دوران با عظمت رسالت و نبوت پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله در میان دریایی از مصائب و شداید و سختیها و بلاها و طوفانهای سهمگین اجتماعی، همراه با هشتاد و چند جنگ به حجة الوداع رسید.
در آن برهه طاقت فرسا که هماهنگ با بیست و سه سال زمان بود، رسول بزرگ الهی صلی الله علیه و آله به توفیق حضرت رب الارباب موفّق به ابلاغ تمام واقعیتهای ظاهری و باطنی اسلام شد.
اکنون از حج برمیگردد، تا یکی دو ماه باقیمانده عمر گرانمایهاش را سپری کرده به ملاقات حضرت محبوب نائل گردد.
در مرحله اوّل عقل سلیم حکم میکند که محصول زحمات طاقتفرسایش را که امتی مسلمان و جوان است و هم چنین قرآن مجید را که سرمایه بینظیر عالم ملکوت است بدست کسی بسپارد که هم چون خود او دارای روحی بلند و قلبی سلیم و عقلی فعال و ارادهای الهی باشد و در مرحله بعد تمام معارف و آثار شرعی و به خصوص آیات کتاب چنین مسئله مهمی را اقتضا میکند، او اگر دست به چنین برنامه بسیار مهمی نزند، امت را پس از خود دچار اختلاف میکند و اختلاف، هزاران حادثه و پیآمد را به دنبال خود برای امت خواهد آورد و از این رهگذر ضربههای جبران ناپذیری به مسؤولیت او متوجه قرآن و جامعه اسلامی خواهد گشت و جامعه او از انحراف مصون نخواهند ماند!
به همین خاطر در راه بازگشت از حجة الوداع غرق در این اندیشه الهی است که در آینده نزدیک که خورشید جهانافروز وجودش در پس ابرهای تیره و تار مرگ از دیدگان پنهان خواهد شد، بعد از او چه کسی میتواند حافظ این همه قوانین و سنن بوده، اداره کننده و رهبر توده عظیم انسانیت به سوی کمال و رستگاری باشد؟
آیا آن کس که بعد از او با پاکترین سابقه قومی و نژادی و گذشته نیالوده به شرک و گناه، وظیفه تهذیب اخلاق را به عهده خواهد گرفت کیست و شخصی که در میان مردم به حق و عدالت قضاوت خواهد کرد کدام است؟
آیا آن فکر بلندی که از سرچشمه علم الهی سیراب خواهد شد، از آنِ چه کسی است و آن روح قوی و منطق بلیغی که افکار مردم را به خدا و روز جزا سوق خواهد داد و در نشر تعلیمات دین و اعتلای اسلام حقیقی خواهد کوشید به کدام انسان واقعی متعلّق است؟
آیا آن کس که پس از او خواهد توانست آیینه تمامنمای او در میان قوم باشد کیست؟
آیا آن عنصر شایستهای که در ارحام و اصلاب پاک پرورش یافته، دارای سرشتی با صفا و روحی تابناک چونان خودش پذیرای حقایق است پیشوای خلق خواهد بود؟
و سرانجام جانشین و خلیفه او کدام انسان کامل است؟
هرچند برای وی از روز روشن آشکارتر است که پس از او سزاوار رهبری و پیشوایی کیست و خوب میداند که جامه امامت بر چه اندامی برازنده و رساست، با این حال منتظر فرمان الهی است و چشم به راه رسول پروردگار است که به نص صریح خداوند این موضوع را برای اجتماع مسلمانان آشکار کند.
برای او به سابقه قبلی نزول وحی، مسلم است که پروردگارش در این موضوع مهم او را بلاتکلیف نخواهد گذاشت و برای پرورش درخت برومند و بارآور دین باغبانی کارآزموده و مجرّب و پرورشدهندهای شایسته و کاردان انتخاب خواهد کرد، چون میداند منصب عالی خلافت همانند مقام شامخ نبوت موهبتی است الهی و خداوند به اقتضای حکمت هر که را شایسته داند برای آن برخواهد گزید و وظیفه مسلمانان را پس از وی در مورد امام و رهبر با نزول وحی معین خواهد کرد.
اینک به ناحیهای نزدیک شدهاند که «غدیرخم» نام دارد و این جایگاهی است که از آنجا راه اهل مدینه و مصریان و عراقیان از یکدیگر جدا میشود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم چنان سرگرم اندیشههای خویش است، دل بر مبدأ وحی گمارده و چشم به سوی ملکوت دوخته و با دیدگان جذاب خود که دنیایی از عواطف و بشر دوستی و آثار جهانبینی در بردارد، به دامنه ابهامآمیز افق خیره مینگرد و گویی از مشرق انوار وحی منتظر فرمانی بزرگ و امری خطیر است.
انتظار محمّد چندان نمیپاید، خداوند خواسته حبیبش را برآورده آخرین و مهمترین موضوع اساسی اسلام را که پیامبرش مدّتهاست چشم به راه اعلام آن از جانب خداست با فرستادن وحی آشکار میکند.
