ماهان شبکه ایرانیان

گزارش رویدادهای مرتبط با جراحات امام حسین علیه السلام در روز عاشورا

تأثیر برخی از رویداد های تاریخی بسیار پررنگ تر از رخدادهای دیگر است. یکی از پراهمّیت ترین برگ های تاریخ شیعه، مبارزه حضرت اباعبدالله الحسین(ع) با حکومت ستمگر یزید و رقم خوردن واقعه عاشوراست

گزارش رویدادهای مرتبط با جراحات امام حسین علیه السلام در روز عاشورا

درآمد

تأثیر برخی از رویداد های تاریخی بسیار پررنگ تر از رخدادهای دیگر است. یکی از پراهمّیت ترین برگ های تاریخ شیعه، مبارزه حضرت اباعبدالله الحسین(ع) با حکومت ستمگر یزید و رقم خوردن واقعه عاشوراست. واقعه ای که بنا بر سخنان بسیاری از اسلام شناسان و حتّی مستشرقان، اگر اتفاق نمی افتاد، دین اسلام از میان می رفت و یا بی خاصیت می گردید. همچنین، روز عاشورا، سبب بیداری مسلمانان و زمینه ساز قیام های ایشان در مبارزه با حکومت مستکبران و بدعت گذاران شد.

شیعیان در طول تاریخ همواره با اقامه عزا و ذکر مصیبت امام حسین(ع) نام و یاد ایشان و یاران شهیدشان را زنده نگه داشته اند. ذکر مصیبت توسط روضه خوان ها و مدّاحان با شعرخوانی و مقتل خوانی صورت می گیرد که از وقایع ثبت شده در کتاب های تاریخی و حدیثی مربوط به روز عاشورا گرفته شده است. همچنین گاهی این اشعار و مقاتل، نشأت یافته از خامه پردازش گر گویندگان و خوانندگان است. نقطه کانونی عزاداری ها خود امام(ع) و مصائب ایشان است. در این تحقیق، مصائب اهل بیت و یاران آن حضرت واکاوی نمی گردد؛ گرچه سختی هایی که به ایشان رسیده نیز از مصائب سخت روحی امام(ع) به حساب می آید.

نوشتار کنونی به بیان مصائبی که به صورت مستقیم برای خود آن حضرت در روز عاشورا رخ داده، می پردازد. برخی از کتاب های مرتبط با امام حسین(ع)، در فصل مربوط به نبرد عاشورایی ایشان به صورت پراکنده مصائب را بازگو کرده اند؛ امّا مانند این مقاله، مفصّل و متمرکز بر این موضوع نیستند. فصل نهم از جلد هفتم کتاب «دانشنامه امام حسین(ع)» نمونه ای از منابع خوب در این زمینه است. رویدادهای مرتبط با مصائب امام(ع)، شامل جراحات و تعداد آن، مناجات های آن حضرت، قاتلان و سارقان اموال امام(ع) و دواندن اسب بر بدن مبارکشان می شود.

این پژوهش از منابع متقدّم یا نگاشته هایی که از منابع متقدّم استفاده کرده اند، بهره می گیرد. کوشش نویسنده بر آن است که تا جای ممکن به منابع متقدّم ارجاع دهد. همچنین سعی شده که رویدادها به ترتیب زمانی چیده شود. مدّاحان، روضه خوان ها و شاعران با خواندن مقاله کنونی می توانند به صورت مستند از مصائبی که در روز عاشورا نسبت به امام حسین(ع) رخ داده، آگاه شوند. محقّقان نیز می توانند رویدادهای مذکور را به صورت یک جا به همراه مستندات آن ببینند. این نگاشته در شش گفتار، ساختاربندی شده است.

الف) جراحات و صدمات واردشده بر امام حسین(ع)

امام حسین(ع) در طول جنگ روز عاشورا، ضربات متعدّدی با ابزارآلات جنگی گوناگون از دشمن دیده اند؛ ضربه خوردن از ناحیه سر و صورت، چانه، دهان و لب ها، پیشانی، قلب، گلو، تهی گاه، کف دست چپ، دوش، پهلو، پشت گردن، ترقوه، استخوان های سینه و افتادن از اسب از آن جمله اند که به همه آنها، پرداخته خواهد شد.

1. ضربه خوردن سر

کتاب «انساب الاشراف» روایت ضربه به سر امام(ع) را نقل کرده است:

ثُمَّ اِنَّ رَجُلًا یقالُ لَه مالِک بنُ النُّسیرِ الکندی وَ کان فاتِکا لایُبالی علی' ما اَقدَمَ، اَتاهُ فَضَرَبَهُ عَلی' رَأسِهِ بِالسَّیفِ وَ علَیهِ برنُسٌ فَقَطَعَ البُرنُسَ وَ اَصابَ السِّیفُ رَأسَهُ فَاَدماهُ حَتَّی امتَلَاَ البُرنُسُ دَمًا. فَاَلقَی الحسَینُ البرنُسَ وَ دَعا بِقَلَنسُوَةٍ فَلَبِسَها.[1]

سپس مردی که به او مالک بن نسیر کندی گفته می شد و مردی جَری بود که بر انجام آنچه که می خواست، باکی نداشت، نزدش آمد و با شمشیر به سر وی زد و برنُسش [یعنی کلاهی که متّصل به جامه اش بود] را برید و شمشیر به سر خورد و آن را خونین کرد تا جایی که برنس، پر از خون شد. پس حسین برنس را انداخت و کلاهی از نوع قلنسوه خواست و آن را پوشید.

شیخ مفید در «الارشاد» ناسزاگفتن این جانی به امام(ع) را نیز آورده است.[2] ضارب، همچنین به نام های «مالک بن نسر»[3] «مالک بن انس»[4] «مالک بن یسر»[5] و «مالک بن بشر»[6] معرّفی شده که به نظر می رسد همه این نام ها، تصحیف یک نام است. با توجّه به تقدّم «انساب الاشراف» و نقل «تاریخ طبری» ظاهرا نام درست وی «مالک بن نسیر» است.

2. تیرخوردن صورت

«ابن عساکر» در تاریخ خود، گزارشی را بدین صورت ثبت کرده است:

مُسلِمُ بنُ رِباحٍ مَولی' عَلیِّ بنِ اَبی طالبٍ(ع) قالَ: کنتُ معَ الحسَینِ بنِ عَلیٍّ یَومَ قُتِلَ، فَرُمِیَ فی وَجهِه بِنُشّابَةٍ.[7]

مسلم بن رباح، غلام علی بن ابی طالب(ع) می گوید: روزی که حسین بن علی(ع) کشته شد، همراه او بودم که تیری به صورتش اصابت کرد.

ادامه روایت در گفتار «مناجات ها» خواهد آمد.

3. تیرخوردن چانه، دهان و لب ها

چانه یا دهان امام حسین(ع) در روز عاشورا هنگام تلاش برای رسیدن به آب مورد اصابت تیر قرار گرفت. طبری در تاریخ خود می نویسد:

مُحَمَّدُ بنُ السّائبِ عَنِ القاسِمِ بنِ الاَصبَغِ بنِ نُباتةَ قالَ: حَدَّثَنی مَن شَهِدَ الحُسَینَ فی عَسکرِهِ اَنَّ حُسَینًا حینَ غَلَبَ عَلی عَسکرِهِ رَکبَ المُسَنّاةَ یُریدُ الفراتَ. قالَ: فَقالَ رَجُلٌ مِن بَنی اَبانِ بنِ دارمٍ: وَیلَکم حَولوا بَینَهُ وَ بینَ الماء لاتَتَاَمُ اِلیهِ شیعَتُهُ. قالَ: وَ ضَرَبَ فَرَسَهَ وَ اَتبَعَهُ النّاسُ حَتّی' حالوا بَینَهُ وَ بینَ الفراتِ؛ فَقالَ الحُسَینُ: اَللّٰهُمّ اَظمِهِ. قالَ: وَ ینتَزِعُ الاَبانی بِسَهمٍ فَاَثبَتَهُ فی حَنَک الحُسَین. قالَ: فَانتَزَعَ الحُسَینُ السَّهمَ ثُمَّ بَسَطَ کفَّیهِ فَامتَلَاَتا دَمًا.[8]

محمّد بن سائب از قاسم بن اصبغ بن نباتة نقل کرده که گفت: کسی که شاهد حسین در لشکرش بوده، مرا حدیث کرد که وقتی لشکر حسین مغلوب شد، او از روی بندآب، عزم فرات کرد. گوید: پس مردی از بنی ابان بن دارم گفت: وای بر شما! میان او و آب حائل شوید که شیعیانش به او نرسند و اسب خویش را حرکت داد و مردم نیز دنبالش رفتند تا اینکه بین او و فرات حائل شدند. حسین نفرین کرد: خدایا! تشنه اش بدار! گوید: مرد ابانی تیری زد و آن را بر چانه حسین نشاند. گوید: پس، حسین تیر را بیرون کشید و دو کف دست خود را باز کرد که از خون پر شد.

شیخ مفید نیز همین قضیه را نقل کرده؛ با این تفاوت که وقتی امام(ع) از شدّت تشنگی عزم فرات نمودند، حضرت عبّاس(ع) نیز همراه آن حضرت بود.[9] «خوارزمی» اسم تیرانداز را «زرعة» ثبت کرده است.[10]

گزارش های دیگری هم از اصابت تیر به دهان امام(ع) سخن گفته است. بلاذری می نویسد:

قالوا: وَ اشتَدَّ عَطَشُ الحُسَینِ بنِ عَلیٍّ. فَدَنا لِیَشرِبَ مِنَ الماءِ؛ فرَماهُ حصَینُ بنُ تَمیمٍ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فی فَمِهِ فَجَعَلَ یَتَلَقِّی الدَّمَ مِن فَمِهِ وَ یَرمی بِهِ.[11]

گفتند: و عطش حسین بن علی شدّت گرفت. پس نزدیک شد که از آب بنوشد؛ ولی حصین بن تمیم، تیری پرتاب کرد که در دهان او نشست. پس حسین خون ها را از دهان خود می گرفت و به هوا می افکند.

این گزارش مانند روایت پیشین، نشان می دهد که حضرت، تلاش کردند تا از آب فرات بنوشند. شباهت دو روایتِ تیرخوردنِ دهان و چانه با یکدیگر، عزم امام(ع) به سوی فرات و پُرشدن دست های حضرت از خون است. ممکن است این دو روایت، گزارش یک واقعه باشد که در کم و کیف آن کمی اختلاف دیده می شود؛ زیرا این احتمال وجود دارد که به دلیل نزدیکی تیرِ نشسته در چانه به دهان، راوی از چانه، به دهان تعبیر کرده باشد یا تیر از چانه به دهان رسیده باشد.

البته منعی ندارد که این دو روایت، حکایت دو رویداد مجزّا باشد؛ زیرا ضارب و قبیله اش، متفاوت معرّفی شده اند. یعنی امام(ع) دو بار، برای نوشیدن آب به کناره فرات رفته باشند که هر دو دفعه توسط دشمن از ناحیه چانه و دهان، مجروح شده باشند.

«دینوری» این ماجرا را بدین صورت آورده است:

وَ عطَشَ الحسَینُ فَدَعا بِقَدَحٍ مِن ماءٍ، فَلَمّا وَضَعَهُ فی فیهِ رَماهُ الحُصَینُ بنُ نُمَیرٍ بِسَهمٍ فَدَخَلَ فَمَهُ وَ حالَ بَینَه وَ بَینَ شُربِ الماءِ فَوَضَعَ القَدَحَ مِن یدِهِ.[12]

حسین(ع) تشنه شد. پس قدح آبی خواست. هنگامی که آن را در دهانش قرار داد، حصین بن نمیر تیری به او زد که داخل دهانش نشست و مانع آشامیدن آب توسّط وی گردید. پس حسین(ع) قدح را رها کرد.

بنا بر این نقل، امام(ع) هنگامی که خواستند از قدح، آب بنوشند تیر خوردند. ابن شهر آشوب نیز مانند دینوری، نام ضارب را حصین بن نمیر دانسته است.[13] «ابن جوزی» محلّ اصابت تیر را دو لب امام(ع) ثبت کرده و زننده تیر را «حصین بن تمیم» معرّفی نموده است.[14] با توجّه به تقدّم دینوری و ابن شهر آشوب و شباهت نمیر و تمیم، احتمال می رود حصین بن تمیم، مصحّف حصین بن نمیر باشد.

4. جراحت پیشانی و سینه

«خوارزمی» پس از نقل مانع شدن لشکریان از نوشیدن آب فرات توسّط آن حضرت، می نویسد:

ثُمَّ رَماهُ رَجُلٌ یُقالُ لَه: اَبُوالحَتوفِ الجُعفیُّ بِسَهمٍ فوَقَعَ السهمُ فی جَبهَتِهِ، فَنَزَعَ الحُسَینُ السَّهمَ وَ رَمیٰ بِه فَسالَ الدَّمُ عَلیٰ وَجهِهِ وَ لِحیَتِهِ.[15]

سپس مردی که به او ابوالحتوف جعفی گفته می شد تیری به سوی او پرتاب کرد که بر پیشانی وی نشست. پس حسین تیر را بیرون کشید و دور انداخت و خون بر صورت و محاسنش جاری شد.

خوارزمی همچنین از اصابت سنگ و تیر سه شعبه به پیشانی و قلب امام(ع) سخن گفته است:

فَوَقَفَ یَستَریحُ وَ قَد ضَعُفَ عَنِ القِتالِ، فَبَینا هوَ واقفٌ اِذ اَتاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلیٰ جَبهَتِه فَسالَتِ الدِّماءُ مِن جَبهَتِهِ، فَاَخَذَ الثَّوبَ لِیُمسِحَ عَن جبهَتِهِ فاَتاهُ سَهمٌ مُحَدَّدٌ مسمومٌ لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ فی قَلبِهِ... ثُمَّ اَخَذَ السَّهمَ فَاَخَرَجَهُ مِن قَفاهُ فَانبَعَثَ الدَّم کالمیزابِ.[16]

پس او در حالی که برای جنگیدن، کم توان شده بود، ایستاد تا کمی بیاساید که ناگهان سنگی بر پیشانی اش نشست و خون از آن جاری شد. پس پیراهنش را برگرفت تا خون ها را از پیشانی اش پاک کند که تیری تیزشده، مسموم و سه شعبه آمد و در قلبش فرو رفت... پس تیر را گرفت و از پشتش بیرون کشید؛ خون مانند ناودان جاری گشت.

بنا بر این نقل، حضرت از پیراهن زیر زره برای پاک کردن خون استفاده کردند. مرحوم علّامه مجلسی در «بحار الانوار» نوشته است:

فَوَقَعَ السَّهمُ فی صَدرِهِ وَ فی بَعضِ الرّوایاتِ: «علیٰ قلبِهِ»[17].

عبارت اوّل مرحوم علّامه مجلسی نیز بر اصابت تیر به سینه دلالت می کند. برخی از پژوهشگران، مراد از قلب را نیز همان سینه امام(ع) دانسته اند؛ چراکه قلب در ناحیه سینه قرار گرفته و احتمالا راوی از آن، تعبیر به قلب کرده است. از سوی دیگر اگر تیر به خود قلب خورده باشد، حضرت نمی توانستند پس از تیرخوردن، کارهای دیگری را که در ادامه روایت آمده، انجام دهند.[18]

5. زخمی شدن گلو و تُهی گاه و افتادن از روی اسب

ابن اعثم درباره تیرخوردن حضرت می نویسد:

رَماهُ سَنانُ بنُ اَنسِ النَّخَعیُّ لَعنَهُ الله بسَهمٍ فَوَقَعَ السَّهمُ فی نَحرِهِ وَ طَعَنَهُ صالِحُ بنُ وَهَبِ نِ الیَزَنیُّ لَعَنَهُ اللهُ طَعنَةً فی خاصِرَتِهِ فَسَقَطَ الحُسَینُ رَضِیَ اللهُ عنُه عن فَرَسِه اِلَی الاَرضِ وَ استَویٰ قاعِدًا وَ نَزَعَ السهمُ مِن نَحرِهِ.[19]

سنان بن انس نخعی که خدا لعنتش کند، تیری را به حسین زد و تیر بر گلوی او نشست. سپس صالح بن وهب یزنی که خدا او را لعنت کند، با نیزه به تهی گاه وی زد. پس حسین که خدا از او راضی باشد، از اسب بر زمین افتاد و نشست و تیر را از گلویش بیرون آورد.

مطابق نقل ابن شهر آشوب «ابوایّوب غنوی» تیری مسموم به گلوی امام(ع) زد.[20] خوارزمی هم نوشته:

در میانه جنگِ دلیرانه امام حسین(ع)، تیرها از هر سو می آمد و بر گلو و سینه ایشان می نشست.[21]

همچنین در مقتل خوارزمی آمده است:

طَعَنَهُ صالِحُ بنُ وَهَبِ نِ المُرّیُّ عَلیٰ خاصِرَتِهِ طَعنَةً مُنکرَةً، فَسَقَطَ الحُسَینُ عن فرَسِه اِلَی الاَرضِ عَلیٰ خَدِّهِ الاَیمَنِ.[22]

صالح بن وهب مرّی، ضربه ای کاری با نیزه به تهی گاه او زد؛ پس حسین از اسبش به پایین افتاد و با گونه راستش به زمین خورد.

بنابراین خوارزمی عامل افتادن امام(ع) از روی اسب را ضربه نیزه «صالح بن وهب» ثبت کرده است.

6. قطع شدن کفِ دست چپ و جراحت پهلو، دوش و پشت گردن

«بلاذری» می نویسد:

وَ نادیٰ شِمرٌ فِی النّاسِ: وَیلَکم ما بالَکم تَحیدونَ عَن هٰذَا الرَّجُلِ؟ ما تَنتَظِرونَ؟ اُقتُلوهُ ثَکلَتکم اُمَّهاتُکم! فَحَمَلوا عَلَیهِ مِن کلِّ جانِبٍ فَضَرَبَهُ زُرعَةُ بنُ شریک نِ التَّیمیُّ عَلیٰ کفِّهِ الیُسریٰ وَ ضَرَبَ عَلیٰ عاتِقِهِ. ثُمَّ انصَرَفوا عَنهُ وَ هُوَ یَنوءُ وَ یَکبُّ.[23]

و شمر در میان مردم صدا کرد: وای بر شما! شما را چه شده که از این مرد فرار می کنید؟ منتظر چه هستید؟ او را بکشید! مادرانتان به عزایتان بنشینند! پس به او از هر طرف هجوم بردند. زرعة بن شریکِ تَیمی، ضربه ای بر کف دست چپ و بین شانه و گردن او زد. سپس او را رها کردند در حالی که به سختی برمی خاست و دوباره بر زمین می افتاد.

بنا بر این گزارش، امام(ع) بر اثر جراحات وارده آن قدر کم توان شده بودند که قدرت ایستادن نداشتند. طبق برخی از نقل ها «زرعه» با این ضربه، کف دست امام(ع) را قطع کرده است.[24] در نقل شیخ مفید، فتّال نیشابوری و سید، تصریح شده که امام(ع) پس از ضربه دیدن از ناحیه عاتِق یعنی بین شانه و گردن و محلّ قرارگرفتن رِدا (دوش)[25]، با صورت به زمین افتادند.[26] در برخی منابع به جای عاتق، کلمه «کتف» ثبت شده است.[27] «ابن سعد» و «ابن شهر آشوب» محلّ ضربه را کتف چپ دانسته اند.[28] ابن شهر آشوب، خوردن نیزه به پهلوی امام(ع) توسّط «صالح بن وهب» را نیز گزارش کرده است.[29] در نقل «الفتوح» آمده که زرعة، ضربه ای را به دست چپ آن حضرت زد و «عمرو بن طلحة جعفی» از پشت امام(ع) یک ضربه کاری بر پشت گردن آن حضرت زد.[30] در مناقب ابن شهر آشوب، نام زننده ضربه به پشت گردن حضرت، «عمرو بن خلیقه جعفی» ثبت شده[31] که ظاهرا تصحیف «عمرو بن طلحة» است.

هرچند ضربه دشمن می تواند هم به دوش و هم به کتف امام(ع) خورده باشد اما ظاهرا «کتفه» تصحیف «کفّه» است. زیرا اوّلا در برخی از منابع به جای «کفّه» کلمه «یده» ثبت شده[32] و ثانیا در روضة الواعظین آمده:

 فضَرَبَهُ زُرعَةُ بنُ شَریک عَلیٰ کتفِهِ الیُسریٰ فَقَطَعَها.[33]

پس زرعة بن شریک، ضربه ای به کتف چپ وی زد و آن را برید.

همچنین «قطع»، تناسب بیشتری با دست دارد نه کتف. «دینوری» در «الاخبار الطّوال» پس از اینکه ضربه خوردن به سر و دهان آن حضرت را گزارش می دهد، می نویسد:

فَانَتَزَعَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ القَومِ بِسَهمٍ فاَثبَتَهُ فی عاتِقِهِ فَنَزَعَ السهمَ وَ ضرَبَهُ زُرعَةُ بنُ شَریک نِ التَّمیمیُّ بِالسَّیفِ؛ اِتَّقاهُ الحُسَینُ بِیدِه فَاَسرَعَ السَّیفُ فی یَدِهِ.[34]

پس مردی از گروه دشمنان به سمت او تیری انداخت که بر دوشش نشست. وی تیر را بیرون کشید. زرعة بن شریک تمیمی با شمشیر او را زد که حسین دست خود را سپر قرار داد و شمشیر در دستش فرو رفت.

در این گزارش، تیری به دوش حضرت خورده و زننده آن نیز مجهول است. این در حالی است که «ضربه ‎زدن» بدون قید در نقل های دیگر، «ضربه شمشیر» را می رساند؛ همچنان که گاهی به کلمه «سیف» تصریح شده است.[35]

7. ضربه خوردن ترقوه و استخوان های سینه

پس از اینکه امام(ع) از ناحیه دست چپ و عاتق، آسیب دیدند، با نیزه مورد حمله قرار گرفتند:

وَ حَمَلَ عَلَیه، وَ هوَ فی تِلک الحال، سَنانُ بنُ اَنَسِ بنِ عَمروِ النَّخَعیُّ فَطَعَنَهُ بِالرُّمحِ فَوَقَعَ.[36]

هنگامی که او در آن حال بود (یعنی برخاستن و افتادن) سنان بن انس بن عمرو نخعی، وی را با نیزه زد و او افتاد.

ابن سعد نیز چنین نقل کرده است:

وَ بَرَزَ لَهُ سَنانُ بنُ اَنَسِ نِ النَّخَعیُّ فَطَعَنَهُ فی تَرقُوَتِهِ ثُمَّ انتَزَعَ الرُّمحَ فَطَعَنَهُ فی بَوانی صَدرِهِ فَخَرَّ الحُسَینُ صَریعًا.[37]

سنان بن انس نخعی، مقابل او آمد و با نیزه به ترقوه اش زد. سپس آن را بیرون کشید و به استخوان های سینه اش زد. پس حسین با رو بر زمین افتاد.

همان گونه که در ادامه خواهد آمد، سنان (لعنة الله علیه) یکی از کسانی است که سهم زیادی در به شهادت رساندن اباعبدالله الحسین(ع) داشته است.

ب) آمار تیرها، شمشیرها و نیزه های واردشده بر امام(ع)

منابع و روایات گوناگون از تعداد زخم های اباعبدالله الحسین(ع) سخن گفته اند. درباره تیرها، افزون بر تعداد آن که در ادامه می آید، توصیف دیگری نیز آمده است. شیخ مفید پس از بیان روایت حمله امام حسین(ع) و فرارکردن دشمنان از پیش روی ایشان مانند فرار گلّه بز از چنگال گرگ، می نویسد:

فَلَمّا رَآی ذٰلِک شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ اِستَدعَی الفرسانَ فصاروا فی ظُهورِ الرُّجالَةِ وَ اَمَرَ الرُّماةَ اَن یَرمَوهُ فَرَشَقوهُ بِالسِّهامِ حَتّیٰ صارَ کالقنفُذِ.[38]

زمانی که شمر بن ذی الجوشن این وضع را دید، سوارگان را فراخواند و آنان در پشت پیادگان قرار گرفتند و به تیراندازان دستور داد تا به ایشان تیر بزنند. پس تیرها را به سوی او رها کردند تا (از شدّت اصابت تیر بر بدنش) مانند خارپشت شد.

تعبیر خارپشت، همان گونه که روشن است، از زیادی تیرها حکایت می کند. تعداد زخم های امام(ع) به مقادیر مختلف، گفته شده که در ادامه بدان پرداخته می شود.

1. سی و سه نیزه و سی و چهار ضربه شمشیر

ابومخنف از امام باقر(ع) نقل می کند:

وُجِدَ بِالحُسَینِ حینَ قُتِلَ ثلاثٌ وَ ثلاثونَ طعنَةً وَ اَربَعٌ وَ ثلاثونَ ضَربَةً.[39]

هنگامی که حسین کشته شد بر روی بدنش، جای 33 نیزه و 34 ضربه یافت شد.

مراد از «ضربة» جراحت شمشیر است. افزون بر رواج داشتن استعمال این واژه درباره زخم شمشیر، در نقل «بلاذری» به واژه «سیوف» تصریح شده است.[40]

2. سی و سه نیزه و چهل و چهار ضربه شمشیر

ابوطالب یحیی بن حسین هارونی می نویسد:

وُجِدَ فی بَدَنِهِ ثَلاثٌ وَ ثلاثونَ طَعنَةً وَ اَربَعٌ وَ اَربَعون ضَربَةً وَ وُجدَ فی جبَّةٍ دَکناءٍ کانَت عَلَیهِ مِئَةٌ وَ بِضعَةَ عَشَرَ خُرقًا مِن بَینِ طَعنَةٍ وَ ضَربَةٍ وَ رَمیَةٍ.[41]

در بدن وی جای زخم 33 نیزه و 44 شمشیر یافت شد. همچنین بر روی پیراهن گشاد و بلند و مایل به سیاه رنگش، بیش از صد و ده پارگی دیده شد که اثر نیزه و شمشیر و تیر بود.

شایان ذکر است که ابوطالب، یکی از دانشمندان معروف زیدیه در قرن چهارم و پنجم است. چه بسا این گزارش، نقل همان سخن امام باقر(ع) باشد که در آن به جای «اربع و ثلاثون» اشتباها «اربع و اربعون» ثبت شده است.

3. شصت و سه جراحت با نیزه، شمشیر و تیر

کتاب «الکافی» دارای روایتی از امام باقر(ع) درباره تعداد جراحات امام حسین(ع) است:

عن اَبی جَعفَرٍ قالَ: قُتِلَ الحُسَینُ بنُ علیٍّ وَ علَیهِ جُبَّةُ خزٍّ دَکناءُ فوَجَدوا فیها ثَلاثَةً وَ سِتّینَ مِن بَینِ ضربَةٍ بالسَّیفِ وَ طَعنَةٍ بِالرُّمحِ اَو رَمیَةٍ بِالسَّهمِ.[42]

از امام باقر(ع) روایت شده: حسین بن علی(ع) کشته شد در حالی که پیراهن بلند و گشاد و مایل به سیاه رنگی از جنس خز داشت. پس بر پیراهن او 63 جای ضربه یافتند که مربوط به شمشیر و نیزه و تیر بود.

همان گونه که در ترجمه ذکر شد، ظاهر روایت این است که بر پیراهن امام(ع) 63 محلّ جراحت یافته اند نه اینکه آن حضرت در مجموع، 63 ضربه خورده باشند. در نقل ابوطالب نیز بین جراحات پیکر و پارگی های پیراهن تفصیل وجود داشت که خود، نشان از تفاوت این دو است. البته پارگی های پیراهن بیانگر تعداد زخم ها نیز هست اما نشانگر جراحت های سر و جاهایی که پیراهن نمی پوشاند، نیست.

4. سیصد و بیست و چند ضربه با نیزه، شمشیر و تیر

مرحوم شیخ صدوق در امالی، روایت زیر را ثبت کرده است:

عَن اَبی الجارودَ وَ ابنِ بکیرٍ وَ برَیدِ بنِ مُعاویَةَ العِجلیِّ عن اَبی جَعفَرِنِ الباقِرِ(ع) قالَ: اُصیبَ الحُسَینُ بنُ عَلیٍّ وُ وُجِدَ بِه ثَلاثُمِئَةٍ وَ بِضعَةٌ وَ عِشرونَ طَعنةً بِرُمحٍ اَو ضَمرَةً بِسَیفٍ اَو رَمیَةً بسَهمٍ. فرُوِیَ اَنَّها کانَت کلُّها فی مَقدَمِهِ لِاَنَّهُ(ع) کان لا یوَلّی.[43]

از ابوالجارود و ابن بکیر و برید بن معاویه عجلی از امام باقر(ع) نقل شده: حسین بن علی(ع) کشته شد در حالی که بر بدنش، سیصد و بیست و چند زخم نیزه یا ضربه شمشیر یا تیر یافت شد.

این روایت را سه راوی از امام باقر(ع) روایت کرده اند.

روایت شده که همه این زخم ها در جلوی بدن ایشان بود چرا که او هرگز (به دشمن) پشت نمی کرد.

5. هفتاد و اندی ضربه شمشیر

شیخ طوسی از امام صادق(ع) نقل می کند:

مُعاذُ بنُ مُسلِمٍ قالَ: سَمِعتُ اَباعَبدِاللهِ(ع) یَقولُ: وُجِدَ بِالحُسَینِ بنِ عَلیٍّ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ نَیِّفٌ وَ سَبعون ضَربَةً بِالسَّیفِ.[44]

معاذ بن مسلم گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که می فرماید: بر پیکر حسین بن علی صلوات الله علیه هفتاد و اندی ضربه شمشیر یافت شد.

در این روایت، سخنی از جراحات نیزه و تیر نیست.

6. چهل جراحت شمشیر و نیزه

«قاضی نعمان مغربی» روایتی را از امام سجّاد(ع) اینگونه نقل می کند:

اُصیبَ الحُسَینُ بنُ عَلیٍّ وَ عَلَیهِ جُبَّةُ خَزٍّ حَسَبنا فیها اَربَعینَ جِراحَةً ما بَینَ ضَربَةٍ وَ طَعنَةٍ.[45]

حسین بن علی(ع) کشته شد در حالی که پیراهن بلندی از خز داشت. حساب کردیم بر بدنش چهل جراحتِ حاصل از ضربه شمشیر و نیزه بود.

روایات تعداد جراحات امام حسین(ع) از سه معصوم(ع) نقل شده و تعداد جراحت ها از 40 تا سیصد و اندی گزارش شده است. افزون بر محدودبودن برخی شمارش ها به پارگی لباس، علّت اختلاف در تعداد جراحات می تواند این باشد که اعداد کمتر بدون احتساب زخم های کوچک و اعداد بزرگتر با احتساب آن بیان شده باشد؛ همچنین برخی از گزارش ها، جراحات وارده بر جلوتَنه حضرت را لحاظ کرده و برخی، اعم از آن را به حساب آورده است و یا برخی از گزارش ها، قطع دست و... را جزو آمار شمرده و برخی، این موارد را جدا کرده باشد. همچنین در برخی آمارها، جراحت با شمشیر از سایر زخم ها جدا شده است.

ج) مناجات امام حسین(ع) پس از جراحات

امام حسین(ع) پس از واردشدن زخم به ایشان، با خداوند مناجات می کردند. برخی از این مناجات ها در روایات آمده است.

1. پس از جراحت گلو و افتادن از اسب

شیخ صدوق در امالی خویش، حدیثی را امام سجّاد(ع) نقل می کند:

نَظَرَ الحُسَینُ(ع) یَمینًا وَ شِمالًا وَ لایَریٰ اَحَدًا فَرَفَعَ رَأسَهُ اِلَی السَّماءِ فَقالَ: اَللّٰهمَّ اِنَّک تَریٰ ما یُصنَعُ بِوَلَدِ نَبیِّک. وَ حالَ بَنوکلابٍ بَینَهُ وَ بَینَ الماءِ وَ رُمِیَ بسَهمٍ فَوَقَعَ فی نَحرِهِ وَ خرَّ عن فَرَسِهِ فَاَخَذَ السَّهمَ فَرَمیٰ بِهِ وَ جَعَلَ یَتَلَقَّی الدَّمَ بِکفِّهِ فَلَمَّا امْتَلَاَت لَطَخَ بِها رَأسَهُ وَ لحیَتَهُ وَ یَقولُ: اَلقَی اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اَنَا مَظلومٌ مُتَلَطِّخٌ بِدَمی.[46]

پس حسین(ع) به راست و چپ نگاهی کرد و کسی را ندید. سپس سرش را به سوی آسمان بلند کرد و عرضه داشت: خداوندا، به درستی که تو می بینی با پسر پیامبرت چه می شود. آنگاه، بنوکلاب میان او و آب مانع شدند و تیری پرتاب شد که به گلویش خورد و از اسب افتاد. پس تیر را برگرفت و دور انداخت. کف دستش را زیر خون گرفت تا پٌر از خون شد و آن را به سر و محاسنش آغشته نمود در حالی که می گفت: خداوند عزّوجلّ را ملاقات می کنم در حالی که ستم دیده هستم و به خون خود آغشته شده ام.

در نقل «الفتوح» در پایان سخنان حضرت آمده است:

اَلقیٰ رَبّی بِدَمی مَغصوبًا عَلَیَّ حَقّی.[47]

خدا را ملاقات می کنم در حالی که با خون خود رنگین شده ام و حقّم غصب شده است.

یوسف بن حاتم می نویسد:

قَد اَصابَ الحُسَینَ(ع) جَرحٌ فی حَلقِهِ وَ هُوَ یَضَعُ یَدَهُ عَلَیهِ فَاِذَا امتَلَاَتِ الدَّمُ قالَ: اَللّٰهُمَّ اِنَّک تَریٰ. ثُمَّ یُعیدُها فَاِذَا امتَلَاَت قالَ: اَللّٰهمَّ اِن هذا فیک قَلیلٌ.[48]

به گلوی حسین جراحتی رسید. او دستش را روی زخم می گذاشت و زمانی که پر از خون می شد، عرض می کرد: خداوندا، تو می بینی. سپس این کار را تکرار می نمود و زمانی که دستش از خون پر می شد، می گفت: خداوندا، به درستی که این در راه تو کم است.

مراد از غصب حق می تواند غصب خلافت از خاندان اهل بیت(ع) یا دیگر حقوق امام حسین(ع) باشد.

2. پس از خونین شدن بدن

قندوزی حنفی از ابومخنف نقل می کند:

بَقِیَ الحُسَینُ(ع) ثَلاثَ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ مُلَطَّخًا بِدَمِهِ رامِقًا بطَرَفِه اِلَی السَّماءِ وَ یُنادی: یا اِلٰهی، صَبرًا عَلیٰ قَضائِک وَ لا مَعبودَ سِواک. یا غیاثَ المُستَغیثینَ.[49]

حسین(ع) سه ساعت از روز را سپری کرد در حالی که آغشته به خون بود و با گوشه چشمش به طرف آسمان نگاه می کرد و ندا سر می داد: خدای من، صبر می کنم بر قضای تویی که پرستیده شده ای جز تو نیست. ای فریادرس فریادخواهان.

این عبارت در چاپ های موجود تاریخ طبری مانند دارالتّراث، دارالکتب العلمیّة و مؤسّسة الاعلمی بیروت که نقل کننده اصلی مقتل ابومخنف است و همچنین در کتاب بلاذری، یافت نشد. البته طبری، همه مقتل ابومخنف را نقل نکرده و ممکن است قندوزی، نسخه ای را در اختیار داشته و از آن روایت کرده باشد. همچنان که احتمال دارد این عبارت در نسخه ای از کتاب طبری یا بلاذری موجود بوده باشد.

3. پس از تیرخوردن صورت

حدیثی که پیشتر از کتاب «تاریخ دمشق» نقل شد، مشتمل بر مناجاتی کوتاه است. مسلم بن رباح می گوید:

کنتُ مَعَ الحُسَینِ بنِ علیٍّ یومَ قُتِلَ فَرُمِیَ فی وَجهِهِ بِنُشّابَةٍ. فَقالَ لی: یا مُسلِمُ، اُدنُ یَدَیک مِنَ الدَّمِ. فاَدَنَیتُهُما فلَمّا امتَلَاَتا قالَ: اُسکبهُ فی یدی. فَسَکبتُهُ فی یَدِهِ فَنَفَخَ بِهِما اِلَی السَّماءِ وَ قالَ: اَللّٰهُمَّ اطلُب بِدَمِ اِبنِ بنتِ نَبیِّک. قالَ مُسلِمُ: فَما وَقَعَ مِنهُ اِلَی الاَرضِ قَطرَةٌ.[50]

روزی که حسین بن علی(ع) کشته شد، همراه او بودم که تیری به صورتش اصابت کرد. پس به من فرمود: ای مسلم! دستانت را بیاور و خون صورتم را در آن بریز. پس دو دستم را نزدیک بردم. زمانی که دستانم از خون پُر شدند، فرمود: خون ها را در دستم بریز و من نیز خون ها را در دستش ریختم. پس خون ها را به آسمان پاشید و فرمود: خداوندا! خون خواه پسرِ دخترِ پیامبرت باش. مسلم گوید: از آن خون ها، هیچ قطره ای به زمین نیفتاد.

بازنگشتن خون از آسمان، پس از اصابت تیر سه شعبه به قلب امام(ع) نیز روی داده که در ادامه می آید.[51] همچنین بنا بر روایت امام باقر(ع) وقتی امام(ع) خونِ کودکِ شهیدشان را به سمت آسمان پرتاب کردند، قطره ای از آن باز نگشت.[52]

4. پس از تیرخوردن قلب

آنچه را که امام(ع) پس از تیرخوردن قلب، بر لبان مبارک جاری نمودند، چنین است:

بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ عَلیٰ مِلَّةِ رَسولِ الله، وَ رَفَعَ رَأسَهُ اِلَی السَّماءِ وَ قالَ: اِلٰهی اِنَّک تَعلَمُ اَنَّهُم یَقتُلونَ رَجُلًا لَیسَ علیٰ وَجهِ الاَرضِ اِبنُ نَبیٍّ غَیرُهُ.[53]

به نام خدا و با طلب یاری از خدا و بر دین رسول خدا، سپس سرش را به سمت آسمان بلند کرد و عرضه داشت: خدایا! به درستی که تو می دانی بدون شک آنان مَردی را می کُشند که بر روی زمین، پسر پیامبری به جز او نیست.

بعد از اینکه امام(ع) تیر را درآوردند، دستشان را بر محلّ جراحت گرفته و زمانی که پُر از خون شد به آسمان پاشیدند. راوی می گوید که یک قطره خون هم به زمین باز نگشت.[54]

5. پس از تیرخوردن چانه و لب ها

زمانی که تیر بر چانه امام(ع) نشست، آن حضرت، کف دستانشان را از خون پُر کرده، به درگاه الهی عرضه داشت:

اَللّٰهُمَّ اِنی اَشکو اِلَیک ما یُفعَلُ بِابنِ بِنتِ نبیِّک.[55]

خداوندا، من به تو از آنچه که بر سر پسرِ دخترِ پیامبرت می آید، شکایت می کنم.

ابن جوزی در «تذکرة الخواص» می نویسد:

رَماهُ حُصَینُ بنُ تَمیمٍ بسَهمٍ فوَقَعَ فی شَفَتَیهِ فَجَعَلَ الدَّمُ یَسیلُ مِن شَفَتَیهِ وَ هوَ یبکی وَ یقولُ: اَللّٰهمَّ اِنی اَشکو اِلَیک ما یُفعَلُ بی وَ بِاِخوَتی وَ وُلدی وَ اَهلی.[56]

حصین بن تمیم او را با تیر زد که بر دو لبش نشست. پس خون همواره از دو لبش جاری می شد در حالی که گریه می کرد و عرضه می داشت: خداوندا، من از آنچه که بر سر خودم و برادرانم و فرزندان و خانواده ام می آید به تو شکایت می کنم.

گفتنی است نام کامل کتاب ابن جوزی سنّی «تذکرة خواصّ الامّة فی ذکر فضائل الأئمّة» است و وی در آن، به ذکر فضائل سایر امامان(ع) خصوصا امیر مؤمنان(ع) پرداخته است.

6. پس از هجوم گسترده تیراندازان

امام حسین(ع) بعد از تیرباران دشمن و اشاره به شدّت گرفتن غضب خداوند نسبت به آنان به سبب اتّفاق بر قتل پسرِ دخترِ پیامبرشان، فرمودند:

وَ اللهِ لا اُجیبُهُم اِلی' شَیءٍ مِمّا یُریدونَهُ اَبَدًا حَتّی' اَلقَی اللهَ وَ اَنَا مُخَضَّبٌ بِدَمی.[57]

به خدا قسم که در هیچ زمینه ای که قصدش را دارند پاسخشان را نمی دهم تا اینکه خدا را ملاقات کنم در حالی که به خون خود آغشته شده ام.

7. آخرین مناجات

مرحوم شیخ طوسی، دعایی را به عنوان آخرین دعای امام حسین(ع) در روز عاشورا ثبت کرده و در ابتدای آن نوشته است:

هوَ آخرُ دُعاءٍ دَعا بِهِ یَومَ کوثِرَ.[58]

این آخرین دعایی است که امام(ع) روزی که بر اثر کثرت دشمنان، مغلوب شد، آن را خواند.[59]

حضرت در این دعا پس از مدح و ثنای الهی، توکّل بر خداوند و استعانت از او عرضه می دارد:

اُحکم بَینَنا وَ بَینَ قَومِنا فَاِنَّهُم غَرّونا وَ خَدَعونا وَ خَذَلونا وَ غَدَروا بِنا وَ قَتَلونا وَ نَحنُ عِترَةُ نَبیِّک وَ وُلدُ حَبیبِک مُحَمَّدِ بنِ عبدالله الَّذِی اصطَفَیتَهُ بِالرِّسالَةِ وَ ائتَمَنتَهُ عَلی' وَحیِک فَاجعَل لَنا مِن اَمرِنا فَرَجًا وَ مَخرَجًا برَحمَتِک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ.[60]

بین ما و قوم ما داوری کن؛ زیرا آنان ما فریفتند و به ما نیرنگ زدند و دست از یاری ما کشیدند و به ما خیانت کردند و ما را به قتل رسانیدند؛ در حالی که ما عترت پیامبر تو و فرزندان حبیت تو محمّد بن عبدالله هستیم؛ کسی که او را به رسالت برگزیدی و امین وحیت ساختی. پس برای کار ما گشایش و برون رفتی قرار بده به سبب رحمتت ای مهربان ترین مهربانان.

متون گذشته مجموعه مناجات هایی بود که از امام حسین(ع) در روز عاشورا، پس از رسیدن هر جراحتی به خود ایشان، نقل شده است. مناجات های دیگری نیز از آن حضرت گزارش شده که مربوط به مواقع دیگر از جریان عاشورا و مصیبت هایی است که بر اهل بیت(ع) وارد گشته است.

د) قاتل امام حسین(ع)

تاریخ نگاران و محدّثان، افراد متعدّدی را به عنوان قاتل اصلی امام(ع) معرّفی کرده اند که احتمال ارتکاب این جنایت توسّط برخی از ایشان بیشتر است. سنان بن انس، شمر بن ذی الجوشن، شبل بن یزید، خولی بن یزید، نصر بن خرشبة، مردی از مذحج، عمر بن سعد، حصین بن نمیر و افراد دیگر، کسانی هستند که آنان را تمام کننده کار اباعبدالله الحسین(ع) دانسته اند. در این قسمت روایاتی که به ایشان اشاره کرده، نقل و بررسی می شود.

1. سنان بن انس

پس از اینکه سنان، امام(ع) را با نیزه نقش بر زمین کرد، خولی را مأمور جداکردن سر آن حضرت از تن شریفشان نمود. طبری به نقل از ابومخنف می نویسد:

قالَ لِخولیِ بنِ یَزیدِنِ الاَصبَحیِّ: اِحتَزِّ رَأسَهُ. فَاَرادَ اَن یَفعَلَ فَضَعُفَ فَاَرعَدَ. فَقالَ لَهُ سَنانُ بنُ اَنَسٍ: فَتَّ اللهُ عَضُدَیک وَ اَبانَ یَدَیک. فَنَزَلَ اِلَیهِ فَذَبَحَهُ وَ احتَزَّ رأسَهُ. ثُمَّ دَفعَ اِلیٰ خولیِ بنِ یَزیدٍ وَ قَد ضُرِبَ قَبلَ ذٰلِک بِالسُّیوفِ.[61]

سنان به خولی بن یزید اصبحی گقت: سرش را جدا کن. خولی خواست این کار را انجام دهد امّا دچار ضعف شد و لرزید. پس سنان بن انس به او گفت: خداوند بازوانت را بشکند و دستانت را جدا کند. پس خود به سوی حسین آمد و او را ذبح کرده و سرش را جدا نمود. سپس سر را به خولی بن یزید سپرد. این در حالی بود که حسین پیش از این، چند مرتبه با شمشیر، ضربت خورده بود.

بنا بر این متن، سنان ملعون، قاتل امام(ع) و خولی (لعنة الله علیه)، حامل سر مبارک ایشان بوده است. ابومخنف در روایت دیگر آورده است:

عن حُمیدِ بنِ مُسلِمٍ... قالَ النّاسُ لِسَنانِ بنِ اَنَسٍ: قَتَلتَ حسَینَ بنَ عَلِیٍّ وَ ابنَ فاطِمَةَ ابنَةِ رَسولِ اللّهِ، قَتَلتَ اَعظَمَ العَرَبِ خَطَرًا... فَأتِ اُمَراءَک فَاطلُب ثَوابَک مِنهُم... فَاَقبَلَ حتّیٰ وَقفَ علیٰ بابِ فُسطاطِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ، ثُمَّ نادیٰ بِاَعلیٰ صَوتِهِ: اَوقِر رِکابی فضَّةً وَ ذَهَبًا / اَنَا قَتَلتُ المَلِک المُحَجَّبا / قَتَلتُ خَیرَ النّاسِ اُمّاً وَ اَبًا / وَ خَیرَهُم اِذ یَنسَبونَ نَسَبًا. فَقالَ عُمَرُ بنُ سعدٍ: اَشهَدُ اَنَّک لَمَجنونٌ ما صَحَوتَ قَطُّ... حَذَفَهُ بِالقَضیب ثُّمَّ قالَ: یا مَجنونُ، اَتتَکلَّمُ بهٰذا الکلامِ؟ اَما وَاللهِ لَو سِمَعَک اِبنُ زیادٍ لَضَرَبَ عُنُقَک.[62]

حمید بن مسلم گوید... مردم به سنان بن انس گفتند: حسین بن علی و پسر فاطمه، دختر رسول خدا را کشته ای. بزرگترین و ارزشمندترینِ عرب را کشته ای... پس نزد امیرانت برو و پاداش خود را از ایشان بطلب... سنان آمد و بر دَرِ چادر عمر بن سعد ایستاد. سپس با بلندترین صدایش، ندا داد: رکاب اسب مرا با نقره و طلا پر کن / چون من پادشاه پرده نشین را کشتم / بهترین مردم را از نظر پدر و مادر کشتم / و بهترینشان را زمانی که مردم، نسب خویش را می شمرند. پس عمر بن سعد گفت: گواهی می دهم که تو دیوانه ای و هرگز سالم نبوده ای... پس او را با چوب زد. سپس گفت: ای دیوانه، آیا چنین سخن می گویی؟ به خدا قسم اگر ابن زیاد این را از تو می شنید، گردنت را می‎زد.

شعری که در این گزارش به سنان نسبت داده شده، به افراد دیگری نیز منسوب است که در ادامه، ذکر می شود. مرحوم شیخ صدوق ضمن روایتی از امام صادق(ع) چنین آورده است:

فَنَزَلَ سَنَانُ بنُ اَنسِ نِ الایادِیُّ لَعَنَهُ اللهُ وَ اَخَذَ بِلِحیَةِ الحُسَینِ وَ جَعَلَ یَضرِبُ بِالسَّیفِ فِی حَلقِهِ وَ هُوَ یَقولُ: وَ اللهِ اِنّی لَاَجتَزُّ رَأسک وَ اَنا اَعلَمُ اَنَّک ابنُ رَسولِ اللهِ وَ خَیرُ النّاسِ اُمّاً وَ اَبًا.[63]

پس سنان بن انس ایادی که خدا لعنتش کند، فرود آمد و محاسن حسین را گرفت و با شمشیر به گلویش می زد و می گفت: به خدا سوگند که بدون تردید من سر تو را از بدن جدا می کنم در حالی که می دانم تو بدون شک پسر رسول خدا و بهترینِ مردم از جهت پدر و مادر هستی!

سنان در این روایت، مضمون شعری را که در مقابل عمر سعد خوانده بود، به امام(ع) گفته است.

«طبرانی» به گونه ای دیگر، قاتل بودن سنان را نقل می کند:

حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بنُ عُثمانِ بنِ اَبی شَیبَةَ، ثنا فراتُ بنُ مَحبوبٍ، ثَنا اَبوبَکرِ بنِ عیّاشٍ، حَدَّثَنی اَسلَمُ المِنقَریٌّ قالَ: دَخَلتُ عَلَی الحَجّاجِ، فَدَخَلَ سَنانُ بنُ اَنَسٍ قاتِلُ الحسَینِ... فنَظَرَ اِلَیهِ الحَجّاجُ فَقالَ: اَنتَ قتَلتَ الحُسَینَ؟ قالَ: نعَم. قالَ: وَ کیفَ صَنَعتَ بِهِ؟ قالَ: دَعمتُهُ بِالرُّمحِ وَ هَبَرتُهُ بِالسَّیفِ هبرًا.[64]

... اسلم می گوید: بر حجّاج وارد شدم، پس سنان بن انس، قاتل حسین هم وارد شد... حجّاج به او نگاه کرد و گفت: تو حسین را کُشتی؟ گفت: بله. گفت: چگونه این کار را با او انجام دادی؟ گفت: او را به نیزه تکیه دادم و با شمشیر بریدم، بریدنی!

هیثمی، راویان این روایت را ثقه دانسته است.[65] در گزارشی دیگر، پس از اینکه حجّاج از مردم خواست، هر کدام از آنان که کار شایسته ای انجام داده اند، بیان کنند، سنان، خود را قاتل امام حسین(ع) معرّفی نمود.[66]

دسته دیگر از روایاتی که درباره ارتکاب قتل، توسّط سنان صادر شده مربوط به خطبه ای از امیر مؤمنان(ع) است. «ابن ابی الحدید» می نویسد:

عن فضَیلٍ عن محَمَّدِ بنِ عَلیٍّ قالَ: لَمّا قالَ عَلیٌّ(ع): «سَلونی قَبلَ اَن تَفقِدونی. فَوَاللهِ لا تَساَلونی عَن فِئَةٍ تُضِلُّ مِئَةً وَ تَهدی مِئَةً، اِلّا اَنبَأتُکم بِناعِقِها وَ سائِقِها.» قامَ اِلَیهِ رَجُلٌ فَقالَ: اَخبِرنی بِما فی رَأسی وَ لِحیَتی مِن طاقَةِ شَعرٍ! فَقالَ: وَاللهِ لَقَد حَدَّثَنی خَلیلی اَنَّ عَلیٰ کلِّ طاقَةِ شَعرٍ مِن رَأسِک مَلَکا یَلعَنُک وَ اَنَّ عَلیٰ کلِّ طاقَةِ شَعرٍ مِن لِحیَتِک شَیطانًا یُغویک وَ اَنَّ فی بَیتِک سَخلًا یقتُلُ اِبنَ رَسولِ اللهِ. وَ کانَ اِبنُهُ قاتِلُ الحُسَینِ یَومَئِذٍ طِفلًا یَحبو وَ هُوَ سَنانُ بنُ اَنَسِ نِ النَّخَعیُّ.[67]

فضیل از امام باقر(ع) نقل می کند که فرمود: هنگامی که علی(ع) فرمود: «از من سؤال کنید پیش از اینکه مرا از دست بدهید. به خدا سوگند از من درباره گروهی که صد تن را گمراه و صد تن را هدایت می کنند، نمی پرسید، جز اینکه بانگ زننده و راهبر آنان را به شما خبر می دهم.» مردی برخاست و گفت: به من خبر بده که روی سر و ریش من، چند تار مو قرار دارد؟! پس علی(ع) فرمود: به خدا سوگند، بدون شک، دوستم به من خبر داد که بر هر تار موی سرت، فرشته ای است که تو را لعنت می کند و بر هر تار ریشت، شیطانی است که تو را فریب می دهد و به درستی که در خانه تو کودک عزیزکرده ای است که پسر رسول خدا را می کُشد. پسر این فرد که قاتل حسین(ع) شد، در آن هنگام کودکی بود که بر روی دست و شکم راه می رفت و او سنان بن انس نخعی بود.

شیخ مفید، شبیه این روایت را بدون اشاره به نام قاتل، آورده است.[68] در روایاتی از شیخ صدوق و ابن قولویه، نام کودک، «عمر بن سعد» عنوان شده[69] که با اندکی دقّت، خالی از اشکال نیست. زیرا عمر سعد یا در سالی که «عمر بن خطّاب» از دنیا رفت، متولّد شده یا در عصر پیامبر(ص) به دنیا آمده و به هر حال نمی تواند در زمان خطبه امام علی(ع) کودکی سینه خیز باشد.[70] همچنین در روایت دیگرِ «شرح نهج البلاغه» آن کودک «حصین بن تمیم»[71] معرّفی شده که این مطلب نیز قابل پذیرش نیست. چرا که حصین، زمان خلفای سه گانه را درک کرده و حتّی گفته شده که از کاتبان پیامبر اکرم(ص) بوده است.[72] در نتیجه، مصداق آن کودک، مطابق روایت اوّل ابن ابی الحدید، سنان است.

قتل امام حسین(ع) به دست سنان آن قدر مشهور است که وی در کتاب های «انساب» به عنوان قاتل آن حضرت معرّفی شده است. در کتاب «نَسَبُ مُعَد و الیَمَنِ الکَبیر» پس از معرّفی سنان نوشته شده است:

اَلَّذی قَتَلَ الحُسَینَ بنَ عَلیٍّ بِالطَّفِّ.[73]

کسی که حسین بن علی را در سرزمین طف به شهادت رساند.

«ابن عدی» نیز ذیل ترجمه «شریک بن عبدالله بن حارث» از اختلاف در نسبش سخن گفته و نقلی را که احتمال می دهد او «شریک بن عبدالله بن سنان بن انس نخعی» است، می آورد. در ادامه می گوید:

وَ جَدُّهُ قاتِلُ الحُسَینِ.[74]

و پدربزرگش، قاتل حسین است.

بنابراین ارتکاب قتل امام حسین(ع) توسّط سنان بن انس، مورد تأیید چند گروه از احادیث و منابع است.

2. شمر بن ذی الجوشن ضبابی

روایاتی که شمر را به عنوان قاتل امام(ع) شمرده اند به فراوانی گزارش هایی که درباره سنان، وارد شده نیست، ولی به هر حال، پرشمار است. مرحوم شیخ مفید پس از بیان ناتوانی خولی برای به شهادت رساندن آن حضرت می نویسد:

نَزَلَ شِمرٌ اِلَیهِ فَذَبَحَهُ ثُمَّ دَفَعَ رَأسَهُ اِلیٰ خولیِ بنِ یَزیدٍ فَقالَ: اِحمِلهُ اِلَی الاَمیرِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ.[75]

شمر به قصد او از اسب پیاده شد و ذبحش کرد. سپس سرش را به خولی بن یزید داد و گفت آن را پیش امیر، عمر بن سعد ببر.

خوارزمی نیز پس از نقل لرزش خولی می گوید:

فَنَزَلَ اِلَیهِ نَصرُ بنُ خَرشَةَ الضَّبابیُّ وَ قیل: بَل شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ وَ کانَ اَبرَصَ فضَرَبَهُ برِجلِهِ وَ اَلقاهُ عَلیٰ قَفاهُ. ثُمَّ اَخَذَ بِلِحیَتِهِ. فَقالَ لَه الحسَینُ اَنتَ الکلبُ الاَبقَعُ الَّذی رَاَیتُهُ فی مَنامی؟ فَقالَ شِمرٌ: اَ تُشَبِّهُنی بِالکلابِ یا ابنَ فاطِمَةَ؟ ثُمَ جَعَلَ یَضرِبُ بِسَیفِهِ مَذبَحَ الحُسَینِ وَ یَقولُ: اَقتُلُک الیومَ وَ نفسی تَعلَمُ / عِلمًا یَقینًا لیسَ فیهِ مَزعَمُ / وَ لا مجالَ لا وَ لا تُکتَمُّ / اَنَّ اَباک خَیرُ مَن یُکلِّمُ.[76]

پس نصر بن خرشة ضبابی به قصد او از اسب پیاده شد؛ بلکه گفته شده شمر بن ذی الجوشن بود. او پیسی داشت. پس حسین را با پایش زد و او را به پشت انداخت و محاسنش را گرفت. پس حسین به او فرمود: «تو سگ سیاه و سفیدی هستی که در خواب دیدم؟» شمر گفت: آیا مرا به سگ ها تشبیه می کنی ای پسر فاطمه؟ سپس با شمشیرش به محلّ ذبح حسین می زد و می گفت: امروز تو را می کُشم در حالی که خود می دانم / علمی یقینی که در آن تردیدی نیست / حتّی فرصتی برای «نه» گفتن نیست / در این که بدون شک، پدرت بهترین کسی است که سخن می گوید.

خوارزمی در این روایت، قتل را در قالب احتمال به فردی به نام نصر بن خرشة هم نسبت داده است. همچنین در روایات نبوی آمده است که رسول خدا(ص) در خواب، سگی سیاه و سفید را دیده که خون اهل بیت ایشان را مانند سگ، زبان زده و می خورد.[77] دینوری پس از نقل روایت مذکور توسّط امام(ع) برای شمر، از قول راوی می نویسد:

ثُمَّ قَتَلَ الحُسَینَ فَحَمَلَ رَأسهُ اِلیٰ یزیدٍ.[78]

سپس حسین را به قتل رساند و سرش را برای یزید برد.

از ظاهر این نقل، قتل حضرت به دست شمر به دست می آید ولی ممکن است افعال «قَتَلَ» و «حَمَلَ» به صورت مجهول خوانده شود و در نتیجه معنای یاددشده را ندهد. در کتاب «زبیر بن بکار» آمده است:

حَدَّثَنی اَبوصَخرَةَ اَنَسُ بنُ عیاضٍ قالَ: قیلَ لِجَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ: کم تَتَاَخَّرُ الرُّؤیا؟ فَقالَ: رآی رَسولُ اللهِ کاَنَّ کلبًا اَبقَعَ یَلِغُ فی دَمهِ، فَکانَ شِمرَ بنَ ذِی الجَوشَنِ قاتِلَ الحُسَینِ ذ'لِک. کانَ اَبرَصَ وَ کانَ تَأویلُ الرُّؤیا بَعدَ سِتّینَ سَنَةٍ.[79]

به جعفر بن محمّد(ع) گفته شد: تعبیر خواب، چه مقدار تأخیر می افتد؟ فرمود: رسول خدا(ص) در خواب دید، گویا سگ پیسه ای، خونش را می لیسد. پس او، شمر بن ذی الجوشن، قاتل حسین(ع) بود. او پیسه بود و خواب آن حضرت پس از 60 سال تعبیر شد.

این متن به شهادت امام حسین(ع) اشاره کرده و دلالتی بر قاتل بودن شمر ندارد؛ بلکه او را خون خوار معرّفی می کند؛ مانند سگی که وقتی گرگ ها، طعمه خود را دریدند، جلو می آید و خون طعمه را لیس می زند. در یکی از متون زیارت «ناحیه مقدّسه» آمده است:

وَ الشِّمرُ جالِسٌ عَلی' صدرِک، مولِغٌ سَیفَهُ عَلی' نَحرِک، قابِضٌ عَلی' شیبَتِک بِیَدِهِ، ذابِحٌ لَک بِمُهَنَّدِهِ، قد سکنَت حَواسُّک وَ خَفِیَت اَنفاسُک.[80]

در حالی که شمر بر سینه ات نشسته، شمشیر خویش را از گلویت سیراب می نمود، با دستی مَحاسِنَت را در مُشت می فِشُرد ]و با دست دیگر[ با شمشیری که آن را پَس و پیش می برد، تو را ذبح می کرد، حواسّ تو از حرکت ایستاد و نفس هایت پنهان شد.

این عبارت به صراحت شمر را قاتل امام(ع) معرّفی کرده است.

3. خولی بن یزید اصبحی

صاحب «انساب الاشراف» پس از نقل وقوع جنایت توسّط سنان می نویسد:

وَ یقالُ: اِن خولی بنَ یَزیدٍ هوَ الَّذی تَوَلّی' اِحتِزازُ رأسِه بِاِذنِ سَنانٍ.[81]

و گفته می شود: بدون شک، خولی بن یزید کسی بود که عهده دار بریدن سر امام(ع) با اجازه سنان شد.

این نقل، به صورت مجهول (یقال) مطرح شده است.

4. شبل بن یزید اصبحی

دینوری در «الاخبار الطّوال» پس از بیان لرزش خولی، برادرش «شبل بن یزید» را مرتکب شونده قتل امام(ع) معرّفی نموده است.[82]

5. نصر بن خرشبه ضبابی

همان گونه که گذشت، در روایت خوارزمی احتمال داده شده بود که قاتل «نصر بن خرشه» باشد.[83] نویسنده «الفتوح» گفته که عمر سعد دستور داد تا کار امام حسین(ع) را تمام کنند. او در گزارشی «نصر بن خرشبه» را به جای شمر، دچار پیسی معرّفی نموده و ماجرای سگ سیاه و سفید و دیگر قضایایی را که پیشتر از قول خوارزمی درباره شمر روایت شده بود، در حقّ نصر آورده است. گزارش وی تصریح می کند که نصر، با شمشیر به محلّ ذبح امام(ع) می زند و شعری که خوارزمی هم از قول شمر روایت کرده بود را می خواند. در ادامه این گزارش آمده که عمر سعد ناراحت شد و به مرد دیگری گفت که کار امام(ع) را تمام کند و در نهایت، خولی، این جنایت را به انجام رساند.[84] البته بعید است عمر سعد در میانه اجرای مأموریت، فرد دیگری را بفرستد.

احتمال می رود نصر بن خرشبه ضبابی همان شمر بن ذی الجوشن ضبابی باشد؛ به این صورت که «نصر» مصحّف «شمر» باشد. هر دوی ایشان نیز «ضبابی» اند. با توجّه به اینکه ابرص بودن و خطاب امام حسین(ع) به قاتلشان با عنوان سگ ابقعِ یا سیاه و سفید و نیز خواندن شعر، درباره هر دوی آنان گفته شده، این احتمال تقویت می گردد. البته تصحیف «ذی الجوشن» به «خرشه» یا «خرشبه» قابل توجیه نیست؛ مگر اینکه گفته شود مردم به جهت توهین به شمر، او را «خَرشَبیه» به معنای «شبیه خر» خوانده اند و «خرشبیه» به «خرشبه» و «خرشه» تبدیل شده است. احتمال ضعیف هم این است که «خرشبیه» تصحیف شده «شرحبیل» باشد. زیرا برخی، پدر شمر را «شرحبیل بن اعور» دانسته اند.[85] یعنی در اصلِ روایت، «شمر بن شرحبیل» بوده که به «نصر بن خرشبه» تبدیل شده است. ولی او در منابع به چنین نامی مشهور نیست و او را «شمر بن ذی الجوشن» خوانده اند.

6. مردی از قبیله «مذحج»

همان گونه که گفته شد، طبری، روایت قاتل بودن سنان را نقل کرده و با این حال، در گزارش دیگری، این جنایت را به مردی مذحجی نسبت داده که نام و نسبش نامشخّص است:

فَقاتَلَ حَتّی' قُتِلَ صَلَواتُ الله علَیهِ. قتَلَهُ رَجُلٌ مِن مِذحَجَ وَ حَزَّ رأسَهُ وَ انطَلَقَ بِهِ اِلی' عُبَیدِاللهِ وَ قالَ: اَوقِر رِکابی فِضَّةً وَ ذَهَبًا....[86]

پس حسین جنگید تا کشته شد؛ صلوات خدا بر او باد. مردی از مذحج او را کشت و سرش را برید و نزد عبیدالله برد و گفت: رکابم را از نقره و طلا پُر کن....

روشن است که این روایت، شبیه به ماجرای سنان است؛ با این تفاوت که در اینجا، مرد مذحجی نزد ابن زیاد، شعر می خواند. هیچ کدام از متّهمان به قتل از قبیله مذحج نیستند تا احتمال یکی بودن آنان مطرح شود.

7. عمر بن سعد

ابن شهر آشوب، قتل امام(ع) را به عمر بن سعد و خولی بن یزید و بریدن سر ایشان را به سنان و شمر نسبت داده است.[87] یحیی بن معین نیز از اهالی کوفه نقل می کند که قاتل آن حضرت، عمر سعد است و پس از آن گزارش می دهد که ابراهیم بن سعد، قاتل بودن عمر را رد کرده است.[88] محبّ الدّین طبری گزارش قتل توسط ابن سعد را مطرح نموده و سپس رد می کند.[89] چه بسا این نسبت به ابن سعد به دلیل فرماندهی وی بر لشگر یزید در روز عاشورا باشد.

8. حصین بن نمیر

حصین بن نمیر سکونی که حصین بن تمیم نیز خوانده شده[90] در برخی از منابع به عنوان قاتل امام(ع) معرّفی شده است.[91]

9. دیگران

مهاجر بن اوس تمیمی، کثیر بن عبدالله شعبی[92]، ابوالجنوب زیاد بن عبدالرّحمن جعفی، قشعم و صالح بن وهب یزنی[93]، افراد دیگری هستند که قتل امام(ع) به ایشان منتسب شده است. بلاذری، ابوالجنوب عبدالرّحمن بن زیاد، خولی، قشعم بن عمرو جعفی، صالح ابن وهب و سنان را از کسانی دانسته که شمر آنان را گرد آورد تا به امام(ع) حمله کنند. مطابق روایت او، ابوالجنوب از این کار منصرف می شود.[94]

لازم به ذکر است که برخی از نویسندگان، بین کشندگان امام(ع) و ذبح ایشان، تفصیل قائل شده اند. ابن شهر آشوب، عمر سعد و خولی را قاتل و سنان و شمر را کسانی دانسته که سر ایشان را بریده اند.[95] ابوالفرج اصفهانی، قتل امام حسین(ع) را به صورت اشتراکی به ابوالجنوب، قشعم، صالح و خولی، نسبت داده و سنان را کسی معرّفی کرده که سر آن حضرت را از تن شریفشان جدا کرده است. وی با لفظ «یُقال» شمر را تجهیزکننده سنان برای این جنایت شمرده است.[96] طبرانی[97] و پس از او ابن عساکر[98] نیز، قاتل را سنان و خولی را جداکننده سر و آماده کننده سنان برای ارتکاب این عمل معرّفی نموده اند.

نکته دیگر درباره شعری است که توسّط قاتل خوانده شده و به نقل از سنان[99]، نصر[100] و مرد مذحجی[101] آورده شد. شعر مورد بحث از زبان خولی[102] و بشر بن مالک[103] نیز نقل شده و گاهی بدون ذکر نام قاتل ثبت گردیده است.[104] به نظر می رسد سراینده این شعر، سنان است. زیرا افزون بر اشاره بیشتر منابع به او به عنوان شاعر، در نقلی، خود سنان مضمون شعر را به امام(ع) گفته[105] که مؤیّد سرایش شعر از جانب اوست. از این گذشته، تمجید فراوان از امام(ع) توسّط قاتلش و طلب جایزه بدین وسیله، آن هم در برابر عمر سعد که در نهایت، نکوهش شدید او را در پی داشت، فقط از کسی برمی آید که دارای رگه هایی از جنون وحشی باشد و چنین صفتی به سنان نسبت داده شده است.[106]

از سوی دیگر منابعی که خولی را گوینده شعر دانسته اند، تنها ظاهرشان بر این مطلب دلالت دارد. مقایسه عبارات منابع مذکور با کتاب هایی که سنان را شاعر شمرده اند، نشان می دهد که متون دسته اوّل، دچار افتادگی است. به عنوان نمونه در کتاب تاریخ دمشق آمده است:

قَتَلَهُ سَنانُ بنُ اَبی اَنَسِ نِ النَّخَعیُّ وَ اَجهَزَ عَلَیهِ خولیُ بنُ یَزیدِنِ الاَصبَحیُّ مِن حِمیَر وَ حَزَّ رَأسَه وَ اَتیٰ بهِ عُبَیدَاللهِ بنِ زیادٍ فَقالَ: اَوقِر رِکابی فِضَّةً وَ ذَهَبًا....[107]

سنان بن ابی انس نخعی امام(ع) را به قتل رساند و خولی بن یزید اصبحی او را با تسمه زین، بست و سر وی را برید و آن را پیش عبیدالله بن زیاد بُرد و گفت: رکابم را از نقره و طلا پر کن....

امّا این متن در منابعی که شبیه به آن را ثبت کرده اند، اندکی متفاوت است. مثلا در «المعجم الکبیر» پس از «اَتیٰ بهِ عُبَیدَاللهِ بنِ زیادٍ فَقالَ» کلمه «سنان» آمده است. در نتیجه می توان گفت کلمه «سنان» از متن تاریخ دمشق و الاستیعاب[108]، افتاده است. منابعی که شعر را به دیگران نسبت داده نیز، کمتر از منابع مربوط به سنان بوده و نمی تواند در برابر آن، مقاومت کند.

بنابراین قول صحیح تر درباره قاتل امام حسین(ع) این است که سنان مرتکب این جنایت شده است. زیرا، اخبار ارتکاب قتل توسّط او در دسته های مختلف روایی و تاریخی و همچنین منابع متعدّد، ثبت شده است. وحشی گری جنون آمیز او که در برخی توصیفات وی آمده، مؤیّدی برای گزارش هایی است که او را قاتل می شمرد. گر چه شمر نیز به قتل امام(ع) شهرت دارد و پس از سنان، محتمل ترین فرد برای انجام این کار است.

نسبت به چرایی اختلاف در نام قاتل امام(ع)، نکاتی گفتنی است. نخست اینکه در زبان عربی می توان دو نفر را به گونه حقیقی، «قاتل» شمرد؛ یکی کسی که جراحت اصلی را وارد کرده به طوری که اگر مجروح، رها شود، می میرد و دیگری، کسی که ضربه نهایی را زده و سبب شده تا روح از بدن آن فرد جدا شود. مثلا از عبارت «ابن اثیر» استفاده می شود که می توان قتل را هم به سنان و هم به خولی نسبت داد:

قَتَلَهُ سَنانُ بنُ اَنَسِ نِ النَّخَعیُّ... وَ لَمّا اَجَهَزَ عَلَیهِ خولی حَمَلَ رأسَهُ اِلیٰ اِبنِ زیادٍ وَ قالَ: اَوقِر رِکابی فِضَّةً وَ ذَهَبًا....[109]

سنان بن انس نخعی او را کشت... و زمانی که خولی او را بست، سرش را نزد ابن زیاد برد و گفت: رکابم را از نقره و طلا پر کن....

ابن اثیر در عبارت فوق، قاتل را سنان معرّفی کرده و در عین حال، کلمه «قَتَلتُ» را از زبان خولی نقل می کند. افراد متعّددی به آن حضرت ضربات سختی زدند که هر کدام از آنها به تنهایی می توانست سبب شهادت امام(ع) بشود. به همین دلیل به همه آنان کلمه «قاتل» اطلاق شده است. از سوی دیگر گاهی قاتل، تنها به کسی گفته شده که ضربه نهایی را زده است.

همچنین احتمال دارد که با تفکیک «قتل» با «بریدن سَر» بتوان، بین برخی از گزارش ها جمع کرد.

اشتباه ناظران واقعه نیز می تواند یکی از علّت های اختلاف در نام قاتل باشد. مثلا ممکن است کسی، سَر را در دست خولی دیده و گمان کرده، همو قاتل امام(ع) است. در حالی که سنان، سر را پس از به شهادت رسیدن امام(ع) به او داد تا برای فرمانده ببرد. همچنین ممکن است، یک راوی بر اثر ازدحام جمعیت یا علّت دیگر، تنها دیده یکی از لشکریان، ضربه سختی به امام(ع) زده است. سپس این تصوّر برایش ایجاد شده که همان ضربه، سبب شهادت آن حضرت بوده؛ در حالی که این گونه نبوده است.

از سوی دیگر، گاهی قاتل به کسی گفته می شود که فرمان قتل را صادر کرده و گاهی کسی، قاتل خوانده می شود که مباشر در قتل است. ابن اثیر، ضمن پذیرش سنان به عنوان قاتل، نسبت دادن قتل به شمر و عمر سعد را به این دلیل دانسته که شمر، مردم را به کشتن حضرت تحریک کرد و ابن سعد، فرمانده لشکر بود.[110]

نتیجه اینکه با توجّه به نقل بیشتر روایات و منابع، به احتمال بسیار، سنان، قاتل نهایی امام حسین(ع) و جداکننده سر ایشان است، هرچند دیگران نیز با ضربات متعدّد و کاری در قتل، شریک بوده اند. شمر پس از سنان، محتمل ترین فرد است؛ (لعنة الله علیهم اجمعین)

ه) سرقت ها

پس از شهادت امام حسین(ع) عدّه ای از لشکریان یزید (لعنة الله علیهم) به اموال آن حضرت دستبرد زدند و همه را به غارت بردند.[111]

شلواری که از پیش، توسّط امام(ع) پاره شده بود تا کسی پس از شهادت، آن را از تنشان بیرون نیاورد، توسّط «بحر بن کعب»[112] و احتمالا شلوار دیگرشان به دست «یحیی بن عمرو حرمی»[113] به سرقت رفت. روپوشِ از جنسِ خزِ امام(ع) را «قیس بن اشعث کندی»[114]، کفش هایشان را مردی از «بنی اود»[115] و شمشیرشان را مردی از «بنی نهشل بن دارم»[116] یا «اسود بن حنظلة»[117] ربودند. همچنین گفته شده، سارق کفش ها «اسود بن خالد» است.[118]

پیراهن آن حضرت را «جعفر بن وبر»[119] یا «اسحاق بن حیاة حضرمی»[120] و یکی از لباس های ایشان را «جعونة بن حویة حضرمی»[121] به سرقت بردند. عمامه امام(ع) به دست «جابر بن زید ازدی»[122] یا «اخنس بن مرثد»[123] دزدیده شد. زره آن حضرت را «مالک بن بشر کندی» و انگشترشان را «بجدل بن سلیم کلبی» پس از قطع انگشت مبارکشان ربود.[124] گفته شده سارق زره کوتاه حضرت، عمر سعد و سارق شمشمیر ایشان «جمیع بن خلق اودی» یا «اسود بن حنظلة» بود.[125]

بنا بر نقل ابن شهر آشوب، کمان و جنگ افزارهای ایشان، توسّط «رحیل بن خیثمه جعفی» و «هانی بن شبیب حضرمی» و «جریر بن مسعود حضرمی» به سرقت رفت.[126] در نهایت، جهاز شتر، شتر و بار و بنه امام حسین(ع) و همچنین وسائل زنان آن حضرت غارت شد.[127] بلاذری گزارش می دهد که چادر زنان را نیز کشیدند تا اینکه عمر سعد مانع شد.[128] گفتنی است که بلاهایی هم بر سر سارقان آمده است.[129]

بنابراین، پیراهن، شلوار، روپوشی از جنس خز، عمامه، کفش ها، شمشیر، زره، جنگ افزارها، انگشتر، شتر، جهاز شتر، بار و بنه امام حسین(ع) و اموال اهل حرم در روز عاشورا به تاراج رفت.

و) دواندن اسب بر جنازه مطهّر

پس از اینکه اموال امام(ع) را ربودند، عمر سعد خطاب به اصحابش گفت:

مَن یَنتَدِبُ لِلحُسَینِ فَیوَطِّئُهُ فَرَسُهُ؟ فانتَدَبَ عَشَرَةٌ، مِنهُم اِسحاقُ بنُ حَیاةَ الحَضرَمیُّ وَ هُوَ الَّذی سَلَبَ الحُسَینَ قَمیصَهُ فَبَرَص. فَداسوا الحُسَینَ بِخُیولِهِم حَتَّیٰ رَضُّوا ظَهرَهُ وَ صدرَهُ.[130]

چه کسی حاضر است بر بدن حسین اسب بتازاند؟ ده تن اعلام آمادگی کردند که اسحاق بن حیاة حضرمی، همان کسی که پیراهن حسین(ع) را از تنش درآورد و به برص مبتلا گشت، از جمله ایشان بود. پس آنان بدن حسین(ع) را با اسبانشان لگدمال کرده و پشت و سینه اش را خُرد کردند.

ابن شهر آشوب، اسامی این ده تن را ثبت کرده است: اسحاق بن یحیی حضرمی، هانی بن ثبیت حضرمی، ادلم بن ناعم، حسن بن مالک، حکیم بن طفیل طائی، اخنس بن مرثد، عمرو بن صبیح مذحجی، رجاء بن منقذ عبدی، صالح بن وهب یزنی و سالم بن خیثمه جعفی.[131] نقل شده که یکی از این ده تن چنین سروده است:

نَحنُ رَضَضنَا الصَّدرَ بَعدَ الظَّهرِ / بِکلِّ یَعبوبٍ شَدیدِ الاَسرِ / حتّیٰ عصَینَا اللَّهَ رَبَّ الاَمرِ / بِصُنعِنا مَعَ الحُسَینِ الطُّهرِ![132]

ما بودیم که سینه حسین را پس از پشتش کوبیدیم / با اسب هایی تماما بلندقامت تندرو و سخت کار / تا اینکه خداوند پروردگار امر جهان را معصیت کردیم / به وسیله کاری که با حسین پاک انجام دادیم!

همچنین بلاذری از «واقدی» نقل می کند که شمر، با اسب خود، بدن امام حسین(ع) را لگدکوب نمود.[133] ابن زیاد پیش از جنگ در نامه ای به عمر سعد (لعنهما الله) نوشته است که در صورت تسلیم نشدن امام(ع) و یارانش، آنان را بکش و پشت و سینه او را با اسب لگدمال کن![134] در نتیجه، این رویداد دهشتناک به دستور مستقیم ابن زیادِ ملعون صورت گرفت.

نتیجه

بنا بر نقل منابع گوناگون، امام حسین(ع) در روز عاشورا از ناحیه سر و صورت، چانه، دهان و لب ها، پیشانی، قلب یا سینه، گلو، تهیگاه، کف دست چپ، پهلو، دوش، پشت گردن، ترقوه و استخوان های سینه با آلات مختلف جنگی یعنی شمشیر، نیزه و تیر، صدمه دیدند. آن حضرت همچنین پیش از شهادت از اسب به پایین افتادند.

درباره تعداد ضرباتی که به امام(ع) زده شده اختلاف است. 33 ضربه نیزه و 34 ضربه شمشمیر، 33 ضربه نیزه و 44 ضربه شمشیر، 63 جراحت با نیزه و شمشیر و تیر، سیصد و بیست و چند ضربه با نیزه و شمشیر و تیر، 70 و اندی ضربه شمشیر و 40 جراحت شمشیر یا نیزه، اقوالی است که در این باره گفته شده است. علّت اختلاف مذکور می تواند در شمارش زخم های عمیق تر و به حساب نیاوردن زخم های کوچک یا اکتفاکردن به شمارش جایِ ضربه شمشیر و نیزه بر روی لباس باشد و یا جداسازی زخم های پیش روی مبارک از غیر آن باشد.

امام حسین(ع) پس از مصیبت های گوناگونی که بر خود ایشان وارد می شد با خداوند مناجات می کردند. هفت مناجات ثبت شده از آن حضرت در منابع، مربوط به چنین موقعیت هایی بوده است. مدح و ستایش خداوند، صبر بر قضا، اظهار ستمدیدگی و شِکوه از امّت، بخشی از مضامین مناجات های آن حضرت است.

درباره قاتل نهایی امام حسین(ع) اختلاف است. سَنان بن انس، شمر بن ذی الجوشن، خولی بن یزید اصبحی و برادرش شبل، نصر بن خرشه یا خرشبه ضبابی، مردی از قبیله مذحج، عمر بن سعد، حصین بن نمیر سکونی، مهاجر بن اوس تمیمی، کثیر بن عبدالله شعبی، ابوالجنوب عبدالرّحمن بن زیاد یا زیاد بن عبدالرّحمن جعفی، قشعم بن عمرو جعفی و صالح بن وهب یزنی، کسانی هستند که به عنوان قاتل آن حضرت، معرّفی شده اند. احتمال می رود نصر بن خرشبه ضبابی همان شمر بن ذی الجوشن ضبابی باشد. با توجّه به گزارش ها و دسته های مختلف روایی و تاریخی، به احتمال فراوان، قاتل اصلی، سنان است. پس از سنان، شهرت شمر به عنوان قاتل و احتمال ارتکاب قتل به دست او از همه بیشتر است. دیگر نامبردگان، احتمالا در قتل امام حسین(ع) نقشی پررنگ داشته اند ولی کُشَنده نهایی امام(ع) نبودند.

پس از شهادت امام حسین(ع) شلوار، پیراهن، روپوشی از جنس خز، عمامه، کفش ها، شمشیر، زره، جنگ افزارها، انگشتر، شتر و جهازش، بار و بنه و اموال اهل حرم غارت شد. همچنین ده تن با اسب بر بدن مطهّر تاختند و پشت و سینه فرزند رسول خدا (صلوات الله علیهما) را خُرد کردند. مطابق نقل بلاذری از واقدی، شمر نیز مرتکب این جنایت شده است. پیش از واقعه عاشورا، ابن زیاد، در صورت تسلیم نشدن و به شهادت رسیدن امام(ع)، دستور اسب تاختن بر بدن ایشان را به عمر سعد داده بود.

منابع

الاخبار الطّوال، ابن قتیبة دینوری، عبدالله بن مسلم، تحقیق عبد المنعم عامر و جمال الدّین الشیال، قاهره، داراحیاء الکتب العربی و دارالشّریف الرّضی، اوّل، 1960م.

الاخبار الموفّقیات، زبیر بن بکار، تحقیق سامی مکّی عانی، بیروت، عالم الکتب، دوم، 1416ق.

الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید (محمّد بن محمّد بن نعمان )، تحقیق مؤسّسة آل البیت(ع)، بیروت، دارالمفید، دوم، 1414ق.

الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، یوسف بن عبدالله ابن عبد البر، تحقیق علی محمّد البجاوی، بیروت، دارالجیل، اوّل، 1412ق.

اسد الغابة فی معرفة الصحابة، علی بن محمّد ابن اثیر، بیروت، دارالکتاب العربی.

الاعتقادات فی دین الامامیّة، شیخ صدوق (محمّد بن علی ابن بابویه )، تحقیق عصام عبد السّیّد، بیروت، دارالمفید، دوم، 1414ق.

اعلام الوری باعلام الهدی، فضل بن حسن طبرسی، تحقیق مؤسّسة آل البیت(ع)، قم، مؤسّسة آل البیت(ع)، اوّل، 1417ق.

الافادة فی تاریخ الائمّة السّادة، یحیی بن حسین هارونی حسنی، عمّان، مؤسّسة زید بن علی.

الامالی، شیخ صدوق (محمّد بن علی ابن بابویه)، تحقیق مؤسّسه بعثت، قم، مؤسّسه بعثت، اوّل، 1417ق.

الامالی، شیخ طوسی (محمّد بن حسن)، تحقیق مؤسّسه بعثت، قم، دارالثّقافة، اوّل، 1414ق.

انساب الاشراف، محمّد بن یحیی بلاذری، تحقیق محمّد حمید الله، مصر، معهد المخطوطات و دارالمعارف، 1959م.

الانساب، عبد الکریم بن محمّد سمعانی، تحقیق عبدالله بن عمر بارودی، بیروت، دارالجنان، اوّل، 1408ق.

بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمّة الاطهار(ع)، محمّد باقر مجلسی، تحقیق سیّد محمّد مهدی خرسان و سیّد ابراهیم میانجی و محمّد باقر بهبودی، بیروت، مؤسّسة الوفاء، دوم، 1403ق.

البرصان و العرجان و العمیان و الحولان، عمرو بن بحر جاحظ، تحقیق عبد السّلام هارون، بیروت، دارالجیل، 1410ق.

تاج الموالید فی موالید الائمّة(ع) و وفیاتهم، فضل بن حسن طبرسی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، 1406ق.

تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، محمّد بن احمد ذهبی، تحقیق عمر عبد السّلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، اوّل، 1407ق.

تاریخ الطّبری، محمّد بن جریر طبری، تحقیق گروهی از علما، بیروت، مؤسّسة الاعلمی، چهارم، 1403ق.

تاریخ مدینة دمشق، علی بن حسن ابن عساکر، تحقیق علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق.

تجارب الامم، احمد بن محمّد ابن مسکویه رازی، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، دوم، 1379 ش.

تذکرة خواص الامّة فی خصائص الائمّة(ع)، یوسف ابن جوزی.

ترجمة الامام الحسین(ع) (من طبقات ابن سعد)، محمّد بن سعد، تحقیق سیّد عبد العزیز طباطبایی، نشر هدف.

التّعجّب من اغلاط العامّة فی مسألة الامامة، محمّد بن علی کراجکی، تحقیق فارس حسّون کریم.

التنبیه و الاشراف، علی بن حسین مسعودی، بیروت، دار صعب.

تهذیب الکمال، یوسف بن زکی المزّی.

دانشنامه امام حسین(ع) بر پایه قرآن حدیث و تاریخ، محمّد محمّدی ری شهری، تحقیق گروهی از پژوهشگران، قم، دارالحدیث، اوّل، 1388ش.

الدّرّ النظیم فی مناقب الائمّة اللّهامیم(ع)، یوسف بن حاتم شامی، قم، جامعه مدرّسین.

دعائم الاسلام، قاضی نعمان بن محمّد مغربی، تحقیق آصف بن علی اصغر فیضی، قاهره، دارالمعارف، 1383ق.

دلائل الامامة، محمّد بن جریر طبری شیعی، تحقیق مؤسّسه بعثت، قم، مؤسّسه بعثت، اوّل، 1413ق.

ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی(ع)، محبّ الدّین طبری، قاهره، مکتبة القدسی، 1356ق.

روضة الواعظین و بصیرة المُتَّعِظین، محمّد بن حسن فتّال نیشابوری، تحقیق سیّد محمّد مهدی خرسان، قم، دارالشّریف الرّضی.

شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار، قاضی نعمان بن محمّد مغربی، تحقیق سید محمّد حسینی جلالی، قم، جامعه مدرّسین، دوم، 1414ق.

شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، داراحیاء الکتب العربیة، اوّل، 1378 ق.

الصّحاح، اسماعیل بن حمّاد جوهری، تحقیق احمد عبد الغفور عطّار، بیروت، دار العلم للملّایین، اوّل، 1407ق.

الطّبقات الکبری، محمّد بن سعد، بیروت، دارصادر، اوّل، 1968م.

الفتوح، احمد ابن اعثم کوفی، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، اوّل، 1411ق.

فرهنگ عمید، حسن عمید، ویرایش فرهاد قربان زاده، تهران، نشر اَشجَع، اوّل، 1389ش.

الکافی، محمّد بن یعقوب کلینی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیّة، پنجم، 1363ش.

کامل الزّیارات، جعفر بن محمّد ابن قولویه، تحقیق جواد قیّومی، قم، جامعه مدرّسین، اوّل، 1417ق.

الکامل فی ضعفاء الرّجال، عبدالله بن عدی، تحقیق یحیی مختار غزاوی، بیروت، دارالفکر، سوم، 1409ق.

کتاب العین، خلیل بن احمد فراهیدی، تحقیق مهدی مخزومی و ابراهیم سامرّائی، قم، دار الهجرة، دوم، 1409ق.

کفایة الطّالب فی مناقب علیّ ابن ابی طالب(ع)، محمّد بن یوسف گنجی شافعی، تحقیق محمّد هادی امینی، تهران، داراحیاء تراث اهل البیت(ع).

لسان العرب، محمّد بن مکرم ابن منظور، قم، نشر ادب حوزه، 1405ق.

اللّهوف فی قتلی الطفوف، سید علی بن موسی ابن طاووس، قم، انوار الهدی، اوّل، 1417ق.

مجمع الزّوائد، علی بن ابی بکر هیثمی، بیروت، دارالکتب العلمیّة، 1408ق.

مروج الذّهب و معادن الجوهر، علی بن حسین مسعودی، قم، دارالهجرة، دوم، 1404ق.

المزار، محمّد بن جعفر مشهدی، تحقیق جواد قیّومی، قم، جامعه مدرّسین، اوّل، 1419ق.

مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، شیخ طوسی (محمّد بن حسن)، بیروت، مؤسّسة فقه الشیعة، اوّل، 1411ق.

مطالب السؤول فی مناقب آل الرّسول(ع)، محمّد بن طلحة شافعی، تحقیق ماجد بن احمد عطیّة.

المعجم الکبیر، سلیمان بن احمد طبرانی، تحقیق حمدی عبد المجید سلفی، بیروت، داراحیاء التّراث العربی، دوم.

مقاتل الطّالبین، علی بن حسین ابن ابوالفرج اصفهانی، تحقیق کاظم مظفّر، نجف، المکتبة الحیدریّة، دوم، 1385ق.

مقتل الحسین(ع)، ابومخنف لوط بن یحیی، تحقیق حسین غفّاری، قم.

مقتل الحسین(ع)، موفّق بن احمد خوارزمی، قم، انوار الهدی، دوم، 1381ش.

مناقب آل ابی طالب، محمّد بن علی ابن شهر آشوب، تحقیق گروهی از اساتید، نجف، المکتبة الحیدریّة، 1376ق.

المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، عبد الرّحمن بن علی ابن جوزی، تحقیق محمّد عبد القادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا و نعیم زرزور، بیروت، دارالکتب العلمیّة، اوّل، 1412ق.

نسب معد و الیمن الکبیر، هشام بن محمّد کلبی، تحقیق ناجی حسن، بیروت، عالم الکتب، اوّل، 1408ق.

النّهایة فی غریب الحدیث و الاثر، مجد الدین ابن اثیر، تحقیق طاهر احمد زاوی و محمود محمّد طناحی، قم، مؤسّسه اسماعیلیان، چهارم، 1364ش.

ینابیع المودّة لذوی القربی، سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، تحقیق سیّد علی جمال اشرف حسینی، قم، دار الاسوة، اوّل، 1416ق.

مقاله اعتبار سندی زیارت های ناحیه مقدّسه، محمّد احسانی فر لنگرودی، مجلّه علوم حدیث، ش30، زمستان 1382ش.

مقاله روایات عاشورایی الفتوح ابن اعثم کوفی در میزان نقد و بررسی، محسن رفعت و محمّد کاظم رحمان ستایش، مجلّه حدیث پژوهی، ش3، بهار و تابستان 1389ش.

پی نوشت ها:

[1] انساب الاشراف، ج3، ص203 و نیز ن. ک: مقتل الحسین(ع) (ابومخنف)، ص171؛ تاریخ الطّبری، ج4، ص342.(ابومخنف و به تبع آن، طبری، جانی را از «بنی بداء» شمرده اند.) (اعلام الوری، ج1، ص467آورده که پیش از آن، امام(ع)از بندآب نهر فرات بازگشته بودند و شمر و گروهی از همراهانش، برای مقابله با ایشان آمده بودند. روضة الواعظین، ص188نیز شبیه این نقل را آورده است.) (بندآب: بندی که در جلو آب ببندند، سد. فرهنگ عمید)

[2] الارشاد، ج2، ص110و نیز ن. ک: روضة الواعظین، ص188.

[3] الارشاد، ج2، ص110؛ مقتل الحسین(ع) (خوارزمی)، ج2، ص40؛ اللّهوف، ص71.

[4] روضة الواعظین، ص188.

[5] مناقب آل ابی طالب،ج3، ص215(به نقل از تاریخ طبری؛همراه باگزارشی که نشان میدهد امام(ع)پیش از این ضربه، از شدّت جراحات، ضعیف شده بودند.)

[6] الاخبار الطّوال، ص258.(دینوری، رویداد مورد بحث را پس از شهادت حضرت عبّاس و تنهایی امام(ع) دانسته و بُرنُس را از جنس خز معرّفی کرده است.)

[7] تاریخ دمشق، ج14، ص223و نیز ن. ک: کفایة الطّالب، ص431.

[8] تاریخ الطّبری، ج4، ص343؛ مقتل الحسین(ع) (ابومخنف)،ص189و نیز ن. ک: روضة الواعظین، ص188.

[9] الارشاد، ج2، ص109و نیز ن. ک: اعلام الوری، ج1، ص466.

[10] مقتل الحسین(ع) (خوارزمی)،ج2، ص104.

[11] انساب الاشراف، ج3، ص201و نیز ن. ک: مقتل الحسین(ع) (ابومخنف)، ص188؛ تاریخ الطّبری، ج4، ص343؛ تجارب الامم، ج2، ص79.

[12] الاخبار الطّوال، ص258.

[13] مناقب آل ابی‌طالب، ج3، ص258.

[14] تذکرة الخواص، ص227.

[15] مقتل الحسین(ع) (خوارزمی)، ج1، ص38و نیز ن. ک: مناقب آل ابی‌طالب،ج3، ص258.

[16] مقتل الحسین(ع) (خوارزمی)، ج2، ص39و نیز ن. ک: اللّهوف، ص71.

[17] بحار الانوار، ج45، ص53.

[18] ن. ک: دانشنامه امام حسین(ع)، ج7، ص220، پانوشت1.

[19] الفتوح، ج5، ص118و نیز ن. ک: الامالی (صدوق)، ص226(شیخ صدوق«بنی کلاب» را مانع رسیدن امام(ع) به آب دانسته است.)؛ مقتل الحسین(ع) (خوارزمی)، ج2، ص40؛ اللّهوف، ص74؛ الدّرّ النّظیم، ص551.(یوسف بن حاتم از عبارت«َجُرح فیِ حَلقِه» استفاده کرده است.)

[20] مناقب آل ابی‌طالب،ج3، ص 258.

[21] مقتل الحسین(ع) (خوارزمی)، ج2، ص39.

[22] مقتل الحسین(ع) (خوارزمی)، ج2، ص40 و نیز ن. ک: اللّهوف، ص73.

[23] انساب الاشراف، ج3، ص203 و نیز ن. ک: مقتل الحسین(ع) (ابومخنف)، ص200؛ تاریخ الطبری، ج4، ص346؛الفتوح، ج5، ص118؛ مروج الذّهب، ج3، ص62؛ مقتل الحسین(ع) (خوارزمی)، ج2، ص40؛ اللّهوف، ص74.

[24] الارشاد، ج2، ص112.

[25] العین، ج1، ص145؛ الصّحاح، ج4، ص1521.

[26] الارشاد، ج2، ص112؛ روضة الواعظین، ص189؛ اللّهوف، ص74.

[27] مقاتل الطّالبین، ص79؛ شرح الاخبار، ج3، ص164؛ روضةالواعظین، ص189؛ اللّهوف، ص74.

[28] ترجمة الامام الحسین(ع) (من طبقات ابن سعد)، ص75؛ مناقب آل ابی‌طالب،ج3، ص258.

[29] مناقب آل ابی‌طالب،ج3، ص258.

[30] الفتوح، ج5، ص118.(«حبل عاتق» به محل افتادن ردا بر گردن، بین شانه و گردن و رگ یا عصبی که آنجاست گفته شده که درمتن «پشت گردن» ترجمه شد.ن. ک: النّهایة، ج1، ص333؛ لسان العرب، ج11، ص135)

[31] مناقب آل ابی‌طالب،ج3، ص258.

[32] الفتوح، ج5، ص118.

[33] روضة الواعظین، ص189.

[34] الاخبار الطّوال، ص258.

[35] به عنوان نمونه ن.ک: الاخبار الطّوال، ص258.

[36] انساب الاشراف، ج3، ص203 و نیز ن. ک: مقتل الحسین(ع) (ابومخنف)، ص200؛ تاریخ الطبری، ج4، ص346؛ الارشاد، ج2، ص112؛ روضة الواعظین، ص189؛ مقتل الحسین(ع) (خوارزمی)،ج2، ص41؛ اللّهوف، ص74.

[37] ترجمة الامام الحسین(ع) (من طبقات ابن سعد)،ص75 و نیز ن. ک: اللّهوف، ص74.

[38] الارشاد، ج2، ص111 و نیز ن. ک: روضة الواعظین، ص810؛ اعلام الوری، ج1، ص468؛ مناقب آل ابی‌طالب،ج3، ص258.

[39] تاریخ الطّبری، ج4، ص346؛ مقتل الحسین(ع) (ابومخنف)، ص200 و نیز ن. ک: انساب الاشراف، ج3، ص203؛ اللّهوف، ص76.

[40] ن. ک:انساب الاشراف، ج3، ص203.

[41] الافادة، ص43؛ دلائل الامامة، ص178.

[42] الکافی، ج6، ص452، ح9.

[43] الامالی (صدوق)،ص228، ح1 و نیز ن. ک: روضة الواعظین، ص89؛ تاج الموالید، ص31؛ مناقب آل ابی‌طالب،ج3، ص258.

[44] الامالی (طوسی)، ص676، ح10.

[45] دعائم الاسلام، ج2، ص154.

[46] .الامالی (صدوق)، ص226 و نیز ن. ک: روضة الواعظین، ص189.

[47] الفتوح،ج5، ص118؛ اللّهوف، ص74.

[48] الدّرّ النّظیم، ص551.

[49] 18.ینابیع المودّة، ج3، ص82.

[50] تاریخ دمشق، ج14، ص223 و نیز ن. ک: کفایة الطّالب، ص431.

[51] ن. ک: مقتل الحسین(ع) (خوارزمی)،ج2، ص39.

[52] ن. ک: اللّهوف، ص69.

[53] مقتل الحسین(ع) (خوارزمی)،ج2، ص39.

[54] مقتل الحسین(ع) (خوارزمی)،ج2، ص39.

[55] تاریخ الطّبری، ج4، ص343؛ مقتل الحسین(ع) (ابومخنف)،ص189؛ الارشاد، ج2، ص109.

[56] تذکرة الخواص، ص228.

[57] مقتل الحسین(ع) (خوارزمی) ج2، ص12.

[58] مصباح المتهجّد، ص827، ح887.

[59] ترجمه «َکوثِر» از بحار الانوار، ج98، ص349.

[60] مصباح المتهجّد، ص827، ح887.

[61] تاریخ الطبری، ج4، ص346؛ مقتل الحسین(ع) (خوارزمی)،ص200 و نیز ن. ک: البرصان، ص128؛ انساب الاشراف، ج3، ص203؛ المعجم الکبیر، ج3، ص117، ح2852؛ تجارب الامم، ج2، ص80؛ الاستیعاب، ج3، ص393؛ الافادة، ص43؛ الانساب، ج3، ص75. (شیخ صدوق نیز در کتاب الاعتقادات، ص98، سنان را قاتل امام حسین(ع) دانسته است.)

[62] تاریخ الطبری، ج4، ص347؛ مقتل الحسین(ع) (ابومخنف)،ص201 و نیز ن. ک: ترجمة الامام الحسین(ع) (من طبقات ابن سعد)،ص75؛ انساب الاشراف، ج3، ص205، ح46؛ المعجم الکبیر، ج3، ص117؛ روضة الواعظین، ص189؛ تاریخ دمشق، ج14، ص252؛ المنتظم، ج5، ص341.

[63] الامالی (صدوق)، ص226 و نیز ن. ک: اللّهوف، ص74.

[64] المعجم الکبیر، ج3، ص111.

[65] مجمع الزّوائد، ج9، ص194.

[66] ن. ک:انساب الاشراف، ج6، ص410؛ ترجمة الامام الحسین(ع) (من طبقات ابن سعد)، ص90، ح320؛ تاریخ دمشق، ج14، ص231.

[67] شرح نهج البلاغة، ج2، ص286.

[68] الارشاد، ج1، ص330.

[69] الامالی (صدوق)، ص196، ح1؛ کامل الزّیارات، ص155، ح16.

[70] ن. ک .تهذیب الکمال، ج21، ص360، ش4240.

[71] شرح نهج البلاغة، ج10، ص14.

[72] ن. ک: التّنبیه و الاشراف، ص245.

[73] نسب معد، ج1، ص294.

[74] الکامل، ص6، ذیل ترجمه888.

[75] الارشاد، ج2، ص112. (ابن عبدّالبر، شمر را به عنوان قاتل احتمالی امام حسین(ع) معرّفی کرده است. الاستیعاب، ص393) و نیز ن. ک: روضة الواعظین، ص189؛ اعلام الوری، ج1، ص469.(ذهبی نیز قتل امام(ع) را به شمر نسبت می دهد؛ هرچند در ادامه میگوید:«و قیلَ غیرُه.» تاریخ الاسلام، ج5، ص14)

[76] مقتل الحسین(ع) (خوارزمی)، ج2، ص41.

[77] ن. ک: انساب الاشراف، ج3، ص193؛ تاریخ دمشق، ج23، ص190.

[78] انساب الاشراف، ج3، ص193.

[79] .الموفّقیات، ج1، ص58.

[80] المزار، ص505.

[81] انساب الاشراف، ج3، ص204 و نیزن. ک: الفتوح، ج5، ص119؛ مقاتل الطّالبین، ص79 (ابن شهرآشوب، به عنوان یکی از اقوال، قتل را به عمر سعد و خولی و جداکردن سر را به سنان و شمر نسبت داده است. ن. ک: مناقب آل ابی‌طالب،ج3، ص31)

[82] الاخبار الطّوال، ص258.

[83] مقتل الحسین(ع) (خوارزمی)،ج2، ص41.

[84] الفتوح،ج5، ص118.

[85] ن. ک: الطّبقات الکبری، ج6، ص46.

[86] تاریخ الطّبری، ج4، ص293 و نیز ن. ک: مروج الذّهب، ص62؛ الاستیعاب، ج1، ص393.

[87] مناقب آل ابی‌طالب،ج3، ص31.

[88] ن. ک: الاستیعاب، ج1، ص393.

[89] ذخائر العقبی، ص146.

[90] ن. ک: تاریخ الطّبری، ج4، ص279.

[91] ن. ک: تذکرة الخواص، ص228؛ شرح نهج البلاغة،ج10، ص14.

[92] ن. ک: تذکرة الخواص، ص228.(ابن جوزی، پس از ذکر سنان، حصین، مهاجر، کثیر و شمر به عنوان قاتلان احتمالی، قول صحیحتر را سنان با مشارکت شمر دانسته است.)

[93] ن. ک: مقاتل الطّالبین، ص79.

[94] انساب الاشراف، ج2، ص202، ح42.

[95] مناقب آل ابی‌طالب،ج3، ص231.

[96] مقاتل الطّالبین، ص79 و نیز ن. ک: ذخائر العقبی، ص46.

[97] المعجم الکبیر، ج3، ص117.

[98] تاریخ دمشق، ج14، ص252.

[99] ن. ک: تاریخ الطبری، ج4، ص347؛ مقتل الحسین(ع) (ابومخنف)،ص201؛ ترجمة الامام الحسین(ع) (من طبقات ابن سعد)،ص75؛ انساب الاشراف، ج3، ص205؛ المعجم الکبیر، ج3، ص117؛ روضةالواعظین، ص189؛ المنتظم، ج5، ص341.

[100] ن. ک: الفتوح، ص118.

[101] ن. ک: تاریخ الطّبری، ج4، ص393؛ مروج الذّهب، ج3، ص61.

[102] ن. ک: الاستیعاب، ج1، ص393؛ تاریخ دمشق، ج14، ص252.

[103] ن. ک: الفتوح، ج5، ص120؛ مطالب السّؤول، ص403.

[104] ن. ک: مقاتل الطّالبین، ص79.

[105] ن. ک .الامالی (صدوق)، ص226؛ اللّهوف، ص74.

[106] ن. ک: انساب الاشراف، ج3، ص204؛ تاریخ الطّبری، ج4، ص347.

[107] تاریخ دمشق، ج14، ص252.

[108] اسد الغابة، ج2، ص21.

[109] تاریخ دمشق، ج14، ص252.

[110] اسد الغابة، ج2، ص21.

[111] ن. ک: انساب الاشراف، ج3، ص204.

[112] ن. ک:انساب الاشراف، ص202؛ ترجمة الامام الحسین(ع) (من طبقات ابن سعد)،ص78؛ تاریخ الطبری، ج4، ص345 و ص293؛ المعجم الکبیر، ج3، ص17؛ الارشاد، ج2، ص111 (با اسم ابجر بن کعب) (مرحوم «کراجکی» در التّعجّب، ص116 می گوید: نسل کسی که شلوار امام(ع) را دزدیده به «بنوالسّراویل: فرزندان شلوار» معروف است.)؛ تاریخ دمشق، ج14، ص221 (روایات طبرانی و ابن عساکر، بدون ذکر نام رباینده است.)؛ اللّهوف، ص76.

[113] ن. ک: الفتوح، ص119. (ابن شهرآشوب «بحیر بن عمیر جرمی» و «بحیر بن کعب تمیمی» را به عنوان سارقان احتمالی شلوار امام(ع) مطرح کرده است. مناقب آل ابی‌ طالب(ع)، ج3، ص258)

[114] ن. ک: تاریخ الطّبری، ج4، ص346؛ مقتل الحسین(ع) (ابومخنف)، ص200؛ مقتل الحسین(ع) (خوارزمی)، ج2، ص43؛ مناقب آل ابی‌طالب، ج3، ص258.

[115] ن. ک: تاریخ الطّبری، ج4، ص346؛ مقتل الحسین(ع) (ابومخنف)، ص200؛ (بلاذری، نام او را «اسود» عنوان کرده است. انساب الاشراف، ج3، ص204، ش44) (او را «اسود اوسی»هم خوانده اند. مناقب آل ابی‌طالب،ج3، ص259) (اسود به قبیله «ازد» نیز مننسب شده است.ن. ک:مقتل الحسین(ع) (خوارزمی)، ج2، ص43.)

[116] ن. ک: تاریخ الطّبری، ج4، ص346؛ مقتل الحسین(ع) (ابومخنف)، ص200؛ انساب الاشراف، ج3، ص204، ش44؛ الارشاد، ج2، ص112.(ابن جوزی، سارق را «قلانس نهشلی» دانسته است. تذکرة الخواص، ج1، ص228 و نیز ن. ک:مناقب آل ابی‌طالب، ج3، ص259؛ اللّهوف، ص77 با نام «فلافس نهشلی»)

[117] ن. ک: مناقب آل ابی‌طالب ج3، ص259.

[118] ن. ک: اللّهوف، ص76.

[119] ن. ک: الفتوح، ص119.

[120] ن. ک: انساب الاشراف، ج3، ص204، ش44؛ الارشاد، ج2، ص112؛ اعلام الوری، ج1، ص469؛ مناقب آل ابی‌طالب،ج3، ص258 (با ضبط «اسحاق بن حوی»)؛ اللّهوف، ص76.

[121] ن. ک: مناقب آل ابی‌طالب،ج3، ص258.

[122] ن. ک: الفتوح، ص119؛ مناقب آل ابی‌طالب،ج3، ص258 (با ضبط «یزید» به جای زید)؛ اللّهوف، ص76 (به عنوان یکی از احتمالات.)

[123] ن. ک: الارشاد، ج2، ص112؛ اعلام الوری، ج1، ص469؛ اللّهوف، ص76.

[124] ن. ک: اللّهوف، ص76.

[125] ن. ک:اللّهوف، ص76.

[126] مناقب آل ابی‌طالب،ج3، ص259.

[127] ن. ک: الارشاد، ج2، ص112؛ اعلام الوری، ج1، ص469.

[128] انساب الاشراف، ج3، ص204، ش44.

[129] به عنوان نمونه، دستان بحر بن کعب که شلوارامام حسین(ع) را ربود، در زمستان آب ترشّح می کرد و در تابستان مانند چوب خشک می شد.(ن. ک:تاریخ الطّبری، ج4، ص345)

[130] انساب الاشراف، ج3، ص204، ش66؛ و نیز ن. ک: تاریخ الطّبری، ج4، ص347 (با نام بردن از «احبش بن مرثد» به عنوان یکی از جانیان)؛ مقتل الحسین(ع) (ابومخنف)، ص202؛ مروج الذّهب، ج3، ص69؛ الارشاد، ج2، ص113؛ التّعجّب، ص116. (نویسنده، شهرت نوادگان این ملعونان را «بنوالسّرج»عنوان کرده، زیرا پدرانشان، اسبهای خود را زین کردند تا بر بدن امام(ع) بتازانند.)؛ روضة الواعظین، ص189؛ اعلام الوری، ص470؛ الدّرّ النّظیم، ص558.

[131] مناقب آل ابی‌طالب،ج3، ص259 و نیز ن. ک: اللّهوف، ص79.

[132] مقتل الحسین(ع) (خوارزمی)، ج2، ص44؛ و نیز ن. ک: اللّهوف، ص80.

[133] انساب الاشراف، ج3، ص219، ح68.

[134] ن. ک: انساب الاشراف، ج3، ص183؛ تاریخ الطّبری،ج4، ص314؛ مقتل الحسین(ع) (ابومخنف) ص101؛ مقاتل الطّالبین، ص79.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان