امروز با احمد شاملو : دهانت را می‌بویند، مبادا که گفته باشی دوستت می‌دارم... روزگار غریبی است

امروز با احمد شاملو و شعر معروفش: روزگار غریبی است نازنین

دهانت را می‌بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می‌دارم
دلت را می‌بویند
روزگارِ غریبی‌ست، نازنین!

و عشق را
کنارِ تیرکِ راهْبَنْد
تازیانه می‌زنند
عشق را در پستویِ خانهْ نهان باید کرد

در این بُن‌بستِ کج‌وپیچِ سرما
آتش را
به سوخت‌بارِ سرود و شعر
فروزان می‌دارند
به اندیشیدنْ خطر مکن
روزگارِ غریبی‌ست، نازنین!
آن که بر دَر می‌کوبد شباهنگام
به کُشتنِ چراغ آمده است
نور را در پستویِ خانهْ نهان باید کرد

آنَکْ قَصّابانند
بر گُذَرگاه‌ها مستقر
با کُنده و ساتوری خون‌آلود
روزگارِ غریبی‌ست، نازنین!
و تبسم را بر لب‌ها جرّاحی می‌کنند
و ترانه را بر دهان
شوق را در پستویِ خانه نهان باید کرد

کبابِ قناری
بر آتشِ سوسن و یاس 
روزگارِ غریبی‌ست، نازنین!
ابلیسِ پیروزْمست
سورِ عزایِ ما را بر سفره نشسته است

خدا را در پستویِ خانه نهان باید کرد

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر