گرچه نشانههای آغاز موج نوی سینمای ایران پیشتر و در اوایل دهه چهل، با فیلمهای «جلد مار» (هژیر داریوش)، «خشت و آینه»(ابراهیم گلستان) و «شب قوزی» (فرخ غفاری) در واکنش به سینمای فیلم فارسی ظهور کرده بود، مهرجویی را میتوان پدر موج نوی سینمای ایران نامید. مهرجویی با ساخت فیلم «گاو» در سال 1348، نهتنها سینمای ایران را وارد فاز جدیدی کرد بلکه نگاههای بینالمللی را هم بهسوی سینمای ایران جلب کرد. «گاو» آغاز نفوذ نظریه مؤلف در سینمای ایران بود که بعدها توسط مسعود کیمیایی و ناصر تقوایی گسترش یافت و بعدتر بهوسیله محسن مخملباف و عباس کیارستمی به شکوفایی رسید.
داریوش مهرجویی جوایز بینالمللی متعددی دریافت کرده است که از آن جمله میتوان به جایزه صدف طلایی بهترین فیلم جشنواره فیلم سن سباستین، سه جایزه ذکر ویژه و جایزه بخش نگاه نو و جایزه فیپرشی از جشنواره فیلم برلین، جایزه فیپرشی جشنواره بینالمللی فیلم ونیز و جایزه هوگو نقرهای جشنواره بینالمللی فیلم شیکاگو اشاره کرد.
همچنین بر اساس نتایج یک نظرسنجی در سال 1383، مهرجویی با آفریدن هفت شخصیت، بیشترین شخصیتهای سینمایی ماندگار را در سینمای ایران خلق کرده است و شخصیت
هامون در فیلمی به همین نام از مهرجویی، ماندگارترین شخصیت در تاریخ سینمای ایران دانسته شده است. در آبان 1393 در سفارت فرانسه در تهران از سوی سفیر فرانسه جایزه شوالیه ادب و هنر فرانسه به
داریوش مهرجویی اهدا شد.
دایوش مهرجویی
مهرجویی با ساخت فیلمهای متفاوتی چون «دایره مینا»، «لیلا»، «سارا»، «پری»، «درخت گلابی» تبدیل به یکی از بهترین و مؤثرترین فیلمسازان سینمای ایران شد؛ اما مسیر فیلمسازی مهرجویی با «مهمان مامان» که اقتباسی از داستانی به همین نام از هوشنگ مرادی کرمانی بود رو به افول رفت و با «طهران: روزهای آشنایی (اپیزود اول، طهران تهران)»، «آسمان محبوب»، «نارنجیپوش»، «چه خوبه که برگشتی» و درنهایت «اشباح»، به سقوط کامل انجامید. تا جایی که این روزها بیشتر از آنکه از فیلمسازی و هنر خلاقه مهرجویی بشنویم، از نامهها و بیانیههای بیسروته میشنویم و کار آنقدر خراب میشود که یک پزشک در جواب اعتراضات وی به پرونده پزشکی عباس کیارستمی اقدام به انتشار عکسی با بنری توهینآمیز میکند؛ اما خوشبختانه در میان این هجمهها هستند کسانی که هنوز فراموش نکردند که مهرجویی اولین فیلمسازی بود که مسیر سینما را با فلسفه گره زد و برگ جدیدی در تاریخ سینمای ایران رقم زد.
یازدهم خردادماه سال جاری، در مراسم افتتاحیه سومین جشنواره فیلمهای ایرانی زوریخ، از داریوش مهرجویی فیلمساز شهیر ایرانی تقدیر به عمل آمد و بهپاس یکعمر فعالیت هنری، نشان ویژه این فستیوال که تندیس حقوق بشر کورش است به وی اهدا شد. در حاشیه همین مراسم، دو فیلم «گاو» و «لیلا»، از بهترین و تأثیرگذارترین فیلمهای این فیلمساز جریان ساز ایرانی به نمایش درآمد. این خبر خوب و نزدیک شدن به بیستسالگی فیلم بینظیر مهرجویی یعنی «لیلا» بهانهای شد تا مروری کنیم بر این شاهکار جانانه و تکرار نشدنی.
فیلم «هامون» ساخته داریوش مرجویی 1368
«لیلا» فیلمی است محصول سال 1375 که در مهرماه سال 1376 به نمایش درآمد. این فیلم روایت دختری به نام لیلا (لیلا حاتمی) است که طی یک مراسم نذری پزون با رضا (علی مصفا) آشنا میشود؛ آشنایی که به ازدواج میانجامد. زندگی عاشقانه لیلا و رضا باخبر ناتوانی لیلا در بارداری دستخوش تغییر میشود. مادر رضا اصرار دارد تا او دوباره ازدواج کند و نام خانواده و نسلش را حفظ کند. رضا که عاشق لیلاست از این تصمیم سرباز میزند، اما لیلا که تحتفشار مادر شوهرش است و دلش نمیخواهد همسرش را از نعمت داشتن فرزند محروم کند او را راضی میکند. این خط اصلی فیلم «لیلا» ست، خط داستانی که مثل «هامون» داستانی دمدستی و خالهزنکوار از زندگی زناشویی را دنبال میکند. از همین روست که مخاطب عام با دیدن این فیلمها درگیر روایت و شخصیتهای آشنایش میشود؛ اما این خط داستانی فقط پوستهای است برای تفکر فلسفی مهرجویی و به چالش کشیدن زندگی مشترک و اهدافش که در جامعه ما تعریفشده است.
آشنایی لیلا و رضا و اتفاقاتی که منجر به ازدواج آنها میشود به تصویر کشیده نمیشود و این لیلاست که از طریق یک گفتگوی درونی خیلی گذرا این اتفاقات را برای ما تعریف میکند. فیلم یکراست میرود سراغ مشکل بچهدار نشدن این زوج. آشنایی، ازدواج و بچهدار شدن در این زندگی درست مانند پیروی از یک برنامه از قبل تعیینشده میماند. شخصیتها باید از یک نقطهبهنقطه دیگر برسند و اینهمه چیزی است که برای کاراکترها مهم است. انگار هدف از زندگی ازدواج و هدف از ازدواج بقای نسل است. در میان این تعاریف سنتی و کلیشهای است که عشق رضا و لیلا گم میشود و پوچی محض جایش را میگیرد. گردشهای لیلا وقتی رضا به خواستگاری میرود، حرفهای لیلا و رضا در ماشین بعد از خواستگاری و خندیدن به معیارها و درخواستهای دختران و حتی قبلتر از آن، قبل از آنکه زندگی لیلا و رضا اینگونه از مسیر اصلیاش حذف شود همه زندگی این دو در یک حلقه تکرار اسیر است.
جوجهکباب درست کردن، فیلم دیدن، بیرون غذا خوردن، همه امور روزمره زندگی لیلا و رضا در یک دور باطل میگذرد و عشق زیبای این زوج در همین تکرارها از بین میرود. «لیلا» لزوماً فیلم غمگینی نیست، حتی میتوان گفت پایان شادی هم دارد؛ اما فضاسازی مهرجویی به گونه ایست که نه عشق لیلا و رضا حال و هوایی شاد و مفرح دارد و نه کل فیلم. همهچیز اسیر یک پوچی و تلخی ذاتی است. لباسهای سیاه شخصیتها، نورپردازی، همین تکرارها و صدای لرزان و بغضآلود لیلا وقتی بهعنوان راوی همهچیز را تعریف میکند از عناصری هستند که فیلم «لیلا» را ورای یک تجربه رئالیستی صرف میبرند.
راوی فیلم لیلاست، اما نوع روایتش بیش از آنکه شبیه کسی باشد که داستانی را برای کسی تعریف میکند، یک گفتگوی درونی و ذهنی است، انگار ما خواننده برگهای دفتر خاطرات لیلا هستیم و مستقیماً به میان ذهنش پا گذاشتهایم. چیزی که بار دیگر یادآوری میکند با یک فیلم معمولی طرف نیستیم بلکه مهرجویی بادانش فلسفی خود فضای ذهنی و سوبژِکتیوی ایجاد کرده است که مهمترین عامل حس غم و تلخکامی موجود در تمام فیلم است.
از سوی دیگر،
«لیلا» یکی از عاشقانهترین و زنانهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران است.
مهرجویی بهجای آنکه اسیر سانتی مانتالیسم شود و شخصیت زنی قربانی بیافریند، دنیایی زنانه را به تصویر میکشد که بهشدت مردانه است. زندگی در جامعهای مردسالارانه بافرهنگی که صدها سال مردانه بوده است، زنان را نیز مطیع و باورمند به این فرهنگ ساخته است. در اوایل فیلم سکانسی است که روز تولد لیلاست و او به همراه رضا به دیدن خانواده شوهرش میرود. تمام زنان خانواده رضا سیاهپوش هستند، پوششی که کمکم به لیلا هم سرایت میکند انگار وقتی زن تسلیم تقدیر رقم خورده خود میشود به عزای ازدستدادههایش مینشیند یا شاید بارنگ سیاه به پشتصحنه و عنصری نادیدنی تبدیل میشود.
لیلا حاتمی و علی مصفا در مراسم بزرگداشت داریوش مهرجویی
خواهران رضا به لیلا وسایل آشپزی هدیه میدهند و به شوخی از او میخواهند برای برادرشان غذاهای خوشمزه درست کند و اینجا لیلا که تولدش است به پسزمینه میرود و مرد به جلو میآید. زن محدود به نقشهای سنتی دختر، همسر و مادر میشود و نقش زن بودنش ناآگاهانه اما ظالمانه پایمال میشود. مادر رضا وقتی به لیلا التماس میکند اجازه دهد رضا ازدواج کند، میگوید اگر یک پسر دیگر داشتم این کار را نمیکردم؛ زنی که قرار است از او بدمان بیاید تبدیل میشود به یکی دیگر از زنانی که با تفکر مردسالارانه دنیا را میبیند.
مهمتر از همه خود لیلاست که این بیانصافی را حق رضا میداند. وقتی رضا پیشنهاد میدهد بچهای را به فرزندخواندگی قبول کنند، میگوید رضا حق دارد بچه خودش را بزرگ کند، اما نمیگوید حق خودش چیست؟ حق لیلا از عشق وزندگیاش با رضا چیست؟ بزرگ کردن بچه رضا از زنی دیگر؟ «لیلا» به زیبایی نشان میدهد که زنان جامعه قربانی تفکرات مردسالارانه هستند و در تاروپودشان این نگرش تنیده شده است و فراموش نکنیم این مشکل محدود به جامعه ما نیست بلکه فرهنگی جهانی و موضوعی همهگیر است.
وقتی این فیلم جالبتر میشود که بدانید یک مرد آن را ساخته است. نفوذ مهرجویی به ذهن لیلا و به تصویر کشیدن تقلای درونی وی و به نمایش گذاشتن مسیر خودویرانگری لیلا در عین دور ماندن از احساسگرایی و آه و نالههای تکراری، کاری است که حتی زنان فیلمساز هم نمیتوانند انجام دهند چه برسد به یک مرد فیلمساز و از همین جهت هم هست که «لیلا» میشود فیلمی تکرار نشدنی و بیبدیل.
Post Views:
7