مدتی است فیلمی روی پرده سینما به اکران درآمده که تکلیفش با خود هم مشخص نیست چه برسد به مخاطب، شاید پرداخت به اینگونه از موضوعات برای خود فیلمساز خوب باشد اما عرضه آن برای مخاطب و اختصاص زمانی از اکران برای او کاری نادرست و بیاحترامی به مخاطب است.
اساسا، سینما را به چه مانند کردهایم؟ قرار است با مدیوم سینما چهکار کنیم؟ با این پیشفرض میتوان در باره هر چیزی فیلم ساخت. دوربین را کاشت و یک صبح تا غروب همه رهگذرانی که از یک دستشویی عمومی استفاده میکنند لحظه به لحظه آن را فیلم گرفت و ثبت کرد. بیشک لحظات خندهدار زیادی اتفاق می افتد. میتوان از نحوه داخل و خارج شدن توی دستشویی، صف انتظار، رفتارهای ناهنجار، گفتگوهای گذرا، نوشتههای دیوار و … فیلم گرفت و اسمش را گذاشت سینما. تازه، نوعی تابوشکنی و خرق عادت هم هست. میتوان مخاطب را ارجاع بدهیم به نشانههای غیرقابل فهم، ادا و اطوار، خلاقیتهای من دراوردی و استعاره های فرضی و … سینما واقعاً یعنی این؟ شاید بتوان از این موضوع هم فیلم ساخت اما چه پردازشی باید برای آن صورت پذیرد تا نام فیلم به خود بگیرد.
احتمالا، بعضی ها چیزی از سینما و خلاقیتهای گیجکننده آن شنیدهاند و همان ها را میخواهند به مغز، ذهن، حافظه، روح و روان مخاطب شلیک کنند؟
میتوان دوربین را برد تا ته ذهن یک معتاد. ته ته اش و جستجوی دردناک یا کیف آلود ذهنش را با انگاره های تصویری و سینمایی نشان داد. یا دوربین را یک غروب تا سحرگاه کنار سطل زباله ای کاشت و از عبور و مرور آدم ها، آشغال هایی که بر هم تلنبار میشوند و گربه های آشفته و ژولیده ایی که برای شکار لقمهای تا اعماق آن فرو میروند و … فیلم گرفت. یک سری چیزهای اجق و وجق را هم اضافه کرد تا مخاطب خودش زحمت بکشد و آنها را هضم کند. به راستی سینِما یعنی این؟
به تازگی فیلمی در سینماها اکران شده که بی شباهت به همه چیزهایی که گفتیم نیست. « مادر قلب اتمی» روایت ذهن مغشوش و عالم هپروتی دو دختر مست. نکته قابل توجه این است که یک سوم فیلم در باره فلسفه و تاریخچه کاسه توالت و گیر و گورهای دستشویی میگذرد و بخش عمده ایی از فیلم جستجوی دستشویی در نیمه شب تهران است. اساساً با دستشویی پیوند جدانشدنی دارد. یا پی دستشویی اند یا از دستشویی می آیند بیرون، یا در باره آن است.
شروع فیلم با سوهان میکشد روی اعصابات. چند دقیقه نفرت انگیز فقط باز و بسته شدن در آسانسور را نشان می دهد تا جایی که دلت برای آسانسور بیچاره می سوزد. شاید اگر کارگردان چاره می داشت سیم یا سوزنی را میگرفت فرو میکرد توی مغز استخوانهای مخاطب.
اوج خلاقیت فیلم این است که میخواهد توهمات ذهنی دو دختر مست را روایت تصویر کند. از هر دری حرف می زند. برایش، مخاطب کشک است. ارجاعاتی دارد که مخاطب – باهوشترین مخاطب- هم سر در نمی آورد. فیلم پز روشنفکرانه دارد. پا در هواست. معلق میان الفاظ فیلسوفانه و یک مشت خرده تکه ها، متلک ها و لنترانی های متناظر به سیاست. حرفهای شیک و تر وتمیز بلغور می کند. شعارهای ملی و فراملی می دهد. بیانیه صادر می کند. مثلاً میخواهد از حقوق هسته ای دفاع کند.
سؤال اینجاست: ایرادی ندارد یک شخص جرأت کرده و خواسته توهماتش را فیلم بسازد. دوست داشته بداهه هذیاناتی را که در سیاله ذهنش می چرخد تصویری کند. مانند خیلی ها که یادداشتهای روزانه مینویسند. سیاه مشق می کنند. نمیتوان به کسی که کاغذ و قلم برداشته و هذیاناتش را نوشته ایراد گرفت. برای خودش، برای دلش نوشته، به کسی هم مربوط نیست و میگذارد جایی تا اگر هوس کرده سالی- ماهی برود بخواندشان و بخندد. ولی وقتی این نوشته منتشر می شود. وقتی این هذیانات فیلم میشود و میآید روی پرده. این دیگر بخشودنی نیست. سینما حرمت دارد. مخاطب حرمت دارد. نمیتوان مردم را در سینما روی صندلی ها نشاند و با استفاده از هنرپیشه های مشهور وقتشان را گرفت. خانوادهها را به سینما آورد و دو ساعت تمام از فشار دستشویی و کاسه توالت حرف زد. یا با میراث و مطالبه های ملی و هویتی ملتی که همچنان زخم تازه تروریسم را بر تن و جان دارد بیحرمتی کرد.
اینجاست این سئوال مطرح می شود: مگر این سینما متولی ندارد؟ ناظر ندارد؟ که اجازه میدهد هرچیزی را به نام فیلم به مردم حقنه کنند؟
دستگاههای عریض و طویلی در کشور وجود دارند تا همین چیزها را سامان دهند. آیا ولنگاری فرهنگی غیر از این است که فیلمی از گلوگاه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی عبور کند و روی پرده سینماها برود و از شروع تا پایان هویت ملی، شخصیت مخاطب، مطالبات و آرمانهای ملی و باورهای مذهبی شان – و نگاه به معاد و آخرت را به سخره و استهزا بگیرد؟ تهران را بهشت تروریست ها نشان دهد که در هر گوشه و کنارش صدام حسین ها، بن لادن ها و آدمهای خطرناک قایم شده اند؟
فیلم آنقدر بی سروته و آشفته و بی در و پیکر است که حتی نمیتوان اسمش را فیلم گذاشت. واقعاً وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با چه عقل و منطقی به این هذیان گرافی اجازه اکران داده است؟
حتی، گفته میشود بر فیلم نوزده اصلاحیه خورده، آیا این نسخه اصلاح شده اش است که بر پرده سینماهاست؟ پس نسخه اصلاح نشده آن چی بود؟
البته بعید نیست در این فضایی آشفته که ارشاد در گذار هیجان رفت و آمدهای سیاسی است اصلاً خبر نداشته باشد که چه خبر است؟
اینجاست که باید گفت بیایید حرمت و ساحت سینما را حفظ کنیم. به سینما احترام بگذاریم. به مردم و خانوده ها احترام بگذاریم. این احترام باید در همه سطوح اتفاق بیفتد. میگویند حرمت امام زاده را باید متولی اش نگه دارد. کاش متولی سینما ـ سازمان سینمایی وزارت ارشاد- حرمت آن را نگه می داشت. برای این سینما خون دل ها خورده شده تا سر پا باشد. برای این مردم و مخاطب که سرمایه اصلی سینما هستند حرمت قائل شویم. اجازه ندهیم هرگونه بیهوده گرافی و هذیاناتی را به نام فیلم و سینما به خوردشان دهیم. با هزار ترفند و تبلیغ آنها را نکشانیم به سالن سینما و آن گاه، دو ساعت تحقیر و نفرت نشان شان دهیم.
اگر حواس مان نباشد و اگر کمی باهوش نباشیم همین اندک مخاطب سینما را هم از خودمان دور میسازیم.
* تسنیم