ماهان شبکه ایرانیان

مرتضی سرهنگی مطرح کرد؛

اگر در روزهای پیام‌بری طنز نبود حتما آن را کنار می‌گذاشتیم

مرتضی سرهنگی گفت: زمانی که مصاحبه کننده روبروی یک راوی می‌نشینند باید بداند که چه بگوید؛ به صحبت‌ها فکر کند و از درون آنها پرسش‌ها را استخراج کند تا بتواند در نهایت کتاب مناسبی منتشر کند.

به گزارش مشرق، اولین جلسه از سلسله نشست‌های پاورقی با محوریت کتاب «روزهای پیام‌بری» روایت زندگی غلامحسن حدادزادگان با حضور مرتضی سرهنگی پژوهشگر ادبیات پایداری در حوزه هنری و روح الله شریفی نویسنده این کتاب برگزار شد.

اگر در «روزهای پیام‌بری» طنز نبود حتما آن را کنار می‌گذاشتیم

در ابتدا مجری برنامه میثم رشیدی مهرآبادی گفت: کتاب‌های زیادی خصوصاً در حوزه پایداری، در حوزه هنری استان‌ها تولید می‌شده در این سال‌ها که متأسفانه کمتر دیده شده است و در نشست‌های پاورقی ان‌شاءالله از این به بعد قرار است این کتاب‌ها را به مخاطبان معرفی کنند. به کمک دوستان رسانه‌ای، برای اینکه این کتاب‌های خواندنی هم در حوزه کتاب و هم در حوزه رسانه‌ای بیشتر و بهتر دیده شوند.

وی در ادامه به حضور استاد مرتضی سرهنگی اشاره کرد و گفت: گویا شما درباره این موضوع پیش از انتشار هم اطلاع داشتید و کتاب را تا نقطه پایان همراهی کردید. این خوانش و همراهی شما را می‌توان در فضاسازی و شخصیت پردازی دید و شاید بتوان گفت این کتاب نسبت سایر کتب تولید شده در استان‌ها، بهتر و بالاتر باشد. البته نقدهایی هم به کتاب وارد است، اما به هرحال تلاش نویسنده که ما را در آن فضا قرار بدهد، قابل تقدیر است. بفرمائید چطور شما با این سوژه برخورد کردید و در ادامه مسیر، کار چطور پیش رفت؟ و اینکه نویسنده، آقای شریفی را می‌شناختید یا خیر؟

اگر در «روزهای پیام‌بری» طنز نبود حتما آن را کنار می‌گذاشتیم

در ادامه مرتضی سرهنگی با اشاره به آغاز به کار نشست‌های پاورقی گفت: می‌خواهم عرض کنم که آقای قاسمی‌پور، زحمت زیادی در حوزه استان‌ها کشیده‌اند. زمانی که این کتاب به دستم رسید، دوبار آن را خواندم. به لحاظ موضوع تازه بود و ما در این سال‌ها به کتابی با این مضمون ندیده بودم. کتابی که خاطرات کسی باشد که به در خانه‌های مردم می‌رود و به آن‌ها خبر شهادت فرزندشان را می‌دهد. من آقای شریفی را نمی‌شناختم. با این کتاب او را شناختم و این کتاب به لحاظ موضوع خیلی خوب بود و آقای شریفی هم از پس کار برآمده بودند و کار کرده بودند. نکاتی به نظر من رسید که بعضی از آنها ممکن بود درست شود برخی نه، اما به هرشکل من آنها را به آقای شریفی منتقل می‌دادم.

کتاب‌های جنگ در استان‌ها مشکل عمده دارند

وی افزود: این کتاب‌ها (کتاب‌های جنگ) به خصوص در استان‌ها، مشکل عمده دارند مخصوصاً بعد از این چهارپنج جلسه‌ای که من در ساری برای این کار گذاشتم و در حوزه هنری ساری داریم کار می‌کنیم، بچه‌ها در مصاحبه مشکل دارند. یعنی از همان ابتدای کار آنها با مشکل روبرو هستند. متنی که ناقص است، متنی که ریختگی دارد. متنی که مستنداتش ضعیف است، می‌آید و نویسنده آن را جلویش گذاشته و می‌خواهد از آن کتابی بنویسد. اما کتاب و متنی از آن به راحتی استخراج نمی‌شود.

سرهنگی گفت: هم اکنون در ساری چهار تا پنج جلسه است که من فقط درباره مصاحبه صحبت می‌کنم. وقتی برای مصاحبه می‌روید، چه اتفاقی باید بیافتد. فرض را بر این می‌گذاریم که اگر من قرار باشد به سفارش سردبیر، بروم و به عنوان یک روزنامه نگار بروم و با یک رفتگر و یا راننده تاکسی صحبت کنم، من باید از قبل مطالعه داشته باشم که الان من برای چه و به چه دلیل به سراغ راننده تاکسی می‌روم. آیا رنگ تاکسی‌ها تغییر خواهد کرد؟ اولاً تاریخچه تاکسی در ایران چه است؟ تاکسی‌داران معروف در ایران چه کسانی هستند؟ اتفاقات مربوط به تاکسی‌ها را بدانم و.. یک سری از اطلاعات مبنا و پایه‌شان، تحقیق است اما ما تحقیق نمی‌کنیم و مستقیم می‌رویم، بعد که پای صحبت راوی می‌نشینیم و ضبط را روشن می‌کنیم. همان اشتباهی که در زمان جوانی ام انجام می‌دادم (مثلاً در مصاحبه با آقای باهنر) به لحاظ حرفه‌ای مصاحبه‌گر نباید محو صحبت‌های مصاحبه‌شونده شود. مصاحبه هم یک حرفه است و بچه‌ها این حرفه را باید یاد بگیرند، وقتی روبروی یک راوی می‌نشینند باید بدانند چه بگویند، چه بشنوند، چگونه بروند، در ابتدا هم محو و اسیر صحبت‌های راوی نشوند. به صحبت‌ها فکر کنند و سوال از درون آنها استخراج کنند. شرایط زمانی، مکانی، احساس، عاطفه، تمام اینها در کار است.

وی در ادامه با اشاره به لحن کتاب گفت: در این کتاب به نظرم آقای شریفی مسلط بود و نکته خوبی که من در این کتاب دیدم، لحن طنزی بود که خود راوی به دلیل خصلت شخصی‌اش وارد کتاب شده بود و به کار کمک کرد. کتابی که قاعدتاً باید تلخ باشد، برای اینکه خبر شهادت می‌برید به خانه‌ها، ولی هم خود آقای شریفی و هم خود راوی، آقای حدادزادگان، یک طنز ملیحی در لحن‌شان است که به نظر من باعث شد تا کتاب خواندنی‌تر شود.

سرهنگی در ادامه به پرسشی درباره دوپارگی متن و خارج شدن لحن نویسنده از لحن راوی گفت: من این موضوع را احساس نکردم، شاید به این دلیل که هنگام خوانش این کتاب، من خودم اسیر حادثه بودم، یعنی بروم و ببینم آخر کتاب و خاطرات چه می‌شود. کتاب خاطرات «من نُمایی» است، یعنی من به عنوان کسی که خبر به خانه و خانواده یک سرباز ببرم، من باید چه کنم؟ این هر جا که نویسنده وارد می‌شود، کار را مختل می‌کند. این منم که صحبت می‌کنم، نویسنده نیست. و این اتفاق می‌افتد. در کتاب‌هایی که ما چاپ می‌کنیم، ما هم این اشتباه را داریم. ناشران دیگر هم درباره کتاب‌های جنگ این اشتباه را دارند. نویسنده در کار پررنگ است؛ یعنی نویسنده است که کتاب را نوشته است. آنی نیست که راوی گفته، این هم یکی از مشکلات کار ما در پیاده سازی‌هاست.

در ادامه میثم رشیدی گفت: برخی خاطرات با جزئیات زیاد نوشته شده، مانند همان خاطره بازار و خواننده به راوی شک می‌کند، البته این توانایی نویسنده را نشان می‌دهد اما گویا یک خط فاصله‌ای میان راوی و مخاطب می‌گذارد و می‌گوید لطفاً هنرنمایی من را هم ببینید.

در ادامه سرهنگی افزود: درباره مثالی که از آقای رزاقی زدید، وقتی مسئول بنیاد به راوی می‌گوید باید به میدان با فروش‌ها برود، آقای حدادزادگان به گونه‌ای شوکه می‌شود و چهارستون بدنش به لرزه در می‌آید، چراکه به ذهنش می‌آید که آن پدر شهید چه خصوصیاتی دارد و.. این موقعیت‌ها به مصاحبه‌گر اجازه می‌دهد نویسنده با صبر و حوصله به نوشتن جزئیات بپردازد. من هم احتمال می‌دهم آقای شریفی آدم با حوصله‌ای است و با صبر توانسته آن جزئیات را دربیاورد. از طرف دیگر، مگر چند خاطره درجه یک و عالی وجود دارد. بنابراین نویسنده تلاش می‌کند این موقعیت‌های عالی را بیشتر و با جزئیات نشان دهد. در بازی فوتبال مگر چند موقعیت گل پیش می‌آید؟ باید آن موقعیت‌های ایجاد شده گل شود، و اگر گل نشوند، هرچه زمان بازی بیشتر هم باشد فایده ندارد و نمی‌تواند تماشاچی را به هیجان وادارد.

وی افزود: به نظر می‌رسد این هوش آقای شریفی است که این پدر را توصیف می‌کند. صحنه‌های پدر در میوه‌فروش با نوچه‌هایش و صحبتی که میان شأن ردوبدل شده‌اند. این‌ها همه داستان‌کوتاه هستند، هر داستان یک مهندسی دارد که در یاد می‌ماند، وقتی در یاد ماند، قابل انتقال می‌شود. وقتی قابل انتقال شد، وقتی شما آن را شنیدید، ترویج می‌کنید. آقای شریفی درک موقعیت را داشت که این کارها را درآورد. ما هم قرار است کاری کنیم، انتخابمان باید انتخاب درستی باشد که بتوانیم از خاطراتی استفاده کنیم که حرف‌های تازه‌ای داشته باشد.

در ادامه میثم رشیدی گفت: چرا این کتاب در خود دفتر ادبیات پایداری حوزه پیگیری و منتشر نشد؟ از باب اینکه کتاب‌هایی که از استان‌ها هستند کمتر دیده می‌شوند. اما کتبی که از خود دفتر هم در انتشار هم در تبلیغ به آنها پرداخته می‌شوند گویا جلوتر هستند!

در ادامه سرهنگی با بیان به اینکه این شاید نقص ماست که تبعیض قائل می‌شویم میان کتابی که تبریز منتشر شده و یا کتابی که در استان‌ها منتشر شده است. در استان‌ها منتشر می‌شود، شاید آنها دنبالش نمی‌روند. وقتی کتابی منتشر می‌شود باید دنبالش بدویی. باید برایش کار انجام داد. هیچ فیلمسازی کار را برای صندلی خالی نمی‌سازد. هیچ ناشری هم کتاب را برای قفسه کتاب چاپ نمی‌کند. ما باید تبلیغ انجام بدهیم.

همه فکر می‌کنند ادبیات جنگ. ادبیات عبوسی است

سرهنگی درباره طنز کتاب روزهای پیام‌بری گفت: این کتاب، حتماً باید در آن طنز باشد، اگر نباشد، ما به عنوان خواننده آن را کنار می‌گذاریم، چون تلخ است. برخی کتاب‌هایمان همین‌گونه است. نه عشقی دارد نه طنزی، همه فکر می‌کنند ادبیات جنگ. ادبیات عبوسی است، در صورتی که اینگونه نیست. بچه‌های ما همه جوان بودند و جبهه، جبهه بانشاطی بود. بچه‌هایی هم که اسیر شدند، همه این نشاط روحی را از جبهه به اسارت و اردوگاه‌ها بردند و توانستند با همین روحیه آنجا دوام بیاورند. چون من سروکارم با اسرای عراقی بود و دیدم که ما از آنها خوب نگهداری کردیم. نمی‌خواهم بگویم به آنها در اینجا خوش گذشت، به هرحال آنها هم دور از خانواده و دور از وطن شأن بودن، بالاخره محدودیت‌های اسارت وجود داشته، ولی ما سخت نگرفتیم، یعنی حتی غذای شأن هم بهتر از روزنامه‌ای بود که من آنجا کار می‌کردم. بعضی وقت‌ها من ناهار را آنجا می‌خوردم. ولی سختی‌هایی که بچه‌های ما آنجا کشیدند، الان رزمندگان ما همه شب‌ها کابوس می‌بینند، اما به روی خودشان نمی‌آورند.

در ادامه رشیدی مهرآبادی افزود: آقای قاسمی‌پور در این سال‌ها برای راهنمایی نویسندگان استان‌ها و آموزش‌شان هم در مورد گفت‌وگو و تحقیق و هم در حوزه نگارش کتاب، خیلی زحمت کشیدند. حیف بود که این سلسله نشست‌ها شروع شود و در آغاز صحبت از او نباشد. دوستانی که در حوزه هستند با او آشنا هستند. این چند جمله را گفتم برای کسانی که شاید کمتر او را بشناسند.

اگر در «روزهای پیام‌بری» طنز نبود حتما آن را کنار می‌گذاشتیم

در ادامه قاسمی‌پور گفت: به واقع از آغاز سال‌هایی که حوزه نبودم ولی به این جریان پایداری و مقاومت پیوسته بودم، خودم از آقای سرهنگی روحیه گرفتم، تشویق شدم، موانعی نداشتیم اما انگیزه‌ای که می‌دادند و نظر لطفی که داشتند، طرح‌های ساده و معمولی ما را می‌گفتند اگر خودم جوان بودم خودم انجام می‌دادم، خوب ما با این صحبت‌شان در فضا سیر می‌کردیم. در جای‌جای میهن اسلامی، تأثیرات شگرف را می‌توان مشاهده کرد. حتی در خارج از کشور و ترجمه کتب پایداری که با نظارت و همت و درایت او صورت گرفته است.

قاسمی‌پور با اشاره به اینکه رویکرد و توجه به حوزه ادبیات پایداری، تقریباً جنبه ملی دارد، گفت: در همه‌جای کشور این علاقه‌مندی است. فکر می‌کنم مخاطبین دودسته باشند. یک دسته از جنگ برگشتگان، پیشکسوتان، رزمندگان و اهالی سابق دفاع مقدس هستند که در کمرکش زندگی، حوزه فرهنگ را مورد توجه قرار دادند و برای شأن مهم است. می‌خواهند روایت کنند، بنویسند، تلاش کنند و کار کنند. بخش دیگری از مخاطبان، نسل‌های جدید ولایه‌های جوان اجتماع است که کنجکاو هستند و علاقه‌مندند یا نسبت مستقیم یا غیرمستقیم به لحاظ خانوادگی دارند. (چه رزمندگان دفاع مقدس، چه مدافعان حرم و چه مدافعان امنیت و مرزی) من دورنما را در صورت ملاحظاتی که قبلاً عرض کردم، حفظ روحیه شاگردی، حفظ مداومت و پشتکار، مداومت خیلی مهم است، مثلاً برای استاد، از زمانی که ابوریحان بودند تا امروز، از دهه 6٠ تا امروز یک عمر است. چهل و چند سال ایستادگی است! اما بعضی دوستان بعد از شش‌ماه، یک سال منصرف می‌شوند.

چرخه نشر کتاب‌های جنگ با معضلاتی روبروست

وی افزود: ما عارضه‌ای در راه مان وجود دارد که معضل نشر است. برخی تولیدات استانی که شما در صحبت‌هایتان به آن اشاره کردید، تولیدات استانی در دو حالت عرضه می‌شود. گاه در استان‌ها با ناشرین محلی که بعضاً گمنام هستند و خیلی شبکه تولید و پخش ندارند. همان که که شما می‌گوئید و بعضاً دیده نمی‌شود. ناشر حرفه‌ای نیست. فیپا یا فاپا نمی‌گیرند و عملاً در جست‌وجوهای اینترنتی و شبکه کتاب‌خانه‌ای کشور نمی‌آید. دسته دیگر توسط انتشارات سوره مهر منتشر می‌شود که به دلایل متعدد در صفوف طولانی نشر قرار می‌گیرند. بعضی وقت‌ها نویسنده خسته می‌شود، بعضی وقت‌ها خود استان‌ها که اثر را تحویل داده‌اند خسته می‌شوند. اگر تعجیل و یک سازماندهی خوبی اتفاق می‌افتاد که زمان توقف در مرحله نشر طولانی نشود، خیلی خوب بود. ما افرادی را داریم که کتاب اول‌شان هنوز در صف نشر است، اما کتاب‌های دوم و سوم‌شان توسط سایر نشرها و ناشرین خصوصی چاپ و منتشر شده است.

اگر در «روزهای پیام‌بری» طنز نبود حتما آن را کنار می‌گذاشتیم

وی در ادامه با بیان این نکته که این مساله همیشه در دهه گذشته بحثش بوده است، گفت: قطعاً کارگذار نشر حوزه هنری برای خود ضوابطی دارد، منتها در انتشار کتب استانی باید پذیرفت که با کار عالی و فاخر شروع نخواهد شد. باید مرحله‌ی آغازین نشر باید بهتر و مسیر آسان‌تری پیش گرفته شود. صحبت‌های استاد درباره تحقیق و پژوهش اولیه بسیار مهم است و قبول دارم اما آنچه می‌تواند امید و انگیزه به نویسنده بدهد و به طور تعیین کننده‌ای به سرنوشت نشر ما نیز مربوط است، باید بتواند برندی برای مؤلف ایجاد کند تا کار بعدی و غیره را با همین ناشر کار کند.

در ادامه روح‌الله شریفی نویسنده کتاب «روزهای پیام‌بری»، در پاسخ به این سوال که چطور آقای حدادزادگان را شناختید و این‌کار چطور شکل گرفت، گفت: این سوال سختی است، خودم بعضی وقت‌ها از جواب دادن به آن خجالت می‌کشم. حقیقت این است که من کاری به نام روزشمار دفاع مقدس برای استان قزوین انجام داده بودم، که بیشتر وقایعی که در جنگ تحمیلی و مرتبط با آن را در قزوین اتفاق افتاده بود، در روزنامه‌ها، کتاب‌ها و اسناد مرتبط را، جمع‌آوری کرده بودم، نکته که وجود داشت این بود که حس کردم خروجی آن کار گویا نیست و باید بخشی با عنوان اعلام وجود داشته باشد که تمام شخصیت‌هایی که گفته شده را باز توضیح دهد. آن کتاب 500 سرفصل بود که باید هر کدام را توضیح می‌دادیم و متأسفانه چهره‌هایی همچون او در کتاب نبودند، یعنی نه جایی در ورق‌های تاریخ و روزنامه‌ها اصلاً از چنین آدمی اسم برده شده بود، نه خود ما هم بهش رسیده بودیم. تا اینکه یک روز خودشان به محل کار من آمدند و حجم زیادی از کتاب و روزنامه با خودشان آورده بودند، کتابی هم از قبل، از خودشان منتشر شده بودند که کامل هم درباره او نبود و خودش هم گفت که در قزوین من را خیلی نمی‌شناسند و گفتند من هم هستم و اگر خاطره‌ای، برنامه‌ای بود می‌توانم باشم.

وی ادامه داد: من در ابتدا یک واکنش منفی داشتم درباره این قضیه، چون دیدم روزنامه‌ها با او مصاحبه داشته، اوج مستند 45 دقیقه‌ای از او ساخته و این چه مطالبه‌ای است که ما بخواهیم دوباره از او داشته باشیم. منتها بعد از مدتی، وارد گفت‌وگو با او شدم و در جایی، به این نتیجه رسیدم که خاطرات او از آنچه که در روزنامه‌ها چاپ شده است، فراتر است. مطالب نگفته‌ای بوده که کسی به آنها ورود نکرده و او برای کسی بازگو نکرده و روی دوشش سنگینی می‌کرده است. بعد از آن گفت‌وگوها شکل گرفت. و تقریباً بعد از حدود بیست و خورده‌ای جلسه، ماحصل کتاب به اتمام رسید و ویرایش و باقی کارها را هم که مزاحم آقای سرهنگی بودیم.

اگر در «روزهای پیام‌بری» طنز نبود حتما آن را کنار می‌گذاشتیم

در ادامه شریفی درباره جزئیاتی چون خاطره‌ی آقای رزاقی گفت: من به غیر از آقای حدادزادگان، با دو شخص دیگر هم مصاحبه گرفتم، از جمله خود آقای شهروش که رئیس وقت بنیاد شهید قزوین بود و سراغ برادر خود شهید که بخشی از اتفاقات را خود او روایت کرد. دعوای د و برادر و شیروخط انداختن را برادر گفت. اما خب به هرحال من در بازار قزوین قدم زدم، و بارها از آن مغازه و حجره زد شده بودم، و هیچ وقت فکر نمی‌کردم آنجا این همه قصه داشته باشد. احساس کردم باید فضاسازی درباره مغازه شکل بگیرد و اینکه یک نفر خبری بدهد و انعکاسی که روی خود او می‌گذارد. سعی کردم به آنچه که گفته شده، وفادار باشم.

شریفی درباره اثر جدیدش گفت: اثر جدیدم کاری است درباره یکی از شهدای قزوین، شهید رضا حسن‌پور که جانشین لشکر 17 علی‌بن‌ابی‌طالب بوده و بچه قزوین است و در عملیات خیبر شهید شده است. فراز و فرودهای زندگی او را کار می‌کنیم. به چند نفری از دوستان همرزم او دادیم کار را بخوانند، جاهایی که ناقص یا ابهام دارد را برطرف کنیم. ان‌شاءالله ببینیم چطور می‌شود. سپاه قزوین از ابتدای جنگ تا عملیات رمضان یگان مستقلی نداشته و بعد از زیر نظر لشکر 17 در عملیات بدر است. در عملیات والفجر ٨ با لشکر عاشورا بوده و بعد لشکر ٨ نجف. این تلاطم و جابه‌جایی باعث شده که نتوانند مرکزیتی شکل بگیرد. از آن طرف هم افرادی که خودشان علاقه داشتند که یا عکس گرفتند یا اسنادی را جمع‌آوری کرده بودند، اینها مشابه بسیاری جاهای دیگر، به اسم امحا اسناد جنگ، همه را گونی گونی از بین بردند و متأسفانه امروزه خودشان متوجه اشتباه شأن شده‌اند.

اولین نشست پاورقی با اهدای تندیس یادبود سلسله نشست‌های پاورقی و امضای کتاب توسط نویسنده به پایان رسید.

اگر در «روزهای پیام‌بری» طنز نبود حتما آن را کنار می‌گذاشتیم

همچنین «روزهای پیام‌بری» روایت زندگی غلامحسن حدادزادگان است. ویژگی اصلی کتاب و در حقیقت می‌توان گفت ویژگی اصلی زندگی او، این است که خبر شهادت رزمندگان قزوینی را که عمدتاً در لشکر 17 علی‌بن‌ابی‌طالب عضو بودند و همچنین برخی از شهدای ارتش را به خانواده‌های شأن می‌رساندند و بخش برجسته کتاب، اتفاقاتی است که برای او در این جریان و مسیر اتفاق می‌افتاده است. بیان روان و شیوای شریفی هم به فضاسازی بهتر از آن روزها و لحظاتی که بر آقای حدادزادگان گذشته کمک کرده است تا برای مخاطبان ثبت شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان