عصر ایران ؛ نهال موسوی - در روزهای گذشته اظهارات عبدعلی ناصری (مدیرعامل شرکت توسعه نیشکر و صنایع جانبی) برای استفاده از تعبیر و مثال سوار بر خر درباره شرکت نیشکر هفت تپه جنجال زیادی به همراه داشت.
در سینمای ایران و میان مخاطبان سینمای ایران یک اصطلاحی در 2 دهه اخیر بسیار کاربرد پیدا کرده است به عنوان «پایان باز»، که عمدتا هم این شایع شدن در زبان محاوره مردم بعد از فیلم «درباره الی» اصغر فرهادی رخ داد.
وقتی در پایان فیلم به شکل مرسوم و کلاسیک تکلیف مخاطب روشن نباشد مثلا معلوم نشود که خوبها و بدها چه کسانی هستند و سویههایی از داستان در هالهای از شک و تردید، حدس و گمان باقی بماند میگویند این فیلم پایانش باز است به این معنی که نتیجه گیری نهایی و قطعی همراه با پیامی مشخص از طرف فیلمساز به مخاطب ارائه نمیشود. خود مخاطب باید به آن فکر کند که چه اتفاقی رخ داده و چه شده است؟
اکنون سالهاست که این اصطلاح "پایان باز" و یا حتی اشاره به "اصغر فرهادی وار" بودن موقعیت، برای اتفاقاتی که به نتیجه گیری خاصی منتج نمیشود در زبان محاوره و ادبیات مردم هم یک فعل رایج و شناخته شده است.
اتفاقی که در مورد مدیرعامل شرکت هفت تپه رخ داد، حرف و مثالی که زد، تقریبا به زعم خودش نوعی فرار از افتادن در چنین موقعتی بود. او خواست بگوید تکلیف همه چیز روشن است و پایان باز یا همان نا مشخص بودن اوضاع درکار نیست و چنین مثالی را به کار برد!
عبدعلی ناصری (مدیرعامل شرکت توسعه نیشکر و صنایع جانبی) در پاسخ به پرسش خبرنگار ایرنا درباره قطعی شدن مالکیت هفت تپه با بیان یک مثال عامیانه گفت «خر مال کسی است که سوارش میشود» و در ادامه تاکید کرد: «ما هم سوار خر شدیم و پیاده هم نمیشیم. هفتتپه را ول نخواهیم کرد.»
حال باید به آقای ناصری چند نکته را یادآوری کرد، ضرب المثلی که به کار برد برای موقعیتهایی است که هیچ ربطی به جایگاه و شیوه رسیدن ایشان به سمت مدیرعاملی شرکت هفت تپه ندارد.
برای خر بی صاحبی که در بیابان ول میگشته است، کسی او را بیابد، افسارش بزند و بعد سوارش شود طبیعی است که «خر مال کسی است که سوارش میشود».
یا برای مثال مسابقهای بین چند نفر گذاشتهاند و اعلام کردهاند جایزه مسابقه همان خری است که جلویتان قرار گرفته اما شرط بردن این جایزه این است که سوار بر آن شوید، طبیعتا هر کسی که بتواند در میان کشمکش و تقلای رقیبان سوار بر خر شود او برنده شده است پس «خر مال کسی است که سوارش میشود».
یا نمونه دیگر زمانی است که جنگی رخ داده و هرج و مرج کاملی در جریان است و مثلا یک خری وجود دارد که چند نفر هر کدام میخواهند آن را صاحب شوند، در نهایت کسی که بر خر سوار شده میتواند با آن فرار کند و از شر رقیبان خلاص شود پس گفتهاند: «خر مال کسی است که سوارش میشود.».
نمونههای بسیار دیگر میتوان برای این مثال زد اما آنچه حیرت انگیز است این است که شرکت کشت و صنعت هفت تپه تاریخچه مشخصی دارد و از سال 1345 تا به امروز مشغول به فعالیت در چرخه صنعتی-کشاورزی کشور است و به هیچ وجه در قالب این مثال قرار نمیگیرد!
مثالی که ناصری به کار برده است تقریبا مانند قانون جنگل است، نه برای کشوری که دولت دارد، مجلس دارد، وزارت خانههای صنعت، کشاورزی، دارایی و ... دارد .هیأت مدیره شرکت توسعه نیشکر و صنایع جانبی وجود دارد که شما را به عنوان مدیرعامل انتخاب کرده است.
این شرکت هقت تپه (خر) مال شما نیست و نخواهد شد، شما مدتی مدیر عامل هستید بعد کنار رفته و شخص دیگری مدیر عامل میشود و ...
در باره نابجا به کار بردن مثال عبدعلی ناصری می توان بسیار نوشت و ... اما باز به عالم فیلم و هنر بر گردیم، در سالهای اخیر یک فیلمساز فیلمهای کوتاه برای برخی ارگانها به اسم ایرج ملکی از طریق شبکههای اجتماعی بسیار شناخته شد، دلیل هم این بود که ایرج ملکی فیلمهای کوتاهی با پیامهای اجتماعی یا در هشدار آسیبهای اجتماعی ساخته بود که در میان مخاطبان و جمع کثیری از مردم پر بیننده شد.
این فیلمها به لحاظ محتوا، شکل انتخاب فضا، بازیگران و حتی نوع دیالوگها و پیام نهایی که باید میرساند از بس شعاری، واضح و مبرهن بود که به کمدی ناخواسته تبدیل میشد.
فیلم مزاحمت ساخته ایرج ملکی
البته خود ایرج ملکی هیچ تعارضی با این قضیه نداشت و اتفاقا همین مسیر را ادامه داد و از طریق استند آپ کردن و لطیفه تعریف کردن در اینستاگرام و ... بسیار شناخته شد تا جایی که در انواع برنامههای تلویزیونی دعوت شد، آخرین نمونه هم حضور او به عنوان مهمان در ویژه برنامه نوروز امسال از طرف شبکه 5 بود. یا در برنامه جوکر احسان علیخانی به عنوان یکی از کسانی دعوت شد که شرکت کنندگان در مسابقه را به خنده وادارد.
خلاصه که آقای ناصری (مدیرعامل شرکت توسعه نیشکر و صنایع جانبی) میخواست حرفهایش نا مشخص و یا اصطلاحا "پایان باز" نباشد برای همین از ایرج ملکی تقلید کرد و در خوشبینانه ترین حالت حرفهایش خنده دار شد، اگر نگوییم توهین آمیز بود و سعی کنیم جان کلام و نیت او از به کار بردن چنین مثالی را بفهمیم!
اما اگر بخواهم صریح باشم باید گفت ناصری از اصغر فرهادی بودن گریخت اما ایرج ملکی هم نشد. آخر این چه مثالی بود که زدی مومن؟