ماهان شبکه ایرانیان

شخصیّت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله در قرآن کریم

باور به پیامبران و اعتقاد به حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله دومین اصل اعتقادی دین ما است. بی شک، شناخت ابعاد شخصیّت پیامبری که برترین پیامبران، والاترین انسانها و دگرگون سازترین چهرۀ تاریخ بشر است، از ضروری ترین شناختهای انسانی و اسلامی است

شخصیّت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله در قرآن کریم

باور به پیامبران و اعتقاد به حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله دومین اصل اعتقادی دین ما است. بی شک، شناخت ابعاد شخصیّت پیامبری که برترین پیامبران، والاترین انسانها و دگرگون سازترین چهرۀ تاریخ بشر است، از ضروری ترین شناختهای انسانی و اسلامی است. پیامبری که شگرف ترین تحوّل تاریخی را پدید آورد و مکتب او کارآمدترین کیش و آیین خدایی است. کسی که توانمندترین فرهنگ راه آموز و تاریکی سوز تاریخ را ارائه کرد.

او در وحشت خیزترین محیطها و در بین مردمی نادان، کینه توز، جنگ پیشه، بیابان نشین دور از تمدّن، بت پرست، آدم کش و... به پیامبری برانگیخته شد و از همان مردم، قهرمانانی خداباور، فرهنگ گستر، نرم خو، انسان دوست، پارسا، کفرستیز و عدالت خواه ساخت و جامع ترین و حیات بخش ترین مکتبهای الهی را بنیان نهاد. پیروان او مرزهای زمین و زمان را با پیروزی پیمودند و قرنها است که بر مغزها و مرزها حاکمیّت سیاسی، فکری و فرهنگی دارند.

قطعا شناخت عظمت وجودی آن اسوۀ شایسته[1] که رحمت فراگیر[2] خدا برای تمام مردم است و مکتب او که بسنده برای همۀ نیازهای حیاتی بشر می باشد، ضرورت دینی، فکری و فرهنگی دارد. در میان راه هایی که برای شناسایی شخصیّت شکوهمند آن حضرت وجود دارد، بازشناسی ایشان در قرآن کریم، از بنیادی ترین راه ها است؛ برای اینکه:

الف. در این قلمرو، معرّف اجلای از معرّف است؛ یعنی معرّفی کننده (خداوند متعال) بر تمام زمینه های وجودی و عظمت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله احاطه دارد و باارزش ترین شناخت هنگامی است که عالم به معلوم خود محیط باشد.

ب. قرآن، کانون فرهنگی و اعتقادی تمام مسلمانان جهان است. ما با بررسی شخصیّت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله در قرآن مجید، به عمومی ترین رهیافتهای علمی، دینی و اعتقادی بین مسلمانان جهان، دست پیدا می کنیم و دور از گرایشهای فرقه ای، به شناخت مشترکی، می رسیم؛ شناختی که با باور بیش از یک میلیارد مسلمان جهان هم ساز است و انکارپذیر نیست.

ج. ره آوردهای قرآنی در مورد حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله از تحریفها و کج اندیشیهای تاریخ نگاران کینه ورز، دگرگون شدن نسخه ها، تقیّه ها، اجبارها، دستبردهای مهاجمان دینی، نظریه پردازیهای شخصی محققان، بلندپروازی نابخردانۀ دوستان، روشنفکرمآبی بیگانه زده ها و افسانه سازی بنی اسرائیل، به دور است.

د. قرآن، معیار ارزیابی و نقد همۀ نگرشها و بینشهایی است که در مورد پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله وجود داشته و دارد. ما باید با دستمایه های غنی و اصول کلّی قرآنی، همۀ اندیشه های تاریخی در قلمرو حضرت را ارزش سنجی کنیم. این همه کتاب در زمینۀ آن حضرت، با باورهای ویژه و گرایشهای گوناگون، نگاشته شده است. چه آنها که بستری جامعه شناسانه دارند و چه آنها که کاوشی روان شناختی هستند و چه آنها که به نقل رویدادها پرداخته اند، همه وهمه طبق بینش اعتقادی و مکتبی ما باید بر قرآن مجید عرضه شوند و با معیارهای اساسی آن، دربارۀ حضرت، بازیابی و صحّت سنجی گردند.

همان گونه که ما روایات مذهبی را بر قرآن کریم ارائه می کنیم و با قرآن می سنجیم و آنچه هم ساز با قرآن است می پذیریم و ناهم سازها را بر دیوار می زنیم. آنچه پیش رو دارید تلاشی است در معرّفی پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله از طریق قرآن که در چند بخش ارائه می شود:

بخش اوّل: پیشینۀ تاریخی

الف. پیشینیان حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله

و توکّل علی العزیر الرّحیم*الّذی یریک حین تقوم*و تقلّبک فی الساجدین؛[3]

«(ای محمد!)بر خدای نستوه مهربان توکّل کن؛ خدایی که تو را هنگامی که برای نیایش برمی خیزی، می نگرد و به سیر پشت به پشت تو در نیاکان سجده گزارت آگاه است.»[4]

بر اساس برخی از تفسیرها، مقصود از و تقلّبک فی السّاجدین این است که پیشینیان حضرت رسول صلّی اللّه علیه و اله پی در پی و پشت در پشت، سجده گزار، نیایش کننده و موحّد بوده اند.[5]

این تفسیر، پیراستگی نیاکان حضرت را از آلودگی به شرک و کفر می رساند.[6]

در معارف اعتقادی و کتب احادیث ما به پاک زادگی و پاکی نیاکان پیامبر صلّی اللّه علیه و اله تصریح شده است. در علم کلام آورده اند: پیامبر، باید از پستی پدران و تباه پیشگی مادران و از ناهنجاریهای طبیعی و اخلاقی پیراسته باشد؛ چون این کاستیها او را از دلها می افکند.[7]

پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله فرمود: «خرجت من لدن آدم من نکاح غیر سفاح؛[8] نیاکانم از آدم تا من، همه پدیدۀ پیوند زناشویی هستند و از پیوند ناروا نیستند.»

و امام علی علیه السّلام فرمود: «اختاره من شجرة الأنبیاء و مشکاة الضّیاء و ذؤابة العلیاء و سرّة البطحاء و مصابیح الظلمة و ینابیع الحکمة؛[9] خداوند، محمد را از دودمان پیامبران و چراغدان نورگستر و خاندان سرآمد و از سرزمین بطحا و از میان چراغهای ظلمت و چشمه های حکمت برگزید.»

و باز فرمود: فاخرجه من افضل المعادن منبتا و اعزّ الأرومات مغرسا من الشجرة الّتی صدع منها أنبیاءه و انتخب منها امناءه عترته خیر العتر و اسرته خیر الأسر و شجرته خیر الشّجر نبتت فی حرم و بسقت فی کرم؛[10] خداوند، محمد را از بهترین خاندان و گرامی ترین دودمان برآورد. از درختی که پیامبران خویش را از آن جدا ساخت و امینان خود را از آن برگزید. نسل او والاترین نسلها، خانواده اش والاترین خانواده ها و خاندانش برترین خاندانهایند. او در حرم رویید و در کرم رشد یافت.»

و نیز فرمود: «و منبته اشرف منبت فی معادن الکرامة و مماهد السّلامة؛[11] خاستگاه او عالی ترین خاستگاه ها بود. او در کانونهای ارجمند و مهدهای پیراستگی و سلامت پرورش یافت.»

و باز فرمود: «و شجرته خیر شجرة اغصانها معتدلة و ثمارها متهدّلة؛[12] تبار او بهترین تبارها است، شاخه هایش بدون کژی و میوه هایش فروهشته و در دسترس است.»یعنی فرزندان این تبار، انحراف ندارند و خیر آنان فراگیر است.

تاریخ نگاران، نیاکان پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله را تا«عدنان»بدین سان نگاشته اند: محمد پسر عبد اللّه پسر عبد المطلب پسر هاشم پسر عبد مناف پسر قصی پسر کلاب(حکیم) پسر مرّه پسر کعب پسر لؤی پسر غالب پسر فهر (قریش)پسر مالک پسر نضر پسر کنانه پسر خزیمه پسر مدرکه پسر الیاس پسر نزار پسر معدّ پسر عدنان، بر همۀ آنان درود باد.[13]

گفتنی است: عدنان جدّ بیستم رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله است.[14]

در شمارش اجداد پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله غالبا از او تجاوز نمی کنند؛ چون روایت شده است که حضرت فرمود: «اذا بلغ نسبی الی عدنان فامسکوا؛[15] یعنی هرگاه نسب من به عدنان رسید، به او بسنده کنید.»

این را نیز باید گفت که نیاکان مادری و پدری حضرت رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله مشترک بودند؛ بدین ترتیب که آمنه دختر وهب است و او پسر «عبد مناف»پسر زهره و او پسر حکیم جدّ پنجم پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله است و این سلسله به حضرت اسماعیل علیه السّلام منتهی می شود.

ب. پیشینۀ حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله در قرآن کریم

1- ألم یجدک یتیما فآوی؛[16]

«آیا خداوند تو را یتیم نیافت پس پناه بخشید؟»

در این آیۀ شریفه، خردسالی پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و پناه یابی او گوشزد شده است. یتیمان تاریخ، در ناگواریها همسان نیستند. زندگی برخی از برخی دیگر، اندوه بارتر است. حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله سوگمند پا به دنیا نهاد.[17]

او در شکم مادر می زیست که پدرش بدرود حیات گفت. دو ساله بود که مادرش نیز از دنیا رفت، از آن هنگام، پدربزرگش (عبد المطّلب) سرپرست او گردید؛ لیکن دست غم افشان اجل، جان عبد المطّلب را گرفت و حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله در هشت سالگی به ماتم نشست.

پس از این رخداد، عموی موحدش[18] حضرت ابو طالب، سرپرستی او را به عهده گرفت، تا اینکه او در اجتماع قامت برافراشت.

این دست پرورشگر خداوند بود که یتیمی چنین بی پناه را چنان پناه داد، و در چنبرۀ مردان و زنان خداباور پرورید و به دست مشرکان تبار قریش نسپرد، و به پلیدی کانونهای شرک آلود آلوده نساخت و از گزندهای بی سامانی رهایی بخشید و در دامان پاک ترین انسانها پروراند. امام علی علیه السّلام در تصویر روزهای نخستین زندگی پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و پیشینۀ او می فرماید: «کریما میلاده؛[19] میلادش کریمانه و کرم خیز بود.»و فرمود: «خیر البریّة طفلا و انجبها کهلا؛[20] در خردسالی بهترین آفریدگان و در میان سالی گرامی ترین آنان بود.»

2- و وجدک ضالاّ فهدی؛[21]

«آیا خداوند، تو را ره گم کرده نیافت، آن گاه راه آموخت و هدایت کرد؟»

مفسّران و تاریخ نگاران گفته اند: وقتی حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله با«حلیمۀ سعدیه»نزد عبد المطلّب می آمدند، در راه گم شدند. برخی گفته اند: ایشان در راه شام از راه دور افتادند. و بعضی گفته اند: ایشان در درّه های مکّه راه را گم کردند و خداوند هدایتشان کرد و به راه بازگرداند.

لیکن علامه طباطبایی رحمه اللّه این سخن را فراتر از راه گم کردنهای جغرافیایی گرفته اند و فرموده اند: مقصود آیه این است که حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله بدون هدایت و راه آموزی خداوند، خودشان به تنهایی راه به سویی نمی بردند و این هدایت خداوند متعال بود که حضرت راه ره یافته کرد.[22]

به هرترتیب، این آیه نمودی از دستگیریها و هدایت بخشیهای خداوند متعال، در مورد پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله است.

3- و وجدک عائلا فاغنی؛[23]

«آیا خداوند تو را نیازمند نیافت، پس بی نیازت ساخت؟»

حضرت محمد صلّی اللّه علیه و اله فقیرانه می زیست و با کار کردن برای دیگران، روزگار می گذراند تا آنکه با عنایت خداوند، حضرت خدیجه علیها السّلام را به همسری برگزید.[24]

وی ثروت انبوه خویش را به حضرت بخشید. ایشان نیز در جوانی دارایی فراوانی یافت و توانمند گشت.

این آیۀ کریمه، خاطرۀ این پیوند مقدّس و فاصلۀ این دو فصل را به یاد می آورد.

در جاهلیّت به حضرت خدیجه علیها السلام «طاهره»می گفتند. وی نخستین زنی است که به ازدواج رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله درآمد و اولین زنی که به آیین پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله گروید. او تقریبا بیست و پنج سال با رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله زیست.[25] زندگی مشترک او سرشار از ایمان، فداکاری، ایثار، عاطفه، مجد و بزرگواری بود. پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله دربارۀ او فرمود: «این مثل خدیجة صدّقتنی حین کذّبنی النّاس؛[26] کجا مانند خدیجه علیها السلام یافت می شود؟ روزگاری که همگان مرا تکذیب می کردند، او مرا تصدیق کرد.» روایتهای گوناگون، دارایی انبوه حضرت خدیجه علیها السّلام را حکایت می کند.

در نقلی آمده است: «و کانت لخدیجة دار واسعة تسع اهل مکّة جمیعا؛[27] حضرت خدیجه علیها السّلام، خانۀ گسترده ای داشت که می توانست تمام اهل مکّه را در خود جای دهد.»او ایثارگرانه، ثروت انبوهش را به حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و اله بخشید.[28]

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسئله آموز صد مدرّس شد[29]

نخواندن و ننوشتن

آموزش ندیدن، نخواندن و ننوشتن از مسائل درس آموزی است که قرآن مجید دربارۀ پیشینۀ پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله یادآوری کرده است. این نخواندن، ننوشتن و آموزش بشری ندیدن، آشکار می سازد که فرهنگ غنیّ و انسان ساز وحی حاصل آموزشهای بشری نیست؛ بلکه در فراسوی این تعلیمات ریشه دارد. با اینکه از بارزترین ویژگیهای زندگی رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله آموزش ندیدن آن حضرت بود، باز هم کفرپیشگان، او را متهم به آموزشهای بشری کردند و کتاب او را آموخته های اعجمی شمردند. خدای متعال می فرماید:

و لقد نعلم انهم یقولون انّما یعلّمه بشر لسان الّذی یلحدون الیه اعجمیّ و هذا لسان عربیّ مبین؛[30]

«محققا ما می دانیم که آنان می گویند: انسانی او را آموزش می دهد. با اینکه زبان متهمان به آموزش، غیر عربی است؛[31] ولی قرآن به زبان عربی روشن و واضح است.»

اگر پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله پیش از بعثت، در مکتبی درس خوانده بود یا چیزی می نگاشت و می خواند، غرض پیشگان، دشمنان و جاهلان، قطعا تعالیم او را مولود همان انسانها می دانستند. اکنون به آیاتی که این بعد از زندگی پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله را گزارش می دهد، اشاره می کنیم:

و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطّه بیمینک اذا لاّرتاب المبطلون؛[32]

«تو هرگز پیش از این کتابی نمی خواندی و با دست راستت چیزی ننگاشتی، مباد ابطال کنندگان در تردید افتند.» اگر می خواندی و می نوشتی، کسانی که ادعای بطلان داشتند، شک می کردند.[33]

و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان و لکن جعلناه نورا نهدی به من نشآء من عبادنا و انّک لتهدی الی صراط مستقیم؛[34]

«همان گونه که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم، بر تو نیز روحی از جانب خویش وحی کردیم. تو پیش از این نمی دانستی کتاب و ایمان چیست(از محتوای گستردۀ معارف و اعتقادات آن به طور کامل آگاهی نداشتی)؛ لیکن ما آن را نوری قرار دادیم تا هریک از بندگان را که بخواهیم با آن هدایت کنیم. بی شک، تو به راه راست هدایت می کنی.»

خلاصۀ سخن علاّمۀ طباطبایی در تفسیر آیه، این است که آشنایی پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله با معارف گستردۀ قرآن و التزام به برنامه های عملی و اعتقادی آن، پس از بعثت، چونان پیش از بعثت نبود. و این خسن، با علم و التزام اجمالی به معارف حقّه منافات ندارد و با کمال علمی، عملی و اعتقادی ایشان پیش از بعثت مخالف نیست.[35]

قل لو شآء اللّه ما تلوته علیکم و لا ادریکم به فقد لبثت فیکم عمرا من قبله أ فلا تعقلون؛[36]

«ای پیامبر!بگو: اگر خدا می خواست من قرآن برای شما تلاوت نمی کردم و خداوند، شما را از آن آگاه نمی ساخت. بی شک من سالهایی(پیش از بعثت)در میان شما زیست کردم(و آیه ای نیاوردم)آیا نمی اندیشید؟»[37]

در برخی از آیات، کلمۀ«امّی»که نمودی از پیشینۀ رسول اکرم صلّی اللّه علیه و اله است، تکرار شده:

الّذین یتّبعون الرّسول النّبیّ الامّی؛[38]

«کسانی که تبعیت کردند رسولی را که درس نخوانده بود.»

و در آیۀ دیگر آمده است:

فآمنوا باللّه و رسوله النّبیّ الامّیّ؛[39]

«پس ایمان آورید به خدا و رسولش؛ نبی درس نخوانده.»

پی نوشت ها:

[1] لقد کان لکم فی رسول اللّه أسوة حسنة؛ احزاب/ 21.

[2] و ما أرسلناک إلاّ رحمة للعالمین؛ انبیاء/107.

[3] شعراء/219-217.

[4] آقای الهی قمشه ای آیۀ آخر را این گونه ترجمه کرده اند: «و به انتقال تو در اهل سجود (و به دوران تحوّلت از اصلاب شامخه به ارحام مطهّره)به همه آگاه است.»

[5] «و قیل معناه و تقلّبک فی اصلاب الموحّدین من نبیّ الی نبیّ حتّی اخرجک نبیّا»بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، دار احیاء التراث، بیروت، 1404 ق، ج 16، ص 203.

[6] ر. ک: تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1417 ق، پنجم، ج 15، ص 336.

[7] باب حادی عشر، علامه حلّی، انتشارات علامه، قم، 1372 ش، ص 43.

[8] کنز العمال، متقی هندی، بیروت، مؤسسة الرسالة، ج 11، ص 402.

[9] نهج البلاغه، فیض، خطبه 107، و در خطبه 205 نهج البلاغه، آمده است: «لم یسهم فیه عاهر و لا ضرب فیه فاجر؛ در دودمان آن حضرت، زناکار سهیم نبوده و تباه کار راه نیافته است.»

[10] نهج البلاغه، فیض، خ 94.

[11] همان، خ 95.

[12] همان، خ 161.

[13] اسد الغابه، ابن اثیر، ج 1، ص 20، و تاریخ پیامبر اسلام، دکتر محمد ابراهیم آیتی، با تحقیق دکتر ابو القاسم گرجی، ص 53.

[14] این عقیده عمومی شیعه است که تمام نیاکان پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله پیوسته از ارحام و اصلاب پاک منتقل شده اند و در این سیر طبیعی هیچگاه به شرک یا پیوند ناروایی آلوده نشده اند. (البته امامان علیهم السّلام نیز این گونه بوده اند)در روایت آمده است: «ثمّ اخرجنا الی اصلاب الآباء و ارحام الامّهات و لا یصیبها نجس الشّرک و لا سفاح الکفر؛ بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 15، ص 7، ح 7.

[15] بحار الانوار، علامه مجلسی، ج 15، ص 105.

[16] ضحی/6.

[17] المیزان، همان، ج 10، ص 310.

[18] ایمان ابو طالب، از مسلّم ترین و تردیدناپذیرترین مسائل تاریخی است. برای کاوش در این موضوع نگاه کنید به: بغیة الطالب فی ایمان ابی طالب، طبسی؛ و ابو طالب مؤمن القریش، عبد اللّه خنیزی با مقدمه بولس سلامه؛ و انوار الهدایه فی الامامة و الولایة، غلامرضا باقری نجفی.

[19] نهج البلاغه، فیض، خ 1.

[20] همان، خ 104.

[21] ضحی/7.

[22] المیزان، علامه طباطبایی، ج 20، ص 310.

[23] ضحی/8.

[24] المیزان، ج 2، ص 311.

[25] اسد الغابه، ج 1، ص 40؛ و تاریخ پیامبر اسلام، دکتر محمّد ابراهیم آیتی، تجدید نظر دکتر ابو القاسم گرجی، ص 72.

[26] سفینة البحار، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 31.

[27] بحار الانوار، ج 16، ص 22، ح 19، باب 5.

[28] انّ مالی و عبیدی و جمیع ما املک و ما هو تحت یدی فقد وهبته لمحمّد صلّی اللّه علیه و اله اجلالا و اعظاما له؛ بحار الانوار، ج 16، ص 71.

[29] حافظ.

[30] نحل/103.

[31] کسانی را که متهم به آموزشگری می ساختند، عبارت بودند از: بلعام ترسا، عایش، نفیس، غلام رومی، سلمان فارسی. ر. ک: المیزان، علامه طباطبایی، ج 12، ص 351 و 352.

[32] عنکبوت/48.

[33] علامه طباطبایی در تفسیر این آیه گفته اند: «این آیه نفی عادت می کند، نه نفی قدرت؛ یعنی عادت تو این گونه نبود که بنویسی و بخوانی، نه اینکه توان نداشته باشی.»ر. ک: المیزان، علامه طباطبایی، ج 16، ص 138 و 139.

[34] شوری/52.

[35] تفسیر المیزان، ج 18، ص 77.

[36] یونس/16.

[37] برای تفسیر این آیه ر. ک: المیزان، علامه طباطبایی، ج 10، ص 26 و 27.

[38] اعراف/157.

[39] همان/ 158.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان