در نزد بعضی از تاریخ نگاران، این گونه شهرت یافته است که فرزندان امام حسین(ع) پس از واقعۀ خونین کربلا از سیاست، کناره گیری کرده و به ارشاد مردم، عبادت و ترک دنیا، روی آوردند. آنان برای این ادعا به تاریخ زندگی امام سجاد (ع) استدلال می کنند و مدعی هستند که ایشان از فعالیت های دینی در سطح جامعه، کناره گیری کرده بود.
چنین به نظر می رسد که چون این اشخاص از نظر سیاسی، رهبری را در مفهوم محدودی - که همان قیام مسلحانه از قبیل قیام کربلا باشد -، خلاصه می کنند و به ظاهر، جوش و خروشی در امامانِ بعد از امام حسین(ع) برای قیام مسلحانه در برابر حکومت های زمان خود نمی بینند، به این نتیجه گیری رسیده باشند. اما این ادعا پنداری ناروا است که با مطالعۀ واقعی زندگی ائمه(ع) که مالامال از مدارک دالّ بر فعالیت مثبت و مستمر در زمینۀ مبارزۀ سیاسی است، دروغین بودن این ادعا آشکار خواهد شد.
از جملۀ این مدارک، می توان به روابط امام زین العابدین(ع) با امت و رهبری مردمی گسترده ای که از آن بهره مند بود، اشاره کرد. این رهبری به صورت تصادفی یا فقط به واسطۀ انتساب به پیامبر اکرم(ص) برای امام سجاد(ع) به دست نیامده بود، بلکه حاصلِ از خودگذشتگی و نقش مثبتی بود که به رغم کوتاه بودن دست آن حضرت از مرکز قدرت در میان امت، ایفا می نمود، چرا که امت غالباً رهبری خود را مجانی به کسی واگذار نکرده و امام سجاد(ع) بدون اینکه امت، از خودگذشتگیِ سخاوتمندانۀ او را احساس کنند، نمی توانست دلهایشان را به دست آورده و در راه حل مشکلات و حراست از رسالت خویش از آنان بهره جوید.
از آنجا که در زمانۀ امام سجاد(ع) هنوز نغمۀ جدایی دین از سیاست به گوش ها نرسیده بود، همۀ فعالیت های دینی آن حضرت به طور کامل برخاسته از حرکت سیاسی ایشان بود و در میان اوراق زندگیِ آن حضرت به نمونه های آشکاری از مداخلات صریح سیاسی برمی خوریم. از بررسی روایات صادرشده از امام سجاد(ع) درمی یابیم که ایشان بر عرصۀ سیاست، اشراف کامل داشته و در بحث های داغ سیاسی داخل شده، جریانات سیاسی را تعقیب نموده و بر ضد اوضاع فاسدی که امت اسلام در آن به سر می برده اند، به اظهار نظر صریح می پرداخته است. به عنوان نمونه؛ عبدالله بن حسن بن حسن می گوید: «امام علی بن الحسین(ع) هر شب پس از نماز عشاء با عروة بن زبیر در انتهای مسجد النبی (ص) به گفتگو می نشستند من نیز با آنها می نشستم، شبی از شب ها صحبت از ظلم بنی امیّه و زندگی در کنار آنان، به میان آمد، عروة به امام سجاد(ع) گفت: ای علی! هر که از ستمگران، دوری جوید، خداوند از نارضایتی قلبی او نسبت به اعمال آنان باخبر است، پس اگر به میزان یک میل(حدود دو کیلومتر) از آنان دور شود، امید می رود که خداوند، آنان را عذاب کند و او از آن عذاب در امان بماند.
عبدالله بن حسن می گوید: عروة پس از آن از مدینه خارج شده و در منطقۀ عقیق ساکن گردید، من نیز در منطقۀ سویقه مسکن گزیدم.
این در حالی است که امام زین العابدین (ع) ماندن در مدینه را ترجیح داده و تمام عمر شریف خود را در آن شهر گذراندند، چرا که خارج شدن از شهر را نوعی فرار از نبرد سیاسی و واگذارکردن میدان به ستمگران و دادن امکان جولان و هجوم بر مردم به آن می دانستند.
شاید هم پیشنهاد عروة بن زبیر که از دشمنان اهل بیت(ع) بود بر اساس تدبیری سیاسی از ناحیۀ خود او یا از ناحیۀ حکومت بود تا بدین وسیله امام سجاد(ع) را از حضور در صحنۀ سیاست و اجتماع دور کند، لیکن امام با این خُدعه از صحنه خارج نشده و به حرکت مبارزاتی خود ادامه دادند.[1]
در پایان، گفتنی است؛ در نامه ای که یکی از علمای اهل تسنن برای یکی از علمای شیعه نوشت، چنین آورده بود: «یکی از دلایلی که ما به حقانیت شما اعتقاد نداریم، این است که شما به امامت بعضی معتقد هستید که آنها در عینیت جامعه حضور نداشته اند. مثلاً امام چهارم شما یک عمر دعا خوانده است و در متن جامعه حضور نداشته است». آن عالم شیعی در جواب نوشته بود: «حضور حضرت سجاد (ع) در روز عاشورا و بعد از آن، بودنشان در عینیت جامعه را به صورت خاصی اثبات می کند. در حالی که در آن زمان جامعۀ اسلامی آن چنان دچار خفقان و تاریکی بود که جا برای هیچ گونه فعالیتی نبود، ایشان به زبان دعا حقایق اسلام را حفاظت کرده و نشر داده اند».
سپس نسخه ای از صحیفۀ سجادیه را برای آن عالم سنی فرستاده، از وی خواسته بودند در آن دقت کنند و نظر خود را بگویند. آن فرد هم بعد از خواندن صحیفه در نامه ای برای ایشان نوشت: «اگر دلیلی بر حقانیت مسیر شما نمی بود، به جز همین صحیفه ای که به امامتان منتسب است، کفایت می کرد».[2]
علمای اهل تسنن در روزگاران گذشته نیز این کتاب را مورد توجه و استفاده قرار داده اند. از جمله: ابن جوزی در خصائص الائمه (ع)، ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه و حافظ سلیمان بن ابراهیم القندوزی در ینابیع المودة[3] از صحیفه سجادیه نام برده، بخش هایی از دعاهای آن را نقل نموده اند.
شیخ سبط بن جوزی پس از مطالعه و دقت نظر در صحیفه سجادیه، می نویسد: «اگر زین العابدین(ع) و صحیفۀ او نبود، مسلمانان راه و روش مخاطبه با خدا و مکالمه و رازگویی با او را در مقام عرض حاجت به بارگاه ربوبی نمی دانستند و او بود که شیوۀ گفتگو با آفریدگار بزرگ و شکوه بردن در سختی ها و گرفتاری ها به پیشگاه او را به ما آدمیان آموخت؛ لَهُ حَقُّ التَّعلیم علی النّاس الی یَومِ القیامةِ؛ بنابراین، او نسبت به مردم تا روز رستاخیز، حق آموختن و آگاهی دادن دارد».[4]
امروزه نیز برخی علمای اهل سنت به صحیفه سجادیه، نگاهی ویژه دارند. شیخ محمد صدیق فهیمی، عالم اهل تسنن هرمزگان، در اولین همایش «سیدالعابدین(ع)» ویژۀ چهارمین کنگرۀ بین المللی امام سجاد(ع) که در آبان 1393شمسی برگزار شد، با شور و حرارت خاصی از اینکه به عنوان یک اهل سنت، محب اهل بیت(ع) است، گفت: «حضور امام سجاد(ع) در میدان نبرد حق علیه باطل، همانند پدر بزرگوارشان حسین بن علی(ع) بود و در برابر انواع فرعون های زمان خود، مقابله کرد و درس بزرگی به تاریخ داد و در زمان ایشان قیام امام حسین(ع) به گونه ای آرام ادامه یافت. .. من تصمیم گرفتم بعد از خواندن صحیفه آن را کنار نگذارم و نگذاشته ام. اگر ما به دنبال تفسیر قرآن هستیم، من به عنوان یک سنّیِ محب اهل بیت(ع) می گویم: یکی از تفاسیر ارزشمندی که برای قرآن کریم موجود است، صحیفۀ سجادیه است و ما خوشحالیم و افتخار می کنیم که محب اهل بیت(ع) هستیم».
پی نوشت ها:
[1] برگرفته از: پیشوایان هدایت؛ زین العابدین حضرت امام سجاد(ع)، سید منذر حکیم با همکاری وسام بغدادی، مترجم: کاظم حاتمی طبری، نشر مجمع جهانی اهل بیت(ع)، چاپ اول، 1385، ج6، ص149 - 151.
[2] به نقل از آیت الله سیّدان. (www.jamaran.ir)
[3] ینابیع المودة، شیخ سلیمان قندوزی حنفی، دارالاسوة، بیروت، 1416ق، ج 1– 2، ص 599.
[4] الطرق و الاسانید، شهاب الدین مرعشی، بی نا، بی جا، ص137.