لزوما سلبریتی بهمعنای کسی که بیشتر از کارش بهخاطر حواشی مطرح و مشهور است. نکته سوم که جای شرح بیشتری دارد اینجاست که این سطح از خلوصطلبی آمیخته به خوی تکفیری، خواستهای غیرمنطقی از افراد است. آدمها چندوجهیاند. ممکن است استاد فلسفه در دانشگاه باشند اما گاهی موزیک خالتور گوش بدهند؛ همانطور که ممکن است کارگر ساده یک کارگاه چوببری باشند اما به ضرب و زور سرچ لغات باستانی در گوگل هم که شده، تاریخ جهانگشای جوینی را مطالعه کنند.
بیشتر بخوانید:
در تمام موضوعات سیاسی، اجتماعی دیگر هم وضع میتواند چنین باشد. دورویی و چندلبه بودن مذموم است اما نمیتوان از همه مردم ایران خواست که اگر از وضع امروزشان ناراضی هستند، از اسلام و میهن و باقی چیزها هم متنفر باشند یا اگر از مسئولان کشورشان انتقادهایی بنیادین دارند، خیلی از قهرمانهای ملی را چون از همین سیستم سر برآوردهاند، تکفیر کنند. بله، مردم میخواهند به وضع موجود نقد کنند اما یکی از ابزارهایشان برای این کار، ساختن کلیپ تصویری با سخنان شهیدبهشتی، اولین قاضیالقضات جمهوری اسلامی است. این عجیب نیست اگر مردم در سیزدهبدر به موسیقی خوانندهای لسآنجلسی گوش بدهند و یکی، دوماه بعد در آستانه شبهای احیا با صدای محمود کریمی، پشت چراغقرمز، اشکی از گوشه چشمشان بغلتد. هر کسی که خلوصطلبی غیرمنعطفی داشته باشد و بگوید یا فقط این را باید بشنوی یا آن را، خودش را با طبیعت بشر به ستیزه انداخته است. فرشگردیها یا همان جماعت برانداز چنین توقعی از مردم دارند.
هسته مرکزی آنها از افرادی تشکیل شده که شرایط خاص زندگی و تصمیمات غلط خودشان آنها را به کاراکترهایی ضداجتماعی تبدیل کرده است. یک ورزشکار که بهخاطر دوپینگ از فعالیت بازمیماند به آمریکا مهاجرت میکند، در میدان شکست نخورده بلکه با بیآبرویی از میدان بهدر شده است. کسی که اعضای خانوادهاش در دستگاه پهلوی صاحب مناصبی بودهاند و حالا از موقعیتهای ویژه و ناعادلانه محروم شده، همان بیعدالتی را که در آن جزء طبقه برنده بود، بیشتر میپسندد. خبرنگاری که خودش را به یک جریان سیاسی داخلی وصل کرده بود اما از جایی بهبعد دید که رئوس همان جریان هم دیگر تحویلش نمیگیرند کسی است که بهجای مهارت سعی کرده با دوپینگ روابط پیشرفت کند و در این زمینه هم ناکام بوده است. افرادی از این قبیل ممکن است از وطن، سنت، مذهب و هر چیز دیگری چون این متنفر شده باشند. رفتار آنها طبیعی نیست.
نعره میکشند که ورزش ایران را تحریم کنید و به مجامع جهانی راهش ندهید، فیلمسازان ایرانی را در جشنوارههای غربی نپذیرید و حتی برای آثارشان در این گوشه دنیا مراسم اکران برگزار نکنید. ایران را تحریم کنید و اگر زورتان رسید، حتی به آن حمله کنید. القصه با ایران همان کنید که پس از جنگ اوکراین با روسیه کردید. این البته کافی نیست و آنها غیر از چهرههای مشهور، از مردم عادی ایران هم میخواهند که نهتنها با حکومت، بلکه با کشور خودشان هم همان کنند که جهان غرب با روسیه کرد.
این است که در اوج دلخوریهای مردم از وضع مملکت، گاه و بیگاه میبینیم این جماعت به سد مخالفت همان مردم ناراضی با خودشان برمیخورند. آنها حتی در آمریکا و میان شهروندان ایرانیالاصل که برای تماشای یک فیلم ایرانی آمدهاند از این جهت به مشکل برمیخورند و نمیتوانند همراهی مخاطبان را جلب کنند. جوری با مردم برخورد میکنند که انگار همه یا غافل و سفیه هستند یا جیرهخور سودجوی حکومت. این پایه از خلوصطلبی ستیزهجو، خواسته نامعقولی از مردم است؛ حتی از منتقدترین لایههای مردم.
اگر دهن باز نمیکردی، خدمت بهتری به براندازی بود!
سلبریتیسم پدیده جدیدی در فرهنگ ایران است. اصولا چنین چیزی در دنیا جدید است و بیشتر مربوط به عصر ارتباطات و گسترش فضای مجازی میشود اما در بعضی از کشورها زمینه فرهنگیاش هموارتر از ایران بود. سلبریتی را نباید با هنرمند یکی گرفت، حتی با ستاره هم نباید یکی گرفت. سلبریتی کسی است که بیشتر از کارش بهخاطر حاشیه مطرح میشود. بنابراین نهفقط سلبریتیهای هنری و ورزشی، بلکه سلبریتیهای سیاسی، علمی و... هم داریم. از سال1392 بهبعد بود که این پدیده در ایران به شکل انفجاری فراگیر شد. این جماعت یک ماهعسل چهارساله با جامعه ایران داشتند و ناگهان یک جهنم چهارساله برایشان مهیا شد که هنوز هرم آن تا حدود زیادی باقیمانده است. در چهارسال اول، جو جامعه طوری بود که اگر کوچکترین انتقادی به این جماعت میشد، انگار علیه آزادی، شادی، زیبایی و خلاصه علیه هر جنبه متمدنانهای زندگی حرف زده شده بود.
در چهارسال دوم بود که مخالفتها چندوجهی و پیچیده شدند. در همان ابتدا که موج اجتماعی فراگیری علیه سلبریتیها بهراه افتاد، دو هشتگ در فضای مجازی فارسی پررنگ شدند؛ یکی «سلبریتی بیسواد» بود و دومی «سلبریتی حکومتی» اینها نماینده دو رویکرد متفاوت بودند و نشان میدادند هر گروه و دستهای از جامعه ایران به چه جهت و از چه زاویهای با این پدیده مشکل داشتند. گروه اول میگفتند چرا سلبریتیها در مواردی که تخصص ندارند اظهارنظر میکنند. آنها اصولا در هر موردی اظهارنظر میکردند و دارای مرجعیت اجتماعیشده بودند، طوری که فعالیتشان روی نخبگان و کارشناسان جامعه هم سایه میانداخت. گروه دوم نمیگفتند که چرا سلبریتیها در موارد غیرتخصصی اظهارنظر میکنند، بلکه میگفتند چرا اظهارنظری سیاسی، مطابق با نظرگاه ما نمیکنید؟
چرا به نظام سیاسی ایران فحاشی نمیکنید و با کار کردن در این سیستم به آن مشروعیت میبخشید؟ این صدای گروهی بود که با حقد و کینه از ایران رفته بودند و به شکلی متوهمانه و بهشدت تند، خواستار برداشته شدن هر رسمیتی از حکومت ایران میشدند. فعالیتهای این جماعت برای خیلی از هنرمندان ایران مشکلاتی پدید آورد. اصولا آنها در دوره ریاستجمهوری دونالد ترامپ و بالا گرفتن تنشها بین رژیم سعودی و حاکمیت ایران، فضای فراختر و پولهای بیحسابی برای کار کردن پیدا کردند. پس از سقوط ترامپ و تغییر در لحن عربستانسعودی با ایران، این گروههای تندرو هم برای باقیماندن در صحنه، سروصدای بیشتری بهراه بیندازند و وانمود کنند که محو نشدهاند. شاید گیر دادن به بازیگری که به فرش قرمز یا نشست پرسش و پاسخ فیلمش در فلان کشور غربی آمده، یا پرسیدن سوالات بیربطی مثل نظرت درباره آبان98 و اعتراضات خوزستانیها به بیآبی چیست، آن هم در جلسه خبری فیلم «قهرمان»، تاکتیکی نباشد که تا ابد جواب بدهد. یک فرمول دیگر این است که از خارجنشینها استفاده شود تا علیه هنرمندان فعال در داخل ایران حرف بزنند.
مصاحبه اخیر فائقه آتشین که نسخهای کاتخورده بود و توسط شبکه منوتو تهیه شد، چنین چیزی بود. تمام هوش و تدبیرشان را برای این مصاحبه به کار بستند اما نتیجه عینی و واقعی کار بههیچوجه آن چیزی درنیامد که توقع میرفت. فائقه آتشین آمد تا از روزهای انقلاب و آنچه بر سرش آمد بگوید اما این بخش چیز جدیدی نداشت و هیچ شعله دیگری را برنمیافروخت.
او در بخشهای دیگری از مصاحبه علیه مسعود کیمیایی فیلمسازی که جزء همراهان جریان انقلاب بود و از این جهت جنبه نمادین داشت، حرفهایی زد که به زندگی شخصیاش برمیگشت و تخریب شخصیت بهحساب میآمد. درمجموع اما اکثر کسانی که حرفهای گوگوش را شنیدند، او را زنی اغواگر یافتند که برای رفع کردن مشکلاتش یا برای ترقی در مدارج اجتماعی، از رابطههای غیرصادقانه با مردهای مختلف سود میجسته است.
بهعلاوه او با طرز صحبت کردنش در این گفتوگو خود را فردی فاقد هوش و فراست قابلتوجه نشان داد. اینها بههیچوجه نمیتواند گردانندگان شبکه منوتو را به اهدافی که از ساخت این مستند گفتوگومحور داشتند، برساند. آنچه از این مصاحبه در ذهنها تهنشین شد، تصویر نازیبایی از نماد فضای فرهنگی و هنری قبل از انقلاب یعنی فائقه آتشین بود. بهنظر میآید فعالان این جریان و ترتیبدهندگان مصاحبه فائقه آتشین با هما سرشار، اگر هیچ فعالیتی نکنند و ساکت بمانند، بیشتر توانستهاند در ضربه زدن به دشمنانشان موفق باشند یا لااقل به نیت ضربه زدن، بهنفع آنها کار نکردهاند.
براندازان نسلی ضدخودشان را در ایران پدید میآورند
تندرویهای جماعتی که امروز بهعنوان فرشگرد یا برانداز میشناسیمشان، نهایتا به این منجر نخواهد شد که صدمهای متوجه حکومت ایران شود. مثلا دیدیم که در نشست خبری جشنواره کن، خبرنگاران دو رسانه وابسته به نظام سعودی و دولت آمریکا، در شدیدترین وجه ممکن بهمثابه گروه فشار عمل کردند. یکیشان بعدا مدعی شد که باعث جایزه نگرفتن امیر جدیدی از آن جشنواره شده است؛ اما سال بعد سه فیلم ایرانی در سه بخش مختلف از فستیوال کن ازجمله بخش اصلی رقابتی حاضر شدند و همان کارگردانی که سال گذشته زیر ضرب این گروه فشار رفته بود، به جمع هیات داوران جشنواره پیوست.
ورزش ایران را هم کسی تحریم نکرده و پس از مدالآوری کشتیگیران وطن، همان سرود در مجامع جهانی پخش شد که اینها از آن متنفرند و همان پرچم بالا رفت که اینها با دیدنش مو میکنند. این جماعت اما در تاریخ سیاسی آینده ایران تاثیر خاصی خواهد داشت. تعداد آنها زیاد نیست اما در فضای مجازی بیشفعالند و همین باعث میشود بیشتر از آنچه واقعا هستند دیده شوند و همین خودشان را هم دچار توهم میکند. اما تاثیر این جماعت روی آینده جامعه ایران از جهت دافعهای است که در نسلهای جدید نسبت به خودشان ایجاد میکنند.
حالا اما نسلی را تصور کنید از میان متولدان دهههای 80 و 90 و 1400 که در دوره کودکی و نوجوانی و جوانیشان با گروههای فشاری از نوع دیگر طرف هستند. آنها دشمنان حکومت را چهجور افرادی میبینند؟ جماعتی موسوم به برانداز؛ سرشار از عقدههای ضدمذهب و ضدوطن. شخصیتهایی آنرمال، خشن و غیرقابل تحمل. آنها یک مرد هیکلدرشت را به یاد میآورند با دهانی مستطیلی که مرتب فحش میدهد؛ به هرکس که قصد رای دادن دارد، هرکس که قصد فیلم دیدن دارد و... زنی را به یاد میآورند که با هر که دشمن ایران بود، دوستی میکرد و همیشه با جیغ و داد و هیجانی سرشار از طلبکاری حرف میزد. این تصاویری است که نسل جدید از مخالفان حکومت در ذهن دارد. در میانمدت و بلندمدت، نتیجه این قضیه، پناه بردن فرداسازان همین نسل به دامن همین حاکمیت و ارزشهای آن خواهد شد.