فائقه‌سادات میرصمدی، نویسنده کتاب مار و پله:

ما برای فضای مجازی تربیت نشدیم

مدینه حالش بد بوده. ۶ ماهه که باردار بوده هنوز در زندان بوده آن کسی که مسئولیتش ۳ درجه بالاتر از بازجو هست، می‌گوید به این میوه خشک و لواشک برسانید؛ باورتان می‌شود؟ یا برای بچه‌اش اسباب‌بازی بگیرید.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، نشست نقد و بررسی کتاب «مار و پله» نوشته فائقه‌سادات میرصمدی، از انتشارات شهید کاظمی در حوزه هنری استان گیلان برگزار شد.

بنا بر توضیح فهیمه ایمانی، مجری و کارشناس این برنامه؛ کتاب «مار و پله» درباره شخصیتی به نام مدینه است، یک دختر 24 ساله با شوهری معتاد. دو تا بچه دارد و با پول خیاطی زندگیش را می‌گذراند. پسردایی‌اش می‌آید خانه‌شان. حسن بهش الگو می‌دهد و می‌گوید کاری به کار همسرت نداشته باش. خیلی روی اختلافاتت زوم نکن من یک گوشی برات می‌خرم و یکم درگیر فضای مجازی می‌شود. کم‌کم مطرح می‌کند که عضو کانال‌های داعشی شو. بعد مدینه را به عنوان یک اکانت مرد عضو می‌کند و ادمین کانال‌های داعشی می‌کند. یک روز بهش می‌گوید من می‌خواهم از اینجا بروم و مدینه هم دوتا بچه را برمی‌دارد از ایران می‌رود و وارد دولت اسلامی عراق و شام می‌شود. بخش اعظم این کتاب بازجویی این خانم است.

ما برای فضای مجازی تربیت نشدیم / گفتند مواظب باش انگ حکومتی نخوری! / پاساژ پالادیوم تهران برای مردم جذابتر از روستاهای بلوچستان نیست! / در زندان برای زن باردار داعشی لواشک می‌آوردند!

در ابتدای این نشست، میرصمدی در پاسخ به این سئوال که چرا هیچ خبری از شما در فضای مجازی نیست؟ گفت: ما برای فضای مجازی تربیت نشدیم. من مجبور بودم و انتخابم این بود که از فضای مجازی دور باشم. فقط یک صفحه اینستاگرام دارم که در آن یادداشت‌های جدی می‌نویسم و کمی استوری‌هایی با فضای ادبی که معرفی کارهایم است که به عنوان ویترین به آن نگاه کردم و صفحه من نیست.

وی افزود: فضای مجازی جای خوبی برای آدم‌ها نیست. ویترین درست و مشت درستی از خروار یک آدم نیست، نمونه آماری درستی از یک فراوانی نیست. ما بلد نیستیم درست از این فضا استفاده کنیم. و خب دوست نداشتم در فضای مجازی کاری داشته باشم. پژوهشگری موفق است که خودش در اثر هیچ باشد؛ حتی در اصول یادگیری گزارش‌نویسی معتقدم من امروز که رفتم در خیابان باران می‌بارید ربطی به بیننده و شنونده ندارد؛ سنگ ببارد به او چه ربطی دارد؟ سوژه و موضوع، مهم است؛ اینکه چه کسی، کی کجا رفته سراغ چه کاری اصلاً مهم نیست. در گزارش‌های من هم اصلاً نیست که من چطوری رفتم و به آنجا رسیدم. من فقط دوربین/ آینه را بردم گذاشتم یک جایی که شما نمی‌دیدید. هر کسی یک پاراگراف می‌نویسد یک دوربین یا آینه می‌گذارد که منی که نیستم، آنجا را ببینم. اثر هنری آینه تمام قد معرفی کسی است که آن را خلق کرده، خودش نشان می‌دهد اما نیازی به گفتن خالق اثر ندارد.

ما برای فضای مجازی تربیت نشدیم / گفتند مواظب باش انگ حکومتی نخوری! / پاساژ پالادیوم تهران برای مردم جذابتر از روستاهای بلوچستان نیست! / در زندان برای زن باردار داعشی لواشک می‌آوردند!

میرصمدی ادامه داد: من همیشه دوست داشتم در تلویزیون کار کنم. از این جهت که رسانه‌ای است که در کشور ما بالاترین تعداد بیننده را دارد. همیشه دوست داشتم تعداد زیادی از آن زحمتی که من کشیدم و فکر می‌کردم کار درستی است استفاده کنند ولی اینکه من کی‌ام، چه شکلی‌ام، کجا هستم و چی فکر می‌کنم برام اصلاً مهم نبوده. به خاطر همین سراغ مصاحبه، نه در کارهای پژوهشی و نویسندگی و نه کارهای تصویری نرفتم.

این نویسنده و پژوهشگر گفت: مهمترین کار یک ژورنالیست این است که تور خوبی را پهن کند برای بهترین ماهی‌ها. من برای جذب کسی که می‌خواهد مطلب من را بخواند هیچ دستاویزی جز تیتر ندارم. برای کسی که بخواهم بکشانمش سمت خواندن کتاب هیچ چیزی جز عنوان کتاب ندارم. مثلا آن کاری که برای کردها ساختم اسمش «کیمیاباران» است. یک مفهوم مثبت به ذهنمان متبادر می‌شود ولی کردها به بمباران شیمیایی می‌گویند کیمیاباران (به شیمیایی می‌گویند کیمیاوی chemical در انگلیسی). وقتی این عنوان را کسی می‌شنود ذهنش اصلاً سمت بمباران شیمیایی نمی‌رود.

میرصمدی ادامه داد:‌ در کار «کابوس آمریکا» آمدیم روایت توانمندیِ ایران را از زبان خارجی‌ها بیان کردیم. مثلا رییس دانشگاه حیفا می‌گوید: ایران می‌تواند روزی سه هزارتا موشک به تلاویو شلیک کند تا هر وقت بخواهد (1 ماه، 2 ماه) و این از بمب برای ما بدتر است. و یا مثلا ما دیدیم همه آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها وقتی در مواجهه با تهدیدات ایران قرار می‌گیرند می‌گویند ما می‌ترسیم یک روز صبح بیدار بشویم و ببینیم که نه می‌توانیم پنیر بخریم نه می‌توانیم بنزین بزنیم، چون مهندس‌های ایرانی کارتهای اعتباری ما را هک می‌کنند. اصلا فضایی که آنها دارند راجع به جامعه ایران فکر می‌کنند ورای فضای شبکه‌های فارسی‌زبان است. واقعا باعث تاسف است هرکس می‌خواهد ایران را از بیرون تماشا کند قطعاً و یقیناً باید از زبانهای خارجی ایران را تماشا کند نه از فارسی‌زبان‌ها. آن کسی که دارد در شبکه خارجی به زبان فارسی صحبت می‌کند برای منع آمده نه برای واقعیت. شما اگر می‌خواهی از زبان دیگران ببینی خودت را. برو CNN را ببین برو CBS News را ببین، برو BBC word رو ببین، برو ZF رو ببین برو France 24 رو ببین.

نویسنده کتاب جنگ خوب است افزود: من با همه کاستی‌هایی که در کشورم می‌بینم و خودم را مسئول می‌بینم و شما را مسئول می‌بینم معتقدم ما باید این مملکت را درست کنیم با همه کاستی‌ها نمی‌توانم بپذیرم که اتفاقات بدی در زندان‌های ما می‌افتد. از نویسنده‌های بزرگ جبهه خودمان به من گفتند که مواظب باش خانم میرصمدی انگ حکومت بهت نخورد! من دارم برای این مملکت کار می‌کنم. یکسری قوانینی وجود دارد بهش می‌گویید حکومت؛ بهش می‌گویید دولت. من اصلا با این عبارات کاری ندارم من افتخار می‌کنم به کشورم. من نویسنده این مملکتم اما آن کسی که دروغ می‌گوید باید خجالت بکشد من این‌ها را به چشم دیدم.

