سرویس سیاست مشرق _ چندان قابل پیشبینی نبود که "جبهه اصلاحات" بعنوان تشکر مادر جریان چپ چه واکنشی نسبت به بیانیههای اخیر و البته همزبان میرحسین موسوی و محمد خاتمی نشان میدهد؟!
قضیه از این قرار است که میرحسین موسوی، از اضلاع فتنه 88 که به دلیل توبه نکردن و اصرار بر ناامنی در محدودیت به سر میبرد اخیراً بیانیهای را به بهانه اغتشاشات منتشر کرد.
موسوی در بیانیه خود در قالب 3 بند خواستار "برگزاری رفراندوم برای تغییر یا تدوین قانون اساسی جدید، تشکیل مجلس مؤسسان و همهپرسی درباره متن مصوب آن مجلس به منظور استقرار نظامی مبتنی بر حاکمیت قانون و مطابق باموازین(!)" شده بود.
پس از این بیانیه که عملا خواستار براندازی نظام جمهوری اسلامی شده بود؛ محمد خاتمی، دیگر لیدر اصلاحطلبان که او نیز به دلیل توبه نکردن و اصرار بر ناامنی در انزوا به سر میبرد هم اقدام به صدور بیانیه کرد.
خاتمی در بیانیه خود که طی آن رهبری و ساختار حاکمیتی کشور را "صخره ستبر بن بست در مقابل اصلاحخواهی" اصلاحطلبان قلمداد کرده و مدعی نومیدی مردم از حکومت ایران شده بود ؛ در قالب 15 بند پیشنهاداتی را مطرح کرد که اگرچه صراحتا اسمی از حمایت از موسوی در آنها نیست لکن در تلمیح و باطن؛ نقش آتش تهیه را برای اظهارات موسوی ایفا کردهاند.
پیشنهاداتی از قبیل "لزوم تغییر در ساختار و رویکرد شورای نگهبان، الزام تغییر در مجلس خبرگان رهبری، ایجاد کاهندگی در بحث اختیارات ولایت مطلقه فقیه و برگزاری انتخابات آزاد" که یک نگاه گذرا به آنها برای انسان آگاهی بیانگر این است که خاتمی تقلا کرده بستر و حواشی مطالبات همکار محصور خود را فراهم کرده و با ایجاد اصلاحات لازم؛ برای فتنهای دوباره زمینهگشایی کند.
معالوصف همانطور که اشاره شد کسی از تحلیلگران منصف نمیدانست که واکنش قاطبه اصلاحطلبان یا مثلا جبهه اصلاحات به این بیانیهها چیست؟!
چپهای ستادی که برخی از آنها گفته بودند آنچه در سال 88 رخ داد؛ تقلب نبود، اگر اشتباهی کردهایم باید آنرا بپذیریم و تحریم انتخابات مردود است؛ باید در مقابل بلاهت میر و رذالت سید چه موضعی اتخاذ میکردند؟!
در ادامه و پس از سکوت چند روزه این تصور پیش آمد که چپهای ستادی "موضع عقلانی سکوت" را انتخاب کردهاند اما در بعد از ظهر روز کاری چهارشنبه گذشته و در آستانه تعطیلات 3 روزه؛ ناگهان "بیانیه جبهه اصلاحات ایران در ارتباط با بیانیههای اخیر مهندس میرحسین موسوی و حجةالاسلام و المسلمین سیدمحمدخاتمی" در برخی رسانهها منتشر شد.
بیانیه جبهه اصلاحات نیز عملا گام سوم را پس از خواست براندازی موسوی و آتش تهیه خاتمی برداشت و وارد فضای "همپوشانی" شد.
چپهای ستادی در اصلیترین بخش بیانیه اخیر و البته کوتاه خود نوشتهاند:
"سوالی که این روزها اذهان بسیاری را به خود مشغول کرده آن است که به راستی چه شد و چرا حاکمیت، بیاعتنایی به قانون اساسی و رأی و نظر مردم را به آنجا رساند تا مهندس میرحسین موسوی که بیش از دوازده سال است در حصر غیرقانونی و ظالمانه بسر میبرد و نماد ایستادگی و مقاومت است، مطالبه اجرای بدون تنازل قانون اساسی را که شعار اصلی جنبش سبز بود فروگذارد و رویکرد اصلاح قانون اساسی را پس از کسب نظر از مردم بوسیله رفراندوم، راه گذار از وضع نامطلوب کنونی بداند؟! هرچند افقی که او گشوده همانطور که خود ایشان ذکر کرده نیازمند همفکری و مشورت برای ابهام زدایی و چگونگی انجام است.
در عین حال واپسین رمق اصلاحطلبی و کورسوی امید در بیانیه خیرخواهانه و مسئولانه سیدمحمدخاتمی که توانست در دوره 8 ساله ریاست جمهوریاش افق و چشمانداز امید بخشی پیش چشم مردم ایران بیاورد، به منصه ظهور رسیده است. واهمه و پرهیز از هرجومرج و خشونت بیپایان و در نتیجه تباه شدن آینده ایران و فرزندان آن، این تکلیف را به ما میدهد که در تلاشی که این بیانیه برای گشودن راه برون رفت از این وضعیت صورت میدهد، با خاتمی همراه باشیم.
در حالی که بر اساس همه دریافتهای حسی و تحلیلی و همانطور که در بیانیه آقای خاتمی تصریح شدهاست، صخرهای ستبر در مسیر اصلاحجویی ملت قرار گرفته که منطقاً باید این راه را مسدود بدانیم اما ایمان دینی به قدرت خداوند و کارسازی زمان و صبر و استقامت مردم ما را همچنان به گشوده شدن راهی به سوی آینده بهتر از دل همین صخره یا ورای آن امیدوار نگاه میدارد"!
جالب است که اصلاحطلبان خود را از پاسخ به سؤالی که پیرامون میرحسین پرسیدهاند (چرا مطالبه اجرای قانون اساسی را به رفراندوم تغییر داد؟!) بری کردهاند و شهامت این را ندارند که به مردم بگویند میرحسین موسوی بعنوان یکی از سرکردگان فتنه 88 رذالت به خرج داده است و در حالی میثاق ملی کشورمان یعنی "قانون اساسی" را به مسلخ رفراندوم فراخوانده است که خود بهتر از همه میداند اولا رفراندوم فقط برای یک بار ممکن است، ثانیا رفراندوم خواهی در هنگامه بروز ضرورتهای عقلانی بروز میکند نه در هنگامهای که مشخص شده آقایان در سال 88 دروغ میگفتند، ثالثا رفراندومخواهی در شرایط عقلانی یعنی پشت پا زدن به آرمانها و زحمات و خوندلهای انقلابیون، رابعا راه حل رفع مشکلات "رأی خوب" است نه رفراندوم و خامسا هیچ کشوری در دنیا قانون اساسی خود را به رفراندوم نمیگذارد... آنهم به خواسته کسانی که عملا در سودای براندازی نظام و تشکیل مجلس مؤسسان هستند!
ما همچنین این قضاوت را پیرامون مدعای اصلاحطلبان به مردم واگذار میکنیم که گفتهاند بیانیه خاتمی یک افقگشایی بوده است!
این افقگشایی است که فردی خواستار تغییر در همه ارکان نظام شود و در خاتمه هم بگوید که مردم اساسا از نظام ناامیدند؟!
اساسا خاتمی نظر مردم را از کجا بدست آورده است؟! از اغتشاش اراذل و اوباش بعلاوه فریبخوردگان در حوادث اخیر یا از انتخابات 1400 که با نیرنگ تحریم خاتمی و همدستانش مواجه شد؟!
از سوی دیگر اصلاحطلبان و خاتمی و موسوی و سایر کسانی که مدعی نومیدی مردم هستند آیا نظری درباره تشییع میلیونی شهید سلیمانی بر دستان تمام مردم ایران ندارند؟!
از نظر آنها این واقعه و یا همینطور حضور چند میلیونی مردم در یوم "شنبه تاریخی" 22 بهمن و آن راهپیمایی چشمگیر؛ رفراندومی مردمی در تأیید نظام هستند یا خیر؟!
یا اینکه احیانا آقایان معتقدند این رخدادها در کره ماه بروز یافته و ایران شهری است جنگزده با اکثریتی کوچ کرده که اقلیت مانده هم دلی با نظام ندارند؟!
آیا جای اندوه نیست هنگامی که میبینیم مردانی که برخی از آنها خود عازم میدانهای جنگ بودهاند و شعار مرگ بر آمریکا سر دادهاند و احیانا درس طلبگی هم خواندهاند اما امروز به معارضین اصلی نظام جمهوری اسلامی بدل شدهاند و حرف عبدالحمید و رضا پهلوی و مصی علینژاد را لکن در بستههای کادوپیچ شده طوطیوار تکرار میکنند؟!
"هجر عقل" تا به کجا که رجال برنشسته در ستاد جبهه اصلاحات؛ از مردم و حاکمیت میخواهند که در مقابل آن میرحسین پیر و لجباز که حاضر هم نیست اشتباه بزرگ و خونبار خود در قبال سال 88 را بپذیرد؛ پاسخگو باشند و به تفکر پیرامون چرایی رفتارهایش بنشینند!
و البته تعجب نیست از جریانی که طی روزهای اغتشاشات اخیر نیز تا جایی که توانست با یادداشت و سکوت و حتی تشویق، از اراذل و اوباش خیابانی و فریب خوردگان حمایت کرد، اغتشاش آنها را "جشن جنبش" خواند و اینطور به خود نوید میداد که مردمان پشت پنجره هم با این سربازان میدانیِ ما همدل بودهاند!
قضاوت عقل و مردم و خردمندان حاضر در هیئت حاکمه نظام اسلامی محرز است. لکن ما این قضاوت را بر عهده اصلاحطلبان که روزگاری خود را "خط امامیها" مینامیدند واگذار میکنیم که اگر امام راحل(ره) امروز زنده بود با این آقایان چه میکرد؟!
آیا امام راحل تحمل میکرد که آقایان بگویند نظام اسلامی به بنبست رسیده، مردم ناامید شدهاند، باید راه رفراندوم و تجدید نظرطلبی را هموار کنیم و از این قبیل؟!
آقایان یادشان رفته بیانات امام راحل در بهمن سال 59 را که میفرمود: "آنهایی که اهل فکرند. اهل قلمند. آنهایی که صالحاند. این صُلَحا باید بنشینند و در صدد این باشند که امید بدهند به این جامعه. این مردم احتیاج به امید دارند. دیگران دارند اینها را ناامید میکنند. دیگران میگویند که همه به هم ریختند اصلاً مملکتی نیست اینجا. مایی که باید همه کوشش کنیم به اینکه نخیر، نظامی هست اینجا و این نظامی است که بهتر از نظامهای دیگری است."
لکن ما داریم جماعتی را به تفکر و پاسخ استدلالی دعوت میکنیم که این روزها مشغول بیان "دستاوردهای اغتشاشات اخیر" هستند و معتقدند یک تعامل و تعاون میان داخل و خارج برای براندازی نظام اسلامی شکل گرفته است! (اشاره به صحبتهای اخیر هادی خانیکی که در کانال تلگرامی حزب اتحاد ملت منتشر شد)
بیان این نکته پایانی ضروریست که برخی محافل تحلیلی معتقدند؛ تیر سه شعبهای که در 3 بیانیهی بالا علیه نظام اسلامی آماده شده؛ قرار است در فتنهای به بزرگای "فتنه اقتصادی" حلقوم نظام اسلامی را هدف قرار دهد.
فتنهای که اغتشاشات مهسا و اغتشاشات آبان 98 پیش لرزههای آن بودند و اصلاحطلبان به گواه تأکید همیشگیشان بر خیابان، به گواه 3 بیانیه اشاره شده در بالا و به گواه رفتار تحریمیشان در انتخابات 1400؛ فرماندهان آن هستند و برای بروز آن لحظهشماری میکنند.
راه رفع این فتنه و عبور از آن در تحلیل صحیح، جهاد تبیین و خردمندی امنیتی است...
***