عصر ایران؛ مهرداد خدیر- 35 سال پیش در حالی که از همه جا شعار "جنگ جنگ تا پیروزی" شنیده و دو روز قبل از آن از تلویزیون گزارشی دربارۀ چرایی تن ندادن به صلح پخش شده و در نماز جمعه حاج محمود مرتضاییفر نمازگزاران را به شعار برای ادامه جنگ تا سقوط صدام حسین دعوت کرده بود در نیمروز یکشنبه 27 تیر 1367 محمدرضا حیاتی گویندۀ اخبار رادیو در ساعت 14 این خبر را خواند: «جمهوری اسلامی ایران، قطعنامۀ 598 شورای امنیت سازمان ملل درباره آتشبس در جنگ عراق با ایران را پذیرفت».
این پذیرش به معنی ختم جنگی بود که دو ماه دیگر 8 ساله میشد. قطعنامه یک سال قبل صادر شده بود و اگرچه ایران به شدت و حِدت قبل آن را مردود ندانست ولی هنوز نپذیرفته بود و همچنان بر اعلام و تنبیه متجاوز و یایان جنگ با سقوط صدام حسین و حزب بعث عراق تاکید داشت. آرزویی که هنگام قبول قطعنامه برآورده نشد و شگفتا که 15 سال بعد آمریکا صدام حسین را برانداخت.
خبر هیچ تناسبی با سیاستهای اعلامی نداشت اما واقعیت داشت و گویندۀ اخبار یک بار به صراحت گفت این شیرینترین خبری بوده که طی 30 سال از صدا و سیما خوانده بود حال آن که در ادبیات رسمی از قبول قطعنامه 598 و تن دادن به آتش بس نه شیرین که تلخ و به مثابۀ «نوشیدن جام زهر» یاد میشود. تعبیری که امام خمینی به کار برد تا مسؤولیت پایان جنگ را به رغم سالها شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» و «جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان» شخصا برعهده بگیرد و اجازه ندهد این بحث درگیرد که چه کسی جام زهر و صلح را به امام تحمیل کرد.
با این حال نوآمدگان سیاست که به مرور دست بالا را پیدا کردند و در زمان جنگ یا متولد نشده یا در سن و سال جبهه نبودند برای کنار زدن هاشمی رفسنجانی او را به نوشاندن جام زهر متهم کردند. این در حالی است که امام خمینی دو کفه واقعیت و آرزو را سنجید و به نفع اولی رای داد.
محسن رضایی فرمانده وقت سپاه گفته است امام وقتی پذیرفتند به من وقت ملاقات ندادند و آقای هاشمی با من تماس گرفت و گفت در تأیید قبول قطعنامه مصاحبه کنم و من هم چنین کردم. (چند سال بعد در تلویزیون گفت: حسرت ساقط نکردن صدام در دل من مانده است. در همان مصاحبه که گفت بیشترین خدمات تاکتیکی به عراق را روسها ارایه میدادند).
محسن رضایی پس از آن باز تقاضای ملاقات میکند. این اصرار نشان میدهد میخواسته از زبان خود امام هم بشنود تا آرام بگیرد: «امام گفت نگران نباشید. بارها برای انجام کارهایی برنامهریزی کردهایم اما عملی نشده ولی خدای متعال ما را در جای دیگر موفق میکند. این امر در ذهن من بود و در لشکر 27 گفتم شاید در آینده آمریکا بخواهد از سیستان و بلوچستان وارد شود و ما آمریکا را درسیستان سرکوب کنیم و به پیروزی بزرگی دست پیدا کنیم.»
البته همین سخن محسن رضایی نشان میدهد تصور او در جنگ مداخله مستقیم امریکا و رویارویی و پیروزی بوده و آن آرمان را بعد از جنگ جای دیگر میجسته است هر چند وقتی به اتفاق هاشمی رفسنجانی سالها بعد از جنگ به عراق سفر میکند و از کاخهای صدام دیدن میکنند و ارتش عراق در مقابل آنها سان میبینند باز به یاد سخن امام میافتد و آن تصور را کنار میگذارد و با واقعیت سرنگونی صدام به دست آمریکا رو به رو میشود.
هاشمی رفسنجانی جام زهری ننوشاند بلکه تقابل آرزو با واقعیت را به امام نشان داد و حتی در مقام جانشین وقت فرمانده کل قوا به رهبری انقلاب پیشنهاد کرد بگذارید من جنگ را تمام کنم و بعد مرا به خاطر آن محاکمه کنید.
در مستند «قدس ایران» از قول خانم ثقفی همسر امام نقل میشود که امام پاسخ میدهد «این کار دور از جوانمردی است و مسؤولیت آن را خود بر عهده میگیرم».
با این وصف تردیدی نیست که پازل پایان جنگ را هاشمی رفسنجانی چید. اما چگونه؟ با مقابل هم قرار دادن آرزوها با واقعیتها. هنر هاشمی این بود که از محسن رضایی خواست سیاههای از نیازها برای پیروزی در جنگ را برای او بنویسد و او به گمان این که جانشین فرمانده کل قوا میخواهد تمام کشور را در خدمت جنگ قرار دهد و چه بسا دولت را هم نظامی کنند فهرست بلندبالایی نوشت و در اصطلاح عامیانه چربتر. مثلا به جای 100 تانک هزار تانک یا تاکید بر توپهای 155 میلیمتری که در مذاکرات با مکفارلین هم ایران خواسته بود.
هاشمی از موسوی نخستوزیر اما خواست گزارش واقعی اقتصادی را بنویسد تا مشخص شود کشور تا چه حد در مضیقه و تحت فشار است. نخستوزیر مورد اعتماد و حمایت همه جانبه امام هم چنین کرد و چون گزارش محرمانه بود گزارشی بدون ملاحظات معمول نوشت تا روشن شود دولت تا چه اندازه در تنگناست. گزارشی که در واقع نشان میداد فهرست مورد نیاز و رؤیاهای گزارش نظامی قابل تحقق نیست.
جانشین فرمانده کل قوا از سید محمد خاتمی معاون فرهنگی خود هم خواست گزارشی واقعی دربارۀ نیروی انسانی و کاهش انگیزههای مشارکت در جنگ در خاک عراق بنویسد.
او هم مورد وثوق امام بود. چندان که در پاییز همان سال که پدرش درگذشت به او با عنوان فرزند فاضل و باتقوا و متعهد خود تسلیت گفت. در گزارش خاتمی به صراحت آمده بود انگیزه حضور در جبهه ها فروکاسته و نیروی جدید داوطلب کمتر میرود. حرف درستی هم بود چرا که چند ماه قبل از آن معافیت تحصیلی دانشجویان ترم آخر را لغو کرده بودند تا به جبهه بروند. کاری که قبل از آن هرگز انجام نشده بود و نیروهای ارتش و سپاه و بسیج و سربازان وظیفه و داوطلبان کافی بودند.
هاشمی رفسنجانی این سه گزارش را با هم به امام ارایه داد تا مشخص شود فاصله واقعیت تا آرزو تا چه اندازه است و مگر جز این است که سیاست فن اولویت هاست و علم واقعیت ها؟
با نگاه رؤیا پردازانه و خیال پرورانه گزارش اول را باید ترجیح می داد اما آرزوهای محسن رضایی را با واقعیت هایی که هاشمی و موسوی و خاتمی نوشته بودند سنجید و زیر بار پایان جنگ رفت.
این در حالی است که دکتر یزدی در خاطرات خود نوشته است در سال 64 ملاقات او با امام خمینی نیمه تمام ماند چون پیش تر با او شرط گذاشته بودند اگر حرفی غیر از ضرورت پایان جنگ دارد بیاید و گرنه، نه. دکتر یزدی وهمفکران بازرگان یگانه گروهی بودند که پس از بازپس گرفتن بندر خرمشهر بر پایان جنگ و بی فایده بودن ادامه آن اصرار داشتند. در آن زمان نه اینترنت بود نه شبکه های اجتماعی و فضای مجازی و نه نشریه ای که صدای آنان را برساند اما اطلاعیه های آنان منتشر و دست به دست و از رادیوهای خارجی نقل می شد.
هنر هاشمی این بود که پازل را به گونه ای چید که امام ناممکن بودن تحقق آرزوی محسن رضایی و احتمالا پرخسارت بودن تقابل مستقیم با آمریکا را با عدد و رقم دریابد و خود امام بیش از هر سیاست مدار دیگری اهل سیاست بود و می دانست که حفظ نظام بر هر امر دیگری اولویت دارد و تن به قبول قطعنامه داد.
هاشمی رفسنجانی برگ دیگری هم داشت که آن را ضمیمه گزارش نکرد و آن هشدار حسن روحانی دربارۀ احتمال حمله شیمیایی بود. در نورزوز همان سال 67. اگر امام زیر بار قبول آتشبس با آن سه گزارش نمیرفت هاشمی قطعا روی این موضوع مانور میداد و میتوانست با استاد و مراد خود بحث فقهی پیش کشد که مسوولیت نفوس و جان مردم چه می شود؟
دل گرمی دیگر هاشمی رفسنجانی موضع مخالف آیتالله منتظری با ادامه جنگ بود. امام البته از نظرات او آگاه بود و نیازی نبود دیدگاه های او را نیز منضم کند اما در مصاحبه بعد از قبول قطعنامه دوبار با لفظ «آیتالله العظمی منتظری» به نظر او هم کرد. به سه دلیل. چون بخش قابل توجهی از فرماندهان و رزمندگان و خانواده های شهیدان اصفهانی و مشخصا نجفآبادی بودند و نظر آقای منتظری برای آنها حجت بود. دیگر این که قائم مقام رهبری بود و هنوز برکنار نشده بود و سوم هم به دلیل آن که می توانست به لحاظ فقهی به آرای او استناد کند.
سه گزارش نظامی و اقتصادی و انسانی (رضایی و موسوی و خاتمی) امام را مجاب کرد و نیاز به نقل دیدگاههای آیتالله منتظری و هشدار حسن روحانی نیفتاد در حالی که آن سه هم به قصد پایان جنگ ننوشته بودند. یکی نیازها را فهرست کرده بود و دو دیگر واقعیت ها را.
کسانی که هاشمی رفسنجانی را متهم به خوراندن و نوشاندن زهر برای پایان جنگ می کنند معتقدند او محسن رضایی را فریب داد و گرنه فهرست واقعگرایانه تری مینوشت و تقابل آرزوهای او با واقعیتهای اقتصادی امام را به این نتیجه رساند. این در حالی است که خود فرمانده وقت سپاه چنین تصوری ندارد و ظاهرا اختلاف بر سر این بوده که از درگیری با امریکا استقبال میکرده و هاشمی نه.
نکتهای که کمتر به آن توجه میشود این است که آیتالله خمینی در عین حال مرجع تقلید بوده و نمیتوانسته به نظر مراجع دیگر بیتوجه باشد و داستان منحصر به آیتالله منتظری نبود. هر آن بیم آن بود که مراجعی در حد آقایان خویی و گلپایگانی و مرعشینجفی فتوایی در مخالفت با ادامه جنگ در خاک عراق صادر کنند.
کما این که مهندس بازرگان هم جایی نقل کرده بود آیتالله مرعشی نجفی در معرض سؤال مقلدی قرار گرفته بود که جنگیدن در خاک عراق واجب است یا نه و تردید خود را به امام منتقل کرده بود و ذهن امام از این موضوع نیز تأثیر پذیرفته بود و این را احتمالا در آن زمان هاشمی نمیدانسته است.
پازل را هاشمی چید اما آن که جسارت به خرج داد و از حرف خود گذشت شخص رهبر فقید انقلاب بود و آنان که تنها صدای مخالفت با ادامه جنگ بعد از پس گرفتن خرمشهر بودند نیز بازرگان و همفکران او. کما این که به تازگی کمال خرازی گفته بود تنها اقلیتی با ادامه جنگ مخالف بودند و اتفاقا از سیاستمداران جز این انتظار نمیرود که دورتر را ببینند.
آنان وقتی راه ارتباطی با امام خمینی را بسته دیدند از طریق دو مرجع قم - منتظری و مرعشی نجفی- صدای خود را رساندند. هاشمی رفسنجانی البته هیچ نسبتی با آنان نداشت و پازل خود را بر اساس تقابل آرزو با واقعیت چید و نتیجه دید.
سال ها بعد دیگر مردان سیاست هم پخته تر شدند تا جایی که حتی محسن رضایی در مصاحبه ای در شبکه خبر تلویزیون ( مهر 95- برنامه تیتر امشب) گفت: « ما بیتجربگی کردیم. بهتر این بود که 6 ماه زمان تعیین میکردیم و شرایطی محقق میکردیم که اگر صدام محقق نکرد آنگاه وارد خاک عراق شویم و البته محقق نمیشد ولی سندی تاریخی بر جای گذاشته بودیم. اما [...] وارد خاک عراق شدیم». هرچند فیلم اظهارات موجود است اما دبیرخانه مجمع تشخیص مصلحت تفسیر دیگری ارایه داد در حالی که سخنان او نیاز به تفسیر نداشت.
هر روز که جنگ ادامه مییافت کشته و خسارت بیشتر بود و به کسانی که جنگندیده شعار میدهند می توان تماشای فیلم تأثیرگذار «تنگه ابو غریب» را توصیه کرد که داستان آن مربوط به روزهای پایانی جنگ است و آرزو میکنی کاش یک ماه زودتر جنگ تمام شده بود تا آن بچههای نازنین از دست نمیرفتند.
پازل پایان جنگ را جانشین فرمانده کل قوا چید. رهبر فقید انقلاب پذیرفت بر اساس گزارش آن سه. اما هزاران نام دیگر را میتوان آورد که از جان خود گذشتند و هیچ مطالبهای نداشتند و خانوادههای آنان هم پس از قبول قطعنامه اعتراض نکردند.
پذیرشی که چنان برای امام خمینی سنگین بود که پس از آن دیگر هرگز در حسینیه جماران دیدار نکرد و در جمع عمومی سخن نگفت و صدای امام از صدا وسیما درقریب یک سال آخر عمر تنها در سه مورد شنیده شد: اولی دیداری کوتاه با اعضای دولت درشهریور67. دومی ملاقاتی کوتاه با ادوارد شوارد نادزه وزیر خارجه و فرستاده ویژه گورباچف رهبر شوروی در دی همان سال و سوم پیام نوروز 68.