ماهان شبکه ایرانیان

محمد منتظری؛ شهید شگفت‌انگیز هفتم تیر/ بهای سنگین آشتی با بهشتی

کسی نمی‌داند در آخرین دقایق بهشتی و محمد دیدار داشتند یا نه و اگر آری با هم چه گفتند و چه شنفتند اما کسی از بهشتی سخنی علیه او نشنیده و چه بسا شخصا برای جلسه حزب از او دعوت کرده بود. محمد هم برای آشتی با بهشتی از جان مایه گذاشت...

   عصر ایران؛ مهرداد خدیر- هر چند مشهورترین شهید واقعۀ هفتم تیر 1360 – انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی با بمب‌گذاری محمد‌رضا کلاهی عضو نفوذی- بی‌شک آیت‌الله بهشتی است که مرد شماره 2 جمهوری اسلامی به حساب می‌آمد اما مطابق روایت رسمی 72 تن دیگر نیز در این عملیات تروریستی قربانی شدند.


  شمار شهیدان در روایت‌های غیر رسمی تا 110 نفر هم گفته شده اما این نوشته دربارۀ دومین چهرۀ مشهور در میان شهیدان هفتم تیر است: شیخ محمد منتظری فرزند آیت‌الله حسینعلی منتظری و یکی از شکنجه‌شده‌ترین مبارزان سیاسی در سال‌های پیش از انقلاب 57.


  وقتی در 7 تیر 1360 تنها 37 سال داشته می‌توان حدس زد روزی که بازجو 100 سیلی پیاپی به صورت او نواخته چقدر جوان بوده است.


   در کل حکومت شاه شمار روحانیونی که شکنجه فیزیکی یا اعدام شدند شاید به 15 نفر نرسد زیرا بنای رژیم در وهله اول مقابله با کمونیست‌ها و بعد نیروهای مذهبی مرتبط با آنها یا اهل فعالیت‌های مسلحانه بود و کمتر پیش می‌آمد که معممی با آزار جسمی و شکنجه هم رو‌به‌رو شود چون به میان مردم بازمی‌گشت و بدن او سند می‌شد اما وقتی پای کار مسلحانه به میان می‌آمد ساواک دیگر به چشم چریک به آنها می‌نگریست نه آخوند.

   از این رو محمد منتظری بیشتر از دیگران اذیت شد. روحانیونی چون هاشمی رفسنجانی و لاهوتی و پدر هادی غفاری و خود او و اندرزگو هم به این دلیل. بقیه بیشتر تبعید می‌شدند یا چون مهدوی‌کنی زندان‌های کوتاه مدت داشتند. حساب طالقانی و منتظری و آیت‌الله خامنه‌ای هم جدا بود که هم زندانی می‌شدند و هم در غالب مواقع به موقعیت ویژه آنان توجه داشتند مگر وقتی که درمی‌یافتند با جوانان مسلح ارتباط دارند ( یک بار یک علی حسینی دیگر که بعدا نماینده نهاوند شد به جای آقای خامنه‌ای کتک خورد چون ایشان هم سید علی حسینی خامنه است در شناسنامه) با این حال منتظری‌پدر به خاطر منتظری‌پسر هم تاوان می‌داد.


  محمد منتظری بیش از اشتهار به عنوان آخوند یک چریک مسلح به حساب می‌آمد که بارها زندانی و شکنجه شده بود.

    امام خمینی در پیام تسلیت به آیت‌الله منتظری از او به عنوان «محمدِ شما و ما» یاد کرد. یعنی برای من نیز چون فرزند بود. آیت‌الله خامنه‌ای هم محمد را بسیار دوست می‌داشت و در پیام تسلیت شهادت نوۀ نوجوان آیت‌الله منتظری در جبهه در سال 65 از محمد هم یاد کرد. در آن زمان ایشان رییس جمهوری بود و آقای منتظری قائم مقام رهبری.

    محمد منتظری نه تنها در زندگی که در مرگ هم شگفت‌انگیز بود  و در واقع این دومی را نبود و شد. چون نوع زندگی به اراده و انتخاب خود او بود اما آن گونه مرگ طبعا نه.

 
  به رغم عضویت اولیه در حزب جمهوری اسلامی آشکارا منتقد مشی دکتر بهشتی بود و او را انقلابی نمی‌دانست و حتی یک بار تعبیر تند و در نگاه دوست‌داران او زشتی را برای بهشتی به کار برد و به او لقب «راسپوتین» داد؛ روحانی متنفذ و مشهور و مرموز دربار تزار روس. بهشتی اما هیچ‌گاه به روی خود نیاورد و به رغم آن که در بالاترین منصب قضا نشسته بود (‌در آن زمان رییس دیوان عالی کشور) شکایت نکرد.


  متقابلا خود محمد منتظری هم به خاطر یک رشته عملیات مسلحانه برای سفر بدون گذرنامه و مجوز به لیبی در نشریات آزاد سال 58 به "محمد رینگو" شهرت یافته بود؛ یکی از قهرمانان فیلم‌های وسترن. چرا که چند بار برای خروج غیر قانونی از طریق مرز هوایی همراه با گروهی مسلح اقدام کرد ولی دولت موقت اجازه نداد و محمد بیشتر از چشم بهشتی می‌دید تا بازرگان و یزدی (وزیر خارجه). زیرا بهشتی دوست و هم‌فکر امام موسی صدر بود. رهبر ایرانی شیعیان لبنان که معمر قذافی دوست و حامی محمد منتظری متهم بود او را ربوده و احتمالا کشته است.


  دولت موقت اما برای جلوگیری از پرواز محمد منتظری به لیبی نیاز به توصیه دکتر بهشتی نداشت. زیرا اصل سفر غیر قانونی بود و فرودگاه مهرآباد نمی‌توانست اجازه دهد یک گروه مسلح سوار هواپیمای مسافری شود. مضافا به این که اگر بحث امام موسی صدر می‌بود خواهر زاده او – صادق طباطبایی- برادر عروس امام خمینی سخن‌گوی دولت بازرگان بود.


  با سقوط دولت موقت، محمد تصور می‌کرد مانع سفر دسته جمعی و تجدید دیدار با سرهنگ قذافی برطرف شده اما در آذر 58 هم باز از سفر او به لیبی ممانعت شد و این بار صادق قطب‌زاده وزیر خارجه به فرودگاه رفت و دیگر به او هم نمی‌توانست بگوید انقلابی نیست. بعد از آن و با انتخاب به عنوان نمایندۀ مجلس به چهره ای پارلمانتاریست بدل شد و رفتار خود را تعدیل کرد. تشکیلات و نشریه‌ای که با عنوان ساتجا (‌سازمان انقلابی توده‌های جمهوری اسلامی) به راه انداخته بود نیز عملا به محاق رفت.


  در پی برکناری بنی‌صدر از ریاست جمهوری در 31 خرداد 1360 قرار شد هفته بعد جلسه‌ای در حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر 1360 تشکیل شود که موضوع اعلام شده و ظاهری آن بررسی تورم بود اما خیلی زود مشخص شد حزب می‌خواهد برای ریاست جمهوری و آینده تصمیم بگیرد.

  از این رو محمد منتظری را هم بعد از مدت‌ها دعوت کردند.  در آن زمان او نماینده نجف‌آباد در مجلس اول بود و به تعبیری قرار بود در فضای تازه بهشتی و او را آشتی دهند اما کار به آشتی‌کنان نرسید و عضو یاغی حزب با دبیر کل در کنار هم زنده‌زنده سوختند هر چند مشخص بود بهشتی هیچ کینه‌ای از او به دل نداشته است. 


  دل بهشتی بزرگ بود و حتی گفته می‌شود بر آن بود در سال 58 مسعود رجوی هم مسؤولیتی بر عهده گیرد تا مجاهدین خلق احساس نکنند حذف شده‌اند اما در آغاز مطهری به شدت مخالف بود و بعد هم فاصله‌ها بیشتر و بیشتر و به خصومت بدل شد و مجاهدین بودند که کینه او را به دل گرفتند و در 14 اسفند 59 حین سخن‌رانی رییس جمهور (بنی‌صدر) شعار دادند: بهشتی، بهشتی طالقانی رو تو کشتی! شعاری صریح علیه رییس یک قوه دیگر را اما نباید رییس جمهوری برمی‌تافت حال آن که تنها به آرامش دعوت کرد و تقبیح نکرد.


  با این حال بهشتی از بنی‌صدر شکایت نکرد حتی مانند هاشمی رفسنجانی نزد امام از او سعایت هم نمی‌کرد. از دکتر یزدی شنیدم که در میان سران انقلاب هیچ کس به اندازه امام و بهشتی نمی‌دانستند دقیقا دنبال چه هستند و سران دیگر حزب هم البته ذیل بهشتی تعریف می‌شدند. 

  در مقابل آدمی با آن متانت و وقار اما محمد منتظری بود که شلوغ می‌کرد. رییس مجلس خبرگان قانون اساسی پدر او بود اما جلسات را در واقع بهشتی اداره می‌کرد. به همین خاطر وقتی در شهریور 58 و در گرماگرم جلسات قانون اساسی محمد منتظری دست به ماجراجویی زد و توهینی هم به بهشتی روا داشت آیت‌الله منتطری رفتارهای او را ناشی از وضعیت عصبی به خاطر شکنجه‌های دوران شاه دانست. البته بر خلاف تیتر برخی روزنامه های آن دوران اعلام برائت نکرد اگرچه گویا شفاهی از بهشتی عذرخواست. حال آن که به سبب رابطه عاطفی عمیق با رییس خبرگان و برخورداری از ذهن سیاسی بسیار هوش‌مند اساسا به دل نگرفته بود تا ببخشاید.


   با این که محمد منتظری به خاطر امام موسی صدر و لیبی و روحیات رادیکال هیچ قرابت و نسبتی با نهضت آزادی نداشت اما در مهر 59 در مجلس اول دو نفر هشدار دادند حال که شاه مرده و بحث استرداد او منتفی است زودتر گروگان‌ها را آزاد کنیم تا کارتر دموکرات، بازی را به جمهوری‌خواهان وانگذارد. 


  آن دو ابراهیم یزدی و محمد منتظری بودند که نگران روی کار آمدن رونالد ریگان با شکست جیمی کارتر به خاطر گروگان‌گیری بودند. اما به ندای دو سیاست‌مدار- یکی لیبرال و دیگری رادیکال - گوش ندادند و به عکس گروگان‌ها را آن‌قدر نگاه داشتند تا لحظه‌ای که ریگان پیروز شد و آن گاه در فرانکفورت تحویل آمریکایی‌ها دادند و عملا میوه گروگان‌گیری را جمهوری خواهان با 12 سال اقامت در کاخ سفید چیدند.


  محمد منتظری در نجف‌آباد شهره خاص و عام بود و با 97 درصد آرا نماینده شهر در مجلس اول شورای اسلامی شد. اما پس از هفتم تیر 60 پیکر او نه در نجف‌آباد که در حرم حضرت معصومه در قم به خاک سپرده شد.


  محمد که به شهادت رسید پدر در فراق او به پهنای صورت می‌گریست و در پیام تلویزیونی نتوانست احساسات خود را کنترل کند.


42 سال بعد از واقعه 7 تیر 1360 نه تنها بهشتی و محمد در خاک خفته‌اند که امام خمینی و فرزند او و آیت‌الله منتظری و ابراهیم یزدی و بازرگان و قطب‌زاده و صادق طباطبایی نیز.


  محمد در حرم حضرت معصومه است و پدر در کنار او. "بازرگان"‌ی که محمد او را لیبرال می‌دانست و نمی‌پسندید کمی آن سوتر و در همان قم در مقبره بیات. محمد نبود تا ببیند برادرش جانباز شد و پدر در سیاست و قدرت چه فراز و نشیبی را تجربه کرد.


  کسی نمی‌داند در آخرین دقایق بهشتی و محمد منتظری دیدار داشتند یا نه و اگر آری با هم چه گفتند و چه شنفتند اما کسی از بهشتی سخنی علیه او نشنیده و چه بسا شخصا برای جلسه حزب از او دعوت کرده بود. محمد هم برای آشتی با بهشتی از جان مایه گذاشت...

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان