اویسی درباره خود گفته بود: «در دهی میان قم و کاشان (که یک کوه با دِه سهراب سپهری فاصله داشت) متولد شدم و به دلیل شغل پدرم بسیاری از مناطق ایران را دیدم و تا اندازهای با فرهنگ بومی این سرزمین آشنا شدم، هرچند بیشتر عمرم را در تهران بودهام. متولد 1324 هستم و در رشته بازیگری و کارگردانی سینما از آمریکا فوقلیسانس گرفتم. پیش از آن، دو بار در دانشگاه تهران امتحان دادم که امتحانهای شفاهی را قبول شدم، اما در آزمون کتبی رد شدم. اتفاقا استاد سمندریان هم امتحان میگرفت. خیلی دوست داشتم در این رشته تحصیل کنم. سال 1353 به ایران برگشتم. نخستین بازیام در یک تئاتر تلویزیونی به نام «سحر» به کارگردانی پرویز تاییدی بود و اولین فیلمی هم که بازی کردم «قدغن» ساخته علیرضا داودنژاد بود که پس از انقلاب به نمایش درآمد.»
او پس از آن به سمت فیلمها و مجموعههای طنز کشیده شد که اتفاقا در آنها موفق بود. این هنرمند در این باره در مصاحبهای گفته بود: «در فیلم سینمایی «هی جو» از من بهگونهای استفاده نشد که بگویم طنز بود، ولی تا حدودی رگههایی از شیرینی داشت. وقتی سریال «خودرو تهران 11» پخش شد خیلیها تشویقم کردند. خانم مرضیه برومند خیلی راضی بود و البته شجاعتی به خرج داد که من را با آن چهره و سابقه بازیگری انتخاب کرد. پررنگی نقش کاوسی و استمرار پخش «بدون شرح» باعث شده بازی من در این ژانر بیشتر دیده شود.»
اویسی درباره خلق شخصیت آقای کاوسی در مجموعه «بدون شرح» گفته بود: «بهزعم خودم آدم متعادلی هستم، دلم نمیخواهد در زندگی شخصی هم موضوعی را پررنگ و با آبوتاب نشان بدهم. زیادهروی و پرگویی را دوست ندارم. حتی دوست دارم شوخیهایی که در زندگی عادی میکنم دو بار تکرار نشود. در «بدون شرح» زیاد تجربه کار طنز نداشتم و از طرفی هم اوایل کار نمیدانستیم مردم با نوع طنز این مجموعه ارتباط برقرار میکنند یا خیر. کمتر هم پیش آمده بود که درباره آدمی مانند مدیرمسوول یک هفتهنامه، برنامه طنزی ساخته شود. به این موضوع فکر میکردم که مدیرمسوول یک هفتهنامه چه کاری میتواند انجام دهد که مردم را بخنداند؟ شکلک که نمیتواند درآورد یا حرف بیمزه بزند. خشک و رسمی هم نباید باشد. این نقش را بر اساس متنها شکل دادم. چون نمیخواستیم به فضای واقعی نزدیک شویم و هدفمان نمایش یک هفتهنامه ساختگی بود.»
اویسی با وجود خوشاخلاقی، نگاهی حرفهای به کار داشت و در این زمینه جدی بود. لاله صبوری، بازیگر معروف سریالهای طنز تلویزیون که سابقه همکاری با این هنرپیشه را دارد، در اینباره تعریف میکند: «سر ضبط سریال «کمربندها را ببندیم» بعد از آخرین سکانس، سکانس خواب آقای اویسی بود. آقای اویسی پتو رو کشیده بود سرش و مدلی خرخر میکرد که من و امیر جعفری میزدیم زیر خنده و هی تکرار میشد. همه بعد از یکی دو بار تکرار دیگه میتونستن خودشون رو کنترل کنن ولی من نه، تا شروع میکرد خرخر، میزدم زیر خنده و باز تکرار. یهدفعه آقای اویسی عصبانی شد و با اون جنم عجیبی که داشت توپید به من که: خجالت بکش خانم، چه بازیگر طنزی هستی که خودت میخندی، بعد از 13 ساعت کار خستهایم. من قشنگ گریهام گرفت ولی سکانس رو گرفتیم و تموم شد. هنوز بغض داشتم که اومد جلو و خودش زد زیر خنده و گفت: تشر بهت نمیزدم تا صبح اسیر بودیم.»
فتحعلی اویسی 13 مهر سال 1400 به دلیل سکته مغزی در بیمارستان لاله در شهرک غرب تهران درگذشت و 14 مهر 1400 در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.