در این گیرودار اطرافیان پیامبر صلی الله علیه و آله نیک میبینند که ناگهان چهره گردآلود او برافروخته میشود، پلکهایش را برهم میگذارد، سنگینی مخصوصی بر او چیره میگردد دانههای عرق از پیشانی بلندش فرو میچکد و ناگهان چون کوهی در جای خود میایستد و در این حال کلماتی را زیر لب زمزمه میکند، این حالت نزول وحی است که به محمد دست داده است.
به اشاره او شترش را میخوابانند، صدایش کم کم بلند میشود، اطرافیانش به خوبی میشنوند که این نغمه آسمانی را جبرییل امین فرشته وحی بر او نازل کرده است با لهجه گیرا و محکم خویش تلاوت میکند:
[یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یعْصِمُک مِنَ النَّاسِ] «1».
ای پیامبر! آنچه از سوی پروردگارت [درباره ولایت و رهبری علی بن أبیطالب امیرالمؤمنین علیه السلام] بر تو نازل شده ابلاغ کن؛ و اگر انجام ندهی پیام خدا را نرساندهای. و خدا تو را از [آسیب و گزند] مردم نگه میدارد؛ قطعاً خدا گروه کافران را هدایت نمیکند.
فرشته وحی به امر خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله میگوید که آنچه درباره ولایت و امامت و خلافت بلافصل علی بن ابی طالب علیه السلام و واجب بودن پیرویش بر هر فرد مسلمان بر او نازل شده است به همه بگوید و به دستور خداوند بزرگ علی را فرد شاخص و پایگاه عالی دین و رهبر مطلق مسلمانان جهان بگرداند.
توقف محمد همهمهای در میان کاروانیان برپا ساخته است، هیاهویی که با شیهه اسبان عربی و زنگ شتران قافلهها آمیخته است، سرها از هرسو کشیده و جملاتی بین افراد رد و بدل میشود:
چه اتفاقی افتاده است؟
اینجا؟ اینجا که جای فرود آمدن نیست!
این بیابان آتشزا که از تابش آفتاب سراسر آن زبانه میکشد در این کوهسار تفتیده، در این بیابان بیآب و علف، در اینجا چه میخواهند بکنند، برای چه توقف کردهاند؟
کاش زودتر به راه ادامه دهیم شاید از نسیم دشتهایی که در پیش است برخوردار شویم و به منزلگاه مناسبی برسیم.
آیا چه پیش آمده که محمد مهربان را وادار کرده است ما را در این سرزمین ملتهب و ظهر گرمابار امر به توقف دهد؟
آیا باز چه فرمانی از خداوند بر محمّد نازل گشته است؟
در این هنگام از جمعیتی که با پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله همراهاند جلودارانشان مسافتی از صحرای جحفه را پیمودهاند و عقبداران هنوز با نقطه توقف او فاصله دارند، به فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را که جلو رفتهاند بازمیگردانند و آنان را که از عقب میرسند نگاه میدارند و محل اجتماع نزدیک بر که غدیر معین میگردد.
نبی اکرم صلی الله علیه و آله نماز ظهر را با افراد کاروان از مرد و زن بجای میآورند و پس از فراغ از نماز برای ابلاغ امر مهمّی که خداوند او را برای آن مأمور به توقف در این سرزمین کرده است به وسیله منادیانی چند مردم را خبر میدهد که همگی گرد او جمع شوند.
محمد بر جهاز به پا خاسته و در برابر دیدگان هزاران تن مسلمان چنین آغاز سخن میکند:
سپاس و ستایش مخصوص خداوند است و ما از او کمک میخواهیم و به او ایمان میآوریم و بر او توکل میکنیم.
ما از بدیهای نفس و زشتیهای کردارمان به پروردگار خود پناه میبریم، او خداوندی است که اگر کسی را گمراه کند آن کس راهنمایی نمییابد و اگر کسی را هدایت کند آن کس گمراهکنندهای نخواهد داشت و من گواهی میدهم که معبودی نیست جز آفریدگار یکتا که بخشنده و مهربان است و شهادت میدهم که محمد بنده و فرستاده اوست.
باری ای مردم! خدای مهربان آگاه مرا خبر داده است که عمر هر پیغمبر طبق سنّتی است که از آن جهت میدانم نزدیک است مرا داعی الهی و پیک اجل در رسد، من مسؤولم و شما نیز مسؤولیت دارید، از شما سؤال میکنم در پیشگاه خداوند، درباره من چه خواهید گفت؟ آیا وظیفه رسالت را ادا کردهام و شما را به راه راست و دین خدا فرا خواندهام؟
مردم یک آواز جواب دادند: ما گواهی میدهیم که تو همانا تبلیغ کردهای و اندرز گفتی و فراوان کوشیدهای، خداوند به تو پاداش خیر دهد.
بار دیگر برای توضیح و تأیید میگوید: آیا شما شهادت نمیدهید که معبودی جز خدای یکتا و بیهمتا نیست و محمد بنده و رسول اوست و بهشت و دوزخ و مرگ و قیامت حق و مسلم است و بدون شک و تردید خواهد آمد؟
باز همگی میگویند: چرا به اینها گواهی میدهیم، پیامبر صلی الله علیه و آله در آن حال میگوید: خداوندا! گواه باش. سپس گفتارش را چنین ادامه میدهد: همگی سخن مرا میشنوند؟
- آری.
بدانید: من در رستاخیز پیش از شما کنار حوض کوثر میرسم، شما بر من وارد خواهید شد و آن حوضی است پهناور که بر لب جامهای بیشماری است.
اکنون که داستان چنین است و روز پاداشی در پیش و میبایست روز قیامت به پیامبر خود ملحق شوید ببینید، نگاه کنید که در مورد دو شیء گرانقدر و دو جانشینی که میان شما میگذارم چگونه رفتار میکنید؟!
در این هنگام از میان انبوه جمعیت شخصی فریاد میکشد: ای محمّد این دو جانشین که میگویی چیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخ میدهد:
کتاب خداوند که رشتهای است پیوسته از یک سر به دست اوست و از سر دیگر به دست شما، پس به کتاب خدا چنگ زنید و عترت و خانواده من.
پروردگار مهربان آگاه مرا خبر داده است که این دو شیء گران ارج: قرآن مجید و عترت من هرگز از یکدیگر جدا نخواهند گشت تا در قیامت پهلوی کوثر بر من وارد شوند و من نیز همین را آرزو داشته از خداوند بزرگ درخواست کردهام، پس به شما سفارش میکنم که این دو امانت گرانمایه و پرارج را پشت سر مگذارید که به هلاکت و شقاوت خواهید رسید و از آن دو نیز فاصله مگیرید که سرانجامی بد خواهید داشت.
در هر صورت کلام نبی اکرم صلی الله علیه و آله و طنین آهنگ محکم و رسای او در فضای دره غدیر هم چون نواهای آسمانی دلها را میلرزاند و مانند آب زلالی جانهای ملتهب را خنک و شادمان میساخت.
خطبه آن حضرت نزدیک به چهار ساعت طول کشید و در فاصله این مدت امور مختلفی را یادآور شد و آیات بسیاری از قرآن را به مناسبت مطالب خود قرائت کرد، سپس اندکی درنگ نمود و در حالی که به اطراف خود در میان توده مردم مینگریست به آواز بلند علی را نزد خود فرا خواند و او را ابتدا یک پله پایینتر از خویش بر فراز منبر نشاند و خطاب به جمعیت کرده چنین گفت:
ای گروه مسلمانان! تاکنون سه نوبت جبرییل امین از جانب خداوند به من وحی آورد که تمام انبیای پیش از تو خلفا و جانشینان خود را معرفی کردهاند و چون در این روز ولایت و امامت علی از طرف آفریدگار کائنات بر تمام موجودات عالم عرضه شده است تو نیز باید ولایت و پیشوایی او را به مردم ابلاغ کنی.
ولی چون میدانم منافق بسیار و مؤمن یکدل کم است در اجرای این فرمان خداوند سه مرتبه عذر آوردم تا این آیه: [یا أَیهَا الرَّسُولُ] «2» هم اکنون بر من نازل شد و مرا مجبور کرد تا شما را آگاه کنم که خلیفه و مولا و امیر بعد از من علی است.
سپس پیشوای اسلام با وجود کهولت سن و خستگی سفر کمربند علی را گرفت و با نیرویی فوقالعاده او را بر فراز سر بلند کرد و در حالی که زانوهای علی محاذی با سینه پیامبر صلی الله علیه و آله قرار گرفت و سپیدی زیر بغل او نمایان شد آن گاه به دنبال سخنان خود چنین فرمود:
ای مردم! از شما میپرسم: نسبت به مؤمنان حتی از خودشان سزاوارتر به تصرف در امور و سنجش مصلحتها کیست؟
مردم یک آواز جواب دادند: خدا و رسول داناترند.
آیا من سزاوارتر به شما از خود شما نیستم؟ چنین است.
آن گاه منشور آسمانی خلافت را خواند:
مَنْ کنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِی مَوْلاهُ اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَعادِ مَنْ عاداهُ
وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.
هرکس من مولای اویم، علی مولای اوست، پروردگارا! دوستی کن با آن کس که علی را دوست دارد و پیرو باشد، دشمن بدار آن را که علی را دشمن بدارد! یاری کن هرکس یاریش کند یاری مکن کسی را که بییاریش گذارد.
پیامبر عزیز صلی الله علیه و آله نزدیک به یک ساعت علی را هم چنان بر سر دست داشت و با تمام خصوصیات و مشخصات به مردم معرفی کرد، پیامبر صلی الله علیه و آله ضمن بیاناتش در حدود هفتاد و سه مرتبه مردم را به عنوان معاشر الناس مورد خطاب قرار داد و آنان را از مخالفت با علی ترسانید و پی در پی مخالفان او را به عذاب دردناک ابدی و قهر و خشم خداوندی بیم داد و برای دوستانش سعادت جاودانی و بهشت موعود را ضمانت کرد و همی یادآور شد که در پیروی علی بزرگی و سیادت مسلمانان مصون میماند و اعتلای جهانی دین اسلام مسلم است و گرنه جز تباهی و فساد اجتماع و روشهای غلط و دوری از علوم قرآن و محرومیت از تربیت صحیح چیز دیگر عایدشان نخواهد گشت.
رسول الهی صلی الله علیه و آله طی این سخنرانی چند ساعته خود حجت را بر امت تمام کرد و موضوع خطیر خلافت و امامت را از جانب خداوند به مردم ابلاغ نمود، تا آنجا که خطبه او به پایان نزدیک شد و هنوز دریای جمعیت احاطهاش کرده بود که فرشته وحی این آیه را فرود آورد و او را مأمور ساخت که برای مردم بخواند:
[الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دِیناً] «3».
امروز [با نصبِ علی بن ابیطالب به ولایت، امامت، حکومت و فرمانروایی بر امت] دینتان را برای شما کامل، و نعمتم را بر شما تمام کردم، و اسلام را برایتان به عنوان دین پسندیدم.
سپس با صدایی که گویی از اعماق طبیعت بر میخاست فریاد کشید «اللّه اکبر» دین کامل گشت، نعمت خداوند اتمام پذیرفت و پروردگار به رسالت من و امامت علی پس از من خشنود شد.
آن گاه در برابر گروهی متجاوز از صد و بیست هزار نفر مسلمان از منبر فرود آمد در حالتی که به قول یکی از فصحای عرب که در آن روز حاضر بود، محمّد در حال پایین آمدن به قدری شادمان و فرحناک بود که گفتی مهمترین وظیفه را انجام داده و بزرگترین فرمان الهی را ابلاغ کرده است.
بدین ترتیب فصل نوینی در تاریخ اسلام گشوده شد؛ زیرا با شخصیتترین مرد نامی دنیای اسلام یعنی فاتح جنگهای خیبر و بدر و خندق، یار وفادار و شجاع رسول خدا صلی الله علیه و آله و پسر عم و داماد او، درِ شهر علم نبوی و مجسّمه تمامنمای اخلاق نبی معظم صلی الله علیه و آله، از امروز تاج امامت را به فرمان پروردگار عالمیان به ابلاغ رسولش بر سر میگذارد و منبر و محراب پیامبر صلی الله علیه و آله بدو تفویض میگردد.
آری، او شایستهترین انسانی است که سزاوار است بر کرسی جانشین نبی اکرم صلی الله علیه و آله جای گیرد و بر مسند رهبری مسلمانان تکیه زند.
علی به پیشوایی مسلمانان برگزیده شد، چه مژدهای بزرگ و چه انتخابی شایسته.
در این هنگام دسته دسته مردم به حضورش میرسیدند و دست مردانه او را به عنوان پیشوایی خویش میفشردند.
رؤسای قبایل، سران عشایر و طوایف و بزرگان مهاجر و انصار به خدمتش بار مییافتند و رهبریش را تهنیت میگفتند.
کسانی هم چون ابوبکر بن ابیقحافه، طلحه، زبیر و عمر بن خطاب از امامتش اظهار خوشوقتی میکردند!
مخصوصاً ابوبکر و عمر به وی چنین اظهار میکردند:
به به ای پسر ابوطالب! تهنیت باد تو را که مولای ما و مولای هر مرد و زن مؤمن شدی.
حسّان شاعر معروف پیامبر صلی الله علیه و آله میگفت:
ای بزرگان قریش! من پس از بیعت در حضور پیامبر صلی الله علیه و آله گواهی میدهم که ولایت و امامت علی ثابت شد، آن گاه به عرض رسول اسلام صلی الله علیه و آله رسانید که اجازه دهید اشعاری درباره علی بگویم و شما بشنوید، با کسب اجازه از رسول اسلام صلی الله علیه و آله قصیده شیوایی همان هنگام به مبارکی آن روز فرخنده سرود و در برابر جمع خواند و در آن قصیده گفت:
ینادیهِمْ یوْمَ الْغَدیرِ نَبِیهُمْ بِخُمٍّ وَاسْمَعْ بِالرَّسولِ مُنادِیا فَقالَ: فَمَنْ مَوْلاکمُ وَنَبِیکمُ فَقالوا وَلَمْ یبْدوا هُناک التَّعامِیا الهُک مَوْلانا وَانْتَ نَبِینا وَلَمْ تَلْقَ مِنّا فِی الْوِلایةِ عاصِیا فَقالَ لَهُ قُمْ یا عَلِی فَانَّنی رَضیتُک مِنْ بَعْدی اماماً وَهادِیا فَمَنْ کنْتُ مَوْلاهُ فَهذا وَلِیهُ فَکونوا لَهُ اتْباعَ صِدْقٍ مُوالِیا هُناک دَعَا اللّهُمَّ والِ وَلِیه وَکنْ لِلَّذی عادی عَلِیا مُعادِیا
مضمون این اشعار به فارسی چنین است:
پیامبر صلی الله علیه و آله روز غدیر به آواز رسا آنان را فراخواند و شگفتا! چگونه گفتارش را به گوش همگان رسانید.
همانا فرشته وحی به امر خداوند بر او نازل شد که تو در پناه آفریدگاری از دشمنان مترس و امر ولایت را که خدا بر تو نازل کرده ابلاغ کن.
او در کنار بر که غدیر بپا ایستاد و دست علی را گرفت و بلند کرد و به آوازی بلند از مردم پرسید:
سرپرست شما و سزاوار شما کیست؟ پیشوا و راهنمایتان چه کسی است؟ در آنجا همه بدون هیچگونه ابهامی گفتند: خدای تو مولای ماست و تو پیغمبر و رهبر ما هستی و هرگز کسی نسبت به تو عصیان نخواهد ورزید و از گفته تو سر باز نخواهد زد.
آن گاه به علی گفت: برخیز و در برابر مردم بایست، چون همانا دوست دارم و خشنودم که تو بعد از من امام و رهبر باشی، پس هر کس من مولای اویم همانا این علی مولا و ولی اوست و شما ای مسلمانان! نسبت به علی یارانی وفادار و صادق باشید و از سر صدق و دوستی او را یاری کنید.
در آنجا دعا کرد که خداوندا! دوست علی را دوست بدار و با آن کس که با علی
دشمنی کند دشمن باش «4».
اسناد حدیث غدیر نزد بزرگان اهل سنت
حدیث غدیر را به عنوان آیینه منعکس کننده خلافت و امامت و رهبری علی علیه السلام از روز غدیر راویان و محدثان و مورخان و مفسران و ادیبان و حکیمان و شاعران تا به امروز در مهمترین کتب خود نقل کرده و در محور این حدیث کتبی گران و جاوید نوشتهاند.
شمار این راویان و بازگوکنندگان و کتب آنان متجاوز از هفتصد نفر است که در مستدرکات و اضافات «الغدیر» علامه امینی آمده است.
مورخان اهل سنت
حافظ بلاذری 279 انساب الاشراف
حافظ طبری 310 الولایة فی طرق حدیث الغدیر
حافظ ابن زولاق مصری 387 تاریخ ابن زولاق
حافظ خطیب بغدادی 463 تاریخ بغداد
حافظ ابن عبد البرّ قُرطُبی 463 الاستیعاب
ابوالفتح شهرستانی 548 المِلَل والنحل
حافظ ابن عساکر دمشقی 571 التاریخ الکبیر
یاقوت حموی 626 معجم الادباء
حافظ ابوالحسن ابن اثیر 630 اسد الغابة
ابن خلّکان 681 وفیات الاعیان
زین الدین شافعی 749 تتمة المختصر
حافظ ابن کثیر شامی 774 البدایة و النهایة
ابن خلدون اشبیلی 808 مقدمة التاریخ
ابن حجر عسقلانی 852 الاصابة
نورالدین سمهودی 911 جواهر العقدین
ابوالعباس قرمانی 1019 اخبار الدول
نورالدین حلبی 1044 سیرة الحلبیه
ابوالعرفان صبان 1026 اسعاف الراغبین
زینی دحلان مکی 1304 فتوحات الاسلامیه
شیخ یوسف نبهانی معاصر شرف المؤبّد
محدّثان
محمد بن مسلم زُهری 124 اسد الغابة
حافظ ابوهشام 133 مسند احمد
یحیی بن سعید تَیمی 145 زین الفتی
حافظ عبدالملک عرزمی 145 مسند احمد
حافظ ابو عروه ازدی 153 البدایة و النهایة
حافظ شعبة بن حجاج 160 البدایة و النهایة
حافظ ابو یوسف سَبیعی 162 کفایة الطالب
حافظ ابو سلمه بصری 167 مسند احمد
حافظ ابو عبدالرحمن مصری 174 البدایة و النهایة
حافظ ابو هشام خارفی 199 مسند احمد
حافظ ابو احمد زبیری 203 مسند احمد
حافظ ابو زکریا قرشی 203 البدایة و النهایة
محمد بن ادریس شافعی 204 نهایة ابن اثیر
حافظ ابو عمرو فزاری 206 مسند احمد
حافظ عبدالرزاق صنعانی 211 البدایة و النهایة
حافظ ابو محمد انماطی 217 الکشف و البیان
احمد بن حنبل 241 مسند و مناقب
حافظ بخاری 256 تاریخ بخاری
حافظ ابن ماجه 273 سنن ابن ماجه
حافظ ترمذی 279 صحیح ترمذی
حافظ نسایی 303 خصایص و سنن
حافظ ابویعلی موصلی 307 مسند الکبیر
حافظ ابوالقاسم بَغَوی 317 معجم الحدیث
ابوبِشر دولابی 320 الکنی و الاسماء
حافظ ابو جعفر طحاوی 321 مشکل الآثار
حافظ ابوالقاسم طبرانی 360 معجم الکبیر
حافظ ابن بطّه عُکبری 387 الابانه
حافظ ابوبکر احمد فارسی 407 ما نزل من القرآن فی امیرالمؤمنین
حافظ ابوبکر بیهقی 458 سنن الکبری
ابن مغازلی 483 المناقب
حافظ ابو سعد سمعانی 562 فضایل الصحابة
حافظ ضیاء الدین مقدسی 643 فصول المختاره
حافظ گنجی شافعی 658 کفایة الطالب
حافظ نَوَوی 676 ریاض الصالحین
حافظ محب الدین طبری 696 ریاض النضره
شیخ الاسلام حموینی 722 فرائد السمطین
حافظ ابوالحجاج شافعی 742 تحفة الاشراف
حافظ جمال الدین زرندی حدود 750 نظم دُرَر السِّمطین
ابن شهاب همدانی 786 مودّة القربی
حافظ ابوالحسن هیثمی 807 مجمع الزوائد
ابو عبداللّه وشتانی 827 شرح صحیح مسلم
قاضی بدرالدین عینی 855 عمدة القاری
ابو عبداللّه سَنوسی 895 شرح صحیح مسلم
ابو العباس قسطلانی 926 مواهب
متقی هندی 975 کنز العمّال
جمال الدین شیرازی 1000 الاربعین
قاری هروی 1014 المِرقاة
زین الدین مناوی 1031 فیض القدیر
شهاب الدین خفاجی 1069 نسیم الریاض
برهان الدین مصری 1106 فتوحات وهبیه
ابن حمزه حرّانی 1120 البیان و التعریف
ابو عبداللّه زرقانی مصری 1122 شرح مواهب
شیخ محمد بیرونی شافعی 1276 اسنی المطالب
حافظ ناصر السنة معاصر تشنیف الآذان
مفسران، عقاید شناسان و سایر دانشمندان
قاضی ابوبکر باقلانی 403 التمهید
ابو اسحاق ثعلبی 427 الکشف و البیان
ابوالحسن واحدی 468 اسباب النزول
ابن سعدون قرطبی 567 التفسیر الکبیر
فخر رازی 606 مفاتیح الغیب
قاضی بیضاوی 685 طوالع الأنوار
سعد الدین فرغانی حدود 700 شرح قصیده تائیه
قاضی عبدالرحمن ایجی 756 المواقف
سعد الدین تفتازانی 792 شرح المقاصد
نجم الدین ابن عجلون 876 بدیع المعانی
علاء الدین قوشجی 879 شرح التجرید
شربینی قاهری 977 السراج المنیر
عبدالحق دهلوی 1052 لمعات
حامد عمادی دمشقی 1171 الصلاة الفاخره
عبدالعزیز دهلوی 1176 ازالة الخفا
قاضی محمد شوکانی 1250 فتح القدیر
مولوی محمد سالم سده 13 اصول الایمان
شیخ محمد عبده مصری 1323 المنار
آلوسی بغدادی 1324 نثر اللآلی
دکتر احمد فرید رفاعی معاصر تعلیقات معجم الادباء
دکتر احمد زکی مصری معاصر تعلیقات اغانی
استاد احمد نسیم مصری معاصر تعلیقات دیوان مهیار
استاد رافعی مصری معاصر شرح هاشمیات کمیت
استاد محمد شاکر نابلسی معاصر شرح هاشمیات
استاد عبدالفتاح مقصود معاصر تقریظ الغدیر
دکتر صفا خلوصی معاصر تقریظ الغدیر
اسناد حدیث غدیر نزد بزرگان شیعه
و اینک ناقلان حدیث غدیر و نص پیامبر صلی الله علیه و آله بر رهبری و امامت مولا علی از بزرگان شیعه:
ابوعبداللّه محمد بن احمد مفجّع
ابوجعفر محمد بن جریر بن رستم
شیخ شیعه ابوجعفر الصدوق
شریف رضی صاحب «نهج البلاغة»
معلم امت شیخ مفید
شریف مرتضی علم الهدی
شیخ عبیداللّه بن عبداللّه
شیخ طوسی
ابوالفتوح خزاعی رازی
شیخ فتّال نیشابوری
ابوعلی فضل بن حسن طبرسی
ابن شهرآشوب
ابو زکریا یحیی بن حسن حلّی
رضی الدین علی بن طاووس
بهاء الدین اربلی
عماد الدین طبری
شیخ یوسف بن ابی حاتم شامی
قاضی نوراللّه مرعشی
مولانا المحقق ملّا محسن فیض کاشانی
بحرانی صاحب «الحدائق» «5».
و صدها نفر دیگر از محدثان و مورخان و مفسران و عقایدشناسان شیعه که کتب آنان در این زمینه اگر یک جا جمع شود کتابخانه عظیمی خواهد شد.
برای من تعجبآور است که با بودن هزاران راوی در این خبر عظیم و هزاران کتاب موثق و مطمئن و صحیح در این داستان و از همه مهمتر با بودن آیاتی در قرآن در امر رهبری و امامت و به خصوص شرایط الهی آن، چرا گروهی کثیر از امت اسلام به رهبری و پیشوایی غیر علی و فرزندان معصوم او گردن نهاده و از صراط مستقیم حضرت حق منحرف شدهاند؟!!
اگر پس از درگذشت پیامبر، حکومت و ولایت و رهبری امت به دست علی علیه السلام قرار میگرفت، بدون شک پس از مرگ پیامبر تا به امروز ملّت اسلام این همه دچار بلا و مصیبت نمیشدند و احزابی چون سقیفه و حزب اموی و عباسی و عالمان درباری و دولتهای بیدین و بیبند و بار بر سر مردم مسلمان مسلّط نمیگشتند و پدیدهای کثیف به نام استعمار و استثمار به جان و ناموس و فرهنگ ملّتها حاکم نمیگشت!!
اگر میگذاشتند حضرت مولی الموحدین که اعلم و اشجع و اتقی و اعدل و اعبد و ازهد امت بود همان طوری که رسول اکرم صلی الله علیه و آله از جانب حق وی را به زمامداری معرفی کرد زمام امور را به دست میگرفت به حق حق قسم! امروز در کره زمین ملّتی به جز ملت اسلام و فرهنگی به جز فرهنگ قرآن حاکم نبود، اما افسوس که دنیاپرستان برای ریاست چند روزه با کنار زدن علی، جهان بشریت را تا ظهور مهدی از فیوضات الهیه و خیر دنیا و آخرت محروم کردند!
ترجمه خطبه شقشقیه
حضرت علی علیه السلام که واجد تمام شرایط رهبری بود و لیاقت آن وجود مقدس را برای امر امامت خدای بزرگ امضا کرده بود، درد جانگداز غارت حکومت و ولایت را به دست آنان که از اوصاف امامت عاری بودند و عملشان سختترین ضربه را به پیکر اسلام و وحدت امت تا قیامت زد، در خطبه شقشقیه که علمای اهل سنت و شیعه در معتبرترین کتب خود نقل کردهاند بازگو میکند، چه نیکوست که در ترجمه این خطبه دقّت شود. تا بدانید دخالت غیر متخصص در امور الهی و انسانی و به خصوص امر حکومت و ولایت چه بلای غیر قابل جبرانی است!
به خدا آن کس که جامه خلافت بر اندام ناموزون خود آراسته بود، خوب میدانست که این پیراهن تنها بر اندام من رسا و موزون است.
او خوب میدانست که فلک امامت بیمحور وجودم نمیگردد و این آسیاب تا با دست من نگردد کار نخواهد کرد.
من آن کوه بلندم که نهرهای فضایل و علوم از آغوشم سیل آسا فرو میریزند و مرغزار زندگی را که در پناه من دامن گسترده است سرسبز و سیراب میسازد.
من آن کوه بلندم که پرندگان بلندپرواز بر قلّهام نتوانند آشیان گیرند و اوجی بدین عظمت و اعتلا را با بالهای خسته خود بپیمایند.
مع هذا از غوغای اجتماع کناره گرفتم و دامن از کنار آلودهدامنان در کشیدم و در کنج عزلت گاهی میاندیشیدم که یک تنه از جای برخیزم و با دست تنها حق خویش را از آن قوم ناحق باز گیرم یا بر این عظمت سنگین که کودکان را پیر میسازد و پیران را به ستوه میاندازد و مؤمن را تا دم مرگ رنجور میدارد صبر کنم.
آری، صبر کردم اما آن چنان که احساس میکردم خار در دیده و استخوان در گلو دارم.
میراث من هم چنان در کف غارتگران ماند، تا او نخستین غارتگر این میراث بود دیده از جهان فروبست ولی در آخرین لحظه حق مرا به دوم واگذاشت.
در اینجا حضرت مولا به شعر اعشی مثل میزند:
این زندگی که اکنون بر پشت شتر میگذرانم با زندگی حیان برادر جابر قابل مقایسه نیست.
یعنی در عهد رسول اکرم صلی الله علیه و آله از اصحاب عموماً عزیزتر و شریفتر بودم ولی پس از رحلت رسول الهی «اعشی همدان» شدم که مجبورم با شتربانی و عذاب سفر بسازم.
مایه شگفتی این است که ابوبکر تا زنده بود میگفت:
اقیلوُنی فَلَسْتُ بِخَیرِکمْ وَعَلی فیکمْ «6».
رها کنید مرا مادامی که علی در میان شماست بهتر از شما نیستم.
ولی دم مرگ عروس خلافت را برخلاف شرع در آغوش عمر انداخت.
هنوز خود پستان این شتر را به دهان داشت که عمر را هم در کنار خود نشانید و پستان دیگر را به دهان او گذاشت!!
به دهان مردی ناستوده گوی و درشت خوی.
خلافت را به کسی واگذاشت که پی در پی لغزش میکرد و پی در پی پوزش میخواست.
مردی که هم چون شتری سرکش و نافرمان بود، آن کس که بر این شتر نشسته بود در کار خویش در میماند؛ زیرا نمیدانست با این شتر خیرهسر که رشته مهار از بینیاش گذشته چه روشی به پیش بگیرد.
اگر عنان او را فرو پیچد سوراخ بینیاش پاره شود و اگر به حال خویش آزادش بگذارد از پرتگاه فرو افتد.
ملّت بدبخت اسلام به دردهای بیدرمانی دچار شده بود!
این دردهای بیدرمان انحراف او بود، تلوّن او بود، اشتباه او بود، حرکت عرضی او بود که راه زندگی را بجای طول از عرض میپیمود، تا سرانجام عمر او هم به سر آمد و روزگار او هم به سر رسید و من در طی این روزها و روزگارها هم چنان بردبار بودم و با شدّت محنت میساختم.
عمر در انتهای روزگار خود منبر خلافت را به شورایی سپرد که مرا هم یک تن از اعضای شورا پنداشت.
چه شورای شوریده و رسوایی بود.
من که نخستین شخصیت این قوم ابوبکر را شایسته میدان خود نمیشمردم در کنار جمعی فرومایه قرار گرفتم ولی باز هم به حوادث تسلیم شدم و با اصحاب شورا در نشیب و فراز همگامی کردم.
یکی به سوی دوست خود خزید و دیگری داماد خود را به سوی خود کشید و بالأخره پای هوا و هوس به میان آمد و همای خلافت بر سر عثمان سایه افکند.
او با غرور و خودپسندی بر پای خاست و بنیامیه نیز به هوایش از جای جستند و به جان بیت المال افتادند!!
هم چون شتری که علفهای بهاری را آگنده دهان بلع میکند، این قوم دهان از مال خدا و خون بندگان خدا آگنده بودند و همی خواستند جهان را یک باره فرو بلعند، تا عاقبت رشتههایش از هم گسیخت و کردار ناهنجارش روز را در چشمش سیاه و روزگار را بر وی تباه ساخت.
در این هنگام ازدحام مردم هم چون یال کفتار به سوی من تکان خورد و از چهار جانب مرا چنان در میان فشردند که دو پهلویم درد گرفت و همی ترسیدم پسران پیغمبر حسن و حسین در زیر پای مردم لگدمال شوند.
مردم هم چون گله گوسپند در کنارم انبوه شده بودند و بدین ترتیب مرا بر منبر خلافت نشانیدند، اما مقرون با قیام من جمعی بیعت مرا درهم شکستند و جمع دیگر از دین به در رفتند و گروه سوم به نام قرآن به قرآن پشت کردند و با من به لجاج و عناد پرداختند.
آن چنان که گویی گفتار خدا را در ذکر حکیم نشنیدهاند آنجا که میگوید:
[تِلْک الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ] «7».
آن سرای [پرارزش] آخرت را برای کسانی قرار میدهیم که در زمین هیچ برتری و تسلّط و هیچ فسادی را نمیخواهند؛ و سرانجام [نیک] برای پرهیزکاران است.
آری، شنیدهاند و به خاطر سپردهاند، اما دنیا با زیورها و زینتهای فریبای خود در برابرشان به جلوه افتاد و دل هوسناکشان را از کف ربود.
به آن خدا که دانه را بشکافد و هسته وجود بشر را در موج خون بپروراند قسم یاد میکنم، اگر ظلم ظالم و رنج مظلوم در میان نبود و من خویشتن را محکوم نمییافتم که اساس ستم را به هم بشکنم و ستمدیدگان را از بند غم آزاد سازم، هرگز پای بر این منبر نمینهادم، مهار این شتر را به پشتش رها میساختم و نوبت خود را به چهارمین غارتگر وامیگذاشتم، در این هنگام آشکارا میدیدید که دنیای شما با همه رنگ و نیرنگ و زیب و زیورش در چشم علی از آب بینی گوسفند هم ناچیزتر است «8».
علی مرتضی در خطبه شقشقیه آشکارا به تجاوز خلفا اعتراض میکند، آشکارا از انحراف و انحطاطشان سخن میگوید و لغزش جبران ناپذیرشان را با لطایف ادبی از پرده به در میکشد.
آنها که سعی میکنند علی را در برابر شیوخ ثلاثه خاضع و راضی جلوه بدهند، حتماً از خطبه شقشقیه شرم خواهند برد و بر آن دست ناپاک که میان ملّت اسلام سنگ تفرقه افکند نفرین خواهند فرستاد.
-----------------------------------------------------------------
(1)- مائده (5): 67.
(2)- مائده (5): 67.
(3)- مائده (5): 3.
(4)- بحار الأنوار: 21/ 388، باب 36؛ حساسترین فراز تاریخ: 27.
(5)- به الغدیر: 2/ 34 و «حساسترین فراز تاریخ» مراجعه نمایید.
(6)- بحار الأنوار: 29/ 519؛ شرح نهج البلاغة: 1/ 169.
(7)- قصص (28): 83.
(8)- نهج البلاغة: خطبه 3.
برگرفته از کتاب عرفان اسلامی، نوشته استاد حسین انصاریان