مقدمه
اعتماد سازی در حکومت به معنای وثوق و اطمینان بین مردم و حکومت است که از ارکان و پایه های هر حکومتی می باشد. بی تردید رسول گرامی اسلام (ص) در سیرة حکومتی خویش، شیوهها و روشهای مختلفی را برای اعتمادسازی در پیش گرفت و از مراتب بالای اعتماد در بین مردم برخوردار بود. بر این اساس پرسش هایی مطرح است که دراین مقاله در صدد پاسخگویی به آن هستیم.
پیامبر اسلام (ص) در حکومت خویش چه روشهایی را برای اعتماد سازی بکار گرفته است؟
نقش گسترش فرهنگ اخوت و برادری دراعتماد سازی پیامبر (ص) در حکومتش تا چه میزان بوده است؟
تاثیر پرهیز از تبعیض و برخورد عادلانه پیامبر (ص) با مردم در اعتماد سازی حکومتش چه اندازه بوده است؟
جایگاه مشورت در اعتماد سازی پیامبر (ص) در حکومتش چگونه بوده است؟ جایگاه عفو و گذشت در اعتماد سازی پیامبر (ص) در حکومتش، چگونه بوده است؟
١- ترویج فرهنگ اخوت و برادری اخوت و برادری جلوه عملی ایمان
از زیباترین جلوههای عملی ایمان، پیوند روح و اتصال جان هاست. قرآن کریم با بیان آیه شریفه اخوت ایمانی، سرفصل و بابی شگفت و کارساز در روابط اجتماعی گشوده است:
«إنما المؤمنون إخوه فأصلحوا بین أخویکم و اتقوا الله لعلکم ترحمون»: مؤمنان برادر یکدیگرند. پس دو برادر خود را صلح و آشتی دهید و تقوای الهی پیشه کنید، باشد که مشمول رحمت او شوید! (حجرات: ١٠).
این آیه با تاکید بر اخوت و برادری و صلح و آشتی، چگونگی ساختن جامعه و زندگی و زیستن در آن را به مسلمانان آموزش می دهد.
عدم رعایت اصل اخوت، زمینه ساز بسیاری از مشکلات اجتماعی است. پیامدهای منفی پشت پا زدن به اصل اخوت نه تنها دامن گیر جامعه می شود، بلکه باعث می شود فرد، خود حقیقی اش را از دست بدهد و با خود بیگانه شود. راه کمال را با ملازمت و همراهی و هماهنگی طی می کنند. معنای اخوت همین را می رساند. زیرا «اخ» را «اخ» گویند چون مقصدش مقصد برادرش است (طوسی، بی تا، ج٢: ٥٤٦) و باید دانست که بیان «انما المومنون اخوه» قانونی را در بین مسلمانان مومن تشریع کرده و نسبتی را برقرار ساخته است که قبلا برقرار نبوده است که دارای آثار شرعی و حقوقی نیز هست (طباطبائی، ١٣٩٣، ج ١٨: ٣١٥).
خداوند با این بیان مومنان را به یکدیگر پیوند داده است که این پیوند معنوی و روحی چنان محکم است که آنان را چون پیکری واحد می سازد. ابوبصیر از امام صادق (ع) روایت کرده است:
مومن برادر مومن است، مانند یک پیکری که هرگاه عضوی از آن دردمند شود، اعضای دیگر هم احساس درد کند و روحهای آن ها نیز از یک روح است و بی گمان پیوستگی روح مومن به روح خدا از پیوستگی پرتو خورشید به خورشید بیشتر است (مجلسی، بی تا، ج ٧٤: ٢٦٨).
در منطق دین، مسلمان برادر مسلمان، چشم، آینه و راهنمای اوست (همان: ٢٧٠) و از ائمه (ع) منقول است: حقیقت ایمان آن است که بنده کامل نمی شود تا وقتی که برادرش را دوست بدارد (همان: ٢٣٦).
پیمان اخوت و برادری
رسول خدا (ص) برای تحقق عینی اصل اخوت دو بار میان مسلمانان پیمان اخوت بست و این جلوه زیبای ایمانی را جلوه اجتماعی بخشید. بار اول پیش از هجرت میان مهاجران بود که آنان را برای حرکتی بزرگ و سرنوشت ساز و سرفصلی جدید در تاریخ بشر آماده کرد. آنها در این حرکت با همه گونه سختی روبه رو و بالطبع نیازمند همراهی و همکاری و همیاری یکدیگر در برترین مرتبه آن بودند (عاملی، ١٤٠٠، ج٢: ٢٢٨).
در جامعه اسلامی باید تفاهم را به جای تفاخر و تعاون را به جای تنازع نشاند. باید پشت به پشت هم داد، دست ها را به یاری یکدیگر در دست هم گذاشت و شانه به شانه رفت تا راه ناهموار بریدن از قبیله و پیوستن به مدینه را هموار نمود. لذا میان مهاجران پیمان برادری را دو به دو بر «حق» و «مواسات» برقرار کرد: بین ابوبکر و عمر، حمزه و زید بن حارثه، عثمان و عبدالرحمن بن عوف، زیبر و ابن مسعود، عباده بن حارثه و بلال، مصعب بن عمیر و سعد بن ابی وقاص، ابوعبیده جراح و سالم مولی ابی حذیفه، سعد بن زید و طلحه بن عبیدالله، و بین علی (ع) و خودش. و به علی (ع) فرمود: آیا راضی نیستی که من برادر تو باشم؟ گفت آری راضی هستم. فرمود: تو برادر من در دنیا و آخرت هستی (حلبی، بی تا، ج ٢: ٢٠).
بار دوم چندی پس از ورود به مدینه پیمان اخوت میان مسلمانان بسته شد (دحلان، بی تا، ج ١: ٣٣٧).[1]
پیامبر (ص) با ورود به مدینه، نظامی الهی را پی ریخت و امت واحدی را (ابن هشام، بی تا، ج٢: ١١٩) تحقق بخشید. روشن است که ایجاد حکومت صالح و شکل دادن امتی یکپارچه و همسو جز در سایه پیوند محکم انسانهای مومن میسر نمی شود. اختلافهای میان مسلمانان سد بزرگی در راه این هدفهای والا بود. ریشه اختلافات از یک سو اختلاف میان مهاجران و انصار بود که دارای دو روحیه و در محیط مختلف پرورش یافته بودند و از سوی دیگر اختلاف میان خود مردم مدینه یعنی قبایل اوس و خزرج بود که به سبب جنگ های طولانی عمق زیادی داشت. عقد اخوت کلیدی برای گشودن همه عقدهها بود. پیوند ایمانی، تعالی مردمانی بود که تا آن زمان برترین عامل پیوندشان قبیله بود اخوت ایمانی همچون آبی برای شستن همه آلودگی ها، تعصب ها، کینه ها و اختلافهای نظام قبیلگی بود. پیوندهای خونی، نژادی، منطقه ای می رفت تا به جای آن
ایمان و عقیده بنشیند. پیامبر دستور داد هر مهاجر با یکی از انصار، پیمان برادری بندد:
«تاخوا فی الله اخوین اخوین» (همان: ١٢٤) تنها استثنایی که در میان بود انتخاب علی (ع) برای برادری خویش بود که هر دو مهاجر بودند. دست علی بن ابی طالب را گرفت و فرمود: «هذا اخی» (همان). رسول خدا (ص) بین یاران خود به دو محور «حق» و «مواسات» پیمان برادری گرفت (حلبی، بی تا، ج٢: ٩٠).
نشانه های برادری
از جمله مهم ترین عواملی که سبب تقویت دوستی، محبت و برادری اهل ایمان می شود و به وسیله آنها مسئولیت مومنان نسبت به یکدیگر و پیوند آنان با هم معنا پیدا می کند، عبارتند از مهرورزی، عطوفت و گرامی داشتن یکدیگر.
قرآن کریم پیامبر اکرم (ص) و پیروان آن حضرت را با وصف مهربانی و رحمت و عطوفت نسبت به یکدیگر معرفی می کند و وظیفه مسلمانان است که خود را به این کمال متصف و به آن حضرت و کسانی که با اویند تاسی کنند.
«محمد رسول الله و الذین معه... رحماء بینهم»: محمد (ص) فرستاده خداست و کسانی که با او هستند... و در میان خود مهربانند (فتح: ١٢٩).
این محبت و پیوستگی در «مدینه النبی» در رفتار انصار با مهاجران جلوه داشت و به طور کلی یاران پیامبر چنین بودند و بر مسلمانان است که چنین باشند.
جامعه ایمانی با محبت و پیوستگی و حفظ کرامت ها احیا می گردد و به همین سبب رحمت های واسعه الهی شامل حال آنان می شود. امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل کرده است:
هر که به برادر مسلمانش سخن محبت آمیزی گوید و گرفتاریش را گشایش دهد، تا زمانی که در این کار باشد زیر سایه رحمت واسطه ای باشد (کلینی، بی تا، ج٣: ٢٠٦).
در دورهای که رسول خدا (ص) تلاش می کرد جامعه ایمانی شکل گیرد، روزی مردی بر سر قرار خود نزد حضرت، دیر رفت. پیامبر پرسید: تو را چه شده که دیر آمدی؟ گفت ای رسول خدا، برهنگی مرا بازداشت. فرمود: مگر تو را همسایه نبود که دارای دو جامه باشد و یکی را به تو عاریه دهد؟ گفت: آری ای رسول خدا (همسایه دارم، حضرت فرمود:) پس او برادر تو نیست (حرعاملی، بی تا، ج٨: ٤١٥). نشانه برادر دینی، عمل به وظایف آن است، و اگر نه چه تفاوتی میان اهل ایمان و جز آنان هست؟
فریاد رسی و کمک به یکدیگر
اهل ایمان در چنان پیوندی با هم هستند که گرفتاری هر یک گرفتاری همه است و جامعه ایمانی آن جامعه ای نیست که عدهای از فرط مشکلات زندگی در آن در مانده شدهاند و عدهای نیز در پی زندگی و عافیت خویش اند. پیشوایان حق درباره فریادرسی مسلمانان نسبت به یکدیگر و گشودن گرفتاریهای درماندگان، دستورهای اکید صادر کرده و اهل ایمان را به اقدام فراخواندهاند، امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل کرده است:
هر که صبح کند و اهتمام به امور مسلمانان نداشته باشد از مسلمانان نیست و هر که بشنود مردی از آنها کمک می خواهد و او را پاسخ ندهد (و به داد او نرسد) نیز از مسلمانان نیست (مجلسی، بی تا، ج٧٤: ٣٣٩).
از جمله اموری که سبب تحکیم پیوند مومنان است، دیدار آنان از یکدیگر برای خداست. در همین رابطه از رسول خدا (ص) نقل شده که «هر کس برادرش را در منزلش دیدار کند، خدای عز و جل به او فرماید: تو مهمان و زائر منی و پذیراییت بر من است، و من به خاطر دوستی تو نسبت به او بهشت را برایت واجب ساختم» (کلینی، بی تا، ج٢: ١٧٧).
این دیدارها و معاشرت ها موجب تحکیم برادری و آن نقشی است که باید داشته باشد. مومن آینه مومن، چشم او و هادی اوست. رابطه آنها رابطه اصلاح و هدایت است.
دیدارهایی که باعث اصلاح روابط اهل ایمان و رشد آنان است، بهترین وسیله کمال است که نباید مورد تغافل قرار گیرد که غفلت از آن غفلت از حق است. کمک نکردن و بی اعتنایی به امور و احوال یکدیگر از نتایج دشمنی و بیگانگی با روح دین است و پیوند ایمانی را با دشمنی و بیگانگی نسبتی نیست.
بی شک عدم تعاون و همکاری موجب جدایی و پراکندگی اهل ایمان و سست شدن پیوند برادری میان آنان است. به همین سبب پیشوایان حق، با صراحت و تاکید تمام، مسلمانان را به یاری یکدیگر و پرهیز از بی اعتنایی به هم خوانده اند و با بیان پیامدهای خطرناک عدم یاری یکدیگر، آنان را از هلاکت خویش به دست خود بیم دادهاند. یاری کردن یکدیگر تا آنجاست که کمترین حق مومن بر مومن آن است که در آنچه برادرش نیاز دارد، خود را بر او مقدم ندارد.
ستم و آزار نکردن یکدیگر
رسول خدا (ص) با اعلام اخوت ایمانی، مسلمانان را از فرجام هرگونه ستم به یکدیگر، حتی در نازل ترین مرتبة آن آگاه ساخت. ستم به یکدیگر باید به کلی خاتمه می یافت. ستم توانگران به ناتوانان و فرودستان، و ستم زمامداران به رعایا باید پایان می یافت. آن حضرت فرمود «مسلمان برادر مسلمان است و به یکدیگر ستم نکنند» (کلینی، بی تا، ج٢: ١٧٤).
آن حضرت از تاریکی هایی که به سبب ستم، حقیقت انسان، روابط انسانی و جامعه را فرا می گیرد، پرهیز می داد: « خود را از ستم باز دارید که آن تاریکی روز قیامت است» (کلینی، بی تا، ج٢: ٣٣٢).
روابط ایمانی با وجود اهانت و استخفاف، باقی نمی ماند و بی تردید آزار مسلمانان و تحقیر مومنان شرعا حرام و موجب هلاکت ابدی است (نراقی، ١٣٨٣، ج٢: ٢١٤).
چنان که وقتی گروهی در مدینه علیه افراد با ایمان شایعه پراکنی کردند، موجب آزار آنان شدند و نسبت های ناروا به آنها می دادند، مورد شدیدترین حملات و تهدیدهای قرآن کریم قرار گرفتند (طبرسی، ١٤٠٣، ج٤: ٣٧٠).
«و الذین یؤذون المؤمنین و المؤمنات بغیر ما اکتسبوا فقد احتملوا بهتانا و إثما مبینا»: و آنان که مردان و زنان باایمان را به خاطر کاری که انجام ندادهاند آزار میدهند، بار بهتان و گناه آشکاری را به دوش کشیدهاند (احزاب: ٥٨).
رسول خدا (ص) فرمود: «هر که مومنی را بیازارد، مرا آزرده و هر که مرا بیازارد خدا را آزرده و هر که خدا را بیازارد در تورات و انجیل و زبور و قرآن ملعون است» (شعیری، ١٣٨٣: ١٧٢).
مسلمانان با اخوت ایمانی، به چنان امنیتی از جانب یکدیگر دست می یابند که نه تنها تعدی و آزار بر یکدیگر را روا نمی دارند، بلکه حتی نگاهی از سر اهانت که موجب شکستن حریم امنیت آنها است، به یکدیگر نمی اندازند. زیرا این گونه مناسبات تعدی به حریم الهی است.
٢- پرهیز از تبعیض و تأکید بر مساوات
از دیگر شیوههای اعتماد سازی پیامبر گرامی اسلام (ص) توجه به پرهیز از تبعیض و تاکید بر مساوات بود.
انسانها از نظر طبیعی به هیچ روی یکسان نمی باشند، بلکه اختلاف وجودی میان همه موجودات و در مراتب وجود از لوازم عام وجود است، زیرا «خیر مردم در تفاوت آنها است و اگر همه مساوی باشند هلاک شوند» (مجلسی، بی تا، ج ١٧: ١٠١).
خدای تعالی در قرآن کریم این اختلاف را به خود نسبت داده و فرموده است:
«نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاه الدنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا»: ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری دادیم تا یکدیگر را مسخر کرده (و با هم تعاون نمایند)» (زخرف: ٣٢).
خداوند تبارک و تعالی هرگز اختلاف را نکوهش نکرده است، مگر آن مواردی که این اختلاف آمیخته با هوای نفس و برخلاف هدایت عقل باشد (طباطبائی، ١٣٩٣، ج١١: 61-60)
مساواتی که اسلام مقرر داشته و پیامبر اکرم (ص) آن را محقق ساخته و به جامه عمل درآورده است، در تاریخ بشر بی نظیر است. در منطق قرآن کریم انسانها همه از یک چشمه و فرزندان یک پدر و مادرند و فرقی میان آنها نیست. این مساوات برخاسته از منطق قرآن را به تمام معنی در زندگی پیامبر، در برخوردهای او و در حکومت مدینه می بی م ین و در امتداد حرکت آن حضرت در زندگی پیشوایان معصوم نیز قابل مشاهده است. در منطق قرآن نه سفید را بر سیاه مزیتی است و نه عرب را بر عجم. نه والی بر رعیت برتری دارد و نه حاکم بر مردم. همه افراد به تعبیر پیامبر مانند دندانه های یک شانه مساویند و جز به تقوا، هیچ مزیتی بر یکدیگر ندارند (حرانی، ١٣٩٤: ٢٧٤).
اسلام و نفی همه اختلافات طبقاتی
اسلام کلیه تفاخرها و امتیازات نژادی و اختلافهای طبقاتی و برتری جویی های اجتماعی را نفی کرده و به صراحت اعلام کرده است که هیچ انسانی بر انسان دیگر، برتری و تفاخری ندارد، مگر به تقوا:
«یا أیها الناس إنا خلقناکم من ذکر وأنثی وجعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا إن أکرمکم عند الله أتقاکم»: ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، (که اینها ملاک امتیاز نیست) گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست (حجرات: ١٣).
همچنین از قول ابن عباس نقل شده که: پس از فتح مکه پیامبر به بلال دستور داد که بر بالای کعبه اذان بگوید. او اذان گفت. در این بین برخی اعتراض کردند. پس جبرئیل بر پیامبر نازل شد و آن حضرت را از آنچه گذشته بود، آگاه ساخت. پیامبر آنها را احضار کرد و از آنچه بر زبان رانده بودند، پرسش کرد و آنها نیز بدان اعتراف کردند، آن گاه این آیه نازل شد و از تفاخر به نسب و تکاثر اموال و کوچک شمردن فقرا منع کرد و اساس و ملاک برتری را تقوا اعلام کرد (ابن هشام، بی تا، ج ٤: ٣٣).
بنابراین همه انسانها از یک ریشه و اصلند و همین وحدت و یگانگی ریشه و اصل، مبدأ مساوات اسلامی و خاستگاه آن است:
«یا أیها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساء و اتقوا الله الذی تسائلون به و الأرحام إن الله کان علیکم رقیبا»: ای مردم ! از (مخالفت) پروردگارتان بپرهیزید! همان کسی که همه شما را از یک انسان آفرید، و همسر او را (نیز) از جنس او خلق کرد، و از آن دو، مردان و زنان فراوانی (در روی زمین) منتشر ساخت. و از خدایی بپرهیزید که (همگی به عظمت او معترفید، و) هنگامی که چیزی از یکدیگر میخواهید، نام او را میبرید! (و نیز) (از قطع رابطه با) خویشاوندان خود، پرهیز کنید! زیرا خداوند، مراقب شماست (نساء: ١).
در این آیه برای معرفی خدایی که بر تمام اعمال انسانها نظارت دارد، به یکی از صفات او اشاره می کند که ریشه وحدت اجتماعی بشر و مساوات انسانهاست:
«الذی خلقکم من نفس واحده». بنابراین امتیازات و افتخارات موهومی که هر دسته ای برای خود درست کردهاند، از قبیل امتیازات نژادی، زبانی، منطقه ای، قبیله ای و مانند آن ملغی و باطل است زیرا همه انسانها از یک اصل سرچشمه یافته و فرزندان یک پدر و مادرند و این خاستگاه مساوات بنی آدم است (طباطبائی، ١٣٩٣، ج٤: ١٣٥-136)
اعلام مساوات عمومی و نفی اختلاف های طبقاتی
آن گاه که مکه فتح شد و اسلام در حاکمیت کامل قرار گرفت، رسول مساوات خطبه ای خواند و مساوات اسلامی را به همگان اعلام کرده:
مردم آگاه باشید که پروردگارتان یکی است و پدرتان (نیز) یکی است.
بنابراین بدانید که نه عربی را بر عجم و نه عجمی را بر عرب و نه سیاهی را بر سفید و نه سفیدی را بر سیاه برتری است مگر به تقوا. آیا (این حقیقت را) ابلاغ کردم؟ گفتند: آری. فرمود حاضران به غایبان ابلاغ کنند (پاینده، بی تا: ٣٦٥).
اسلام و نفی همه تفاخرها
اسلام به همه تفاخرهای جاهلی پایان بخشید، چنان که رسول خدا (ص) فرمود:
ای علی (ع) خداوند به وسیله اسلام تکبر و فخرفروشی جاهلیت و افتخارکردن به پدران را از بین برد. آگاه باشید که تمام مردم از آدم هستند و آدم از خاک است و برترین مردمان نزد خدا، با تقواترین آنهاست (ابن بابویه، ١٤٠٤، ج٤: ٣٦٣).
پیامبر خاتم با اعلام اصل مساوات، دیدگاه طبقاتی و مناسبات ستمگرانه برخاسته از آن را باطل اعلام کرد. انسانها را کنار هم و در یک صف متحد قرار داد و دستور داد:
با هم در یک صف و به مساوات باشید و با هم مختلف نباشید تا قلبهایتان مختلف نشود (قشیری، ١٤٠٧، ج٤: ١٥٤).
تاکید بر مساوات و نفی فضیلت خویشاوندی
آن حضرت همه برتریها جز برتری به وسیله تقوای الهی را مردود اعلام کرد و به خویشاوندان خود فرمود: به سبب خویشاوندی با من هیچ فضلیتی بر دیگران ندارید و این پیوند بدون آن که تقوا پیشه و عمل کنید، سودی به حالتان ندارد.
وقتی آیه شریفه «و خویشاوندان نزدیک را انذار کن» نازل شد، پیامبر یک یک ایشان را صدا زد تا آنجا که فرمود: ای فاطمه دختر محمد، ای صفیه دختر عبدالمطلب (عمه رسول خدا) شما دو تن نیز برای خود عمل کنید، زیرا من، شما را از هیچ وظیفه ای که در قبال خدا دارید نمی توانم بی نیاز کنم، پس هر کس با این امور آشنا باشد، می فهمد که چیزی جز تقوا سودی به حالش ندارد (مالکی، بی تا، ج ١: ٢١٣-٢١٤).
از امام باقر (ع) روایت شده است که:
سلمان با چند تن از قریش در مسجد نشسته بودند. آنها شروع کردند به نقل نسب و نژاد خود و هر یک نسب خویش را بالا می برد تا رسیدند به سلمان، عمر بن خطاب به وی گفت: تو بگو کیستی و پدرت کیست و اصل و نسبت چیست؟ سلمان گفت: من سلمان فرزند بنده خدا هستم که گمراه بودم و خدای عز و جل به وسیله محمد هدایتم کرد، و بینوا بودم و خداوند به وسیله محمد توانگرم ساخت و برده بودم و خداوند به وسیله محمد آزادم کرد. این نسب من و این حسب من است. در همین حال که سلمان با آنان مشغول گفتگو بود، پیامبر وارد شد و به آنها پیوست. سلمان گفت: ای رسول خدا من از دست اینها چه کشیدم! و آنچه را گذشته بود و آن تفاخرها و برتریجویی ها را بازگو کرد، پس پیامبر پرسید: تو در پاسخ چه گفتی؟ سلمان پاسخ خردمندانه و مکتبی خود را باز گفت» (کلینی، بی تا، ج ٨: ١٨١-١٨٢).
مساوات در رفتار رسول خدا (ص)
رفتار پیامآور هدایت و عدالت و منطق عملی آن حضرت، سراسر نشان از رعایت مساوات و ایجاد اعتماد داشت و حتی در نگاه کردن به اصحاب آن را پاس می داشت (کلینی، بی تا، ج ٨: ٢٦٨). مجلس او چنان بود که هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمی شد و در حلقه ای میان اصحاب می نشست (مجلسی، بی تا، ج ١٦: ٢٣٦). تا هیچ برتری وجود نداشته باشد. از ابوذر نقل شده: «رسول خدا در حلقه ای میان اصحابش می نشست (به گونه ای که) فرد بیگانه وارد مجلس می شد و نمی دانست پیامبر کدام یک است تا می پرسید» (فیض کاشانی، بی تا، ج٤: ١٥٢).
از جلوه های زیبا و برجسته رسالت آن حضرت، تحقق مساوات بود که خود سخت آن را پاس می داشت. ابن شهر آشوب می نویسد: «در خوراک و پوشاک بر خدمتکاران و بندگانش برتری نمی جست» (ابن شهر آشوب، ١٤٠٥،، ج ١: ١٤٦ -١٤٧).
برخورد پیامبر (ص) با تفاخر جاهلانه
پیامبر اکرم (ص) اجازه نمی داد که تفاخرهای جاهلانه رشد یابد و مساوات اجتماعی بر هم خورد. رفتار پیامبر اکرم (ص) با «زید بن حارثه» از نمونه های بارز آن است. زید در کودکی به عنوان غلام فروخته شده بود و برای خدیجه خریداری شد و وی او را پس از ازدواج با پیامبر (ص)، به آن حضرت بخشید. رفتار زید به گونه ای بود که پیامبر (ص) او را دوست می داشت و چون فرزند خود با او رفتار می کرد و مردم به او «زید بن محمد» می گفتند (ابن سعد، ١٤٠٥، ج٣: ٤٠ -٤٧).
از دیگر نمونه های زیبای این حرکت، ازدواج «جویبر» و «ذلفا» است. «جویبر» که مردی از یمامه بود، در مدینه ایمان آورد و از زمره مسلمان خالص گردید.
روزی پیامبر (ص) به او گفت چه خوب است که ازدواج کنی. جویبر گفت: ای رسول خدا چگونه ؟ در حالی که من نه حسب و نسب دارم و نه مال و جمال. چه کسی به من زن می دهد و کدام زن رغبت می کند که همسر من بشود؟ پیامبر (ص) فرمود: خداوند به وسیله اسلام نخوتهای جاهلی و افتخار به نسب وخاندان را منسوخ کرد. محبوبترین مردمان نزد خدا با تقواترین آنها است. پس بی درنگ نزد «زیاد بن لبید» که از محترمان و بزرگان قبیله «بنی بیاضه» است برو و به او بگو رسول خدا مرا به سوی تو فرستاده است تا از دخترت ذلفا خواستگاری کنم.
به این ترتیب با شکسته شدن رسوم نادرست اجتماعی این ازدواج صورت گرفت (الکافی، ج٥: ٣٤٠).
نمونه دیگر آنکه رسول خدا (ص) مرد ثروتمندی را دید که کنارش فقیری نشست، پس مرد ثروتمند چهره در هم کشیده و لباسهایش را جمع کرد. پیامبر (ص) فرمود:
«آیا ترسیدی از فقر او چیزی به تو سرایت کند» (مالکی، بی تا، ج ١: ٢١٤).
مساوات اجتماعی در اسلام
مساوات اجتماعی در اسلام از حقیقت وجودی انسانها سرچشمه گرفته است و اسلام نمی گوید که انسانها باید برابر باشند، بلکه با صراحت اعلام می دارد که انسانها برابر هستند و آنچه موجبات عدم برابری آنها را ایجاد می کند، باید زدوده شود. آن گاه حقیقت انسانها جلوه می کند.[2]
در سایه مساوات اجتماعی بود که بلال بن رباح که بردهای حبشی بود، خزانه دار مورد اطمینان پیامبر و سرور موذنان گردید (اصبهانی، بی تا، ج ١: ١٤٧).
بلال توانایی ادای تلفظ «شین» را نداشت و به جای آن «سین» می گفت منافقان به پیامبر اعتراض کردند که چرا بلال را موذن خود قرار داده است. رسول خدا (ص) فرمود: «سین» بلال نزد خدا «شین» محسوب می شود. گرچه او به جای «اشهد» «اسهد» می گوید نزد خدا پذیرفته و مقبول خواهد بود (همدانی، بی تا، ج٢: 278)
رسول اکرم (ص) این مساوات را در مدینه تحقق بخشید و با تاکید فراوان همگان را به فراگیری دانش خواند. پس از پیروزی بدر و به اسارت در آمدن گروهی از مشرکان در میان آنان، عدهای بودند که سواد داشتند. پیامبر اعلام کرد که اسیران باسواد می توانند با تعلیم خواندن و نوشتن به ده نفر از کودکان انصار، آزاد شوند (ابن سعد، ١٤٠٥، ج ٢: 22).
رسول خدا (ص) جامعه خود را در سایه مساوات در تحصیل علم به سوی مقصدی که می خواست، سیر داد. از قول عبدالله بن سعید بن عاص نقل شده است که پیامبر به وی فرمان داد تا در مدینه به مردم خواندن و نوشتن بیاموزد (ابن منظور، ١٤٠٤، ج ١٢: 233)
رسول اکرم (ص) چنان در مساوات در تحصیل علم اهتمام داشت که از «شفا ام سلیمان بن ابی حثمه»[3] نقل شده است که پیامبر (ص) به وی فرمود به برخی زنان قرآن بیاموز پس از آن که خواندن و نوشتن آموخته بودند (عسقلانی، بی تا، ج ٤: 333).
اجرای قانون برهمگان
در سیره پیامبر اکرم (ص) همه مردمان زمامدار و رعیت توانگر و نادار، قدرتمند و ناتوان، عرب و عجم، سفید و سیاه از نظر قانون مساوی هستند و هیچ یک را بر دیگری مزیتی نیست. رسول خدا (ص) این مساوات را سخت پاس می داشت و اجازه هیچ گونه تخطی از آن را به کسی نمی داد و حفظ آن را از عوامل حفظ سلامت جامعه و حکومت و ایجاد اعتماد و عدول از آن را مایه تباهی جامعه و هلاکت می دانست نقل است که زنی از اشراف سرقت کرده بود و پیامبر اکرم (ص) دستور داد که دستش قطع شود. عدهای خدمت حضرت آمدند و تلاش کردند حکم خدا را تعطیل کنند. پیامبر خدا (ص) بر یکسان بودن همه در برابر قانون تاکید کرد و فرمود: «آنان که پیش از شما بودند، تنها به سبب چنین تبعیض هایی هلاک شدند، زیرا حدود را بر ناتوانان اجرا می کردند و قدرتمندان را رها می ساختند» (طبرسی، ١٤٠٨، ج ١٨: ٧).
در قولی دیگر، زنی از قبیله بنی مخزوم به جرم سرقت محکوم شد و اسامه بن زید تلاش کرد با شفاعت خود، حکم خدا را تعطیل و نظام مساوات در برابر قانون را مختل کند. پیامبر اکرم (ص) او را به شدت از این کارها پرهیز داد (بخاری، بی تا، ج ٨: ٥٧٣).
پیامبر (ص) در برابر قانون خدا
در آخرین روزهای زندگی رسول خدا، مردم شاهد صحنه ای شگفت بودند تا همگان برای همیشه بدانند که در برابر قانون چگونه باید بود و سیره گرامی ترین خلق خدا چگونه بود. پیامبر خدا در آن روز در حالی که بیماریش شدت یافته بود و فضل بن عباس و علی بن ابی طالب زیر بغلش را گرفته بودند و به سختی راه می رفت، وارد مسجد شد و بر منبر رفت و آخرین سخنان را با مردمش گفت:
مردم من خدایی را که جز او خدایی نیست در برابر شما می ستایم. هر که در میان شما حقی بر من دارد اینک من... بدانید که محبوبترین شما نزد من کسی است که اگر حقی بر من دارد از من بستاند یا مرا حلال کند تا خدا را که دیدار می کنم پاک و پاکیزه باشم. چنین می بینم که این درخواست مرا کافی نیست و لازم است چند بار در میان شما برخیزم و آن را تکرار کنم. سپس از منبر فرود آمد، نماز ظهر را گزارد و باز به منبر بازگشت و همان سخنان را تکرار کرد.
مردی برخاست و گفت ای رسول خدا (ص) من سه درهم نزد تو دارم، پیامبر فرمود: فضل به او بده. فضل آن را پرداخت و مرد نشست. آن گاه فرمود: مردم هر کسی مالی از کسی نزدش هست باید آن را بپردازد و نگوید رسوایی دنیاست. بدانید که بی شک رسوایی های دنیا آسان تر از رسوایی های آخرت است. مرد دیگری برخاست و گفت: ای رسول خدا (ص) سه درهم نزد من است که در راه خدا به کار زده ام. پیامبر (ص) فرمود: چرا به کار زدی؟ گفت بدان محتاج بودم. فرمود فضل آن را از وی بستان.
مردی برخاست و گفت ای رسول خدا (ص) در فلان جنگ بر شکم من تازیانه ای زدی! پیامبر پیراهنش را بالا زد و از مرد خواست تا بیاید و قصاص کند. مرد پیش آمد و خود را به سینه و شکم برهنه پیامبر افکند و جای قصاص را بوسه زد (طبری، ١٩٧٩، ج ٣: ١٨٩-190)
آن حضرت نشان داد که پیامبر خدا (ص) بر مردم عادی در برابر قانون هیچ امتیازی ندارد مدعیان مساوات باید بیاموزند که چگونه باید رفتار کرد.
رسول خدا (ص) در دادن حقی که به مردم تعلق می گرفت، هیچ برتری قایل نمی شد. میان فرزندان اسماعیل (عرب ها) و فرزندان اسحاق (غیرعربها) تفاوتی نمی گذاشت. سفید را بر سیاه و توانگر را بر ناتوان برتری نمی داد، چنان که در تقسیم غنایم جنگ بدر عمل کرد (ابن هشام، بی تا، ج ٢: ٢٨٤).
شایسته سالاری در انتخاب مسئولین
رسول اکرم (ص) در دوران رسالت خویش مساوات در تصدی شغل ها و انجام مسئولیت ها را به تمامی تحقق بخشید و هر کسی واجد اهلیت بیشتر بود، میدان گستردهتری می یافت. تصدی امور با ملاک دانش و توان و تقوای مسلمانان تعیین می شد و نه با ملاکهای جاهلی، چنان که در دوران جاهلیت عرب از ویژگی های رهبر قبیله سن او بود و عرب قایل به شیخوخیت بود. آن حضرت نه تنها رعایت مساوات را برای هر که واجد اهلیت بود، می کرد، بلکه رعایت مساوات میان صاحبان اهلیت را می کرد، تا سنگینی بار مسئولیت بر یک گوشه از جامعه تحمیل نشود. آن حضرت در ابتدای ورود خود به مدینه، ضمن عهدنامه ای که میان گروههای اجتماعی مختلف موجود در مدینه منعقد کرد، در بخش مربوط به گروههای مسلمان، انجام مسئولیت دفاع از نظام را به مساوات مشخص کرد و چنین اعلام فرمود:
همه گروههای مسلمان که به جنگ جهاد می روند به ترتیت و به تناوب وارد جنگ خواهند شد (و جنگیدن بر یک گروه دو مرتبه پشت سر هم تحمیل نخواهد شد) (ابن هشام، بی تا، ج ٢: ١٢١).
انتخاب فرماندهی جنگ
پیامبر خدا (ص) در دادن مسئولیت فرماندهی جنگ تنها ملاحظه شایستگی و توانایی و تدبیر افراد را می کرد و نه خویشاوندی و نسب و سن. ایشان جوانان شایسته را فرمانده قرار می داد، همان گونه که در باره زید بن حارثه به عنوان یکی از فرماندهان نبرد موته عمل کرد (یعقوبی، بی تا، ج ٢: ٦٥).
درباره اسامه بن زید به عنوان آخرین فرمان پیکار با دشمنان دستور فرمود: بنابر نقل جمعی از مورخان، پیامبر شانزده روز قبل از رحلت (یعقوبی، بی تا، ج ٢: ١١٣) پرچمی برای اسامه بست و به او چنین فرمان داد: به نام خدا و در راه خدا نبرد کن، با دشمنان خدا پیکار کن (ابن سعد، ١٤٠٥، ج٢: ١٩٠) در این بسیج کسی از بزرگان مهاجران نخستین و انصار نبود که پیامبر او را زیر پرچم اسامه[4] قرار نداده باشد. بزرگانی چون ابوبکر، عمر بن خطاب، ابوعبیده جراح، سعد بن ابی وقاص، سعید بن زید، قتاده بن نعمان، سلمه بن اسلم بن حریش در زمره آنها بودند (همان).
پیامبر (ص) فردای روزی که پرچم جنگ را برای اسامه بست، در بستر بیماری افتاد و در اثنای بیماری آگاه شد که در حرکت سپاه اسامه به سوی شام کارشکنی شده است و برخی لب به اعتراض گشوده اند که چرا جوان نورسی را بر بزرگان مهاجر و انصار فرمانده ساخته است و همراه وی نرفته اند. پیامبر اکرم از این نافرمانی که جز تجلی روح جاهلی نبود، خشمگین شد و در حال بیماری آهنگ مسجد کرد و به منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
مردم فرماندهی اسامه را بپذیرید و سپاه را حرکت دهید که به جان خودم سوگند اگر درباره فرماندهی او سخن می گویید، پیش از این درباره فرماندهی پدرش هم سخن ها گفتید، ولی او شایسته فرماندهی است، چنان که پدرش نیز در خور آن بود» (ابن هشام، بی تا، ج٤: ٣٢٨).
پیامبر (ص) پس از این سخن به خانه رفت و در بستر بیماری افتاد و در همان حال کسانی از بزرگان صحابه را که به عیادت وی رفتند، موکدا سفارش می کرد که در جرف به سپاه اسامه بپیوندند و سپاه را حرکت دهند: انفذوا بعث اسامه (یعقوبی، بی تا، ج ٢: ١١٣). رسول خدا (ص) آن قدر بر این امر تاکید داشت که فرمود: «جهزوا جیش اسامه و لعن الله من تخلف عنه» سپاه اسامه را حرکت دهید که خدا لعنت کند آنان را که از این کار تخلف کنند» (شهرستانی، ١٣٦٤، ج١: ٢٩).
3- مشورت با مسلمانان شور و مشورت دراسلام
مساله شور و مشورت و مشاوره در اسلام در منطق عملی پیشوایان حق، از اهمیت بسیاری برخوردار است. در سیره پیامبر اکرم (ص) نوشته اند که آن حضرت با اصحاب خود بسیار مشورت می کرد (محلی، ١٤٠٦: ٨٢) و نیز از برخی اصحاب آن حضرت نقل شده است که هیچ کس را ندیدیم که با اصحاب خود بیشتر از رسول خدا (ص) با اصحابش مشورت کند (حلبی، بی تا، ج ٣: ٢٩٧).
رسول خدا (ص) و ائمه هدی علیهم السلام اجمعین با وجود آن که معصوم بودند و نیازی به مشورت نداشتند و حتی قطع نظر از وحی و مقام خلیفه اللهی، دارای چنان اندیشه کامل و نیرومندی بودند که از مشورت بی نیازشان می کرد. با این حال مشورت می کردند (مجلسی، بی تا، ج١٠: ٤١٤-٤١٦).
علت شور و مشورت
از اصول مسلم سیره پیامبر (ص) و اوصیای آن حضرت، این بود که مشورت می کردند. زیرا، رسول خدا (ص) با مشورت کردن، از یک سو مسلمانان را متوجه اهمیت شورا می کرد و از دیگر سو به آنان می آموخت که به این سیره عمل کنند و پس از آن حضرت به این سنت نیک تأسی و به این روش اقتدا کنند (طبرسی، ١٤٠٣، ج١: 527).
مسلمانان می آموختند که شورا باید به عنوان یک اصل و قسمتی از برنامه زندگی شان باشد، نه امری فرعی و خارج از برنامه زندگی. شورا مایه الفت اجتماعی، پیوند مردم، ارزش یافتن آنها و مشخص شدن قدر و جایگاه شان در امور اجتماعی بود (ابن هشام، بی تا، ج٣: ٧٠).
مشورت با مردم، پشتوانه حکومت
مشورت از چنان اهمیت و جایگاهی برخوردار است که در قرآن سورهای به نام «شوری» وجود دارد که در آن مشورت از مهم ترین مسایل و از جمله فرایض و از ویژگی های مورد تشویق و تاکید به شمار آمده و در کنار استجابت خدا و نماز و انفاق مطرح شده است:
«و الذین استجابوا لربهم و أقاموا الصلاه و أمرهم شوری بینهم و مما رزقناهم ینفقون»: و کسانی که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و نماز را برپا میدارند و کارهایشان به صورت مشورت در میان آنهاست و از آنچه به آنها روزی دادهایم، انفاق میکنند! (شوری: ٣٨).
هر انسانی و هر نظامی در نتیجه استبداد رای، بدون پشتوانه می شود. مهم ترین جنبه حکومت، مردمی بودن آن است که نقش بهترین پشتوانه را بازی می کند، و مردم با اعتبار یافتن و شرکت در امور است که نقش واقعی خود را می یابند و حکومت نیز ایجاد اعتماد می کند. شرکت دادن مردم در مسایل در قالب مشورت با ایشان پشتوانه ای گرانسنگ برای هر نظامی است (نهج البلاغه، حکمت ١٣).
دستور «شاورهم فی الامر» (آل عمران: ١٥٩) برای لطف به امت و کرامت آنها و برای آن است که به این سنت نیکو آراسته شوند و به آنچه در اهمیت شورا گفته شده، دست یابند.
سفارش پیامبر (ص) به مشورت
شورا از چنان جایگاهی برخوردار است که رسول خدا (ص) نه تنها خود مشورت می کرد، بلکه توصیه می کرد و تاکید داشت که مسلمانان چنین کنند و به سیره او تاسی نمایند، علی (ع) گوید: که چون پیامبر مرا به یمن اعزام می کرد وصایایی کرد. از جمله فرمود: «ای علی... و آن که مشورت کند، پشیمان نشود» (حرعاملی، بی تا، ج ٥: 216)
هرگز کسی از استبداد رای سود نبرده و کسی از مشورت کردن زیان ندیده است.
پیامبر حق به درستی فرمود: «هیج بندهای با مشورت کردن بدبخت نشد و هیچ کس با بی نیاز دانستن خود از مشورت سعادت نیافت» (پاینده، بی تا: ٦٨٧).
مشورت درسیره پیامبر (ص)
اخلاق رسول خدا (ص) قرآن بود و عمل او در مشورت مصداق آیه شریفه زیر است.
«و شاورهم فی الأمر فإذا عزمت فتوکل علی الله إن الله یحب المتوکلین»: و در کارها، با آنان مشورت کن ! اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد (آل عمران: ١٥٩).
رسول خدا (ص) پیش از نزول این آیه همین روش را در تصمیم گیری داشت و در اینجا خداوند روش پسندیده فرستادهاش را امضاء می کند، می فرماید: اصولا پیامبر جز بر طبق امر الهی و روش پسندیده خدا قدم بر نمی دارد و روش متین و صواب او مورد تصویب و رضای الهی است (طباطبائی، ١٣٩٣، ج ٤: ٥٦).
آن حضرت مشورت می کرد و آن گاه تصمیم می گرفت و عمل می کرد، چنان که از حضرت رضا وارد شده است: «رسول خدا (ص) با اصحاب خود مشورت می کرد، سپس بر آنچه می خواست تصمیم می گرفت» (مجلسی، بی تا، ج ٧٥: ١٠١).
البته این مشورت ها در اموری بود که مربوط به امت می شد «امرهم شوری بینهم».
مشورت در آنچه مربوط به اوامر خدا و رسول او می شد، صورت نمی گرفت، زیرا «اجتهاد» در مقابل «نص» معنی ندارد. یعنی در مقابل حکم صریح خداوند و فرستاده اش، اعمال رای و نظر مجاز نیست. آیات متعددی اجتهاد مقابل نص را منتفی ساخته است:
«فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی أنفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما»: به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند، و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند، و کاملا تسلیم باشند (نساء: ٦٥).
هر چه به نحوی به خدا و رسول منسوب باشد مومن حق اعتراض و ملال و بدبینی را ندارد و هر یک از این ها مرتبه ای از شرکاند (طباطبائی، ١٣٩٣، ج ٤: ٤٠٥).
نمونه های مشورت پیامبر (ص)
در این جا به نمونه های متعددی از مشاورههای رسول خدا (ص) روبرو هستیم که به آنها اشاره می شود.
جنگ بدر
از نمونه های برجسته شیوه مشورت پیامبر (ص) جنگ بدر است که آن حضرت در اصل جنگ تعیین موضوع نبرد و اسیران جنگ با یاران خود مشورت کرد (ابن هشام، بی تا، ج٢: ٢٥٣).
جنگ احد
در نبرد احد نیز پیامبر (ص) با اصحاب خود به مشورت پرداخت. یعنی پس از آن که نیروهای اطلاعاتی پیامبر به آن حضرت گزارش دادند که قریش در تدارک حمله به مدینه است، آن حضرت در نحوه مقابله با لشکر قریش یک شورای نظامی تشکیل داد و فرمود: «اشیروا علی» (واقدی، ١٤٠٩، ج ١: ٢٠٩) نظر مشورتی خود را بیان کنید (حلبی، بی تا، ج ٢: ٢١٨).
جنگ احزاب، بنی قریظه، بنی نضیر
مشورت کردن شیوه عمل آن حضرت بود چنان که در نبرد احزاب یا خندق نیز با اصحاب خود مشورت کرد (ابن هشام، بی تا، ج ٣، ٢٣٩). همچنین در پیکارهای بنی قریظه و بنی نضیر در برخورد با یهود در مدینه نیز چنین کرد (سیوطی، ١٤٠٤، ج ٢: 90)
صلح حدیبیه، فتح مکه، غزوه طائف و تبوک
هم چنین در روز حدیبیه (بیهقی، بی تا، ج٩: ٢١٨) و در فتح مکه زمانی که شنید ابوسفیان می آید (حنبل، بی تا، ج ٣: ٢٥٧) و در غزوه طائف پس از محاصره آنها (ابن اثیر، ١٣٨٥، ج ٢: ٢٦٧) و در غزوه تبوک با اصحاب خود مشورت کرد (حلبی، بی تا، ج 3: 142)
مشورت در امور غیر جنگ
این ها نمونه هایی از مشورتهای رسول خدا (ص) در امور نظامی بود. آیا آن حضرت در مسایل غیر نظامی هم مشورت می کرد یا فقط در مصالح جنگی با فرماندهان نظامی و اصحاب خود مشورت می کرد؟ مورخان و اهل حدیث و تفسیر، مواردی را نقل کردهاند که پیامبر خدا (ص) در امور غیر نظامی نیز مشورت کردهاند و این گویای آن است که لزوم شورا و مشورت منحصر در امور نظامی و اداره حکومت نیست، بلکه شامل همه امور فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی، نظامی و غیره است. مثلا پیامبر درباره کسانی که به عایشه تهمت زده بودند در این حادثه مشورت کرد (ابن هشام، بی تا، ج ٣: ٣٤٥-344).
در امور دیگری که نقل شده است پیامبر (ص) مشورت می کرد، اعزام افراد برای اداره امور یک منطقه و فرمانداری و حکومت بخشی از مناطق تحت اداره مسلمانان بوده است (عسقلانی، بی تا، ج٢: ٣٦١).
به این ترتیب، روش عملی رسول خدا (ص) آن بود که در موارد گوناگون مشورت می کرد و این سنت نیکو را پاس می داشت. علی بن ابی طالب (ع) می فرماید: «از گفتن سخن حق و یا مشورت عدالت آمیز خودداری مکنید» (نهج البلاغه، خطبه ٢١٦).
٣- عفو و گذشت
پیامبر گرامی اسلام (ص) عفو و گذشت را سرلوحه زندگی خویش قرار داد و دعوت خداوند را پذیرا شد و به او فرمود: «خذ العفو و أمر بالعرف و اعرض عن الجاهلین»: (به هر حال) با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر، و به نیکی ها دعوت نما، و از جاهلان روی بگردان (و با آنان ستیزه مکن)!» (اعراف: ١٩٩).
نمونه ای از عفو عمومی در فتح مکه
آنان که از هیچ اقدامی در راه نابودی اسلام و پیامبر اسلام دریغ نکرده بودند و چندین بار به نبرد خونین برخاسته و جوانان و یاران او را به خاک و خون کشیده بودند و سرانجام خود را در دستان پر قدرت پیامبر گرفتار دیدند و آن حضرت می توانست از آنان انتقام سختی بگیرد.
این مردم با تذکر جرایم خود به یکدیگر می گفتند لابد همه ما را از دم تیغ خواهند گذراند، یا گروهی را کشته و گروهی را بازداشت خواهند کرد و زنان و اطفال ما را به اسارت خواهند کشید.
در چنین احوالی رسول خدا سکوت را شکست و فرمود: «ماذا تقولون؟ و ماذا تظنون؟ چه می گویید و درباره من چگونه فکر می کنید». مردم بهت زده و حیران و بیمناک با صدای لرزان و شکسته روی سوابق عواطف بزرگی که از آن حضرت داشتند گفتند ما جز خوبی و نیکی درباره تو چیزی دیگر نمی دانیم (اخ کریم و ابن اخ کریم) برادری بزرگوار و پسر برادری بزگوار (یعقوبی، بی تا، ج٢: ٦٠).
پیامبر خدا چون با جمله های عاطفی آنان روبرو گردید، فرمود: من نیز همان جمله ای را که برادرم یوسف به برادران ستمگر خود گفت می گویم: «قال لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم و هو ارحم الراحمین !» (یوسف، ٩٢) امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست! خداوند شما را میبخشد، و او مهربانترین مهربانان است (ابن منظور، ١٤٠٤، ج٢: ٨٢).
آنگاه فرمود: اذهبوا فانتم الطلقا؛ بروید همه شما آزادید (ابن هشام، بی تا، ج٤: ٣٢).
پاسخ بدی به خوبی
آن حضرت به امتثال امر الهی نه تنها عفو می کند، بلکه بدی را به خوبی جواب می دهد و در این مسیر کار را به بالاترین حد بزرگواری می رساند تا جایی که گویا دشمن دیرین دوست صمیمی می شود و طبیعی است کمتر کسی است که بتواند به این حد از رشد و کمال و مبارزه با نفس برسد و قرآن نیز آن را بهره بزرگ می شمارد:
«ادفع بالتی هی احسن السیئه...»: بدی را به بهترین راه و روش دفع کن (و پاسخ بدی را به نیکی ده)! (مؤمنون: ٩٦).
خداوند در در سوره فصلت به صورتی روشن تر می فرماید:
«ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوه کانه ولی حمیم و ما یلقاها الا الذین صبروا و ما یلقاها الا ذو حظ عظیم»: هرگز نیکی و بدی یکسان نیست، بدی را با نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است! اما جز کسانی که دارای صبر و استقامتند به این مقام نمیرسند، و جز کسانی که بهره عظیمی (از ایمان و تقوا) دارند به آن نایل نمیگردند! (فصلت: ٣٤ -٣٥).
گفتن این سخن آسان است، ولی انجام آن کاری سخت است. زیرا اگر انسان بخواهد با کسی که دشمن اوست هم چون دوست صمیمی و گرم برخورد کند، کار طاقت فرسایی انجام داده است و لذا قرآن می فرماید این کار نیاز به صبر دارد (طباطبائی، ١٣٩٣، ج ١٧: ٣٩٢) و هر کسی به این مرحله نمی رسد و به یقین حد اعلای این مرحله اختصاص به محمد و آل محمد (ص) دارد.
خدمات بیمنت
در رفتارهای بزرگوارانه پیامبر عظیم القدر اسلام (ص) منت نگذاشتن نمودی خاص دارد. او به امر الهی که فرمود: «و لاتمنن تستکثر»: و منت مگذار و فزونی مطلب: بدون منت بیشترین خدمات را به مردم ارایه داد و خداوند نیز برایش اجر و پاداش بدون منت قرار داد (مدثر: ٦) و به او فرمود: «و ان لک لاجرا غیر ممنون...»: و برای تو پاداشی عظیم و همیشگی است... (قلم: ٣).
٤- اعطای هدایا
در راه دعوت اسلامی یکی از راههای ایجاد اعتماد و نفوذ در جان مخاطبان و به دست آوردن دل آنان، بخشش مالی بوده است.
علی بن ابی طالب (ع) در توصیف فضایل رسول خدا (ص) می فرماید: « او سخاوتمندترین مردمان بود» (مجلسی، بی تا، ج ١٦: ٢٣١).
هدایا به هیات بنی تمیم و طی
ابن هشام می نویسد: «پیامبر (ص) به هیئت و وفد بنی تمیم که برای اظهار مسلمانی به حضرت شرفیاب شدند، جوایز نیکویی اهدا کرد. همچنین عطایای ارزشمندی مانند طلا، نقره، آب و زمین به وفدهای جرش، همدان، سلامان، طی، که برای ملاقات و استماع دعوت پیامبر (ص) آمده بودند، اهدا گردید (ابن هشام، بی تا، ج ٤: ١٦٨).
هدایا به هیات بنی حارث و بنی سعد بن بکر
درباره هیاتهای اعزامی بنی حارث و بنی سعد بن بکر نیز گفته اند که چون به حضور پیامبر رسیدند پیامبر با پذیرایی و استقبال گرم از آنها، به درخواست هایشان پاسخ مثبت داد و حتی با هدیه و صله ای ایشان را بدرقه نمود و جملگی با اسلام از پیامبر جدا شدند (همان: ج ٤: ١٦٧).
نتیجه گیری
بی تردید شخصیت آسمانی، بی نظیر و دوران ساز پیامبر خاتم حضرت محمد (ص) که از والاترین انسانها بود و از همین رو، خدایش وی را به عنوان خاتم پیامبران الهی برگزید (احزاب: ٤٠). چنین بود که خداوند او را الگوی نیکو و شایسته برای بشریت دانست و همگان را به پیروی از او فرا خواند:
«لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان رجوا الله و الیوم الأخر»: مسلما برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند (احزاب: ٢١).
شیوه حکومتی پیامبر گرامی اسلام (ص) سر آمد تاریخ و الگو برای تمام زمانها است. حکومتی که برای ایجاد اعتماد بین حکومت و مردم و جلب اعتماد آنان از بهترین شیوه ها بهره گرفت:
- ترویج فرهنگ اخوت و برادری که از زیباترین جلوههای عملی ایمان است و اخوت ایمانی سر فصل کارساز در روابط اجتماعی است. مؤمنان برادریکدیگرند: «انما المؤمنون اخوه فاصلحوا بین اخویکم...» (حجرات: ١٠).
- پرهیز از تبعیض و تاکید بر مساوات که اسلام بیان نموده و پیامبر گرامی اسلام (ص) آن را در حکومتش پیاده نموده در تاریخ بی بدیل است و در منطق قرآن میان انسانها فرقی نیست. نه سفید را بر سیاه مزیتی است و نه عرب را برعجم، نه والی را بر رعیت و نه حاکم را بر مردم و به تعبیر پیامبر اسلام (ص) همه مردم مانند دندانه های یک شانه مساویند (یعقوبی، بی تا، ج٢: ١٠٠).
- مشورت با مسلمانان که در اسلام و منطق عملی پیشوایان حق از اهمیت بسیار والایی برخوردار است و در سیره پیامبر اکرم (ص) دارای نماد بود آن حضرت با این که معصوم بود و نیازی به مشورت نداشت، با این حال در جنگ ها و دیگر امور با اصحابش مشورت می کرد و حضرتش با این عمل اهمیت شورا را مطرح و می آموخت که به این سیره عمل کنند.
- عفو و گذشت را سرلوحه زندگی خویش قرار داد و دعوت خداوند را پذیرا شد: «خذ العفو وأمر بالعرف و عرض عن الجاهلین»: به هر حال با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر و به نیکی ها دعوت نما و از جاهلان روی بگردان (و با آنان ستیزه مکن) (اعراف: 199).
- اعطای هدایای تشویقی و بخشش مالی، در حکومت اسلامی و دعوت اسلامی نفوذ در جان مخاطبان و بدست آوردن دل آنان است. همان گونه که پیامبرگرامی اسلام (ص) این گونه بود.
منابع و مآخذ
قرآن کریم.
ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد المعروف بابن اثیر. (١٣٨٥). الکامل فی التاریخ. بیروت.
ابن بابویه القمی، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (الصدوق). (١٤٠٤). من لایحضره الفقیه. الطبعه الثانیه، قم: منشورات جماعه المدرسین.
ابن سعد، ابوعبدالله محمد. (١٤٠٥). الطبقات الکبری. بیروت: دار للطباعه و النشر.
ابن شهر آشوب، ابوجعفر محمد بن علی. (١٤٠٥). مناقب آل ابی طالب. بیروت: دارالاضواء.
ابن منظور، جمال الدین محمد بن مکرم. (١٤٠٤). مختصر تاریخ دمشق لابن عساکر. الطبعه الاولی، دمشق: دارالفکر.
ابن هشام، ابومحمد عبدالملک. (بی تا). السیره النبویه. تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید. بیروت: دارالفکر.
الاصبهانی، ابونعیم احمد بن عبدالله بن احمد. (بی تا). حلیه الاولیاء و طبقات الاصفی. بیروت: دارالفکر.
البخاری، محمدبن اسماعیل. (١٤٠١). صحیح البخاری بشرح الکرمانی (ف ٧٨٦ ق). الطبعه الثانیه، بیروت: داراحیا التراث العربی.
البخاری، محمدبن اسماعیل. (١٤٢٥). صحیح البخاری. الکرمانی، محمد بن یوسف (ف ٧٨٦ ق). فؤاد عبدالباقی، بیروت.
البیهقی، ابوبکر احمد بن الحسین. (بی تا). السنن الکبری. بیروت: دارالمعرفه.
پاینده، ابوالقاسم. (بی تا). نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول).
الحرالعاملی، محمد بن الحسن. (بی تا). وسایل الشیعه الی التحصیل مسائل الشریعه. بیروت: داراحیاء التراث العربی.
الحرانی، ابومحمد الحسن بن علی بن الحسین بن شعبه. (١٣٩٤ ق) تحف العقول عن آل الرسول. قم: مکتبه بصیرتی.
الحلبی، علی بن برهان الدین. (بی تا). السیره الحلبیه فی سیره الامین المأمون. بیروت.
دحلان، احمد بن زینی. (بی تا). السیره النبویه. بهامش السیره الحلبیه، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
دلشاد تهرانی، مصطفی. (١٣٧٢). سیره نبوی. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ.
السیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر. (١٤٠٤). الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور. قم: افست مکتبه المرعشی النجفی.
الشعیری، محمد بن محمد. (١٣٨٣). جامع الاخبار. تحقیق حسن المصطفوی. طهران: مرکز نشر الکتاب.
الشهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم. (١٣٦٤). الملل و النحل. تخریج محمد بن فتح الله بدران. الطبعه الثانیه، قم: مکتبه الانجلوا المصریه؛ القاهره: افست منشورات الرضی.
الطباطبائی، السید محمد حسین. (١٣٩٣) المیزان فی تفسیر القرآن. الطبعه الثالثه، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات.
الطبرسی، حسین بن محمد تقی النوری. (١٤٠٨). مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل. الطبعه الثانیه، بیروت: موسسه آل البیت لاحیاء التراث.
الطبرسی، مین الاسلام ابوعلی الفضل بن الحسن. (١٤٠٣). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. قم: مکتبه المرعشی النجفی.
الطبری، ابوجعفر محمد بن جریر. (١٩٧٩). تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ الطبری). تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم. الطبعه الرابعه، القاهره: دارالمعارف.
الطوسی، ابوجعفر محمد بن الحسن. (بی تا). التبیان فی تفسیر القرآن. بیروت: داراحیاء التراث العربی.
العاملی، السید جعفر مرتضی. (بی تا). الصحیح من سیره النبی الاعظم. الطبعه الاولی، قم.
العسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی ابن حجر. (بی تا). الاصابه فی تمییز الصحابه. بیروت: دارالکتب العربی.
الفیض الکاشانی، محمد بن المرتضی المدعو ملا محسن. (بی تا). المحجۀ البیضاء فی تهذیب الاحیاء. الطبعه الثانیه، قم: دفتر انتشارات اسلامی.
القشیری، ابوالحسین مسلم بن الحجاج. (١٤٠٧). صحیح مسلم. بشرح النووی. بیروت: دارالکتاب العربی.
کلینی، محمد بن یعقوب. (بی تا). اصول کافی. ترجمه و شرح سید جواد مصطفوی. دفتر نشر فرهنگ اهل بیت.
المالکی، ابوالحسن ورام بن ابی فراس. (بی تا) تنبیه الخواطر و نزهه النواظر (مجموعه ورام). بیروت: دار صعب، دارالتعارف.
المجلسی، محمد باقر. (بی تا). بحارالانوار الجامعه لعلوم الائمه الاطهار. الطبعه الثالثه، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
المحلی، جلال الدین، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر السیوطی. (١٤٠٦).
تفسیر الجلالین. الطبعه الثانیه، باشراف محمد فهمی ابوعبید، مروان سوار، عبد المنعم العانی. بیروت: دارالکتاب العربی.
الموسوی، ابوالحسن محمد بن الحسین (الشریف الرضی). (١٣٨٧). نهج البلاغه. الطبعه الاولی، ضبط نصه و ابتکر فهارسه العلمیه صبحی الصالح. لبنان: دارالکتب اللبنانی،
النراقی، محمد مهدی بن ابی ذر. (١٣٨٣) جامع السعادات. الطبعه الثالثه، نجف: منشورات جامعه النجف الدینیه.
الواقدی، ابوعبدالله محمد بن عمر. (١٤٠٩). المغازی. الطبعه الثالثه، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات.
الهمدانی، آقا رضا بن محمد هادی. (بی تا). مصباع الفقیه. طبعه حجریه. مکتبه صدر.
الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن واضح. (بی تا). تاریخ الیعقوبی. چاپ دوم، ترجمه محمد ابراهیم آیتی. بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
پی نوشت ها:
[1] در زمان آن اختلاف است. برخی گفته اند بلافاصله پس از ورود به مدینه و پیش از بنای مسجد مدینه و یا در زمان بنای مسجد صورت گرفته است. برخی نیز آن را پنج ماه پس از هجرت یا هشت ماه و نه ماه و مانند آن ذکر کرده اند.
[2] نمونه های برجسته تربیت نبوی، محرومان نظام ستم و بردههای روابط اجتماعی طبقاتی بودند. افرادی نظیر سلمان فارسی، صهیب رومی، بلال حبشی و خباب نبطی از این قبیل اند. از مولای مومنان (ع) و پیشوای آزادگان نقل شده است: «السباق خمسه.
فانا سابق العرب و سلمان سابق فارس و صهیب سابق الروم و بلال سابق الحبشه و خباب سابق النبط»: پیشگامان به دین اسلام پنج نفرند. من پیشگام عرب هستم، سلمان پیشگام ایران، صهیب پیشگام روم، بلال پیشگام حبشه و خباب پیشگام نبط...». نبط گروهی از مردم بودند که در بطائح میان عراقین نازل شدند، نبطی و نباطی و نباط منسوب به آن محل است. قومی که در بطائح میان عراق عرب و عراق عجم یا به سواد عراق ساکن بودهاند و اینان مردی غیر عرب بودهاند که عربیت گزیده اند.
[3] وی دختر عبدالله بن شمس بن خلف است که نام اصلی وی لیلی بوده و به شفا شهرت یافته است. او پیش از هجرت اسلام آورد و از جمله زنان مهاجر و بیعت کنندگان با پیامبر بود، وی را از زنان خردمند و با فضیلت آن دوره شمردهاند (الاصابه، ج٤، ٣٣٣).
[4] برخی از سیره نویسان اسامه را هفده سال (یعقوبی، بی تا، ج٢: ١١٣) و واقدی آن را بیست و یک با نزدیک آن گفته است.