عصر ایران؛ مهرداد خدیر- نمایشگاه کتاب تهران در حالی امروز به پایان میرسد که بیش از آن که نمایشگاه باشد، فروشگاه بود و به همین خاطر روزنامۀ کیهان که بر خلاف دولت های هاشمی و خاتمی و روحانی حالا مدافع سیاستهای فرهنگی است با ذوق و افتخار از فروش 300 میلیارد تومانی نمایشگاه خبر داده و آن را نشانه «شکست دشمنان در تکاپوی سوء استفاده سیاسی از رویداد فرهنگی» دانسته است. تفکیک فرهنگ از سیاست اما با نگاه ایدیولوژی هم تفسیری درخور تامل است.
هر چند فروش کتاب یکی از اهداف نمایشگاه و شاخصی برای ارزیابی در صورت چنین هدف گذارییی میتواند باشد و اگر نویسندگان بنویسند و ناشران عرضه کنند ولی بازاری نباشد اقتصاد کتاب فرومیپاشد اما نمایشگاه کتاب،،فروشگاه بزرگ کتاب نیست یا تنها برای فروش نیست. ضمن این که مشخص نیست چند درصد از این فروش مربوط به خرید مردم و مراجعان و چقدر به قصد صرف بودجههای مصوب نهادهای دانشگاهی و کتابخانههای دولتی بوده است. همچنین مشخص نیست چقدر از این میزان فروش را کتاب های کمک آموزشی به خود اختصاص داده است.
اگرچه همین که مردم کتاب بخرند و بتوانند بخرند مهم است اما برای ارزیابی یک نمایشگاه بینالمللی به مؤلفه های ددیگر باید توجه کرد. مهمترین آنها این که چند ناشر بزرگ جهانی غرفه داشتهاند؟ چدای تحریم و انزوا چقدر حاضرند به رغم نپیوستن ما به کپیرایت به تهران بیایند؟
جذابیت یک نمایشگاه برای نویسنده و شاعر جوانی که از شهرستان به تهران آمده این است که درباره اثر خود با ناشران مطرح داخلی گفت و گو کند و ببیند امکان چاپ اثر او وجود دارد یا نه ولی چنین جوانی در نمایشگاه امسال با غیبت این ناشران رو به رو شد حال آن که اگر بودند می توانست درباره رمان یا شعر خود با آنان در نمایشگاه وارد مذاکره شود و در بیرون باید به یک یک آنها مراجعه کند.
هر چند که در سال های قبل که چنین ناشرانی حاضر بودند نیز بیشتر به فکر فروش بودند ولی به هر حال کسی در غرفه بود که زمینه ارتباط آنان را فراهم کند.
جذابیت مهم دیگر هر نمایشگاه فرهنگی مواجهه مستقیم با تولید کننده اثر است. مخاطب دوست دارد با نویسنده مورد علاقه در غرفه ناشر چهره به چهره دیدار و گفت و گو کند و در حاشیه نشست برپا شود. در غیاب ناشران مطرح این امکان هم میسر نبود.
کتاب تنها یک کالا نیست و با خالق آن شناخته می شود چندان که شاهنامه ما را به یاد فردوسی می اندازد و گلستان سعدی را پیش چشم قرار می دهد.
با این همه این یک یادداشت درباره نمایشگاه کتاب نیست. یک مکث بر یک عکس به بهانه این نمایشگاه است. تصویر زیر یک اثر تجسمی درباره کتاب در آلمان است و چون بدون توضیح در آرشیو خود ثبت کرده بودم نمی دانم در کدام شهر یا میدان در آلمان نصب شده اما این مهم نیست.
مهم این است که کتاب ها را با هم نام نویسنده معرفی کردهاند. نویسندگانی که برای ما هم آشنا هستند: گوته، برشت، هسه، بُل، هگل، گراس و جالبتر از همه مارکس.
نمایشگاه کتاب وقتی نمایشگاه است که فرصت مواجهه نویسندگان با مخاطبان فراهم آید و وقتی به فرهنگ و ادبیات و هنر به چشم ایدیولوژی نگریسته نشود.
قرار نیست این یادداشت نقد نمایشگاه باشد و خدا کند به جای 300 میلیارد تومان سه هزار میلیارد تومان بفروشد تا به اقتصاد نحیف کتاب یاری رساند ولو بودجه دولتی باشد باز به جیب ناشرانی می رود. قرار است مکثی بر عکسی باشد.
تصور کنید در همین مصلای تهران که به محل برگزاری نمایشگاه کتاب بدل شده تا به جز نمازجمعه های زمستانی و نماز عید فطر کارکرد دیگری هم بر این نگین شهر که 40 سال است در آن ساخت وساز می کنند تعریف شده باشد و در محوطه آن بخواهند چنین سازهای با کتاب بنا کنند یا قبل تر بنا کرده باشند. هر وزیر ارشاد یا شهردار که عوض میشود لابد اسم یک نویسنده را پاک میکند و نام دیگری را مینویسد یا اگر طرف زنده باشد و در صفحه اینستاگرام موضعی بگیرد میگویند اسم او را بردارند!
مکث بر این عکس به دو سبب است: نخست به خاطر معرفی کتاب با نویسنده نه عنوان چون آدم ها مهماند و گرنه همه اینها که نام بردیم و آثارشان هم در ایران برگردانده شده آثار مشهوری هم دارند و چه بسا از خود نویسنده معروف تر اما ترجیح داده اند نام آنان را بنویسند: گوته، برشت، هسه، بُل، هگل و البته مارکس.
دوم این که نگاه فرهنگی داشته اند نه ایدیولوژیک. چون با نگاه ایدیولوژیک به خاطر هزینه فراوان ناشی از ایدیولوژی مارکسیستی برای آلمان پس از جنگ و این که شکست دهنده اصلی آلمانها در جنگ جهانگیر دوم اتحاد شوروی بود که زیر عکس مارکس و لنین مینشستند نباید نام مارکس را میآوردند ولی مگر میتوانستند از متفکر بزرگ خود چشم بپوشند؟
راستی احتمالا برای شما هم این پرسش پدید آمده که پس نام نیچه کو؟ نیچه که از بیشتر این افراد یک سر و گردن بالاتر بوده است؟
شاید در سازهای دیگر نام او آمده یا شاید ناگزیر از انتخاب چند نام بودهاند و اگر میخواستند همه را یاد کنند همین جور باید بالا و بالاتر میرفت و آن بالا دیده خوانده نمیشد! اما هر چه باشد به سلیقه و دیدگاه و مشرب فکری ربطی ندارد چون اگر داشت اسم مارکس را باید حذف میکردند. خاصه این که یکی از احزاب در این جمهوری فدرال حزب دموکرات مسیحی است با تاکید بر تبلیغ ارزشهای مسیحیت.