ماهان شبکه ایرانیان

مطالعۀ تطبیقی درخت و جایگاه آن در شعر حافظ و خواجوی کرمانی

حافظ بزرگترین غزل سرای زبان و ادبیات فارسی در قرن هشتم است و دیوان غزلیات او از شهرت و محبوبیت خاصی برخوردار است؛ لذا ضرورت دارد که در بررسی های ادبی با وسعت نگاه وی آشنا شویم

مطالعۀ تطبیقی درخت و جایگاه آن در شعر حافظ و خواجوی کرمانی

مقدمه:

حافظ بزرگترین غزل سرای زبان و ادبیات فارسی در قرن هشتم است و دیوان غزلیات او از شهرت و محبوبیت خاصی برخوردار است؛ لذا ضرورت دارد که در بررسی های ادبی با وسعت نگاه وی آشنا شویم. صاحبان عرصۀ اهل قلم «سخن حافظ را دارای طرز غزل خواجو (متوفی 750 ه.ق) خوانده اند وحافظ را دنباله رو وی شمرده اند دلیل این امر آن است که حافظ با خواجو در شیراز محشور بوده و از او مستفیذ می شده و همین معاشرت ها موجب تأثیر عمیق شیوه غزلهای بدیع الجمال خواجو در حافظ شده و او را به استقبال های پیاپی از آن غزلها بر انگیخته است» (رستگار فسایی،1385: 20).

شاعران از زوایای مختلف به درخت توجه ویژه داشته اند و در اشعارشان درخت را در نمادهای مختلف به کار برده اند بنابراین این پژوهش در صدد آن است که با استفاده از بررسی درخت در غزلیات حافظ وغزلیات خواجوی کرمانی به بحث و بررسی پیرامون نماد درخت و جایگاه آن بپردازد؛ از آنجایی که محوریت غزلیات خواجه علاوه بر جدیت و طنز و عشق و عرفان بر طبیعت گرایی نیز بوده لذا درختان و طبیعت از چشم انداز نگاهش دور نمانده و درختان بهشتی و دنیوی قدم بر قدم در دنیای افکارش روییده و از میان انبوه درختان طبیعت، درخت سرو بیش از هر درخت دیگری در درختستان اندیشۀ حافظ وخواجو قد علم کرده اند؛ درابتدای این پژوهش بهتر است تعریفی از شعر ارائه شود.

پیشینة پژوهش:

از جمله پژوهش هایی که در ادبیات فارسی در این زمینه صورت گرفته است می توان به آثار ذیل اشاره نمود:

در فصلنامۀ علمی و پژوهشی تحلیل و بررسی اهداف حافظ از به کارگیری عوامل طبیعی در شعر، نوشتۀ طیبه فدوی «ابتدا از شعر و تصویر تعریف مجملی ارائه شده و سپس به نکاتی در زمینة تصویر در شعر حافظ و بهره گیری وی از طبیعت در آفرینش این تصاویر اشاره شده است و در پایان اهداف حافظ از بیان عوامل طبیعی مورد بررسی قرار گرفته است» (فدوی،1392: 134)، مقالۀ "نمادهای تمثیلی و اساطیری گیاه و درخت در مثنوی مولوی " اثر حمیرا زمردی که «به نمادهای قدسی نباتات، وحدت وجود و بازگشت به اصلی واحد، باورهای دینی و عامیانه دربارۀ درختان و جنبه های قداست گیاه در مثنوی مولوی پرداخته» (زمردی، 1381: 109)، در این مقاله «به بررسی نمادهای اندامی به کار رفته از نباتات در ادبیات پرداخته و دیوان شاعرانی چون رودکی، فرخی، منوچهری، ناصرخسرو، سنایی، سعدی، مولوی و حافظ بر این اساس مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است؛ مطابقت این گونه کاربردهای ادبی بر پایۀ تشبیه و در یک قالب یک ارتباط تثلیثی آنیمیسم، تناسخ گیاه و باور اساطیری، تبدیل انواعی از گیاه پیکری به انسان پیکری، سیر تصویرگرایی اندام انسان را در ادب فارسی نشان می دهد» (همان: 37). و نیز از جمله مقالاتی که در ادبیات معاصر به بررسی درخت پرداخته مقاله ای است به عنوان هم پیوندی درخت و اشراق و بازتاب آن در شعر سهراب سپهری نوشتۀ سکینه رسمی که در این مقاله «از نظر سهراب درخت یا گیاه هرگز از جهت درخت بودن یا گیاه بودن مقدس نیست بلکه به دلیل این که تجلی گاه خداست ارزش می یابد و از این رو سهراب با طرح نمادهای گیاهان و درختان و ستایش و گرامی داشت آنها، سراسر حیات و هستی و کیهان را به عنوان نمود خوب خدا می ستاید» (رسمی، 1389: 59). و مبنای هم پیوندی درخت و اشراق را در شعر سهراب نشان داده است. در زمینه پرداختن به گل ها و گیاهان در شعر حافظ، تنها اثر قابل ذکر کتاب «گلگشت با حافظ» از مرتضی خوشخوی (1371) در 169 صفحه است که گردآوری ابیاتی است که در آن ها نام گل یا گیاهی به کار رفته است و هیچ گونه توضیح و تحلیل ادبی ندارد. ضمن اینکه در زمینۀ بررسی درخت در دیوان غزلیات خواجوی کرمانی مقاله ای یافت نشد. از آنجایی که با مطالعه این کتاب و مقالات این نتیجه به دست آمده است که هیچ کدام از این منابع جایگاه درخت در دیوان حافظ را بررسی نکرده اند در این پژوهش به این سؤالات پاسخ داده می شود که درخت در اندیشۀ حافظ و خواجو چه جایگاهی دارد؟ بیشترین نگاه حافظ و خواجو به چه درختانی بوده است؟ درختان نمادین اندیشۀ حافظ و خواجو چه نوع درختانی هستند؟

درخت: در معنای لغوی آن «هر گیاه بزرگ و ستبر که دارای ریشه و ساقه و شاخه باشد؛ شجر» (معین 1387، ذیل واژه). را گویند. این قدرت لایزال خداوند در هرعصری نگاه شاعران را به خود جلب کرده و درختان چه در معنای حقیقی و چه در معنای مجازی زینت بخش دیوان شاعران بوده وهست. چرا که درخت در«اساطیر اولیه رمز کیهان و آفرینش است، درخت تناوری که از عمق اقیانوس ها و مرکز زمین سر برآورده و آسمان و زمین را به هم پیوند داده است» (رسمی، 1389: 44)

اهمیت درخت و جایگاه آن در قرآن، جامعه و فرهنگ

درخت در قرآن و فرهنگ جوامع بشری از ارزش ویژه ای برخوردار بوده و هست به طوری که در قرآن کریم در اغلب موارد از واژۀ «شجر» به معنی درخت استفاده شده است. از این رو شاعران نیز از زوایای مختلف به درخت توجه داشته اند و در اشعارشان درخت را در نمادهای مختلف به کار برده اند چنان که در چشم انداز نگاه شاعران همۀ رازهای هستی در درخت نمایان شده است؛ درختان با مفاهیمی حقیقی وگاه معانی نمادین چون سرسبزی، طراوت، دانش و خردمندی، زایایی و باروری، زندگی جاوید، ماندگاری وتسلیم ناپذیری همراه بوده است و در بسیاری از موارد سرچشمه های زلال افکارشان نسبت به درخت از قرآن مجید سرچشمه گرفته بدین جهت درخت در نگاهشان مقدس وگرامی بوده است.

درخت در قرآن:

درختان هم در این جهان و هم درجهان آخرت به عنوان مایۀ آسایش و امنیت و نعمت و گاه نقمت برای بشریّت محسوب می شوند؛ در قرآن از درختی به نام «زقوم» نام برده شده است که خداوند آن را برای عذاب جهنمیان آفریده است؛ در آیات 62 تا 67 سوره صافات آمده است که: «ذلک خیر نزلاً ام شجرة الزقوم. انا جعلناها فتنة للظالمین انها شجرة تخرج فی اصل الحجیم. طلعا کانه رؤس الشیاطین...» در آیات 43 تا 46 سوره مبارکه الدخان نیز درخت زقوم این گونه توصیف شده: « ان شجرة الزقوم طعام طعام الاثم کالمهل یغلی فی البطون لغلی الحمیم»

از این آیات بر می آید که درخت زقوم، درختی است که خداوند آن را از بن دوزخ رویانده و دارای میوه ای است که خوراک گناهکاران در جهنم است. از جمله دیگر موارد استفاده از درخت در قرآن کریم عبارتند از: «1. درخت و تسبیح خداوند، 2. درخت و سجده در برابر خداوند، 3. درخت نشانه ای بر قدرت خداوند، 4. استفاده از درخت برای تمثیل، 5. نقش درخت در زندگی انبیاء 6. درختان بهشتی، 7. درختان دوزخی، 8. درختان دنیوی 9. نقش درخت در زندگی انسانها و حیوانات (ر.ک. مؤمنی، 1384: 25-24).

درخت دراندیشۀ حافظ و خواجو:

به طورکلی جایگاه درخت اندیشۀ حافظ و خواجو از اهمیت والایی برخوردار است؛ درختان در دیوان غزلیات حافظ و خواجو به دو دسته تقسیم می شوند:

درختان بهشتی دیوان غزلیات حافظ و خواجوی کرمانی عبارتند از درختان میوه دار و درختان بی میوه و سایه دار طوبی، سدره، انگور، سیب... نگاه حافظ و خواجو به این درختان بهشتی از قرآن سرچشمه گرفته در آیات مختلفی از قرآن کریم به درختان بهشتی و سایه دار بودن آنها اشاره شده است (14:76). همچنین انواع آنها در آیات (68:55، 23:78، 56: 28، 29) و نیز در آیات (62:37 تا67) (44: 43 تا46) ذکر گردیده است. در درختستان اندیشۀ حافظ و خواجوی کرمانی درختان دنیوی و بهشتی قدم بر قدم روییده اند؛

سدره: ازجمله درختان بهشتی دیوان غزلیات حافظ و خواجو عبارتند از: سدره «درقرآن مجید دو بار از سدره سخن گفته شده است، سدره درخت نبق باشد. برای آن «منتهی» خواند آن را که علم خلایق تا آنجا باشد (ر.ک. خرمشاهی، 1366: 249). سدره المنتهی می گویند درختی در آسمان هفتم که منتهای اعمال مردم است (دهخدا: ذیل واژه سدره).

سدره نشینان در ادبیات کنایه از ملائکۀ مقرب است امّا حافظ انسان را سدره نشین خوانده است قطعأ به مناسبت آنکه روحش از عالم بالاست. سدره در دیوان غزلیات حافظ 4 بار و در دیوان غزلیات خواجو 1 بار به کار رفته است:

که ای بلند نظر شاهباز سدره نشین

نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است

(حافظ،1378: 29)

هر نفس آهم ز شاخ سدره آتش می فروخت

هر دم افغانم کلاه از فرق فرقد می ربود

(خواجو، 1369: 232)

شاهباز سدره نشین: شاهباز: گونه ای باز که به رنگ های زرد خرمایی یا خرمایی تیره وسفید فام دیده می شود سدره چنان که آمد، نام درختی است در بهشت.

طوبی: از دیگر درختان بهشتی دیوان حافظ و خواجوی کرمانی درخت طوبی است، طوبی «درخت معجزه آسای شاخ در شاخ سایه گستر عظیمی است در بهشت که اشارۀ غیر صریحی در قرآن مجید به آن هست «الذین آمنو و عملوا الصالحات طوبی لهم و حسن مآب (کسانی که ایمان ورزیدند و نیکوکاری پیشه کردند، » طوبی «برای آنان است و نیک انجامید (رعد، آیۀ 29) اکثر مفسران، از جمله زمخشری و قاضی بیضاوی این کلمه را به خوشی وخرمی و نظایر آن معنی کرده اند. (ر.ک. خرمشاهی،1372: 319) درکشف الاسرارآمده است که: «حضرت رسول در شب معراج آن را دید که برآن نور عظیم می درخشید» (میبدی، 1371، 5/ 492

سایۀ طوبی و دلجویی حور و لب حوض

به هوای سرکوی تو برفت از یادم

(حافظ،1378: 206)

خواجو گوید:

قدت را رشک طوبی می توان گفت

رخت را باغ رضوان می توان یافت

(خواجو، 1369: 197)

منت سدره و طوبی ز پی سایه مکش

که چو خوش بنگری ای سرو روان این همه نیست

(حافظ: 53)

سرو، سرو روان: استعاره از معشوق

درختان دنیوی و اخروی در دیوان غزلیات حافظ و خواجو عبارتند از درخت سیب، درخت انگور، البته خواجوی کرمانی نیز همچون شاعر بزرگ حماسه سرای توس حکیم فردوسی از درخت سرو به خوبی در تصویرگری های قیامت استفاده کرده است:

آن حور ماه چهره که رضوان غلام اوست

جنّت فراز سرو قیامت قیام اوست

(خواجوی کرمانی: 197)

در شاهنامۀ فردوسی سرو درختی است بهشتی، در جهان ادبیات درخت سرو از جمله درختان بی ثمر دنیوی و اخروی است سرو رمز جاودانگی و نامیرایی است. سرو را درخت ایران نیز نامیده اند چون گشتاسپ کیانی وقتی دین بهی را پذیرفت درخت سروی را که زرتشت از بهشت آورده بود در برابر آتشکده مهر برزین کاشت؛ سرو در ادبیات مظهر آزادگی و تهیدستی نیز است.

سرو ازجمله درختان همیشه سبز و زینتی است گیاهان زینتی: «گیاهانی که برای شاخساره، گل یا میوه شان مورد استفاده قرار می گیرند گیاهان زینتی نامیده می شوند» (اصول باغبانی،69:1381) از دیرباز در ادبیات کلاسیک مرسوم بوده که شاعران قد و قامت معشوق و پهلوانان را از لحاظ بلندی به سرو همانند می کرده اند به طوری که استفاده از این واژه در میان شاعران قبل از حافظ و خواجو نیز رواج داشته است؛ مثلأ فردوسی شاعر پرآوازه و حماسه سرای قرن پنجم در شاهنامه بارها ازاین توصیف معشوق به سرو استفاده کرده همانند توصیف گشتاسپ در این بیت:

چو دستور آموزگاران بدید

هم اندر زمان پیش قیصر دوید

که مردی گزین کرد از انجمن

ببالای سرو سهی در چمن

(فردوسی،1374،ج3: 23)

جایگاه درختان بهشتی در دیوان غزلیات حافظ هم در معنای مقام والای انسان است که روحش از عالم بالاست و هم اشاره به سایۀ فراوان این درختان است. البته شاعران قبل از حافظ و خواجو نیز به درختان بهشتی توجه داشته اند از جمله سعدی در توصیف معشوق با استفاده از تشبیه مضمر و تفضیل به طور پوشیده قامت معشوق را به سرو تشبیه کرده و برآن برتری داده و می سراید:

درخت قامت سیمین برت مگر طوبی است

که هیچ سرو ندیدم که این بدان ماند

(سعدی،1381: 155)

در بیت فوق سعدی خطاب به معشوق می گوید قامت سفید و درخت مانند تو، شاید درخت بهشتی است زیرا هیچ سروی ندیدم که شبیه قامت تو باشد چون قامت تو بسیار زیباتر از سرو است در بیت اغراق شاعرانه وجود دارد. خواجو می گوید:

چگونه سرو روان گویمت که عین روانی

نه محض جوهر روحی که روح جوهر جانی

(خواجوی کرمانی: 340)

نمونه ای دیگر:

آن حور ماه چهره که رضوان غلام اوست

جنّت فراز سرو قیامت قیام اوست

(خواجوی کرمانی: 197)

حافظ می گوید:

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود

هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود

(حافظ: 146)

سرو خرامان: استعاره از معشوق است در واقع در ادبیات تشبیه قد و قامت معشوق به سرو اغراق است چون معشوق هرچند هم که بلند قامت باشد یا راست، به پای بالابلندی سرو نمی رسد، خواجو می گوید:

به گاه جلوه برطرف گلستان

تو را سروخرامان می توان یافت

 (خواجوی کرمانی: 197)

کاربرد سرو روان در شاعران قبل از حافظ نیز رایج بوده است، سعدی در بیت زیر سرو روان را استعاره از معشوق می داند که قدّش همچون سرو است و در عین حال رونده و سیر کننده است و می گوید:

محمل بدار، ای ساروان، سودا مکن با کاروان

کز عشق آن سرو روان گویی روانم می رود

(سعدی،1381: 81)

درخت سرو در ایران موجود است که از جمله زربین (سرو کوهی) که بویژه در قسمت های شمالی، و سرو ناز در برخی نواحی بویژه شیراز دیده می شود. سرو ناز از جنبه زیبایی، خوش نماترین سروها محسوب می شود.» (ر.ک.: خوشخوی،1381: 471) سرو از جمله درختان بی ثمری است که بیشترین کاربرد را در شعر حافظ و خواجو دارد درخت سرو «انواع مختلفی از سرو که درختی همیشه سبز و سوزنی برگ است. سرو در دیوان غزلیات حافظ با ترکیباتی چون سرو خرامان، سروبن، سرو دلجوی، سرو بلند، سروآزاد، سرو گل اندام، سرو چمن، دامن سرو، سرو زر، سهی سرو، سرو بالای من، سرو چمان، سروسهی سر، سروقامتی، سرو قد، سرو سهی قامت بلند، سرو سهی به کار رفته است؛ سهی سرو درخت سرو که شاخه هایش راست باشد، نیز نام لحنی از سی لحن باربد (دهخدا ذیل واژة سرو سهی) و یا از ترکیبات دیگر سرو ناز است یعنی « درخت سرو، سرو نورسته و خوشنما (همان) به کار برده شده است حافظ با استفاده از کنایه معشوق را به سرو روان خطاب می کند با این تفاوت که سرو پایش در گل است ولی معشوق روان و خرامان است.

درختان بی ثمر و بالابلند دیوان غزلیات خواجۀ شیراز که قد و قامت معشوقان زمینی از لحاظ راست قامتی و موزون بودن بدانها تشبیه شده همچون سرو و صنوبر و شمشاد، و بی شک در دیوان خواجۀ شیراز وخواجوی کرمانی در بسیاری از غزلیاتشان دیده می شود.

صنوبر: «درختان صنوبر و بید از دیرباز در کنار زمین های کشاورزی در دوسوی جویهای آبیاری و کنار دیگر مسیرهای انتقال آب در اطراف رودخانه ها و هر جای دیگری که آب و خاک مناسب وجود داشت کاشته می شدند» (دستمالچی،1381: 60). حافظ در دنیای شعر خویش قلب را چون درخت صنوبر تصور نموده و با استفاده از ترکیب دل صنوبری بیتی زیبا سروده که خود سرشار از دنیایی پر معنا و مفهوم است صنوبر در دیوان حافظ به تنهایی و در معنای حقیقی و یا به صورت ترکیبی و در معنای مجازی مانند: دل صنوبری، سرو صنوبرخرام و شاخ صنوبر به کار برده شده است. دل صنوبری (در شعر حافظ به معنای قلب)، شکل صنوبری: در دیوان غزلیات حافظ آمده است که:

دل صنوبری ام همچو بید لرزان است

ز حسرت قد وبالای چون صنوبر دوست

(حافظ،1378: 44)

دل صنوبری «اشاره به شکل تقریبأ مخروطی دل است که به میوۀ کاج می ماند ازشوق قد و بالای معشوق، دلم مثل می لرزد. » (استعلامی 1383، ج 1: 224)

خواجوگوید: دل صنوبریم همچو بید می لرزد

ز بیم درد فراق تو ای صنوبر دل

(خواجو، 1369: 451)

در میان شاعران قبل از حافظ و خواجو نیزاستفاده از این نوع ترکیبات توصیفی مرسوم بوده مثلأ منوچهری دامغانی در توصیف معشوق با استفاده از ترکیب سیمین صنوبر چنین سروده:

ندانستم من ای سیمین صنوبر

که گردد روز چونین زود زایل

(منوچهری،1375: 65)

سیمین صنوبر: صنوبر سفید، در اینجا به معنی معشوق سفید اندام و بلند قامت است.

من آن شکل صنوبر ز باغ سینه برکندم

که هرگل کز غمش بشکفت محنت بار می آورد

(حافظ: 97)

یا خواجۀ شیرازی با استفاده از صفت مرکب صنوبر خرام دربارۀ کسی که خرامیدن او همچون صنوبر است در حرکت به چپ و راست چنین می سراید:

چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان

کاید به جلوه سرو صنوبر خرام ما

(حافظ: 12)

سرو صنوبر خرام: اضافه تشبیهی است و سرو صنوبر خرام در بیت فوق معشوق این جهانی نیست. «صنوبر سرو یا کاج مطبّق است، نیاز به توضیح ندارد که صنوبر و هر درخت دیگر ریشه در زمین دارد و نمی خرامد. تعبیر سرو صنوبر خرام باز به معنی زیبای خوش اندام است» (استعلامی1383، ج اول: 97)

یعنی ناز و کرشمه و جلوه فروشی زیبا رویان سرو قد تا زمانی است که یار صنوبر خرام ما آغاز جلوه گری کند و پس از جلوه گری او سایر جلوه گری ها از رونق می افتد. قبل از حافظ نیز سعدی به درختان زینتی صنوبر توجه داشته است؛ سعدی با استفاده از تشبیه مضمر و تفضیل قامت معشوق به درخت صنوبر می گوید:

سرو بالای تودر باغ تصور برپای

شرم دارم که به بالای صنوبر نگرم

(سعدی،1381: 108)

سرو بالا: استعاره از معشوق است؛ در بیت، اغراق وجود دارد در واقع در استعاره سرو بلند معانی جانبی سرسبزی، جاودانگی، آزادگی نیز نمایان است.

شمشاد: از درختان دیگری که به صورت نمادین در دیوان غزلیات حافظ و خواجو به کار رفته است درخت شمشاد است؛ شمشاد «درختی است از راستۀ دو لپه ای های جدا گلبرگ که تیرۀ خاصی به نام تیرۀ شمشادها را به وجود می آورد» (معین1387، ج اول: ذیل واژه). شمشاد در شعر حافظ در جنبه های تصویری و همچنین در معنای حقیقی به کار برده شده است مانند: شمشاد بلند، شمشاد خوش خرام، طره شاد، شمشاد سایه پرور، شاه شمشاد قدان. «حافظ با استفاده از این همه احساسات وعواطف شور انگیز، برخلاف شعرای سنتی ایران که از ستم کاری محبوبشان در روزگار هجر شکایت می کردند محبوبش را سرو صنوبرخرام، شمشاد خانه پرور، تذرو خوش خرام، غزال رعنا، نوگل خندان و شاه شمشاد قدان خوانده است» (رستگارفسایی، 1350، 34).

حافظ می گوید: باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است

شمشاد خانه پرور من از که کمتر است

(حافظ: 30)

شمشاد خانه پرور: شمشاد قد خانه زاد و نازپرورده، استعاره از فرزند حافظ است که باغ زندگی حافظ با او سرسبز و خرّم است و نیازی به سرو و صنوبر ندارد؛ شاعر در استعاره واژه ای را به علاقۀ مشابهت به جای واژۀ دیگر به کار می برد. (ر.ک. شمیسا،157:1390).

با پرتو جمال تو خورشید گو متاب

با قامت بلند تو شمشاد گو مروی

(خواجو: 338)

باز خواجه حافظ شیرازی با ترکیب طرۀ شمشاد می گوید:

سایه تا باز گرفتی زچمن مرغ سحر

آشیان درشکن طرۀ شمشاد نکرد

(حافظ: 96)

شمشاد در دیوان غزلیات حافظ و خواجو به معنی زلف و نیز به معنی قامت یار آمده است. شاه شمشاد قدان: اضافه تشبیهی یعنی بلندبالایان، و شاه شمشاد قدان یعنی آن که از همۀ آنها خوش قد و قامت تر است (ر.ک. استعلامی 1383، 2/ 991)

درختان بدون میوه که قد و قامت معشوقان در شعر حافظ و خواجو به آنها همانند شده درختانی همچون درخت سرو، صنوبر، شمشاد است «سرو ناز، تیره ای از درخت های سرو است که راست و منظم و مخروطی شکل رشد می کند و به آن سرو شیرازی هم می گویند» (همان:698)

بید: از دیگر درختان بی ثمر در دیوان غزلیات حافظ و خواجو درخت بید است «بید ازدرختانی است که با نسیم ملایمی برگهایش می ریزد درخت بید در ادبیات فارسی نماد بی حاصلی است و بید به لرزیدن (سایه بخش و بی دولتی یعنی بی ثمری)

معروف است. به طوری که در امثال حکم دهخدا آمده است که «ثمر از درخت بید نباید جست » (دهخدا: ذیل واژه)حافظ نیز 3 مرتبه از درخت بید در معنای لرزیدنی استفاده کرده است.

چو بید بر سرایمان خویش می لرزم

که دل به دست کمان ابرویی ست کافرکیش

(حافظ: 189)

خواجو گوید:

از میان بوستان چو بید اگر لرزان شدیم

 برکنار چشمه چو سرو خرامان آمدیم

(خواجو: 455)

عود: درختی که عطر و بوی خوش آن در دیوان غزلیات خواجوی کرمانی و خواجۀ شیراز خودنمایی می کند درخت عود است عود «درختی است از تیرۀ پروانه واران که اصل آن از هندوستان و هندوچین می باشد. از سوختن چوب این گیاه بوی خوشی متصاعد می شود که به مناسبت شیره های صمغی و روغنی موجود در داخل سلولهای چوب این گیاه است» (معین 1387، ج اول: ذیل واژه). عود از جمله درختانی است که حافظ بارها به آن اشاره کرده است کاربرد درخت عود در شعر پیش از حافظ نیز وجود داشته است.

خواجو می گوید: خادم بسوز عود مطرب بساز چنگ

بلبل بزن نوا ساقی بده شراب

(خواجو: 187)

حافظ می گوید:

بگو به خازن جنّت که خاک این مجلس

به تحفه بر سوی فردوس و عود مجمرکن

(حافظ: 256)

خدنگ: از جمله دیگر درختانی که در ادب فارسی بارها در دیوان شاعران دیده شده است درخت خدنگ است. درختی که در ادبیات کلاسیک نماد تیر است خدنگ«گیاهی است که چوب محکم دارد و از چوب آن تیر برای کمان می سازند شاعران بارها به جای تیرازتیرخدنگ استفاده کرده اند؛ بسیاری از شاعران آه را به تیر خدنگ همانند کرده اند یا اینکه تیر و کمان میدان رزم داستانهای شاهنامۀ فردوسی از درخت خدنگ ساخته شده و در دیوان خواجه شمس الدین حافظ شیرازی فقط 1 بار خدنگ در معنای تیر به کار برده شده است در دیوان غزلیات خواجوی کرمانی و دیوان قصاید خاقانی بارها خدنگ در معنای تیر به کار برده شده است؛ اینک ذکر چند نمونه از کاربرد درخت خدنگ در شعرحافظ و خواجو:

حافظ گوید:

چشم تو خدنگ از سپرجان گذراند

بیمار که دیده است بدین سخت کمانی

(حافظ: 307)

در اینجا خدنگ در معنای مجازی تیر به کار برده شده است «شاعران از آنجایی که جهان را دیگرگونه می بینند، واژگان دیگرگونه به کار می برند، بدین معنی که هرچند از واژگان معمول ومرسوم ما استفاده می کنند، امّا آنها را در معانی اصلی و متعارف خود به کار نمی برند.» (شمیسا،1390: 45) در بیت فوق نگاه خواجۀ شیراز نیز به معنی مجازی خدنگ یعنی تیر بوده است.

خواجو:

از خدنگ آه عالم سوز ما غافل مشو

کز کمان نرم زخمش سخت باشد تیر ما

(خواجو: 374)

باز در این بیت نگاه خواجو به خدنگ در معنای مجازی بوده که آه شاعر به خدنگ یعنی تیر تشبیه شده؛ این نوع ترکیبات خدنگ در دنیای ادبیات در میان شاعران کلاسیک رواج فراوان داشته حال آنکه در دیوان خواجو ترکیباتی چون خدنگ سدره، خدنگ چشم جادو، خدنگ غمزۀ جادو، نوک غمزه، غمزۀ خدنگی، خدنگ، خدنگ آه دیده می شود. «از مطلق نبات و درخت در وجوهی چون درخت دوستی، درخت کام، درخت عدل، دل فریبان نبات، نهال حیرت، نهال شوق، نهال دشمنی، در شعر حافظ مدد گرفته می شود که در این موارد علاوه بر معانی حقیقی، برای عینیت بخشیدن به معنویات مورد نظر شاعر است» (رستگار فسایی،1385: 323) مانند این بیت حافظ:

درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آید

نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آید

(حافظ: 57)

درخت دوستی: «درخت دوستی این را به ذهن می آورد که نظر به محبتی ریشه دار و ماندگار است.» (استعلامی، 1383، ج اول، 348) «نهال درخت نو نشانده یا نورسته است، از این رو شاید منظورحافظ از تشبیه دشمنی به نهال آن است که دشمنی را هرقدر که کوچک باشد از میان بردار و به دوستیها دامن بده درخت دوستی و نهال دشمنی هر دو اضافۀ تشبیهی است، تشبیه از دیدگاه سیروس شمیسا عبارت است از «مانند کردن چیزی است به چیزی، مشروط بر اینکه آن مانندگی مبتنی بر کذب باشد نه صدق، یعنی ادعایی باشد نه حقیقی». پس در تعریف تشبیه می توان گفت: تشبیه ادعای مانندگی بین دو چیز متفاوت است: صورت او مثل ماه است. (و اینکه بگوییم مراد ما زیبایی است مسأله را حل نمی کند، به هرحال صورت مثل ماه نیست) (شمیسا، 1390: 69-68)

درخت انگور نیز از جمله درختان مشترک دنیوی و اخروی است که در دیوان خواجوی کرمانی باترکیباتی چون دختر انگور و دختر رز به کار برده شده است اما حافظ شراب را دختر رز خطاب کرده ضمن این که نگاه حافظ و خواجو به درخت انگور میوۀ این درخت بوده چرا که شراب شعرشان از میوۀ درخت انگورجان گرفته است

خواجو گوید:

عشرت خوش است خاصه در ایّام نوبهار

لیکن بدرود دختر انگور خوشتر است

(خواجو: 207)

ز لعل دختر رز هم مراد بستانم

که کشف آن نکند محتسب برای زرین

(همان: 479)

حافظ گوید:

نامۀ تعزیت دختر رز بنویسید

تا حریفان همه خون از مژه ها بگشایند

(حافظ: 133)

در دیوان حافظ و خواجو به درختچه مغیلان نیز بر می خوریم: «مغیلان: (مخفف ام غیلان: مادر غولها) درختچه ای با خارهای بی شمار است و در روزگاران قدیم مسافران کعبه از خار مغیلان آزار می دیدند (ر. ک. انوری،1380: 141).

حافظ گوید:

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم

سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور

(حافظ: 140)

خواجۀ شیراز با استفاده از استعارۀ کنایی از نوع تشخیص، خار مغیلان را به شخصی تشبیه کرده که ملامت می کند. هنر حافظ در نوع استفاده از استعاره است؛ این نوع استعاره برخلاف انواع استعاره های دیگر مشبه را ذکر می کنند نه مشبه به را و آن را در دل و ضمیرخود به جانداری تشبیه می سازند و سپس برای آن که این تخیّل به خواننده منتقل شود یکی از صفات یا لوازم آن جاندار (مستعارمنه) را در کلام ذکر می کنند (رک شمیسا،1390: 179- 178).

خواجو: هر که را شوق حرم باشد از آن نندیشد

که ره بادیه از خارمغیلان خطرست

(خواجو: 205)

خارمغیلان دربیت فوق استعاره ازرنج وسختیهاییست که مشتاقان و زائران مکه در این راه تحمل می کنند سعدی در بیت زیر مغیلان را استعاره از عشق و پیامدهای آن می داند و چنین می سراید:

رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی

خلاف من، که بگرفته است دامن در مغیلانم

(سعدی، 1381: 122)

ارغوان: دیگر درختچه است که نگاه حافظ به رنگ گلهای قرمز این درخت بوده است و شراب شعرش را بدان همانند کرده، درختی است از تیرۀ پروانه واران و سردستۀ ارغوانیهاست که در ارتفاعات پایین (بین180تا 900متر) می روید و زینتی است (دهخدا ذیل واژه). «در شعر حافظ ارغوان که مظهر سرخی و لطافت است گاه طرف تشبیه می سرخ قرار می گیرد و گاه عارض ساقی یا چهرۀ یار» (خرمشاهی،1372: 171).

حافظ به طبیعت عشق می ورزد و از درخت ها و درختچه ها در معنای مجازی در ذهن خویش تصویرسازی می کند؛ گاهی در اشعارش چنان تصویری هنرمندانه می سازد که در دنیای واقعی این گونه مناظر دیده نمی شود؛ چنین بزم و بساط طبیعت را فقط می توان در دنیای حسی تجسم کرد؛ آنجایی که حافظ غرق در زیبایی های طبیعت است، این گونه از بزم درختچۀ ارغوان و گل یاسمن، نرگس، شقایق سخن می گوید:

ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد

چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

(حافظ، 1378: 108)

در بیت بالا دیده می شود که حافظ «در توصیف باغ به درختان و گل ها شخصیت داده است (تشخیص) درخت ارغوان، گویی ساقی ای است که جامی سرخ رنگ -همان گل ارغوان- به سمن تعارف می کند و نرگس که خود نماد و مشبه به چشم است، به سوی شقایق خواهد نگریست. شقایق رمز محرومیت و مظهر داغدیدگی نیز هست (ر.ک. انوری،1383: 240).

سنبلش برگ ارغوان بگرفت

سبزه اش طرف گلستان بگرفت

 (خواجوی کرمانی: 193)

علاوه بر این درختان، درختان دیگری چون سیب در غزلیات حافظ و خواجو دیده می شود. جدول و نمودار انواع درختان و بسامد آن در آثار مورد پژوهش:

جدول (1)

(به تصویر صفحه مراجعه شود)

نمودار (1)

(به تصویر صفحه مراجعه شود)

درخت عرعر و نارون در دیوان حافظ کاربرد ندارد؛ ولی در دیوان خواجو، عرعر 7 و نارون 5 بار به کار رفته است. در دیوان خواجو و حافظ به جای انگور؛ عنب، تاک، مو، رز، دختررز و دختر انگور آمده است.

جدول (2)

(به تصویر صفحه مراجعه شود)

1-1-1. درختان و درختچه ها در شعر حافظ و خواجو: از جمله درختانی که نگاه حافظ و خواجو را به خود جلب کرده اند، عبارتند از:

2-1-1. درخت سرو، درخت صنوبر، درخت بید، درخت شمشاد، درخت طوبی، درخت سدره، درخت خدنگ، درخت سرو بیشترین و درخت سدره کمترین کاربرد را داشته اند؛

2-2-1. درختانی که در دیوان خواجو به کار رفته اند، عبارتند از: درخت عرعر و نارون؛

2-3-1. درختچه های دیوان غزلیات حافظ و خواجو: درختچۀ مغیلان، درختچۀ عود و درختچۀ ارغوان.

نتیجه

در دیوان اشعار حافظ و خواجو برای تصویرسازی از عناصر طبیعی و درختان نکات زیر جلوه گر شده است؛ نکتۀ اول: درختان بید و سرو صنوبر و شمشاد دیوان حافظ و خواجو به صورت نمادین جلوه گری کرده اند و نماد راست قامتی و موزونی معشوق زمینی بوده اند. درخت بید نماد لرزیدن و درخت خدنگ نماد تیر، آه و حسرت و درختچۀ مغیلان نماد سختی و رنج بوده، درختچۀ ارغوان نیز از تیررس نگاه حافظ و خواجو دور نمانده، شراب شعرشان را بدان همانند کرده اند؛ از دیوان حافظ و خواجو بوی خوش درخت عود به مشام می رسد و همچنین نگاه حافظ و خواجو به درختان بهشتی همچون سدره و طوبی به خاطر سایه گستری است؛ درخت انگور یا همان دختر رز به خاطر گرفتن شراب از میوۀ این درخت بوده است و درخت سرو بیشتر از هر درختی مورد علاقۀ حافظ و خواجو بوده است.

نکتۀ دوم: سرو در معنی ترکیبی بسیار و در معنی استعاری و توصیفی فراوان در دیوان حافظ و خواجو دیده می شود؛ نمونه ای از این ترکیبات وصفی و استعاری دیوان حافظ عبارتند از: سروبالا، سروبن، سرو بلند، سرو پای بند، سرو خرامان، سرو دلجوی، سرو روان، سرو سهی، سرو سرکش، سرو قامت، قد سرو، دامن سرو، سرو چمان، سرو چمن، سرو چمن خلد، سرو گل اندام، سرو لب جوی که نوعی مقایسه بین قامت معشوق و قد سرو او به چشم می آید.

این تشبیهات در دیوان خواجو نیز وجود دارد؛ سرو راستان، سرو روان، سرو بستان، سرو سیم تن، سرو سهی سر، سرو قیامت، قامت سروآسا، سرو سرکش، سرو قدافراخته، سروقدان، سرو سرافراز، سرو قدآزاد، سهی سرو چمان، سهی سرو روان، سرو سمن بر، سهی قامتان، سرو صنوبر قامت، سرو خرامنده، سهی سرو سمن بو، سرو بوستانی، قامت سرو آسا، سرو قد، قامت سرو، سخن سرو خرامان و سرو سیم رو، در دیوان خواجو وجود دارد؛ امّا از این نوع ترکیبات سرو دیوان حافظ کاربرد نداشته است.

نکتۀ سوم: خواجوی کرمانی در دیوان غزلیاتش 5 بار از درخت نارون و 7 بار از درخت عرعر استفاده کرده است؛ ولی این نوع درختان در دیوان حافظ کاربردی نداشته اند.

منابع:

1. قرآن کریم

2. استعلامی، محمد (1383)، درس حافظ نقد و شرح غزل های حافظ ج. ا و 2، تهران: سخن

3. حافظ شمس الدین محمد (1378)، دیوان اشعار، تهران، نشردوران

4.  (1380)، غزلیات حافظ 1، تهران: انتشارات دانشگاه پیام نور

5. حاکمی، اسماعیل (1378)، رودکی و منوچهری، تهران: انتشارات دانشگاه پیام نور

6. حمیدیان، سعید (1374)، فردوسی، شاهنامه (ازروی چاپ مسکو)، ج. سوم، تهران: انتشارات دانش.

7. خرمشاهی، بهاء الدین (1372)، حافظ نامه، شرح الفاظ، اعلام، مفاهیم کلیدی و ابیات دشوار حافظ، بخش اول و دوم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی و انتشارات سروش

8. خوش خوی، مرتضی (1371)، گلگشت با حافظ، شیراز: انتشار نوید شیراز

9. خوشخوی، مرتضی؛ بیژن شیبانی؛ ایرج روحانی؛ عنایت الله تفضلی (1381)، اصول باغبانی (مبانی دانش بوستانداری)، شیراز: مرکز نشر دانشگاه شیراز.

10. دستمالچی، محمود (1382)، تحقیقات جنگل و صنوبر ایران، ناشر موسسه تحقیقات جنگلها و مراتع

11. دهخدا، علی اکبر (1361)، امثال و حکم، ج. 2، تهران: نشر سپهر

12.  (1377) لغت نامه، تهران: موسسه لغت نامه.

13. رستگار فسایی، منصور (1350). کنگره جهانی سعدی و حافظ، شیراز: صنوبر

14. رسمی، سکینه (1389)، هم پیوندی درخت و اشراق و بازتاب آن در شعر سهراب سپهری، نشریه دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، سال 53، پاییز و زمستان 89، شماره مسلسل220.

15. زمردی، حمیرا (1381) نمادهای تمثیلی واساطیری گیاه و درخت در مثنوی مولوی، ضمیمه مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، پاییزوزمستان

16.  (1381) نمادهای اندامی نباتات در دیوان شاعران پارسی گوی، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی تهران.

17. سعدی مصلح الدین (1381) غزلیات و قصاید سعدی، گزینش حسن انوری قم، انتشارات دانشگاه پیام نور

18. شمیسا، سیروس (1381)، بدیع، تهران: دانشگاه پیام نور

19.  (1390)، بیان، تهران: انتشارات میترا

20. میبدی، ابوالفضل رشیدالدین (1371)، کشف الاسرار و عدۀ الابرار، معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، چاپ پنجم، تهران، امیرکبیر.

21. معین، محمد (1384)، فرهنگ فارسی، تهران: انتشارات ساحل

22. مصطفوی، علی (1394)، دیوان غزلیات خواجوی کرمانی، نسخۀ الکترونیک

23. منوچهری دامغانی (1375) دیوان اشعار، تهران: انتشارات زوار.

24. مؤمنی، محتشم (1384)، «جایگاه درخت در قرآن»، دانشنامه موضوعی قرآن، پژوهشکده فرهنگ و معارف قرآن، سال ششم، ش. 170، ص. 25-24.

25. فدوی طیبه (1392) تحلیل و بررسی اهداف حافظ از به کار گیری عوامل طبیعی در شعر، دانشکده ادبیات و زبان فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد سنندج، سال پنجم، شماره 16، پاییز

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان