مشروعیت قرض امرى واضح است، اما این که آیاتى از قرآن بر آن دلالت دارد، نیازمند دقت است. مساله دیگر این است که آیا از آیات قرآن مىتوان استحباب قرض دادن به مومنان را نتیجه گرفت؟
مراد از قرض دادن به خداوند در این آیات،
در قرآن، آیات زیادى وجود دارد که در آنها کلمه قرض به کار رفته است:
من ذاالذى یقرض الله قرضا حسنا فیضعفه له اضعافا کثیره(1)؛ کیست که به خدا قرض الحسنهاى دهد، تا آن را براى او چندین برابر کند.
در روایات هم قرض دادن به مومنان و کمک به تامین نیاز آنها، از بهترین اعمال صالح شمرده شده است. بنابراین این آیات، قرض دادن عملى مستحب است.
و اقیموا الصلوه و ءاتوا الزکوه و اقرضوا الله قرضا حسنا(2)؛ و نماز را بر پا دارید و زکات بپردازید و به خدا قرض دهید؛ قرض نیکو.
ان تقرضوا الله قرضا حسنا یضاعفه لکم و یغفرلکم و الله شکور حلیم(3)؛ اگر به خدا قرض الحسنه دهید، آن را براى شما مضاعف مىسازد و شما را مىبخشد و خداوند شکر کننده و بردبار است.
من ذاالذى یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له و له اجر کریم (4)؛ کیست که به خداوند قرض الحسنهاى دهد، تا آن را براى او بیفزاید و براى قرض دهنده پاداش بزرگ است.
ان المصدقین و المصدقت و اقرضوا الله قرضا حسنا یضاعف لهم و لهم اجر کریم(5)؛ مردان و زنان انفاق کننده و آنها که به خدا قرض الحسنه دهند، براى آنان (پاداش) مضاعفى است و اجرى نیکو خواهند داشت.
استدلال شده است که آیه 245 سوره بقره و آیههاى 11 و 18 سوره حدید بر فضیلت قرض به مومن و ثواب زیاد آن و این که خداوند پاداش آن را خواهد داد، دلالت دارد؛ زیرا قرض حقیقى در مورد ذات بارى تعالى امکان ندارد و قرض احتیاج درباره وى محال است، پس این آیات حمل برقرض دادن به مومنان مىشود. به این برداشت اعتراض شده است که قرض - که به معناى اعطاى شىء است تا در وقت دیگرى عوض آن باز گردانده شود- در این مورد استعاره است براى اعمال صالح؛ زیرا اعمال صالحى که بنده مومن انجام مىدهد، عوض آن در آخرت براى وى محفوظ است. بنابراین، این دو آیه و نظیر آنها مشروعیت قرض به بندگان دلالتى ندارد(6). بیشتر مفسران هم بر این باورند که مراد از قرض دادن به خداوند در این آیات، انفاق و صدقه دادن در راه خداست و فرض مصطلح مراد نیست (7).
محقق اردبیلى آیه را به صورتى عام معنا کرده است، تا شامل قرض هم بشود. وى مىگوید: شاید مراد از قرض دادن به خدا، انجام عمل نیک براى او باشد؛ چه با فدا کردن جان در جهاد، یا تلاش در تحصیل علوم و واجبات دینى، یا سعى در برآوردن نیاز افراد نیازمند و سایر کارهاى مورد رضایت پروردگار و یا پرداخت مال در زکات و خرج خانواده و نیز پرداخت مال براى خدا، به هر صورت که باشد، به صورت قرض یا غیر آن(8).
با توجه به نظر بیشتر مفسران، نمىشود آیات فوق را دلیل مشروعیت قرض گرفت، لکن آیاتى دیگر وجود دارد که بر مشروعیت قرض و نیز استحباب آن دلالت دارد:
قرض ربوى در صدر اسلام رواج داشت. قرآن کریم ربا را حرام کرد و فرمود:
قرض حقیقى در مورد ذات بارى تعالى امکان ندارد و قرض احتیاج درباره وى محال است، پس این آیات حمل برقرض دادن به مومنان مىشود. به این برداشت اعتراض شده است که قرض - که به معناى اعطاى شىء است تا در وقت دیگرى عوض آن باز گردانده شود- در این مورد استعاره است براى اعمال صالح؛ زیرا اعمال صالحى که بنده مومن انجام مىدهد، عوض آن در آخرت براى وى محفوظ است. بنابراین، این دو آیه و نظیر آنها مشروعیت قرض به بندگان دلالتى ندارد
یایها الذین امنوا اتقوالله و ذروا ما بقى من الربوا... و ان کان ذو عسره فنظره الى میسره(9)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! از خدا بپرهیزید و آنچه از ربا باقى مانده است واگذارید... و اگر (بدهکار) تنگدست است، تا هنگام توانایى وى را مهلت دهید.
در این آیات، خداوند گرفتن زیادى را حرام مىشمارد و اصل سرمایههاى وام دهندگان را از آن خود ایشان مىداند و با این که در مقام بیان است، به حرمت اصل قرض اشارهاى نمىکند، بلکه در پایان مىفرماید: اگر بدهکار فقیر است، تا هنگام توانایى به او مهلت دهد که لازمه این سخن تایید اصل قرار داد و امضاى عقد قرض است.
لاخیر فى کثیر من نجویهم الا من امر بصدقه او معروف او اصلح بین الناس(10)؛ در بسیارى از رازگویىهاى آنان خیرى نیست، مگر کسى که (بدین وسیله) به صدقه یا کار پسندیده و یا اصلاح بین مردم فرمان دهد.
در روایتى وارد شده است که امام صادق (علیه السلام) مقصود از معروف در آیه شریفه را قرض مىداند(11)، زیرا معناى معروف چیزى است که شرع آن را نیکو مىشمارد و عقل آن را انکار نمىکند.
وقتى منظور از معروف، قرض باشد، استحباب آن به وسیله آیه شریفه اثبات مىشود؛ چون سیاق آیه به گونهاى است که دلالت بر وجود خیر در قرض دارد، که به معناى رجحان آن است. علاوه بر آن، قرار گرفتن قرض بین دو کار مستحب (صدقه و اصلاح بین مردم) نیز قرینه بر استحباب آن است.
البته باید توجه داشت که مقصود، اقراض (قرض دادن) است، نه استقراض، زیرا با توجه به روایاتى که در باب قرض وجود دارد، قرض گرفتن مکروه است؛ مگر اینکه به واسطه امر دیگرى کراهت برداشته شود.
یا ایها الذین آمنوا اذا تداینتم بدین الى اجل مسمى فاکتبوه(12)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید! هنگامى که بدهى مدت دارى به یکدیگر پیدا کنید، آن را بنویسید.
مقصود از دٍین چیست؟
براى این که آیه دلالت بر مشروعیت قرض نماید، باید روشن گردد که مقصود از دین چیست؟
شیخ طوسى مىگوید: ابن عباس معتقد بود آیه، اختصاص به دین ناشى از بیع سلف دارد؛ اما دیگران آیه را عام از بیع سلف و نسیه، مىدانند و این قول قوى است؛ زیرا آیه عمومیت دارد، ولى شامل قرض نمىشود، چون قرض حال است و به صورت موجل و مدت دار واقع نمىشود (13).
طبرسى بدون آن که به قرض اشارهاى کند، مىگوید: ظاهر آیه هر دین مدت دارى را شامل است؛ سلف باشد یا غیر آن. نظر مفسران و فقیهان نیز همین است(14).
بیشتر مفسران هم بر این باورند که مراد از قرض دادن به خداوند در این آیات، انفاق و صدقه دادن در راه خداست و فرض مصطلح مراد نیست .
چنان که خواهیم گفت، فقیهان در حال یا موجل بودن قرض، بحث مىکنند که آیا مىتوان در عقد قرض یا در ضمن عقد لازم دیگرى، مدت دار بودن قرض را شرط کرد؟ بیشتر فقیهان پذیرفتهاند که حداقل به وسیله عقد لازم دیگرى، مىتوان قرض را مدت دار کرد که در این صورت، دین موجل است و آیه شامل آن خواهد شد. در برخى از کتابهاى آیات الاحکام نیز آیه را شامل قرض مىدانند(15). در هر صورت، دلالت آیه تنها بر جواز اقراض و استقراض است و بر استحباب اقراض دلالتى ندارد.
خداوند در آیات متعددى، مومنان را به احسان و نیکوکارى نسبت به همدیگر سفارش مىکند، که قرض دادن یقینا یکى از مصادیق مهم تعاون و احسان است، مانند:
و احسنوا ان الله المحسنین(16)؛ و نیکى کنید، که خداوند نیکوکاران را دوست دارد.
و تعاونوا على البر والتقوى(17)؛ در طریق نیکى و پرهیزکارى با هم همکارى کنید.
در روایات هم قرض دادن به مومنان و کمک به تامین نیاز آنها، از بهترین اعمال صالح شمرده شده است. بنابراین این آیات، قرض دادن عملى مستحب است.
پی نوشت:
(1) - بقره(2) آیه 245.
(2) - مزمل(73) آیه20.
(3) - تغابل (64) آیه17.
(4) - حدید (57) آیه11.
(5) - همان، آیه18.
(6) - فخر الدین طریحى، مجمع البحرین، ج4، ص226.
(7) - التبیان، ج2، ص287؛ مجمع البیان، ج1، ص348، المیزان، ج2، ص284؛ تفسیر نمونه، ج2، ص160.
(8) - زبده البیان، ص451.
(9) - بقره(2) آیههاى 287-280.
(10) - نساء(4) آیه114.
(11) - الفروع من الکافى، ج4، ص34؛ جامع الحدیث الشیعه، ج18، ص285.
(12) - بقره(2) آیه282.
(13) - التبیان، ج2، ص371.
(14) - مجمع البیان، ج2، ص397.
(15) - زبده البیان، ص442؛ مسالک الافهام، ج3، ص455.
(16) - بقره(2) آیه195.
(17) - مائده(5) آیه2.
منبع:
بخش فرهنگى جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،کتاب ربا
منبع : سایت اهل البیت