تحریریه زندگی آنلاین : سالمندی یکی از مراحل بحرانی زندگی انسانها است که مشکلات فراوانی را در پی دارد. سالمندان با مشکلات بسیاری چون مشکلات شخصی، روانشناختی، اجتماعی و... دستوپنجه نرم میکنند. سالمندان از لحاظ روحی بسیار آسیبپذیر هستند و ازآنجاییکه گاهی حتی برای انجام کارهای شخصیشان نیازمند کمک فرد دیگری هستند، حساس و زودرنج میشوند. در جامعه پیشرفته امروزی برای هر یک از این مسائل راهحلهایی وجود دارد که با تحقیقات و بررسیها و آگاهسازی عمومی میشود به آنها دست یافت و وضعیت زندگی سالمندان را بهبود بخشید. با آموزشهای لازم به افراد جامعه و بیدارسازی اذهان تا حدودی این مشکلات برطرف میشود. این مشکلات نیازمند سیاستگذاری و برنامهریزیهای دقیق و صحیح در جامعه است. پیامبر (ص) فرمودهاند: یکی از صور تکریم و تعظیم ذات اقدس الهی احترام و تجلیل سالخوردگان مسلمان است. بنابراین باید در تکریم سالمندان و شناخت جایگاه آنها در جامعه بکوشیم.
بر اساس تعریف سازمان بهداشت جهانی سن 60 سالگی آغاز دوره سالمندی قلمداد میشود اما بهتازگی آغاز دوره سالمندی از 70 سالگی تعریف کردهاند و برای اینکه این تقسیمبندی بار منفی در ذهن ایجاد نکند، افراد با سن 70 تا 74 ساله را سالمند جوان، 75 تا 90 سال را سالمند میانسال و 90 سال به بالا را سالمندِ سالمند مینامند. معمولاً سالمندی با کاهش یا افت تواناییهای جسمی، فکری، اجتماعی و... شناخته میشود.
امروزه حرکت جوامع بهسوی سالمندی است و تا چند سال آینده اکثر جمعیت جهان را سالمندان تشکیل خواهند داد. در این میان جامعه علاوه بر معضل پیری جمعیت، نگران بحرانها و محیا نبودن برای پذیرش این حجم از سالمندی است. باورهای نادرستی که در جامعه نسبت به سالمندی وجود دارد، میتواند آثار مخربی بر روان سالمندان و خود جامعه بر جای بگذارد. باید دید جامعه، نهادهای مربوطه، جامعه شناسان و روانشناسان چه تدبیری برای این روند جامعه دارند.
بیشتربخوانید:
در برنامهریزیها آماده و محیای پدیده سالمندی باشیم
محمدباقر علیزاده، جامعهشناس
امروزه جامعه به سمت سالمندی حرکت میکند پس باید در برنامهریزیها آماده و محیای این پدیده باشیم. ما بهنوعی در حال گذر از جوانی جمعیت هستیم. جوانی جمعیت پتانسیلهای قوی برای پیشرفت جامعه دارد چراکه یک سری نیروهای فعال و مولد در جامعه وجود دارد که در هر زمینهای میتوان از آنها استفاده کرد اما وقتیکه جامعه به طرف سالمندی حرکت میکند، یعنی در هرم جمعیتی گستردگی پایین هرم کمتر میشود و هرچه بالاتر میرویم، وسعت مییابد، در این زمان، کل سبک زندگی در جامعه متحول میشود و برای این سبک زندگی متحول شده در زمینههای مختلف چون طب سالمندی از همین حالا باید برنامهریزی خاصی داشته باشیم و اگر نتوانیم برای این مرحله خود را آماده کنیم، با مشکلات عدیدهای در ارتباط با زندگی سالمندی روبهرو خواهیم شد. هر دورهای از زندگی، سبک خاص خود را دارد. آن چیزی که بیست یا سی سال پیش از سالمند برداشت میشد، امروزه دیگر بدان شکل نیست. بنابراین ما در ارتباط با سبک زندگی سالمندی باید امکانات متناسب آن دوره را در جامعه ایجاد کنیم.
علاوه بر نیاز به امکاناتی در زمینه طب سالمند، در ارتباط با امکانات شهری و امکانات ورزشی هم باید یک سری تحولات و زمینههایی ایجاد کنیم. اینکه در هر شهر چندین استادیوم ورزشی و زمینهای چمن مصنوعی داشته باشیم، پاسخگوی نیاز ورزشی سالمندان نیست. برای این دوره و این افراد این امکانات نیاز نیست و نمیتوانند از آن استفاده کنند بنابراین امکانات ورزشی بایستی متناسب با این سنین باشد. به بحث عبور و مرور این افراد در سطح شهر هم باید توجه شود.
در کل باید تمام تلاش خود را بکنیم تا سطح کیفیت سالمندان افزایش پیدا کند. هر چه ما در توجه به آنها اهمال کنیم، به همان میزان هزینههای جامعه بالا خواهد رفت. برای اینکه هزینههای جامعه توسط سالمندان بالا نرود، میتوانیم از آنها به بهترین نحو استفاده بکنیم. باید امکانات مختص این قشر را ایجاد کنیم و همیشه آنان را شاداب و سرزنده نگه داریم که هرچه آنها را شادابتر نگه داریم و کیفیت زندگیشان بالاتر باشد، به همان میزان هزینههایی که از بابت سالمندی جمعیت بر جامعه تحمیل میشود، کمتر خواهد شد.
کشورهای پیشرفته از مدتی قبل وارد این دوران شدهاند بنابراین امکانات بهتر و بیشتری برای دوران سالمندی دارند و ما نیز باید در جهت بالا بردن کیفیت زندگی سالمندان و شادابسازی آنها برنامههای خاصی داشته باشیم.
بیشتربخوانید:
بیتوجهی به سالمندان بزرگترین خشونت است
بیتوجهی به سالمندان بزرگترین خشونت است. مثلاً در دوران کرونا در همهجا گفته میشد کرونا بیشتر سنین بالا را درگیر کرده و میکشد و مدام روی آن تأکید میکردیم. این نوع رفتارها روحیه آنها را تضعیف میکند بنابراین در جامعه باید نوع برخورد و نوع رفتار خود با آنها را اصلاح کرده و باید برای آنها جایگاه تعریف کنیم. هرچند که در دین مبین اسلام جایگاه آنان حفظ شده است اما با گذشت زمان، به این مسئله کمتوجه شدهایم.
سالمندان منابع بزرگ ذخایر اطلاعات و تجارب زندگی هستند و تجارب زیستیشان میتواند بسیاری از مشکلاتمان را حل کند. علم، تنها، علمی که در کتابها نوشتهشده است، نیست؛ علم شفاهی یا ادبیات شفاهی که در سینه آنها است میتواند به ما کمک بسیاری بکند.
بهتر است اتاقهای فکر یا یک نوعی از اتاق ایجاد شود تا سالمندان در آن خاطرات و تجارب خود را تعریف کنند و اینها برای نسلهای بعدی باقی بماند. بسیار خوب میشد اگر در این شرایط که در مهدکودکها فضای خوبی ایجاد شده، هفتهای یک بار سالمند موفقی را بیاورند تا برای بچهها از خاطرات و تجارب خود بگوید و بچهها نیز علاوه بر یادگیری این تجارب، نظرشان متوجه این قشر از جامعه هم بشود.
خالی ماندن آشیانه برای افراد سالمند بسیار دردآور است
رسول حشمتی، روانشناس
روانشناسی سالمندی از لحاظ تاریخی یک حوزه جدید است. در سال 1900 علت اصلی مرگومیر، اغلب بیماریهای حاد مثل بیماریهای عفونی چون سرخچه، کزاز و دیفتری بود بنابراین میانگین عمر افراد به 40 الی 45 تا 50 سال میرسید اما با مرور زمان و با پیشرفت تکنولوژی و فناوری، امکانات بهداشتی بالا رفت و بهتبع آن طول عمر مردم هم افزایش یافت و در حقیقت امید به زندگی بهمرورزمان به 80 یا 85 سال هم رسید. امروز شاهد هستیم در کشورهای پیشرفته مثل آمریکا، کانادا و استرالیا امید به زندگی تا 85 الی 90 سال میرسد. هرچه سن بالاتر میرود، میزان زمانی که افراد زنده میمانند هم بالا میرود.
امروزه دیگر مثل سال 1900 مردم با بیماریهای حاد درگیر نیستند بلکه با بیماریهای مزمن چون دیابت، بیماریهای قلبی و سکته درگیرند که بیشتر در دوران سالمندی اتفاق میافتد. بنابراین زمانی که افراد فرصت زیادی برای زندگی پیدا میکنند و از طرفی هم بیماریهای مزمن و همچنین بیماریهای روانشناختی گریبان گیر آنها است، در آنجا روانشناسی اهمیت پیدا میکند.
بیشتربخوانید:
چه زمانی سالمند به روانشناس نیاز پیدا میکند؟
وقتی سالمندان با بیماریهای مزمن درگیرند و برای مثال 20 سال با یک بیماری قلبی زندگی میکنند، برای اینکه بتوانند با آن کنار بیاید به روانشناس نیاز پیدا میکنند که از نظر روانی بتوانند با آن پدیده سازگار شوند. وقتی فردی دچار بیماری دیابت است و سالها باید با این بیماری زندگی کند، در آنجا نقش روانشناس این است که به او کمک کند تا با این بیماری سازگار شود و با آن کنار بیاید یا اینکه روانشناس توانبخشیهای روانشناختی انجام دهد تا سالمند بتواند درد ناشی از بیماری و داروهایی که مصرف میکند را تحمل کند و از دستورات پزشک یا رژیمی که پزشک به او میدهد و برای سالمند سخت است، تبعیت کند.
نقش دیگر روانشناس در سلامت روان سالمندان این است که بهمرورزمان وقتی امید به زندگی افزایش مییابد و با پدیده سالمندی روبهرو میشویم، سالمند احتمال دارد که عزیزان زیادی را در طول زندگی از دست بدهد و یا با توجه به طول عمرش با یک سری از واقعیتهای تلخ زندگی روبهرو شود و پدیده سوگ را تجربه کند. سالمند نسبت به جوان و نوجوان بیشتر این پدیده سوگ را تجربه میکند. پدیده سوگواری حادثه تلخی است و فرد برای اینکه با آن کنار بیاید نیاز به روانشناس پیدا میکند تا با کمک روانشناس آن دردهایی که در زندگی دارد، برایش قابلتحملتر شود.
مسئله سوم در رابطه با بحث روانشناسی سالمندی پدیده آشیانه خالی است. آشیانه خالی به این معنا است که فرد زمانی که ازدواج کرده بود و همسر و فرزندانش در کنارش بودند، یک خانواده بود و در کنار هم زندگی میکردند و ارتباطات خوبی داشتند و حس حمایت را به فرزندان منتقل و متقابلاً همین حس را از آنها دریافت میکرد ولی وقتی بهمرورزمان با ورود فرزندان به دوران جوانی و به دلیل تحصیل، مهاجرت یا ازدواج از والدین دور میشوند، در این صورت آن آشیانه خالی میماند و خالی ماندن آشیانه برای افراد سالمند بسیار دردآور است. در این فضا نیاز به یک روانشناس پیدا میکنند و روانشناس با متدهای مختلف کمک میکند تا با آشیانه خالی کنار بیایند یا جایگزینی برای آن پیدا کنند.
پدیده بعدی که در سالمندان وجود دارد و آنها را به روانشناس نیازمند میکند، پدیده اضطراب مرگ است. اضطراب مرگ بدینصورت است که انسان هرچه به پایان عمر خود نزدیک میشود، به این فکر میکند که این هستیای که دارد قرار است به نیستی ختم شود و این ترس میآورد. اساساً تمام انسانها حتی کودکان به مرگ فکر میکنند ولی در بعضی مقاطع چون دوران نوجوانی، دوران 40 سالگی و در اوج بحران میانسالی و در دوران پیری بسیار پررنگ میشود.
دو نوع تنهایی وجود دارد؛ تنهایی اجتماعی و تنهایی وجودی. تنهایی اجتماعی این است که فرد باوجود اینکه افراد بسیاری پیرامون خود دارد، احساس میکند تنها است و آنها این فرد را درک یا حمایت نمیکنند و ممکن است فرد دچار یک سری مشکلات در مهارتهای اجتماعی شود که نتواند حمایت بگیرد یا به کسی حمایت بدهد.
تنهایی وجودی اینگونه است که فرد اساساً از اینکه تنها به این دنیا آمده و قرار است تنها از این دنیا برود، احساس تنهایی میکند که این نوع تنهایی در دوران سالمندی پررنگ است. تنهایی وجودی متفاوت از تنهایی اجتماعی است و این مسئله نیز فرد را به یک روانشناس نیازمند میکند.
تحقیقاتی که در رابطه با زوج و خانواده انجام گرفته است، نشان میدهد باوجود همه مسائلی که ممکن است فرد سالمند با آن روبهرو شود، یک سالمند کوله باری از تجربه است و یک دنیا را با خود حمل کرده و تا به این سن همراه خود آورده است. در تعریف ساده سالمندی بر اساس سن، به افراد بالای 65 سال سالمند گفته میشود. یعنی یک سالمند حداقل 65 سال در این دنیا زندگی کرده و دنیایی از تجربه است بنابراین میتواند این تجربه را به نسل جوان منتقل کند و نسل جوان آن اشتباهاتی که فرد سالمند سالها مرتکب شده است را تکرار نکند.
در خانواده میزان رضایتمندی زناشویی سالمندان بیشتر از رضایتمندی جوانان است. میزان رضایتمندی از زندگی زناشویی معمولاً روی منحنی U شکل حرکت میکند؛ در ابتدای ازدواج میزان رضایت در اوج قرار دارد و بهمرورزمان کمتر میشود و به نکته حداقلی میرسد و کمکم که فرد پا به سن میگذارد، تجربههای بیشتری کسب میکند، طرف مقابلش را بهتر میشناسد و از آرمانیسازیها دورتر میشود، کمکم از تجربه خود استفاده میکند تا طرف مقابلش را بهجای اینکه تغییر دهد، بپذیرد و این کمک میکند تا رضایتمندی بیشتر شود. میزان رضایتمندی از زندگی زناشویی در دوران سالمندی دوباره به اوج میرسد. سالمندان علیرغم وجود مسائل و مشکلات بسیار، رابطه زناشویی مطلوب و بسیار رضایتبخشی دارند.
سالمندان فعال و سالمندان منفعل
هر مقطع از تحول و رشد ما انسانها با پدیده خاصی مواجه است. مثلاً در دوران نوجوانی با پدیدهای به اسم هویتیابی در برابر سردرگمی هویت، در جوانی با پدیده صمیمیت در برابر انزوا و در میانسالی با پدیده زایندگی در برابر رکود مواجه میشویم. بر اساس نظریه اریکسون در دوران پیری هم با پدیده انسجام خود در برابر ناامیدی مواجه میشویم.
وقتی سالمند دیگر چشمانداز چندانی در مقابل خود نمیبیند، بیشتر با گذشته خود زندگی میکند بنابراین زمانی که یک فرد کهنسال به گذشته خود نگاه میکند، با دو پدیده روبهرو میشود. یکی این است که سالمند خوب زندگی کرده و اشتباهات کمی در تمام مراحل زندگی داشته و همه مراحل زندگی را با موفقیت پشت سر گذاشته و از زندگی خود احساس رضایت میکند و به حالت انسجام خود میرسد. خود یعنی بخشی از انسان که شخصیتش را یکپارچه میکند و ما از طریق خود با محیط ارتباط برقرار کرده و مسائل زندگیمان را حل میکنیم. اگر خود چند پارچه باشه به طور مداوم با تعارضات و تنشها زندگی خواهد کرد.
اما وقتی سالمند به گذشته خود نگاه کند و ببیند که چندان از زندگی خود بهره نبرده است، دچار ناامیدی خواهد شد و اینجا است که سالمندان به دو گروه تقسیم میشوند؛ یک گروه سالمندان فعال و دیگری سالمندان منفعل که هر کدام ویژگیهای خاص خود را دارند ولی بهطورکلی سالمندان فعال سالمندانی هستند که از گذشته خود رضایت دارد ولی سالمندان منفعل رضایت چندانی از گذشته خود ندارند.
سالمند فعال همچنان خودش را بخشی از بدنه جامعه و جزوی از گروههایی که قبلاً در آن فعالیت میکرده و با آنها ارتباط داشته، میداند. در مراسمات شرکت میکند و در مورد مسائل مختلف نظر میدهد. سالمندان فعال طول عمر بیشتری دارند و میزان اضطراب، افسردگی، مشکلات خواب و مشکلات جسمی در آنها بسیار پایین است.
سالمندان منفعل بهجای انسجام خود به ورطه ناامیدی و غم کشیده میشوند
سالمندان منفعل بهجای انسجام خود به ورطه ناامیدی و غم کشیده میشوند و این غم این افراد را از جامعه جدا کرده، تنها میکند و به حالت انزوا میکشاند. این سالمندان چندان در مراسمات شرکت نمیکنند، بیشتر ساکت هستند و از لحاظ سلامت روان معمولاً دچار اضطراب و افسردگی هستند. پدیده اضطراب مرگ، احساس تنهایی و مشکلات جسمانی در این نوع سالمندان بیشتر است. اگر انسان تمام ابعاد زندگی را به درستی زیسته باشد، هیچگاه از مرگ نمیترسد بنابراین سالمندان فعال چون خوب زیستهاند، از نیستی نمیترسند.اگر بخواهیم آگاهی جامعه را نسبت به سالمندان بالا ببریم ضرورت دارد خصیصهها و تفاوتهای سالمندان را به مردم توضیح دهیم و رفتار درست در برابر سالمندان را به مردم آموزش دهیم.مسئله خانههای سالمندی یک مسئله فرهنگی است ولی به سمت درستی حرکت نمیکند. باید آن سالمندانی به این مکانها بروند که اساساً خانوادهای ندارند تا در آنجا برای خود یک شبکه ارتباط اجتماعی ایجاد کنند که حس تعلق به یک گروه خاص داشته باشند.