از پایان جنگ جهانی دوم، جمعیت جهان نه تنها بسیار بزرگتر شده، بلکه بسیار تحصیلکردهتر شده است. تقریبا در تمام کشورهای روی زمین، تعداد کل سالهایی که شهروندان به مدرسه رفتهاند، سریعتر از خود جمعیت رشد کرده و تعداد مدارک دانشگاهی اعطاشده فوقالعاده رشد قابل توجهی داشته است.
به نوشته مجله فارنافرز، اگرچه رشد جمعیت در حال حاضر تقریبا در همه جا کُند شده است (و کاهش جمعیت یک واقعیت در حال ظهور برای برخی کشورها است)، سرعت کلی گسترش آموزشی بسیار سریعتر از رشد طبیعی جمعیت در آینده خواهد بود که بهراحتی چشم یک جمعیتشناس میتواند آن را ببیند. آموزش و پرورش جزء حیاتی سرمایه انسانی و در نتیجه توان ملی است. یک شهروند با تحصیلات بهتر به معنای اقتصاد مولدتر و در نتیجه پتانسیل نظامی بیشتر است. اما ازآنجاکه انفجار آموزشی در 70سال گذشته نابرابر بوده است - برخی کشورها نسبت به سایرین گامهای بزرگتری برداشتهاند و سرعت پیشرفت در طول زمان متفاوت بوده است - این دگرگونی چشمگیر فقط اندازه کلی اقتصاد جهانی را افزایش نداده، بلکه توزیع پتانسیل اقتصادی بین کشورها از جمله قدرتهای بزرگ را تغییر داده است.
همانطور که در گزارش اخیر موسسه امریکن اینترپرایز به تفصیل توضیح دادیم، کشورهای غربی، از جمله ایالات متحده، بزرگترین بازنده در این تغییر بزرگ حجم آموزشی و اقتصادی بودهاند. در طول جنگ سرد، ایالات متحده ابرقدرت آموزشی بلامنازع بود. آمریکاییها از بالاترین سطح تحصیلات در جهان برخوردار بودند و بیش از هر کشور دیگری نیروی کار با تحصیلات عالی را در اختیار داشتند. اما آن دوران اکنون به تاریخ پیوسته است. تعداد فزایندهای از کشورها از نظر پیشرفت تحصیلی از ایالات متحده در حال پیشی گرفتن هستند و این کشور به زودی رتبه اول خود را در زمینه کارگران تحصیلکرده دانشگاهی به چین واگذار خواهد کرد.
ممکن است در دو دهه آینده هند از نظر تعداد کل مردان و زنان در سن کار با تحصیلات عالی از ایالات متحده پیشی بگیرد. چنین تغییراتی منعکسکننده تغییرات عمده در محیط بینالمللی است که در طول نسل گذشته رخ داده و نشاندهنده تغییرات دیگری است که نظم جهانی را در دهههای آینده شکل خواهد داد. اینکه آیا ایالات متحده میتواند این تغییرات را بدون از دست دادن موقعیت اقتصادی و نظامی خود پشت سر بگذارد تا حدی به توانایی آن کشور در تشخیص و رسیدگی به رکود شوم در کلاسهای درس و سالنهای دانشگاهیاش بستگی دارد. این امر مستلزم تفکر خلاقانه درباره مشارکت و اتحاد با مراکز تعالی آموزشی آینده - چه در آسیا و چه در حیاط خلوت ایالات متحده - و جدی گرفتن معکوسسازی روندهای نامطلوب در آموزش ایالات متحده است که سیاستگذاران برای بیش از یک نسل نادیده گرفتهاند.
جهانی هوشمندتر
محققان و استراتژیستها مدتهاست درک کردهاند که ملتها از جمعیت خود قدرت میگیرند. با این حال، تا همین اواخر، بیشتر افراد بر تعداد افراد متمرکز بودند: تعداد افراد، تفکیکشده بر اساس سن و جنس، ساکن در کشورها یا اتحادهای مختلف. اما این رویکرد ساده در دنیایی که مردم برخی از کشورها دارای پتانسیل اقتصادی بسیار بیشتری نسبت به مردم کشورهای دیگر هستند، منطقی نیست. بهعنوان مثال، سوئیس ساکنان کمتری نسبت به بروندی دارد، اما تولید ناخالص داخلی سرانه آن بیش از 90برابر بیشتر است. در عصری که بهرهوری یک فرد در یک کشور میتواند بیشتر از 90 نفر در کشور دیگر باشد، بهرهوری انسانی بهطور فزایندهای بر توازن قدرت جهانی تاثیر میگذارد. بهرهوری، به نوبه خود، عمدتا توسط بهبود سرمایه انسانی - در سلامت، دانش، مهارتها و سایر عوامل ذاتی انسانی هدایت میشود.
افزایش سریع اما بهشدت متفاوت در سرمایه انسانی میتواند شکافهای بهرهوری گستردهای را بین کشورها، از جمله بین قدرتهای بزرگ، تنها در چند دهه ایجاد کند. یکی از مهمترین مولفههای سرمایه انسانی آموزش است: «بهطور خاص، تحصیلات تا ردههای بالا در جمعیت ملی.» دو پروژه بهدنبال ترسیم انفجار آموزشی پس از جنگ در سراسر جهان بودهاند و یافتههای آنها سرنخهایی درباره تاثیر آن بر موازنه بین المللی قدرت ارائه میدهد. تحقیقات ویتگنشتاین تخمینهایی از مشخصات کلی جمعیتشناختی و آموزشی جهان از سال1950 تا 2020 با پیشبینی تا 2100 ارائه میدهد؛ درحالیکه کار «بارو و لی» تخمینهایی از میزان تحصیلات را برای 146کشور از سال 1950 تا 2040 ارائه میکند.
ارزیابیهای این دو پروژه به لحاظ زمانی نزدیک است؛ اما یکسان نیست و ما بر دادههای هر دو تکیه میکنیم. پیشرفت تحصیلی در 70سال گذشته عمیق بوده است. سهم جهانی بزرگسالانی که هیچ تحصیلاتی دریافت نکردهاند از حدود 45درصد در سال1950 به حدود 13درصد در سال2020 کاهش یافته است و مرکز ویتگنشتاین پیشبینی میکند که این رقم تا سال2040 به 8درصد کاهش یابد. بین سالهای 1950 تا 2020، میانگین سالهای تحصیل برای افراد 15 ساله و بالاتر در سراسر جهان بهطور پیوسته از 7/ 3 سال به 8/ 8 سال افزایش یافت که تقریبا دو و نیم برابر افزایش یافت.
در سرتاسر جهان، متوسط سطح تحصیلات بزرگسالان در سال2020 تقریبا پنج سال و نیم بیشتر از سال1950 بوده است. این به معنای سرعت بهبود بلندمدت بیش از 7/ 0سال در هر دهه است؛ نرخی که پیشبینی میشود در 20سال آینده با سرعت کمی کندتر ادامه یابد. این پیشرفتها با وجود بادهای مخالف قابل توجهی که بهدلیل تغییر ترکیب جمعیت جهانی ایجادشده، رخ داده است.
در سال1950، مناطق کمتر توسعهیافته جهان - که در آن سطح تحصیلات در پایینترین حد باقی مانده است - دو سوم جمعیت جهان را تشکیل میدادند. امروزه آنها پنج ششم جمعیت جهان و تقریبا کل رشد جمعیت پیشبینیشده برای دو دهه آینده را تشکیل میدهند.کشورهایی که سریعترین رشد جمعیت را دارند، کشورهایی هستند که پایینترین سطح پایه تحصیلی را دارند؛ به این معنی که وزن آنها در کل ترکیب جهانی بهطور پیوسته در حال افزایش است و میانگین جهانی آموزش را پایین میآورند. در سرتاسر جهان، میانگین سطح تحصیلات، اکنون اندکی بالاتر از تحصیلات در مقطع ابتدایی است. اگر این کم به نظر میرسد، به این دلیل است که انتظارات و هنجارها در جهان توسعهیافته امروز با آنچه تنها چند دهه پیش بود، بسیار متفاوت است.
میانگین سالهای تحصیلی کنونی برای بزرگسالان در سطح جهان تقریبا مشابه میانگین سالهای تحصیلی ایالات متحده در دهه1950 است؛ زمانی که ایالات متحده در پیشرفت تحصیلی در جهان پیشتاز بود. این واقعیت میزان قابل توجهی از همگرایی بین کشورها را منعکس میکند: میانگین سالهای تحصیل در مناطق با تحصیلات ضعیف (عمدتا آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین) بسیار سریعتر از مناطق با تحصیلات عالی اروپا و آمریکای شمالی افزایش یافته است. بهعبارت دیگر، با افزایش سطح تحصیلات جهانی، نابرابری آموزشی بین کشورها کاهش یافته است و پیشبینی میشود که این روند ادامه یابد.
به گفته «بارو و لی» نابرابری در میانگین سالهای تحصیل برای جمعیت بزرگسال جهان تا 60درصد در 70سال گذشته کاهش یافته است و میتواند تا سال2040 یکسوم دیگر کاهش یابد. افزایش چشمگیر پیشرفت تحصیلی با افزایش چشمگیر مشابهی در بهرهوری همراه بوده است. اگر همه چیز مساوی باشد، هر میانگین سال تحصیلی اضافی برای یک کشور با حدود 10درصد افزایش در سطح تولید سرانه آن همراه است، حتی در جایی که سطح تحصیلات در حال حاضر نسبتا بالا باشد. این رابطه قوی با توجه به ماهیت ناقص این معیار از پیشرفت تحصیلی که تفاوت در کیفیت تحصیل در بین کشورها یا زمان را به حساب نمیآورد، شاید حتی بیشتر قابل توجه باشد.
در سرتاسر جهان، پیشرفت تحصیلی به افزایش درآمد و استانداردهای زندگی کمک کرده است. بین سالهای 1950 تا 2018، تولید ناخالص داخلی سرانه جهانی بیش از چهار برابر شد و رشدی معادل 2/ 2درصد در سال داشت. تجزیه و تحلیل ما نشان میدهد که افزایش تحصیلات، تقریبا یکسوم از این بهبودِ بهرهوری را به خود اختصاص داده است - با افزایش سلامت، شهرنشینی، و فضای کسبوکار بیشتر بقیه موارد را تشکیل میدهد. اما اگر افزایش سطح تحصیلات پیامدهای خوشایندی برای رفاه انسان و رفاه فردی داشته باشد، پیامدهای بسیار متفاوتی برای ژئوپلیتیک و امنیت بینالمللی دارد. همان همگرایی آموزشی که نابرابری جهانی را کاهش داده و میلیونها نفر را از فقر نجات داده است، بهطور پیوسته مزایایی را که زمانی رهبران جهانی در زمینه تحصیلات از آن برخوردار بودند، به ویژه ایالات متحده، از بین برده است.
ظهور باقی موارد
پس از سالهای متوسط تحصیل، مهمترین شاخص کمی بعدی برای پیشرفت تحصیلی، آموزش پیشرفته است: «فوقلیسانس، کالج، تحصیلات تکمیلی ارشد و موارد مشابه.» تعداد و سهم افراد دارای تحصیلات عالی هم برای پتانسیل اقتصادی ملی و هم پتانسیل ژئوپلیتیکی مهم است؛ زیرا نیروی کار بسیار ماهر در اقتصاد صنعتی مهم و در اقتصاد دانشمحور و پساصنعتی ضروری است. در سطح جهانی، رشد آموزش عالی پس از جنگ فوقالعاده بوده است. بر اساس گزارش مرکز ویتگنشتاین، در سال1950، تقریبا 30میلیون نفر در سراسر جهان در سن 15سالگی یا بیشتر، تحصیلات عالی را به پایان رسانده بودند. تا سال2020، این تعداد از 930میلیون فراتر رفت و پیشبینی میشود تا سال2040 به 5/ 1میلیارد برسد.
در همین حال، سهم جمعیت بزرگسال جهان با حداقل تحصیلات تکمیلی از کمتر از 2درصد در سال1950 به حدود 16درصد امروز افزایش یافت و تا سال2040 به 22درصد نزدیک خواهد شد. آموزش عالی هنوز یک هنجار جهانی نیست و تا 20سال دیگر هم نخواهد بود؛ اما هر سال رایجتر میشود. از نظر عملکرد اقتصاد ملی، پیشرفت تحصیلی مردان و زنان 25 تا 64ساله کلیدی است. این گروه بیشتر نیروی کار و اکثریت قریب به اتفاق کارگران بسیار ماهر در تمام جوامع مدرن را تشکیل میدهد. هر دو مجموعه دادههای ویتگنشتاین و «بارو و لی» رشد سریع جهانی این گروه ضروری را نشان میدهند: «در سال1950، جهان تقریبا 25میلیون نفر بین 25 تا 64 سال داشت که حداقل تحصیلات عالی داشتند.» تا سال1990، این تعداد تقریبا 10برابر شد و به حدود 230میلیون رسید. از آن زمان، به نظر میرسد دوباره سه برابر شده است. بر اساس برآوردهای مرکز ویتگنشتاین، کل امروز به 750میلیون نزدیک میشود و تا سال2040 نزدیک به 2/ 1میلیارد خواهد بود. حتی در کشورهایی که جمعیت در سن کار در حال کاهش است، تعداد مردان و زنان بسیار ماهر در سن کار قرار دارند، در دهههای آینده رشد خواهند کرد؛ اما نه به سرعت سایر نقاط.
انفجار در آموزش عالی در حال توزیع مجدد سهم کارگران با تحصیلات عالی در سراسر جهان است که بهطور بالقوه بر توازن قدرت بین کشورها تاثیر میگذارد. این روندهای پس از جنگ، کشورهای غربی را درباره سهم نیروی کار بسیار ماهر جهان در معرض کاهش شدید و مستمر نسبی قرار داده است و کشورهای سنگینوزن سابق غربی را یکی پس از دیگری از 10کشور برتر جهان حذف کرده است. در سال1950، 8نفر از 10نیروی کار بزرگ با تحصیلات عالی در کشورهای توسعهیافتهتر بودند؛ هند و چین دو استثنا بودند. تا سال2020، تنها 5کشور توسعهیافته هنوز در ده کشور برتر قرار داشتند و برزیل، اندونزی و کرهجنوبی نیز به آنها ملحق شدند.
پیشبینی میشود تا سال2040 تنها سه کشور بسیار توسعهیافته در این فهرست قرار گیرند: ژاپن، روسیه و ایالاتمتحده. اقتصادهای نوظهوری که در دهههای آینده کشورهای غربی را به چالش خواهند کشید یا از آنها پیشی خواهند گرفت، اکنون به سطوح بالاتری از تحصیلات نسبت به اکثر اقتصادهای پیشرفته غربی در اوایل دوران پس از جنگ دست یافتهاند. بهعنوان مثال، 16درصد از افراد 24 تا 64 ساله در مکزیک تحصیلات دانشگاهی دارند - تقریبا دو برابر نرخ ایالات متحده در سال1950 - و در ترکیه، سهم این گروه سنی با برخی از تحصیلات عالی 22درصد است که نزدیک به سهم آلمان در سال1990 است.
نیروی کار کرهجنوبی حتی ماهرتر است و تحول آن در نیمقرن گذشته واقعا شگفتانگیز بوده است. در سال1970، به سختی 5درصد از جمعیت در سن کار آن مدرک دانشگاهی داشتند. نیمقرن بعد، این کشور احتمالا از مرز 50درصد عبور کرده و از ایالات متحده و سایر کشورهای مترقی در پیشرفت تحصیلی پیشی گرفته است. تا سال2040، تقریبا دو سوم کارگران کرهجنوبی میتوانند مدرک دانشگاهی داشته باشند و سهچهارم میتوانند حداقل تحصیلات عالی داشته باشند. این خط سیری است که دیگر قدرتهای مشتاق به دنبال تکرار آن هستند. اگر آنها موفق شوند، بهطور چشمگیری توزیع جهانی سرمایه انسانی را تغییر خواهند داد.
این پنج بزرگ
وقتی صحبت از جمعیت با تحصیلات عالی میشود، پنج کشور در 70سال گذشته بر بقیه جهان تسلط داشتهاند: چین، هند، ژاپن، روسیه و ایالات متحده. جمعیت مقیاس شرط لازم برای عضویت در این باشگاه است. این تصادفی نیست که بزرگترین نیروی کار بسیار ماهر جهان - امروز و احتمالا در آینده - تا این حد پرجمعیت هستند. سهم جهانی افراد در سن کار با تحصیلات عالی که در این پنج کشور زندگی میکنند در طول زمان عمدتا ثابت مانده است و حدود نیمی از کل جهان از سال1950 تاکنون را تشکیل میدهند. اما مسیرهای آموزشی پنج گروه بزرگ بهشدت متفاوت است و تغییر وزن آنها در نیروی کار با مهارت بالا نشاندهنده تغییرات ژئوپلیتیک مهم است.
در طول جنگ سرد، ایالات متحده در یک لیگ خاص خود بود. از سال1950 تا 1990، حجم عظیم نیروی کار با تحصیلات عالی به این معنی بود که رقیب نزدیکی نداشت. چین، هند، ژاپن و روسیه همگی در این معیار تقریبا قابل مقایسه بودند و با ایالات متحده بسیار فاصله داشتند. البته در این سالها، کرملین فرماندهی اتحاد جماهیر شوروی را برعهده داشت، نه فقط بخشی از آنکه به روسیه امروزی تبدیل شده است. اما بر اساس برآوردهای ما، اتحاد جماهیر شوروی هرگز نتوانست حتی یکسوم نیروی کار بسیار ماهر ایالات متحده را در هیچ مقطعی از وجود تاریخیاش در خود جمع کند.
پایان جنگ سرد شاهد جابهجایی پنج کشور بزرگ بود؛ زیرا هند و چین از نظر تعداد نیروی کار با تحصیلات عالی که تا حدی توسط جمعیت بسیار بزرگترشان تامین میشد، از ژاپن و روسیه جلوتر بودند. اما ایالات متحده با وجود جمعیت بسیار کمتر، بهعنوان بزرگترین مخزن نیروی کار ماهر قوی مطرح بود. در این میان تحول چین از پایان جنگ سرد خیرهکننده بوده است. با این حال، امروز ایالات متحده در آستانه از دست دادن جایگاه برتر خود در زمینه نیروی کار ماهر است. چین به زودی از آمریکا پیشی خواهد گرفت (اگر قبلا این کار را نکرده باشد) همانطور که هند احتمالا قبل از سال2040 این کار را خواهد کرد. هند در اواخر دهه1990 به سرعت شروع به کاهش شکاف نیروی کار با تحصیلات عالی با ایالات متحده کرد.
در آن زمان، نیروی کار هند از فارغ التحصیلان دانشگاهی یک سوم نیروی کار ایالات متحده بود. اکنون، تقریبا اندازه دوسوم آمریکا است. دگرگونی چین از پایان جنگ سرد تاکنون خیرهکننده نبوده است. در سال1990، گروه نیروی کار تحصیلکرده در دانشگاه ممکن است کوچکترین در بین پنج کشور موسوم به گروه بزرگ باشد. با این حال، از آن زمان، این بخش از نیروی کار آن منفجر شده است؛ مانند هند، نتیجه آن روندهای جمعیتی و توسعهای بوده که در حال حاضر در حال ساختش هستند. امروزه، جمعیت فارغالتحصیلان دانشگاهی چین بین 80 تا 90درصد از جمعیت ایالات متحده بین 25 تا 64سال است. «بارو و لی» پیشبینی کردهاند که چین میتواند تا سال2025 فارغالتحصیلان دانشگاهی در سن کار بیشتری نسبت به ایالات متحده داشته باشد و میزان نیروی کار با تحصیلات عالی آن تا سال2040 بیش از دو برابر ایالات متحده باشد.
در آن سال، «بارو و لی» پیشبینی کردهاند که هند میتواند از نظر تعداد کل افراد 25 تا 64ساله تحصیلکرده دانشگاهی از ایالات متحده پیشی بگیرد. راه دیگری برای نگاه کردن به ثروت در حال تغییر پنج بزرگ، ردیابی گذشته و سهم پیشبینیشده کارگران با تحصیلات عالی جهان بین سالهای 1950 تا 2040 است. چنین مقایسهای به وضوح کاهش نسبی ایالات متحده را نشان میدهد. در سال1950، ایالات متحده بیش از 40درصد از کارگران تحصیلکرده دانشگاهی را تشکیل میداد. تا سال1990، سهم آن به حدود 27درصد کاهش یافت. طبق گزارش مرکز ویتگنشتاین، امروز، سهم ایالات متحده در حدود 16درصد است و پیشبینی میشود تا سال2040 به 10درصد کاهش یابد؛ در مقابلِ 11درصد برای هند و 13درصد برای چین. تقریبا روندهای مشابهی برای کارگرانی که فقط مقداری تحصیلات عالی دارند، مشهود است.
جالب توجه است، اگرچه مجموع کارگران با تحصیلات عالی در ایالات متحده بسیار کمتر از کل چینیها در این پیشبینیها است، مجموع کل کارگران با تحصیلات عالی در کانادا، مکزیک و ایالات متحده اینطور نیست. در واقع، این امکان وجود دارد که این بخش از آمریکای شمالی تحت پوشش توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی و جانشین آن، توافقنامه ایالات متحده، مکزیک و کانادا، نیروی کار بسیار تحصیلکرده تقریبا به اندازه چین را حداقل تا سال2040 حفظ کند. اعتبار اصلی در اینجا تا حد زیادی به دستاوردهای آموزشی در مکزیک بستگی دارد.
رکود بزرگ
رشد بلندمدت آموزشی و صعود نهایی چین و هند در تعداد کارمندان آموزش عالی نباید تعجبآور باشد. همچنین نباید افول نسبی بلندمدت ایالات متحده تعجبآور باشد. در واقع، تنها راهی که ایالات متحده میتوانست در قرن بیستویکم امتیاز آموزشی اولیه خود را پس از جنگ حفظ کند، نتیجه یک فاجعه است: «شکست جهانی در توسعه، کاهش مرگ و میر در سراسر جهان، یا هر دو.» آنچه ناظران آمریکایی را شگفتزده و ناامید میکند، عملکرد آموزشی ضعیف قابل توجهی است که وخامت نسبی ایالات متحده را تسریع کرده است. رشد متوسط سالهای تحصیل آمریکاییها در اواخر دهه20 زندگیشان به سختی یکسوم آن چیزی است که در اوایل دوران پس از جنگ بود و رشد گروه فارغالتحصیلان دانشگاهی در سن کار در مقایسه با اوایل دوره پس از جنگ، بهشدت کُند شده است.
بهطور شگفتانگیزی، نرخ فارغالتحصیلی از دانشگاه برای مردان آمریکایی در اواخر دهه20 زندگیشان از اواسط دهه1970 تا سالهای اولیه قرن بیستویکم یکسان بود، یک عملکرد نگرانکننده در زمان صلح که به نوعی توسط دانشگاهیان و سیاستگذاران نادیده گرفته شده است. در واقع چیزی که ما بهعنوان این کندی گسترده آموزشی میشناسیم، اتفاق نیفتاده است؛ زیرا آمریکاییها آنقدر تحصیلات دارند که به سقف چنین مسالهای رسیدهاند. برعکس، فهرست روبه رشد جوامع آسیای شرقی و اروپا از ایالات متحده، درخصوص متغیر سالهای متوسط تحصیل یا میزان آموزش پس از متوسطه برای کارگران 25 تا 34ساله پیشی گرفته است. استرالیا، ایرلند، کرهجنوبی و سوئیس، در میان دیگران، این کار را انجام دادهاند؛ اما جمعیت کوچک آنها مانع از آن شده است که سلطه آموزشی مطلق پنج کشور بزرگ را به چالش بکشند. به عبارت دیگر، ایالات متحده میتواند بهتر عمل کند. اگرچه ممکن است نتواند از پیشی گرفتن چین و هند از نیروی کار با تحصیلات عالی خود جلوگیری کند، اما میتواند تاریخی را که در آن اتفاق میافتد، احتمالا چند دهه به تعویق بیندازد.
بازگشت از لبه پرتگاه
همانطور که اقتصاد جهانی را در قرن گذشته متحول کرد، انفجار جهانی در آموزش نیز قرار است ژئوپلیتیک را در این دوره متحول کند. در طول دو دهه آینده، افراد بیشتری نسبت به دو دهه گذشته یا هر زمان دیگری احتمالا وارد مجموعه نیروی کار با تحصیلات عالی در جهان خواهند شد. تا سال2040، 250میلیون فارغالتحصیل دانشگاهی در سن کار بیشتر از امروز در سراسر جهان وجود خواهد داشت -جهشی 70درصدی- تقریبا نیممیلیارد نفر بیشتر با حداقل تحصیلات عالی.
از نظر رونق جهانی، انفجار آموزشی پس از جنگ، یک موهبت بینظیر بوده و به افزایش تقریبا پنجبرابری تولید ناخالص داخلی سرانه در سراسر جهان از سال1950 کمک کرده است. اگرچه این دستاوردها در درآمد و ثروت به هیچ وجه بهطور مساوی تقسیم نشده است، با این حال تقریبا تمام بشریت از آنها سود بردهاند: «کاهش فقر، افزایش امید به زندگی و بهبود رفاه تا حدی بهدلیل پیشرفتهای آموزشی است.» با این حال، از نظر ژئوپلیتیک، پیامدهای انفجار آموزشی حداقل برای ایالات متحده چندان مساعد نیست. افزایش افراد با تحصیلات عالی به نیروی کار جهانی، توازن قدرت اقتصادی و در نتیجه قدرت نظامی را در میان کشورها تغییر داده و برتری ایالات متحده را تضعیف کرده است. برای سه نسل اول پس از جنگ، نیروی کار تحصیلکرده دانشگاهی ایالاتمتحده از نظر اندازه بینظیر بود و به این کشور مزیت اقتصادی قدرتمندی داد که به حفظ آن در طول جنگ سرد و بلافاصله پس از آن کمک کرد. امروزه، آمریکا در مجموع از منظر کمیت کارگران بسیار آموزش دیده با چین شانه به شانه حرکت میکند و هند در حال نزدیک شدن به آن است.
تا سال2040، چین و هند برای پیشی گرفتن، در مجموع در خصوص «نیروی کار بسیار آموزشدیده» با آمریکا رقابت خواهند کرد و ایالات متحده در رتبه سوم قرار خواهد گرفت. برای روشن شدن بحث باید گفت که هیچ دلیلی وجود ندارد فرض کنیم آموزش عالی چینی یا هندی با کیفیتی مشابه در ایالات متحده خواهد بود. ایالات متحده همچنان میتواند بر بسیاری از داراییهای دیگر که مزیت جهانی آن را تقویت میکنند، حساب کند: «از جمله، مهارت آن در تحقیق و توسعه فناوری، بخش تجاری پویا، سیستم مالی پیچیدهاش، و ارز غالب آن.» اما این واقعیتها در مواجهه با روندهای آموزشی نگرانکننده، تنها به میزان محدودی تسلی بخش خواهند بود. فرسایش سطح آموزشی ایالات متحده در نهایت باعث تضعیف دسترسی جهانی این کشور خواهد شد.
با داشتن نیروی کار با تحصیلات عالیِ کمتر، ایالات متحده وزنی کمتر از آنچه پس از دوران جنگ به دست آورد، خواهد داشت؛ چه در حوزه سیاسی و نظامی و چه در حوزه اقتصادی و ممکن است آن معماری نظم نوین را که پس از جنگ بهدست آورده بود، نتواند به خوبی آن سالها تعریف کند. در نهایت «صلح آمریکایی» تحت فشار قرار خواهد گرفت. تصور یک محیط بینالمللی به تدریج کمتر صلحآمیز و از نظر اقتصادی ناامنتر که در آن ایالات متحده نفوذ بسیار کمتری در نتیجه محیط راکد نیروی کار ماهر خود داشته باشد، دشوار نیست.
خوشبختانه، ایالات متحده هنوز گزینههای خوبی برای مقابله با از دست دادن هژمونی آموزشی دارد. اما همه آنها از واشنگتن میخواهند که ابتکار عمل را در دست بگیرد؛ چیزی که اخیرا به آن عادت نکرده است. از طریق دیپلماسی فعالتر و خلاقانهتر، ایالات متحده میتواند به دنبال ایجاد ائتلافها یا اتحادهای جدیدی باشد که منابع انسانی را به نظم لیبرال اضافه کند. این ممکن است مستلزم پرورش صبورانه مشارکتهای امنیتی جدید با برخی از مراکز عمده نیروی کار با تحصیلات عالی فردایی باشد: هند، اندونزی، ویتنام؛ شاید حتی ایران. سایر احتمالات جذاب عبارتند از ادغام نزدیکتر کانادا، مکزیک و ایالات متحده که ممکن است پتانسیل استراتژیک آمریکای شمالی را با پتانسیل عظیم جمعیتی و اقتصادی آن مطابقت دهد.
در همین حال، ایالات متحده میتواند تلاش کند تا کندی شوم آموزشی خود را معکوس کند. رکود در پیشرفت تحصیلی مانع رشد اقتصادی میشود و احتمالا هر سال تریلیونها دلار تولید را از ایالات متحده میگیرد؛ هزینهای که تنها در صورتی افزایش مییابد که ایالات متحده مسیر خود را تغییر ندهد.
بخشی از مشکل این است که آمریکاییها در آموزش معلمان مشکل دارند. کیفیت مدارس ابتدایی و متوسطه دولتی به طرز تاسف باری ناخوشایند است و دیپلم دبیرستان همیشه با مهارتهای قابل ارائه همراه نیست. آموزش عالی بهطور فزایندهای بوروکراتیزه، ایدئولوژیک و گران شده است. اگر آمریکاییها با آموزش به گونهای رفتار میکردند که گویی آیندهشان به آن وابسته است، به دنبال تغییرات گستردهتری بودند، نه تغییرات حاشیهای. در واقع آنها به جای اینکه روی اتحادیههای معلمان و مدیران دانشگاهها متمرکز میشدند، به ایدههای بهتر نگاه میکردند. احیای منابع انسانی کشور نه فقط پیشرفت تحصیلی، بلکه بهداشت، مشارکت نیروی کار و حتی خانواده بهطور فزایندهای از الزامات استراتژیک برای ایالات متحده خواهد بود.
تغییرات جمعیتی و آموزشی آتی قابل پیشبینی است. اما آنها کاملا اجتنابناپذیر نیستند و به آرامی در حال آشکار شدن هستند. ایالات متحده زمان دارد تا قبل از اینکه خیلی دیر شود، کاستیهای آموزشی خود را شناسایی کرده و برطرف کند. با این حال، واشنگتن برای جلوگیری از هدر دادن امتیاز آموزشی خود و به خطر انداختن موقعیت برتر جهانی خود باید بپذیرد که آموزش دیگر فقط یک موضوع سیاست داخلی نیست، بلکه یک موضوع امنیت ملی است که آینده ایالات متحده به آن بستگی دارد.