ماهان شبکه ایرانیان

امروز با حافظ : عمر بگذشت به بی‌ حاصلی و بوالهوسی

امروز با حافظ و حسرت او که عمر را به بی حاصلی سپری کرده است... و اگر حافظ چنین می گوید، حال ما و عمر رفته مان چگونه است؟!

 عمر بگذشت به بی‌ حاصلی و بوالهوسی
ای پسر جام می‌ام ده که به پیری برسی

چه شکرهاست در این شهر که قانع شده‌اند
شاهبازان طریقت به مقام مگسی

دوش در خیل غلامان درش می‌رفتم
گفت ای عاشق بیچاره تو باری چه کسی

با دل خون شده چون نافه خوشش باید بود
هر که مشهور جهان گشت به مشکین نفسی

لمع البرق من الطور و آنست به
فلعلی لک آت بشهاب قبس*

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
وه که بس بی‌خبر از غلغل چندین جرسی

بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن
حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی

تا چو مجمر نفسی دامن جانان گیرم
جان نهادیم بر آتش ز پی خوش نفسی

چند پوید به هوای تو ز هر سو حافظ
یسر الله طریقا بک یا ملتمسی**

*  برق از کوه طور درخشید و من دیدمش ؛ شاید برای تو از آن برق، گُل ِ آتشی بیاورم.

**  ای آن که التماس دیدارش را دارم، خداوند راه رسیدن به تو را سهل و آسان گرداند.


 



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان