در سفری که برای تهیه این شماره شاهد یاران به شیراز داشتیم، اگرچه مجموعه ای نفیس از رشادتها و مبارزات، اندیشه ها و سلوک آن شهید در مقابلمان قرار گرفت، اما یکی از اصلی ترین موارد مورد تاکید همگان، اطاعت پذیری ایشان از رهبری بود. جالب آنکه یکی از مصاحبه شوندگان به تابلویی که در اتاق نصب کرده بود، اشاره و تقاضای مکرر نمود که این سخنان شهید دستغیب در کنار مصاحبه ها درج گردد. سخنانی که چنین بود:
«کیست که این ناله مرا به گوش عمامه [به] سرهای ایران برساند؟ هر کسی میخواهی باش! خودت را مجتهد میدانی، مقدمات خوان می دانی، نمیدانم، هر چه خودت را می دانی، بر تو واجب است امروز تبعیت از یک نفر. تو حق نداری در مقابل رهبر حرفی بزنی، تماما باید تبعیت کنند. طبقات دیگر هم به این قِسم. دانشجویان عزیز! آی دانشگاهی ها! هوشتان باشد! گرگها بین شما و رهبر الهی جدائی نیندازند، شما را گروه گروه نکنند و شما را طعمه خودشان قرار ندهند. وسیله پیشرفت دشمن نشوید. هر عمامه سری که از رهبر مکرم فاصله بگیرد، لعنت خدا بر او باد. تمام عمامه سرها همه باید مطیع یک رهبر، نائب امام باشند. یکی هم بر دیگری هیچ تقدم ندارد. همه باید فرمان ببرند، همه باید اطاعت بکنند. حتی مکرر گفته ام که حسن و حسین(ع) یکی شان امام بود: حسن امام، حسین ماموم. هیچ وقت حسین تا حسن بود در عرض نبود. تابع بود. هر چه به او می گفتند، می گفت: «هرچه حسن بفرماید.» دو تا امام نمی شود، دو تا نائب امام هم غلط است، دو تا رهبر هم غلط است. وای به امتی که از رهبر الهی خود فاصله بگیرد، هلاک است، هلاک است، طعمه دشمن است، الان میدانید آمریکا در کمین است، انگلیس در کمین است، شوروی در کمین است. همه منتظرند که این ملت بی سرپرست شود. امیدوارم تمام دشمنان آرزو را به گور ببرند. انگلیس و آمریکا نیست و نابود گردند.»
این جملات دردمندانه آن شهید را که هنوز تازگی و معنا دارد، در لابلای دیگر سخنانش نیز می توان جست. آنگاه که در خطبه های نماز جمعه فریاد می زد: «ولایت فقیه، ولایت علی است؛ ولایت امام و نایب امام است. در زمان حضور امام، ولایت از آن اوست و در زمان غیبت وی، ولی امر، امام است و در مقابل طاغوت زمان قرار گرفته است.» و با شهامت خطاب به فردی که در آن زمان در مقابل امام ایستاده بود ادامه داد: «آقای بنی صدر هم رهبر تمام گروههای ضد اسلام شده است. خداوندا! هرکس یار و کمک امام خمینی است، یارش باش و هرکس دشمن این امام و مخالف این امام و بی تفاوت به این امام است خدایا به خودش واگذارش کن.»
این شجاعت وی در حمایت از ولایت، سابقه در قیام 15 خرداد داشت که به تفصیل گذشت. او حتی در روزهای پر خفقان ١٣٥٦، پس از سالها سختی زندان و تبعید دلیرانه در برابر توهین به امام ایستاد و در مسجد جامع شیراز چنان خروشید که ساواک را به لرزه آورد، سخنان وی در اسناد ساواک چنین منعکس شده است:
«... اظهار نموده اگر کسی منکری را ببیند و او را نهی نکند، گناه کبیره انجام داده است در این مملکت اگر کسی نهی از منکر کند، مجرم است. از اول این هفته، از موقعی که روزنامه اطلاعات را به دستم دادند و این فجایع را دیدم، خدا میداند چقدر زجر کشیده و خون دل خورده ام. یک نفر به نام محمد رشید -به قول من نارشید- در روزنامه اطلاعات مطلب زننده و توهین آمیزی به مرجع تقلید ما آیت الله خمینی (صلوات مردم) که مرجع تقلید میلیون ها مسلمان شیعه در سراسر جهان است، نموده است، آن وقت توقع ندارند تعدادی مسلمان در قم اعتراض کنند؟ حال که عده ای اعتراض کرده اند، خون عده ای سید بیگناه ریخته شده است. در خاتمه هم برای سلامت خمینی صلوات فرستاده است.»[1]
البته این رابطه دوسویه بود و بنیانگذار کبیر انقلاب بارها از علاقه خود به آن شهید بزرگوار یاد کرده بود. به عنوان نمونه هنگامی که نقار و اختلافی بین بعضی از علمای شیراز از جمله منسوبین آیت الله دستغیب بعد از شهادت آن شهید رخ داد، امام راحل در حکمی که برای آیت الله جنتی برای حل اختلاف بین علمای شیراز صادر فرمودند، با تصریح به این علاقه اشاره فرمودند: «اینجانب با علاقه ای که به مرحوم مجاهد عالی قدر، شهید معظم آقای دستغیب دارم و به خانواده محترم ایشان علاقه مندم به حکم وظیفه از بیت ایشان تقاضا دارم همان طور که سیره مرحوم شهید دستغیب بود، در رفع این گونه غائله ها تلاش نمایند...» اما امام راحل (ره) علت این علاقه را نیز شرح داده بودند. ایشان در دیداری با برخی از ائمه جمعه در فاصله اندکی بعد از شهادت آیت الله دستغیب فرمودند: «آقای دستغیب را شاید شما آقایان کمتر بشناسید، لکن من می شناسم ایشان را. ایشان یک مرد وارسته به تمام معنا و معلم اخلاق، مرشد مردم و هرچه در صحبتهایش هست، معنویات و دعوت به خدا و دعوت به اسلام است.»[2]
پس بدیهی بود که این علاقه شهید به آن پیر فرزانه، فراتر از تمام ویژگی های ممتاز امام خمینی (ره)، متوجه جایگاه ولایت فقیه بوده است. با چنین حساسیتی البته سوالاتی نیز داشته ایم که برخی از آنها از برابر دیدگان خوانندگان محترم نشریه شاهد یاران گذشته است. اما دریغم می آید به یکی از حواشی این مصاحبه ها اشاره ای نکنم.
یکی از کسانی که در این راستا به سراغش رفتم، فردی بود که برخلاف تصور عموم، فرزند آن شهید نیست، گرچه از منسوبین اوست و بسیار ابراز نزدیکی به آن شهید میکند. ایشان ابراز تمایل کرد تکرار مکررات دیگران را نگوید، از ضرورت پرهیز از هوای نفس گفت، از اینکه آیت الله دستغیب برایش مهم نبود که به او مرجع بگویند یا نه به دنبال رهایی از توهمات بود و ... در میان سخنان حرف بدین نقطه رسید که برخی شبهه می کردند که اگر فردا امام خمینی نباشد، تصویب اصل ولایت فقیه ما را با مشکل مواجه می کند. از ایشان پرسیدیم که نظر آن شهید در این خصوص چیست. پاسخ او به فراخور مقتضای سیاسی امروز خودش، و نه واقعیت بود. عین پاسخ او چنین بود: «مهم همین است، ایشان گفت الان را شما نگاه کنید. الان کسی که دارد مردم را به توحید می خواند، مردم را به وحدانیت می خواند، حالا چون آینده این جور است، الان را ول بکنیم. خوب در آینده مردم هستند و یک کاری می کنند.»
این سخن در حالی گفته شد که مشهور بود ایشان سخنانی کاملا متمایز از این بیان کرده است. برای احراز اطمینان به اسناد مراجعه شد و حقیقت رخ نمود و پرده از مظلومیت آن شهید که برخی سعی دارند از نام او سوء استفاده و تفکرش را تحریف کنند، برداشته شد. شهید دستغیب در جلسه چهل و سوم مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مورخ بیست و یکم مهرماه 1358 در ادامه بحث پیرامون اصل 87، به عنوان اولین ناطق چنین سخن گفته بود: «اگر کسی اشکال کند چنانکه اشکال هم کرده اند و گفته اند که بلی، مثل امام خمینی کجا دیگر پیدا می شود، در دوره های قبل نبوده، ایشان نابغه بوده است و بعد از این هم دیگر مثل ایشان پیدا نخواهد شد، ممکن است یک فقیهی بعد از ایشان بیاید و چطور و چطور بشود، آن وقت ما دچار دیکتاتوری روحانیت خواهیم شد. تمام اینها شبهه های واهی است. البته بدانید و می دانید. جسارت نکنم، تذکر است. هرگاه اکثر خلق حاضر شدند به اطاعت از ولی امر و فقیه عادل، والله خدای تعالی مثل خمینی و بهتر از او برایشان پیدا خواهد کرد. «ما ننسخ من آیه او ننسها نأت بخیر منها او مثلها»... این حرف شیطانی است که پس از آیت الله خمینی چه کار خواهیم کرد. همان کسی که آقای خمینی را به وجود آورد، بعد از ایشان بهتر از او یا مثل ایشان را در رأس مسلمین قرار خواهد داد. مسلمانان را حیران نمیگذارد، ولی شرطش حاضر بودن مسلمین مثل حالاست. مادامی که خلق حاضرند اطاعت کنند از ولی امر، خدا ولی امر را برایشان مستقر خواهد داشت. این اولا.
و ثانیاً بر فرض بگونیم نعوذ بالله فقیهی که بعد می آید ممکن است منحرف شود، ممکن است دیکتاتوری کند. ممکن است حب ریاست داشته باشد، ممکن است فساد داشته باشد. اولا این احتمال در ریاست جمهوری هم هست. هر مقامی را که شما فرماندهی کل قوا را به او بدهید، همین طور است، بلکه در او صد برابر است. چطور اگر بگویند فرماندهی کل قوا برای ریاست جمهور باشد، هیچ کس هیچ حرفی نمی زند، در حالی که صد برابر احتمال است که فساد کند و دیگر اینکه ممکن است در همین قانون قید شود که هرگاه آن فقیهی که رهبر شده، انحرافی در او پیدا شد، از همان مجرائی که تثبیت شده از همان مجرا منعزل می گردد. از چه مجرائی فقیه را تثبیت کردید در قانون؟ از مجرای اکثریت خلق. خلق، خبرگان را معین کردند و خبرگان هم این رهبر را معین کرده اند. اگر این رهبر منحرف شد، فورا دو مرتبه اکثریت خلق خبرگان را تأسیس می کنند و همان خبرگان عزلش می کنند و فقیه دیگری را سرجای او می نشانند. این چه خطری است که شما را به وحشت انداخته است که چطور خواهد شد؟ اینها موهومات است.»[3]
با چنین اندیشه تابناکی، دور از انتظار نبود که رهبر کبیر انقلاب در رثای او چنین بنگارند: «مسجد و محراب و منبر شیراز، نغمه ملکوتی این شهید راه اسلام را از یاد نمی برند. درس های انسان ساز ایشان که در قلب انسان های متعهد غوغا برپا می کرد، جاویدان است. دستغیب به دست غیب نشینان ملکوت سپرده شد و در آغوش رفیق اعلی آرمید. او نمرده که زندگانی جاوید در جرگه پرده نشینان قدس و عاشقان لقاء الله یافت. از خدا بی خبرانی که همت بر قتل این رهبران فضیلت و رهروان به سوی محبوب گماشته اند، با فضیلت و حق طلبی مخالفند. اینان گمان می کنند با این حرکات غیرانسانی مذبوحانه در صف عاشقان شهادت و سوختگان در راه پیوستن به لقاء الله شکافی پیدا می شود. اینان طعم ایمان به غیب و عشق به محبوب را نچشیده و شب پرگانی هستند که از وصل آفتاب گریزانند؛ مردگانی هستند به صورت زندگان که با اعمال وحشیانه خود می خواهند سد راه حقیقت کنند و اسلام عزیز را به خیال فاسد خود به تباهی کشند. خداوند قادر، اسلام بزرگ را فرو فرستاده و حفظ و نگهبانی آن را تضمین فرموده است.»[4]
پی نوشت ها:
[1] سند ساواک مورخ ٣٦٢/١٠/٢٤.
[2] صحیفه امام، ج ١٥، ص ٤٢٥.
[3] صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران -جلد دوم- انتشارات مجلس شورای اسلامی - صفحه 1158.
[4] صحیفه امام، ج ١٥، ص ٤٦٣.