این ناشی از یک جمعبندی مهم در واشنگتن است که بدون چنین خطمشیای امکان توافق در آینده نزدیک وجود نخواهد داشت. در واقع مشاوران بایدن تصور می کنند که علت بنبست در مذکرات وین تنها به درخواست ایران به حذف نام سپاه از لیست تروریستی وزارت خارجه بازنمیگردد، بلکه رویکرد خاص رابرت مالی نیز در چنین ناکامی موثر بوده است. این نتیجهگیری جدید یعنی اعمال فشار تدریجی -همراه با مدیریت بحران-در کنار پیگیری دیپلماسی، رونوشت همان نسخهای است که اسباب جدایی ریچارد نفیو و آرین طباطبایی از تیم مالی را در اکتبر فراهم آورد. استدلال این دو این بود که آمریکا قادر به احیای برجام نیست تا زمانی که فشار تحریمی و سیاسی را بر ایران در حین مذاکرات اعمال کند. به عبارت دیگر آنها بهصورت شفاف به نماینده امور ایران در دولت بایدن گفته بودند تا زمانی که جریان صادرات نفت ایران به چین و هند ادامه یابد، تهران نیاز فوری به احیای برنامه جامع اقدام مشترک احساس نخواهد کرد. همین پیشنهادها پس از 9ماه به مبنایی برای تصمیمگیریهای جدید در واشنگتن تبدیل شده است. اما مالی، بلینکن و سالیوان این روزها با احتیاط زیاد این خطمشی را مورد پیگیری قرار میدهند؛ چراکه معترف هستند که راههای بدیل برای برجام پرهزینه و نامناسب هستند و در شرایطی که بازار انرژی در جهان بهدلیل جنگ اوکراین متلاطم است، حال اقتصاد ایالات متحده چندان خوش نیست و افکار عمومی در ایالات متحده گرفتار فوبیای عمیق نسبت به مداخلات در خاورمیانه است و هرگونه تصاعد بحران در منطقه میتواند دموکراتها را در آستانه انتخابات میاندورهای کنگره در نوامبر به زیر بکشد. پس همزمان با هر گام تدریجی که در مسیر اعمال فشار برداشته میشود، کانالهای دیپلماتیک نیز فعال میشود. بهطور نمونه قبل از صدور قطعنامه در آژانس، بایدن به ایران نامه مینویسد و گوشزد میکند که لحن قطعنامه ملایم است و حتی همین روند پس از تحریم 2 فرد و 9 شرکت در امارات و هنگکنگ نیز مورد پیگیری قرار میگیرد و این بار بهواسطه اروپا این پیام به تهران مخابره می شود که این تحریمها مغایر برجام است و به محض احیای آن تحریمها نیز لغو خواهد شد. در واقع بایدن در تلاش است ضمن اعمال فشار به مدیریت بحران نیز دست بزند تا درهای مذاکرات همچنان باز باقی بماند. به نظر می رسد در این چارچوب احتمالا طی هفته های آتی بخشی از درآمدهای نفتی ایران نیز مورد هدف قرار خواهد گرفت؛ با این حال این هدفگیری آنچنان پرشدت نخواهد بود که موجبات تصاعد بحران منطقهای را فراهم کند. اما اجرای کجدار و مریز پیشنهادهای نفیو و طباطبایی تا ابد تداوم نخواهد یافت. مشاوران بایدن احتمالا برای اجرای محتاطانه سیاستهای پیشنهادی تیم قبلی در وزارت خارجه آمریکا ضربالاجلی در نظر گرفتهاند. (حداقل تا پایان ماه ژوئیه و حداکثر تا پایان سپتامبر) از این مقطع زمانی احتمالا برای ایالات متحده برجام فواید خود را از دست خواهد داد و اعمال سیاست فشار، قوت بیشتری خواهد یافت تا توافق جدیدی با تهران به انجام برسد. (احتمالا توافق موقت) در این برهه زمانی دولت بایدن احتمالا دقیقا پای در مسیری خواهد گذاشت که پیش از این ترامپ آن را آزموده بود؛ اما با دو هدفگذاری متفاوت. اگر دولت پیشین آمریکا کمپین فشار حداکثری را آغاز کرد تا به تصور خود به یک معامله همهجانبه و دربرگیرنده همه موضوعات از هستهای تا نقش منطقهای با تهران دست یابد؛ فشارحداکثری شماره دوم به توافق جدید هستهای و جایگزین برجام محدود خواهد شد. (این سیاست احتمالا از پاییز در دستورکار دولت بایدن قرار خواهد گرفت) دولت بایدن در این مسیر بهطور قطع از ماه ژوئیه به دنبال مقدمهچینی خواهد بود و یکی از دستورکارهای سفر ماه آینده بایدن به اسرائیل و عربستان همین مساله خواهد بود. احتمالا در تلآویو و جده تصمیمات مهمی در همین جهت اتخاذ میشود.
اما ایران در مقابل چه خواهد کرد؟ سیاست ایران حداقل در طول 9 ماه گذشته بر اهرمسازی از برنامه هستهای برای کسب امتیازات در مذاکرات استوار بوده است. به همین دلیل روند غنیسازی اورانیوم 60 و 20درصدی بهصورت مستمر اما با فراز و فرودهایی تداوم یافته است. هدف از این سیاست، تبدیل کشور به یک بازیگر در آستانه هستهای بدون برداشتن گام آخر یعنی غنیسازی 90درصدی بوده است. اما با این همه تکیه صرف بر این سیاست فاقد مطلوبیتهای لازم است. به عبارت دیگر ایران درحالیکه به اهرمسازی و اعمال فشار میپردازد، باید روزنههای دیپلماسی را نیز باز نگه دارد. در واقع جمهوری اسلامی درحالیکه نباید خود را مشتاق و شیفته توافق هستهای نشان دهد، در عین حال ضروری است بهطور ضمنی سیگنالهایی نیز مبنی بر علاقهمندی برای نیل به توافق پایدار ارسال کند. اما چگونه؟کار بسیار ظریف و پیچیدهای است. بهطور مثال یکی از همین سیگنالها را میتوان در گزارش 30مه مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی مشاهده کرد. در این گزارش تصریح شده است که ایران به جای انباشت ذخایر اورانیوم 60 و 20درصدی یا غنیسازی بیشتر در سطح مورد نیاز برای ساخت بمب، بخش عمدهای از این ذخایر را به صفحههای سوخت تبدیل کرده است. (38 کیلوگرم اورانیوم با غنای 60درصد و 209 کیلوگرم اورانیوم با غنای 20درصد). معنای روشن چنین اقدامی برای آمریکا و شرکایش این است که ایران قصد و عزم فوری برای غنیسازی در حد یک برنامه هستهای تسلیحاتی ندارد. با این حال با آغاز کجدار و مریز سیاست اعمال فشار از جانب واشنگتن، ایران نیز شروع به اهرمسازیهای بیشتر برای خود در حوزه دیپلماتیک کرده است. بهطور مثال تهران پس از صدور قطعنامه شورای حکام 27 دوربین فراپادمانی آژانس را خاموش کرد. اما با این همه مانع از فعالیت 40 دوربین دیگر نشد. چنین اقدامی دو معنای همزمان را به طرف مقابل منتقل میکند. اول اینکه ایران اهرم جدید و حیاتی برای خود تدارک دیده است. علت چنین مدعایی نیز به کارکردهای دوربینهای آژانس بازمیگردد. 27دوربین خاموششده عمدتا وظیفه نظارت و رصد فعالیتهای ایران در حوزه ساخت قطعات سانتریفیوژ و روند تحقیق و توسعه را برعهده دارند. حال آنکه 40دوربین دیگر بر فعالیتهای غنیسازی اورانیوم متمرکز هستند. با علم به همین تفاوتهای تکنیکی است که میتوان ارزش اهرمسازی جدید ایران را درک کرد. این دوربینها برای غرب و آژانس بسیار حیاتی هستند و شاید حاضر باشند بابت راهاندازی دوباره آنها وارد فرایند بده-بستان شوند. پس در اینجا ایران ضمن اهرمسازی روزنه دیپلماسی را نیز همچنان باز نگه داشت. ایران در عین حال و در راستای همین پروسه اخیرا آغاز به ساخت تاسیسات هستهای جدید در منطقهای کوهستانی در جنوب نطنز کرده است. (فردوی دوم) این تاسیسات به ایران امکان آن را خواهد داد که در سالهای آینده به برنامه غنیسازی خود وسعت و سرعت بیشتری ببخشد. پس در اینجا نیز هدف اهرمسازی و فشار بیشتر بر دولت بایدن برای اعطای امتیازات ضروری در حوزه اقتصاد و سیاست است. (سیاستی که در ظاهر بیمیلی به توافق را نشان میدهد؛ ولی در باطن و بهطور ضمنی تمایل به توافق را در خود پنهان کرده است) سیاست قدم برداشتن در میانه توافق و عدم توافق نیز میتواند تا پایان تابستان ادامه پیدا کند و شاید در نقطهای با سیاست کجدار و مریز واشنگتن در اعمال فشار همراه شود که ما آن را نقطه تعادلی یا همان توافق میخوانیم. اما با تشدید فشار ایالات متحده، ایران نیز متقابلا ناچار خواهد بود یک گام به جلو بردارد و این گام میتواند انباشت ذخایر اورانیوم غنیشده و توقف تبدیل آن به صفحات سوخت باشد یا آغاز غنیسازی 90درصدی. البته ایران میتواند سناریوی دیگری را نیز در نظر بگیرد و آن انگشت گذاشتن بر نگرانی آمریکا و پرهیز این کشور از تصاعد بحران در محیط منطقهای است. به عبارت دیگر ایران شاید ترجیح دهد به جای انتخاب میدان هستهای برای نشان دادن واکنشش به فشار حداکثری شماره دوم از پاییز، حوزه منطقهای را برگزیند و بهصورت مدیریتشده و هدفمند از اهرمهای خود برای تصاعد قاعدهمند بحران استفاده کند تا نشان دهد بازگشت کاخ سفید به این سیاست بدون هزینه نخواهد بود. فراموش نکنیم که ستونهای دفاعی ایران را موشکهای بالستیک، کروز و پهپادها تشکیل میدهند و از همین رو ضرورت حفاظت از این پایههای امنیت ملی، ممکن است کشور را به این سو سوق دهد که به جای پاسخ در میدان هستهای، از شبکه بازدارندگی منطقهای بهره ببرد. با این همه و با وجود همه احتیاطهای دو جانبه به نظر میرسد زمان تصاعد بحران میان تهران و واشنگتن در پاییز فرا خواهد رسید؛ مگر اینکه طرفین تا ماه سپتامبر درباره احیای برجام با شانس پایینتر یا توافق جایگزین با بخت بیشتر، به نقطه تعادلی دست یابند.