وی درباره سوژه کتابش گفت: مدینه حالش بد بوده. 6 ماهه که باردار بوده هنوز در زندان بوده آن کسی که مسئولیتش 3 درجه بالاتر از بازجو هست، می‌گوید به این میوه خشک و لواشک برسانید؛ باورتان می‌شود؟ یا برای بچه‌اش اسباب‌بازی بگیرید. کسی که در مظان اتهام به این بزرگی است. ما در سال 96 از نظر امنیتی اتهام و تهدید بزرگتری از پیوستن به داعش نداشتیم چون اوضاع خوبی در منطقه نداشتیم. اوضاع کشور خوب بود. بزرگترین تهدید اطراف ما چه در غرب چه در شرق کشور داعش بود؛ یعنی بدترین کسی که می‌توانستیم دستگیر کنیم ایشان بود؛ شما فکر می‌کنید به همچین کسی لواشک برسانند؟ در حالی که در خانه خودش همچین شرایطی را نداشته. با این تبلیغات امروز اگر بخواهیم راجع بهش حرف بزنیم همه می‌گویند جک است ولی من این جک را دیدم، من این فیلم تخیلی را دیدم؛ آدم‌هایش واقعی‌اند، قابل اثبات و قابل رؤیت هستند. می‌توانم ببرمتان نشانتان بدهم. اصلا این طور نیست که در رسانه‌ها نشان می‌دهند که داغ و درفش است. بله آن کسی که وارد زندان‌های اطلاعات می‌شود یا وارد فضای اتهام و جرم می‌شود از کرده‌های خودش ناراحت است و می‌ترسد که بفهمند چه کار کرده، کدام‌هاش را اینها می‌دانند.

ما در زندانهای ایران شکنجه نداریم. من رفتم و دیدم کسی را شکنجه نمی‌کنند. طرف به آن چیزی که به اعمال و اقدامات خودش دارد شکنجه می‌شود. مثل اینکه اون دنیا خدا بیکار نیست آتش درست کند؛ شما زحمت می‌ کشی از اینجا با خودت می‌بری. هیچکس را آنجا خداوند داغ و درفش نمی‌کند. همه از اینجا با خودمان می‌بریم. همین اتفاق در زندانهای اطلاعات می‌افتد؛ بله، بازجویی سنگین است. سوال و پرسش سنگین است تعداد ساعت‌های زیادی پشت سرهم باید جواب دهند. باید حرف دقیق بزنند. این‌ها مشخص است. اینها سختی‌های آن اقداماتی است که انجام داده‌اند.

ما برای فضای مجازی تربیت نشدیم / گفتند مواظب باش انگ حکومتی نخوری! / پاساژ پالادیوم تهران برای مردم جذابتر از روستاهای بلوچستان نیست! / در زندان برای زن باردار داعشی لواشک می‌آوردند!

نویسنده کتاب مارو پله ادامه داد: خیلی خوشحالم این کتاب چند سال قبل از ماجراهای بدی که در دو سه ماه اخیر گذراندیم چاپ شده. من آن روز ذهنم اصلا به اینجا نمی‌رسید که همچین چیزی در ایران باب شود و پیش از آن نوشتیم که چه اتفاقی می‌افتد. من اینها را خودم دیدم و هرکسی بخواهد می‌توانم بهش اثبات کنم. می‌توانم آن آدم‌ها را دعوت کنم و حرف بزنیم. جریانهای تکفیری واقعا خطرناکند واقعا دستشان به بمب و اسلحه می‌رود و خیلی خشن هستند و خودشان را نمی‌بینند. در کتابم آوردم: عملیاتی هست به اسم انقماصی یک بار می‌زند، خودش یک کم آسیب می‌بیند، اطرافیان هم یک کم آسیب می‌بینند، مردم که جمع شدند تا اینها را جمع و جور کنند، دکمه دوم را می‌زند و همه از بین می‌روند! شما از چه منظری می‌خواهید با این حرف بزنید؟ با همچین آدمهایی با سعه صدر برخورد می‌کنند.

میرصمدی تصریح کرد: من واقعاً از سیستم عملیاتی اطلاعاتی کشور خواهش می‌کنم از تجربه موفق این کتاب استفاده کنند و اجازه بدهند پرونده‌ها منتشر بشاند. هیچ اتفاق بدی نمی‌افتد. مردم نسبت به چیزی که نمی‌شناسند متوحش می‌شاند و می‌ترسند اما وقتی آشنا می‌کنید این نگرانی از بین می‌رود. چون شما اطلاع نمی‌دهید از بیرون هرکسی هر چه بگوید باور می‌کنند. این کتاب بدون تبلیغ، بدون اینکه نویسنده‌اش به آن الصاق شود، بدون اینکه توضیح داده بشود، بدون اینکه سوژه‌ای وسط باشد با 400 صفحه که خواندنش واقعاً مصیبت است، در عرض سه سال به چاپ ششم می‌رسد. یعنی اینکه موضوع اطلاعاتی، موضوع جاسوسی-پلیسی، تکفیری و اقوام برای مردم جذابیت دارد. شما اشتباه می‌کنید فکر می‌کنید یک پاساژ پالادیوم تهران برای مردم جذابتر از روستاهای بلوچستان است. 44 سال است ما داریم این اشتباه را می‌کنیم، واقعاً روستای کردستان برای من شهری (نه شهری‌زده) که شهرم را دوست دارم هنوز زیباتر از تهران است. هر کس برود ببیند می‌گوید آنجا زیباتر است. به لحاظ زیبایی‌شناسی پوشش تمام اقوام ایران به خصوص خانم‌ها به دلیل شکل، به دلیل رنگی که استفاده شده، به دلیل ترکیبش زیباتر از تهران است ما از این طبیعت‌ها نه در نوشتن استفاده می‌کنیم، نه در تصویر استفاده می‌کنیم، نه در ارائه سبک زندگی استفاده می‌کنیم. خیلی بد است.

این نویسنده افزود: می‌گویند خانم مهسا امینی را کشتند همه هم باور می‌کنند. امروز هم آنجلیا جولی ازشان حمایت کرد و گفته جمهوری اسلام آدمهای بدی هستند؛ الان دیگر ما می‌خواهیم چی بگوییم؟ طرف آنوری آمده دنبال‌کننده جمع کرده، برای خودش مشروعیت ایجاد کرده واقعا کی در این همهه به صدای درست گوش می‌دهد؟ در وضعیت آرامش وظیفه من است که از زن ایرانی، از سبک ایرانی برندسازی کنم. متاسفانه همیشه نگاه به قومیت در کشور ما به لحاظ امنیتی و سیاسی و فرهنگی، تهدید بوده و نگاه فرصت نداشته‌ایم. ما به واسطه این کتاب داریم بلوچ را می‌شناسیم می‌فهمیم که اینها چطوری وارد ایران شدند، چطوری دور هم زندگی می‌کنند، مهمونیشان چطوری است. چطور مهمان‌نوازی می‌کنند، آنکه یک واسطه‌ای داره در جنوب کشور وقتی از مرز وارد می‌شود این‌ها را تحویل می‌گیرد. این‌ها طوری برای مهمان احترام قائلند که اگر یک نیروی امنیتی کشور را مهمان یک خانواده قاچاقچی بلوچ کنید مهمان در امان است. من باید یک قصه‌ای روایت کنم که برای مخاطب معمولی ناآشنا است. مخاطب معمولی کتاب نه زن بلوچ را می‌شناسد نه تفکر تکفیر را و نه اهل سنت را نه آن کسی که او را دستگیر کرده.

ما برای فضای مجازی تربیت نشدیم / گفتند مواظب باش انگ حکومتی نخوری! / پاساژ پالادیوم تهران برای مردم جذابتر از روستاهای بلوچستان نیست! / در زندان برای زن باردار داعشی لواشک می‌آوردند!

نرجس توکلی، مسئول دفتر هنر و ادبیات پیشرفت حوزه هنری گیلان نیز گفت: دخترهای نوجوان و جوان خیلی این کتاب را دوست دارند برای اینکه توانستید آن مباحث پیچیده را خیلی شفاف بیان کنید و در عین حال که ساده و روان است یک رمزگشایی شده که مثلاً برای مخاطب رمان‌خوان حرفه‌ای شاید خیلی ساده باشد ولی برای عامه مردم، باز کردن و رمزگشایی این مسئله شفاف، خیلی جذاب است

نویسنده کتاب مار و پله تصریح کرد: در حوزه تکفیر چاره‌ای جز ساده‌نویسی نداشتم. من در کار ژورنالیستی حتی در زبان مستند به سهل و ممتنع معتقدم یعنی با زبان آسان حرف بزن ولی درباره مفاهیمی حرف بزن که طرف دو ساعت بهش فکر کند. طوری داستان را بچین که مثلاً این گرهی که الان دارد باز می‌شود مال صفحه 100 است تو الان صفحه 200 هستی. 100 صفحه پیش یه چیزی اتفاق افتاده تو گره را الان داری باز می‌ کنی، چون موضوع کتاب خیلی سنگین است شما نمی‌دانید اسم تکفیر یعنی چه؟ اینها خودشان اعلام می‌کنند که فلان کسی که فلان کار را انجام داده‌ای از دین خارج شدی پس تو کافری و لایق کشته شدنی. باید کشته شوی. خودش به تنهایی به نتیجه می‌رسد. خودش حکم می‌دهد. خودش هم اجرا می‌کند. این تفکر تکفیری دشمن قریب و دشمن بعید دارند. باهاشان حرف می‌زنی می‌گوید بله آمریکا هم دشمن است اسرائیل هم دشمن است ولی شیعیان دشمن‌ترند. دشمن نزدیک و دشمن دور. می‌گوید ما موظفیم از دشمن قریب شروع کنیم. این است که مسلمانها را به جان هم می‌اندازند تا تمام نشدن مسلمان‌ها نوبت اسرائیل و آمریکا و نوبت دشمن بعید هیچ وقت نمی‌رسد. این سرویس‌هایی که دارند مغز متفکر این جریان را اداره می‌کنند خودشان اسرائیلی و آمریکایی هستند. خودشان اسم خودشان را دشمن بعید گذاشتند که حالاحالاها نوبت تأدیب این دشمن نرسد.

وی افزود: این که اقشار مختلف با مدینه همزادپنداری می‌کنند به این دلیل است که مفاهیم انسانی زن و مرد ندارد. قشر خاصی را تحت تاثیر نمی‌گذارد. یکی وقتی از بی‌پولی آسیب می‌بیند. اذیت می‌شود زن و مرد ندارد. در شرایطی که تو مجبوری با یارانه 45 هزار تومانی زندگی کنی از جنسیت عبور می‌کنی. وقتی برسی به انسانیت همه چیزهایی که آدمیزاد را خوشحال می‌کند تو را خوشحال می‌کند. در کتاب همین اتفاق می‌افتد. من سعی کردم بگویم آنچه برای مدینه اتفاق می‌افتد برخاسته از یک محرومیت است. همین که ما افراد محروم را درست بشناسیم همین که شاید یک زنگ تلنگری باشد که کسانی که دستشان می‌رسد درصد محرومیت را پایین‌تر بیاورند.

میرصمدی گفت: کسانی که در حاشیه کشور دارند زندگی می‌کنند بخاطر مشکلات معیشتی خودشان را در تعارض با جمهوری اسلامی می‌بینند و می‌گویند ما دشمنیم بعد می‌روند دنبال دلایلی که این دشمنی را تقویت کنند بعد چه بسته‌بندی شیکتری از اعتقاد؟ چه بسته‌بندی بهتر از اینکه بگوید من با تو مشکل اعتقادی دارم و اصلا با تو حرف نمی‌زنم. اختلاف اعتقادی بسته‌بندی شکیلی است برای اختلاف. من همیشه با اردوی جهادی مخالف بودم. اردوی جهادی توهین به جمهوری اسلامی است تا امروز ما کاری نکردیم که نیاز بوده گروهی داخل کشور خودمان جهاد کنند که درست کنند؟ خیلی زشت است.

این برنامه‌ساز تلویزیونی ادامه داد: اینها خیلی خانواده‌های نامهربانی دارند چون در شرایط سخت بزرگ می‌شاند. اینها اصلاً محبت مادری نمی‌بینند. بچه زیاد به دنیا می‌آورند و بچه که به دنیا می‌آید می‌دانند که این بچه احتمالاً 10 سالگی می‌میرد 15 سالگی می‌میرد 20سالگی می‌میرد از بس که در تهدید، زندگی می‌کنند. اصلاً مثل بچه‌های شهری نیست که اصلاً مادر توی ذهنش نیست که این بچه از دنیا برود، اگر بود دو تا بچه به دنیا می‌آورد. آن ها بچه زیاد می‌ارن و فکر می‌کنند که یکی ممکنه بیفتد توی چاه، یکی را عقرب بزند، یکی بخورد به کمین مواد مخدری‌ها. خیلی مقاومترند و احساسات درشان رنگ کمتری داره. از قضا بعضی‌هاشان مثل مدینه می‌شاند که منتظر محبت هستند یا از بی‌محبتی همسرشان در این دردسر بزرگ می‌افتند.

میرصمدی تصریح کرد: من باید مخاطب را با یک سیلی محکم اول مواجه می‌کردم و شما را در این خوف و رجا نگه می‌داشتم که پیوستن به گروه تکفیری وارد تشکیلات داعش شدن تا مرز اعدام پیش می‌ره و کشور با این چیزها شوخی هم ندارد. الان صحبت کردن من نسبت به 4 سال پیش راحت‌تر شده چون این قضایا دوباره تکرار شده در کشور؛ هم ماجرای اهواز هم ماجرای شاهچراغ. چون اصلا نمیفهمه طرف، شوخی نداره، ترسناکترین افراد کسانی هستند که از مرگ خودشان نمی‌ترسند. هیچ جوری نمیتونی تهدیدش کنی. خودش را قهرمان می‌داند. خیلی موجودات خطرناکی‌اند. در سنین نوجوانی حب به زندگی در اینها را از بین می‌برند، یعنی غایتشان به قول خودشان شهادت است. نه فقط هم شهادت. شهادت در لحظه‌ای که آدم داره می‌میره برای زندگی تلاش می‌کنه. هیچکس نمیگه آخ جون دارم شهید می‌شم. همه تلاش می‌کنند نمیرند ولی اگر روحشان از جسمشان خارج شد یک تعریفی داره، اگر در شهر بمیری می‌گن درگذشت اگر در می‌دان جنگ کشته شد می‌گن شهید شد. کسی شهید می‌شه که حب به زندگی داره. ما افراد افسرده را شهید نمیدونیم و در بین شهدا همچین کسی رو نداریم. کسانی که دارند می‌روند می‌دان جنگ ازدواج می‌کنند و بچه‌دار می‌شه و اگر حب به زندگی نداشته باشند می‌گن من که دارم می‌رم پس فردا قراره بمیرم دختر مردم را برای چی بدبخت کنم؟ ما همچین چیزی نداریم. زندگی در جنگ را ما تجربه کردیم. 8 سال مردم ما چگونه زندگی کردند؟ اینها حب به زندگی را در نوجوانهاشان از بین می‌برند. حالا برای اینکه قهرمان‌سازی کنند اون کسی که از بین رفته را بهش می‌گن شهید. بعد می‌بینی فلانی که 17 سالش بود انتحاری زد چقدر تو محل عکسهاش رو می‌زنند همه می‌گن مرد بود درجه یک بود. دوست دارن شبیه اون بشاند. نوجوان که خیلی دلبستگی به دنیا نداره اون هیجان براش ارزش داره. خیلی درباره این بحثها در تیمهای اطلاعاتی حرف زده شده که ما بیایم از این هیجان گروه‌های اهل سنت استفاده کنیم در جهت مثبت. اینا همش دوست دارد بترکونن و معروف شن. شما هم این هیجان همین را بگیر ببر سمت آمریکا. سر تفنگش را به جای اینکه بگیره طرف تو بگیره سمت آمریکا. یک جنگ بی‌پایان و درست علیه امپریالیزم و علیه استعمار نو.

نویسنده کتاب مار و پله ادامه داد: کتاب خیلی ظرفیت دارد که جنگ شیعه و سنی درست کند. من باید نشان می‌دادم که این اهل سنتی که امروز لوله تفنگ گرفته رو به ما این خودش نیست این فلانی است. این خودش هم این وسط بازیچه شده. جز این من راهی نداشتم. به من گفتند چیزی بنویس که از صفر تا صد یک ماجرا را دخترها ببینند و نروند. مامور اطلاعات ایران می‌گفت من با 200 تا سرعت می‌رفتم. اگر من می‌مردم خودم و 3 تا بچه‌هام رو هوا بودند ولی می‌ رفتم که دختره نرود. از سنندج تا تایباد پا را گذاشته بودم روی گاز که نذارم برود. یکی از کسایی که قرار بود جامعه هدف این کتاب باشد دختر های جامعه بلوچ و تکفیری بود.

ما برای فضای مجازی تربیت نشدیم / گفتند مواظب باش انگ حکومتی نخوری! / پاساژ پالادیوم تهران برای مردم جذابتر از روستاهای بلوچستان نیست! / در زندان برای زن باردار داعشی لواشک می‌آوردند!

این نویسنده و پژوهشگر افزود: امروز ما روزی نیست که بتونیم با جهل کامل مردم را سرکار بگذاریم. جهل مرکب. فارسی‌زبان کارشان رو چه جوری شروع کردند؟ راست می‌گفتند؟ اول اخبار درست می‌گفتند. الان هم گزاره‌های درست و غلط به هم قاطی هست. من چند سال زحمت کشیدم بگم که شما باید 10 سال کار کنی یه دونه خبر درست بدی ولی اون یه دونه خبر می‌تونه انفجار ایجاد کنه ولی کسی اینجا نمیفهمه این چیزا رو. مسئله جاری بخش‌های عرب کشور ما یک مشکل عادی و خنده دارش آب است. زمان زیادی از انقلاب گذشته ما امروز می‌ تونستیم بهترین جاهای دنیا باشیم با اون عزم و اراده‌ای که وجود داشت.

میرصمدی گفت: این کتاب خیلی ظرفیت فیلم شدن دارد. وقتی در مدیوم نوشته جذاب هست اگر در قالب فیلمنامه قرار بگیره و فیلم ساخته بشه جذابتر هم هست. من خیلی به اسمش فکر کردم. دیدم که زندگی مدینه همه اش عین مار و پله است. همش هی می‌ره هی نیش می‌خوره برمیگرده خونه اول. من چند روز با این خانم دیدار کردم بعد مصاحبه کردیم و حرفهامون را زدیم. کل مصاحبه یک هفته طول کشید.

فائقه‌سادات میرصمدی درباره چاپ اسمش گفت: این دوستانی که باهاشان کار می‌کردم من را بر حذر داشتند که کتاب با اسم خودم چاپ بشود ولی دوست داشتم این اتفاق بیفتد نه به این دلیل که اسم من باشد. تا الان 200000 بار اسم من چاپ شده چون 15 سال کار مطبوعاتی کردم و علاقه‌ای به اسمم با حروف چاپی نداشتم؛ هنوز هم ندارم اما می‌خواستم کاری که کردم مسئولیتش را بپذیرم. من با اسم مستعار برای کاری که مسئولیت حقوقی دارد و با اکانت فیک مخالفم. یک نویسنده بزرگ که برای کتابهاش صف می‌بندند، از دوستان هست و محبت دارد لطف دارد کتاب را خواند به من گفت مواظب باشید انگ حکومتی بهتان نزنند! من مملکتم را دوست دارم. ایراد دارد؟ من تهدید نشدم و هیچ اتفاق بدی برایم نیفتاد ولی جالب است که داعشی‌ها کاری به من نداشتند؛ داخلی‌ها به من کار داشتند! خنده‌دار است. من گرفتار داعشی نشدم گرفتار داخلی شدم.

ما برای فضای مجازی تربیت نشدیم / گفتند مواظب باش انگ حکومتی نخوری! / پاساژ پالادیوم تهران برای مردم جذابتر از روستاهای بلوچستان نیست! / در زندان برای زن باردار داعشی لواشک می‌آوردند!

نویسنده کتاب مار و پله تصریح کرد: کتاب بدون تبلیغات خاص، تجربه موفقی بود. متاسفم که ما یک گرا را درست تشخیص می‌دهیم. موشک نقطه‌زن را درست می‌زنیم بعد آن نفطه را برای همیشه رها می‌کنیم بعد می‌رویم می‌گوییم که ما یک مهندس خوب نداریم یک گرای خوب بهمان بدهد. غربیها برای یک کار فرهنگی خیلی صبرشان زیاد است. 10 سال زحمت می‌کشند برای یک کتابچه. بعد 10 سال منتظر می‌مانند تبعات آن کتابچه را در نظر بگیرند. بعد طبقه‌بندی می‌کنند و ازش کار درمی‌آورند.

میرصمدی افزود: من با دوستان اطلاعاتی که بحث می‌کردم می‌گفتم تبدیل کردن متهم تکفیری در زندان به شیعه کار اشتباهیه من هر وقت از امیرالمومنین دست برداشتم او هم از عمر دست برمیدارد. حب علی و حب عمر جای درست کردنش در زندان نیست. با آنها صحبت می‌کنند که برگردند درست بشاند ولی اصلا ثمری ندارد من می‌گویم ما با اختلافات فقهی می‌توانیم با هم زندگی کنیم. من اگر آدم درستی باشم اگر دزدی نکنم به این معروف می‌شوم که شیعیان نمی‌دزدند. بروم ماشینم را محله شیعیان درست کنم نه اینکه الان می‌گویند تعمیرکارهای ارمنی خوبند. همه‌تان شنیدید تعمیرکار ماشین ارمنی خوب است چون دزدی نمی‌کند الکی نمی‌گوید فلان جا خراب است و فلان.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان