ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

حسن

در روز دوم من کتاب را به نصفه رساندم و از نظر خودم برگشتم. بعد از افطار به همسر جان گفتم: «من اشتباه کردم. نخونیش بهتره!» با تعجب گفت: «وا! براچی؟» گفتم: «آخه ذهنت رو درگیر می‌کنه. وللش!»
امسال فرهنگسرای گلستان یک ویژه برنامه متفاوت برای نوجوانان برگزار کرد؛ اسمش «هیئت کتاب» است و کتاب‌خوانی حرف اول را در آن می‌زند. صحبت از یک اقدام متفاوت فرهنگی است...
هر سال شب پانزدهم ماه مبارک رمضان شب ولادت امام حسن (ع)، محمد افطاری می‌داد. نگران محمد بودم که غصه افطاری ندادن امسال را می‌خورد؛ خودش ولی هیچ نمی‌گفت. افطاری مخصوص کسانی بود که بهزیستی خانه شان بود.
می‌خواستند مسئله را امنیتی کنند. به همین خاطر من را هم مجبور می‌کردند گزارشی علیه آقای منفرد بنویسم. وقتی جو را دیدم با اینکه تمایل داشتم در تهران بمانم، با خود آقا امیر صحبت کردم.
جواب داده‌: «اگه بدونی اون آدم با آبرویی که می‌خواست برای خرید جهیزیه دخترش، کلیه‌اش رو بفروشه حالا با گرفتن وام قرض الحسنه، چقدر دعا می‌کنه مثل من دلت قرص می‌شه.»
امسال فرهنگسرای گلستان یک ویژه برنامه متفاوت برای نوجوانان برگزار کرد؛ اسمش «هیئت کتاب» است و کتاب‌خوانی حرف اول را در آن می‌زند. صحبت از یک اقدام متفاوت فرهنگی است...
اسلحه را با سرنیزه گرفتم و با یک حرکت در سینه بچه خرس فرو کردم. کمتر از سه دقیقه بچه خرس جان داد. به سرعت سرش را بریدم. از تشنگی همۀ خونی را که از گردن بچه خرس می‌آمد خوردیم.
چنانکه گفته شد، طبق روایات مشهور، امام حسن(ع)در نیمه رمضان سال سوم هجرت به دنیا آمد و تا روزی که رسول خدا(ص)از دنیا رفت(بیست و هشتم صفر سال یازدهم) هفت سال و شش ماه از عمر شریف خود را در کنار جدش رسول خدا(ص)و دامان پر مهر آن بزرگوار گذراند.
بی‌سیم را در حالت سکوت گذاشت. قبضه آرپی‌جی را برداشت. تا خاکریز یک نفس رفت. هرچه قادری داد و بیداد کرد «حسن برگرد حسن برگرد» افاقه نکرد. حسن رو به‌ عراقی‌ها ایستاد. ماشه را چکاند.
پیشخوان