ماهان شبکه ایرانیان

کسب و کار همسایه‌های مجلس بعد از حادثه تروریستی چطور است؟

صاحب یک عطاری: آن روز صدا را که شنیدم، اول به نظرم نیامد چیز مهمی باشد. فکر کردم جایی دارند مصالح خالی می‌کنند یا تعمیرات انجام می‌دهند

کسب و کار همسایه‌های مجلس بعد از حادثه تروریستی چطور است؟

صاحب یک عطاری: آن روز صدا را که شنیدم، اول به نظرم نیامد چیز مهمی باشد. فکر کردم جایی دارند مصالح خالی می‌کنند یا تعمیرات انجام می‌دهند. کم کم صداها بیشتر شد. دیگر به وضوح معلوم بود صدای تیراندازی است، از مغازه بیرون رفتم. مردم توی خیابان می‌گفتند صدا از طرف مجلس است. اصلاً باورم نمی‌شد. این همه سال هیچ مشکلی اینجا نداشتیم. ما تازه نسبت به مغازه‌های آن طرف میدان، به مجلس دورتریم.


به گزارش ، ایران نوشت: یک کفاش: بیشتر وقت‌ها وضع‌مان همین است. کاسبی‌مان مدت‌هاست کساد است. خیلی کاسب‌های دیگر در جاهای دیگر تهران هم همین مشکل را دارند اما ما گاهی به خاطر مجاورت با مجلس، مشکلات دیگری داریم که دیگران آن را تجربه نمی‌کنند. مثلا اینکه به مناسبت‌های مختلف، خیابان را می‌بندند و مردم نمی‌توانند به اینجا راحت دسترسی پیدا کنند. برای هر مراسمی حداقل 6-5 ساعت کاسبی‌مان مختل می‌شود و معمولاً هم ما خبردار نمی‌شویم. حداقل انتظارمان این است که وقتی قرار است خیابان بسته شود به ما خبر دهند.


آفتاب خرداد روی سنگفرش خیابان پهن شده است. ساعت 11 صبح، میدان بهارستان بی‌آنکه نشانی از واقعه هفته پیش داشته باشد، به‌روز تازه،سلام گفته است. کاسب‌های حوالی میدان، کرکره‌ها را بالا کشیده‌اند و هیاهوی خیابان آغاز شده است. سال‌هاست همسایگان مجلس‌اند، در نزدیک‌ترین فاصله با خانه ملت. مغازه‌های کوچک و بزرگ، دیگر جزئی از نمای میدان بهارستان و حوالی آن شده‌اند. کفاشی‌ها، سماورفروشی‌ها، فروشگاه‌های ابزار ‌آلات موسیقی، راسته کارت عروسی. میدانی به غایت زنده؛ مثل هر میدان دیگر در شهری بزرگ. صدای عبور و مرور مردم و ماشین‌ها در هم آمیخته است. صداها...


«آن روز صدا را که شنیدم، اول به نظرم نیامد چیز مهمی باشد. فکر کردم جایی دارند مصالح خالی می‌کنند یا تعمیرات انجام می‌دهند. کم کم صداها بیشتر شد. دیگر به وضوح معلوم بود صدای تیراندازی است، از مغازه بیرون رفتم. مردم توی خیابان می‌گفتند صدا از طرف مجلس است. اصلاً باورم نمی‌شد. این همه سال هیچ مشکلی اینجا نداشتیم. ما تازه نسبت به مغازه‌های آن طرف میدان، به مجلس دورتریم.» این را احمد شیرخانی می‌گوید. دور و برش را شیشه‌های بزرگ و کوچک با انواع و اقسام گیاهان دارویی پر کرده‌اند. بوی ادویه در فضا استشمام می‌شود. شیرخانی از 16 سال پیش در میدان بهارستان مغازه عطاری دارد:«همان مغازه‌های سمت مجلس قدیمی‌تر هستند. آنها بهتر می‌توانند توضیح دهند که اوضاع‌شان در مجاورت مجلس چگونه است.» درست می‌گوید. خیلی از فروشنده‌های آن حوالی، صاحب شغل آبا و اجدادی‌اند. یکی‌شان، صاحب سماورفروشی بزرگ نزدیک مترو. وارث حرفه 104 ساله است که در همین فروشگاه نسل به نسل ادامه پیدا کرده و به او رسیده است. «اینجا ما به خاطر همسایگی با مجلس، نه سود خاصی می‌بریم و نه زیانی. سال‌هاست همین جا کاسبی می‌کنیم. به خاطر مراسم مختلفی که در مجلس و مدرسه شهید مطهری برگزار می‌شود، معمولاً با محدودیت‌هایی مواجه هستیم ولی نه اینکه روی کار ما تأثیر آنچنانی داشته باشد. البته من راجع به کاسبی خودم حرف می‌زنم. ما مشتری‌های خودمان را داریم. این حادثه هم به نظر نمی‌رسد تأثیر خاصی روی رفت و آمدها به میدان گذاشته باشد. به هرحال مسأله تأمین امنیت خیلی مهم است. نه تنها اینجا بلکه همه جای کشور. راه‌اندازی متروی بهارستان، در کل رفت و آمدها را به این میدان بیشتر کرد. مسلماً تأمین امنیت هم سخت‌تر می‌شود. حالا هم تأمین امنیت مترو را سفت و سخت‌تر کرده‌اند. ما تا به حال گمان می‌کردیم که اینجا یک جورهایی از جاهای دیگر تهران امن‌تر است. حالا هم نمی‌گوییم که اشتباه فکر کرده‌ایم به هرحال حادثه تروریستی بوده و سابقه هم نداشته. ان‌شاءالله که دیگر تکرار نمی‌شود.»


راسته کفاشی‌های میدان، کم مشتری به نظر می‌رسد. مرتضی کلاشمی، کاسب راسته کفاش‌ها که کاسبی‌اش در بهارستان قدمت 30 ساله دارد می‌گوید: «بیشتر وقت‌ها وضع‌مان همین است. کاسبی‌مان مدت‌هاست کساد است. خیلی کاسب‌های دیگر در جاهای دیگر تهران هم همین مشکل را دارند اما ما گاهی به خاطر مجاورت با مجلس، مشکلات دیگری داریم که دیگران آن را تجربه نمی‌کنند. مثلاً اینکه به مناسبت‌های مختلف، خیابان را می‌بندند و مردم نمی‌توانند به اینجا راحت دسترسی پیدا کنند. برای هر مراسمی حداقل 6-5 ساعت کاسبی‌مان مختل می‌شود و معمولاً هم ما خبردار نمی‌شویم. حداقل انتظارمان این است که وقتی قرار است خیابان بسته شود به ما خبر دهند. ما باید در ماه چک‌های سنگین چندین میلیونی پاس کنیم. همان یک روز که به خاطر آن حادثه مغازه را بستیم، ضرر زیادی به ما خورد. بعد از آن هم کاسبی‌مان کم رونق شده. البته برای امنیت خودمان بود و باید مغازه را می‌بستیم. در مراسم مختلفی که اینجا برگزار می‌شود، ماهم تا می‌توانستیم کمک کرده‌ایم. مثلاً روز تشییع جنازه شهدا، آنقدر جمعیت زیاد بود که مردم تا داخل مغازه ما هم آمده بودند. شلنگ آب را باز کردیم و روی مردم آب پاشیدیم که خنک شوند.»


محمد صدری که او هم کفش فروشی دارد، می‌گوید: «مشکل ما فقط بسته شدن خیابان در مناسبت‌ها نیست. عید امسال، از اول فروردین خیابان را برای همین سنگفرشی که می‌بینید، بستند تا بیست و هشتم. یعنی گل کاسبی‌مان از بین رفت. قبل‌اش هم برای حادثه پلاسکو خیابان بسته بود. طبعاً رفت و آمد هم کم شده بود. اینجا همینجوری جای پارک نیست چه برسد به اینکه خیابان بسته باشد. باور کنید بعد از حادثه پلاسکو آنقدر وضعیت کاسبی‌مان خراب شده که هر ماه ناچاریم چیزی بفروشیم تا بتوانیم چک‌های‌مان را پاس کنیم و آبرویمان حفظ شود. ما سال‌هاست اینجا کاسبیم و الان هم اینکه بخواهیم مکان کسب‌مان را عوض کنیم، ضررش بیشتر است تا منفعت‌اش. من خودم برای این کار اقدام کرده‌ام اما قیمت‌ها خیلی بالاست و مسأله دیگر این است که به هرحال اینجا جا افتاده‌ایم. بهارستان هم میدان خیلی مهمی است و از قدیم مورد توجه بوده است.»
به محض باز کردن درِ ورودی فروشگاه، صدای ساز به گوش می‌رسد. فروشنده مشغول کوک کردن سه تار است. از 14 سال پیش در این فروشگاه مشغول به کار است. قبل از آن پدرش فروشگاه را اداره می‌کرده و تا جایی که احمد معتمد می‌داند، هیچ وقت مشکلی نداشته است؛ حالا اما مدتهاست وضعیت کار و کاسبی‌شان خوب نیست: «مترو البته کمک خیلی زیادی کرد و مراجعه مردم بیشتر شد اما حادثه تروریستی اخیر متأسفانه تعداد مراجعان ما را از قبل هم کمتر کرده است. همین‌طور چشمی هم معلوم است که جمعیت کمتری از مترو بیرون می‌آید. الان برای مراسم تحلیف رئیس جمهوری قطعاً خیابان بسته می‌شود. بقیه مناسبت‌ها هم همین است. برای سنگفرش شدن خیابان، تعداد مشتری‌ها بشدت کم شد چون اصلاً جای عبور نبود و کسی که وضع خیابان را ببیند ترجیح می‌دهد، برود جای دیگری خرید کند.»


خانم زند مدیر تولیدی مانتو در میدان بهارستان، از کسب و کار چندساله‌اش راضی است: «اگر نزدیکی به مجلس، برای ما سود خاصی نداشته، ضرری هم برایمان نداشته است. مثل بقیه کارمان را کرده‌ایم. البته وضعیت این چند روز را نمی‌توان به حساب همیشه گذاشت. به هرحال شرایط ویژه‌ای است اما باز هم تأثیر خاصی نداشته و تنها چند نفر از مشتری‌ها بودند که ترجیح دادند جای اینکه با مترو به بهارستان بیایند، جنس‌ها را خودمان برایشان ارسال کنیم. گفتند می‌ترسیم سوار مترو شویم اما ما که خودمان با مترو رفت و آمد می‌کنیم و چنین حسی هم نداشته‌ایم. فقط می‌بینیم که امنیت مترو بیشتر شده است و همین حس خوبی می‌دهد.»


صدای دستفروش‌ها گاهی بلندتر از هیاهوی معمول خیابان، توجه رهگذران را جلب می‌کند. گیلاس مشهدی... زردآلوی شکرپاره... هلو زعفرونی... بخر و ببر. شال رنگی فقط 5 تومن. بساط‌های رنگی، نگاه عابران را می‌دزدند. قاسم، اهل بروجرد، دامن بلند تابستانی می‌فروشد. می‌گوید: «مشتری‌های ما خانم‌ها هستند.» و به ایستگاه مترو اشاره می‌کند: «آنجا هرچه شلوغ‌تر باشد، کاسبی ما هم بهتر است. هر وقت هم بگویند جمع کنید بروید، می‌رویم.»
بهارستان فارغ از هر حادثه یا رویدادی، زیر آفتاب خرداد آرام به نظر می‌رسد. خوراک فروش‌های دور میدان از کمی مانده به ظهر در تدارک مهیا کردن بساط افطار هستند. به نظرشان نیامده که مشتری‌شان کمتر شده باشد. یکی‌شان با خنده می‌گوید: «مردم ما از این چیزها نمی‌ترسند.»

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان