فاعل حقیقی در عرض فاعلیت خداوند متعال وجود ندارد و وجود یک سلسله وسائط و اسباب طولی برای تحقّق افعال الهی منافاتی با «توحید افعالی» ندارد.
توحید افعالی از منظر قرآن کریم یعنی هیچ مؤثّر بالذّات و سبب مستقلّی در عالم غیر از خدای سبحان نیست و آفرینش هستی، مالکیت، ربوبیت، رازقیت و ولایت که هر یک بر دیگری مترتّب است منحصراً از آنِ خدا است و فاعل دیگری همکار و یاور خداوند در انجام افعال نیست.
البتّه منظور از این که فاعل دیگری در کنار خداوند تصوّر نمیشود این است که فاعلی وجود ندارد که در عرض فاعلیت خداوند قرار بگیرد ولی این مسأله با بودن یک سلسله فاعلهای طولی برای انجام افعال الهی، منافات ندارد. برای توضیح مطلب لازم است اشارهای به فاعل طولی و عرضی داشته باشیم.
فاعل طولی و فاعل عرضی
هنگامی که یک فعل در خارج صورت میگیرد گاهی چند فاعل در کنار یکدیگر و با همکاری هم آن را انجام میدهند مثلاً زمانی که 5 نفر باری سنگین را به کمک یکدیگر از زمین بلند میکنند هر یک از این 5 نفر فاعلی در عرض و رتبه دیگر افراد محسوب میشود و فاعل حقیقی فعل در حقیقت نیرویی مرکب از نیروهای 5 نفر میباشد و نیروی هر یک از افراد جزئی از نیروی فاعل بشمار میرود. امّا گاه ممکن است چندین فاعل در طول هم قرار گیرند و فعلی انجام شود در این صورت فاعل حقیقی یکی بیش نیست و فاعلهای بعدی در پرتو فاعلیت فاعل حقیقی نقش فاعلی پیدا کردهاند.
مهرههای فراوانی را در نظر بگیرید که به اشکال مختلف پشت سر هم چیده شدهاند شما با ضربه دست این مهره را به حرکت در میآورید مهره اوّل به مهره دوّم برخورد میکند مهره دوّم به مهره سوّم و همین طور هزاران مهره یکی پس از دیگری به حرکت در میآیند در این مثال میبینیم که حرکتهای متعدّدی رخ داده است و ظاهراً چنین به نظر میرسد که چند فاعل متعدّد وجود دارد یعنی ضربه دست صرفاً فاعل حرکت مهره اوّل است و فاعل حرکت مهره دوّم، مهره شماره یک
و فاعل حرکت سوّمی مهره دوّم و... . است.
امّا در حقیقت، فاعل حقیقی حرکتهای دوّم و سوّم نیز همان نیروی دست شما است و فاعلیت و محرّک بودن مهرههای بعدی در طول و در اثر فاعلیت دست شما است و چنین نیست که مهرههای اوّل و دوّم فاعلهایی در عرض شما و شریک در فاعلیت محسوب شوند و به تعبیر دیگر هیچ کدام از آنها نقش تولید نیرو را ندارند.
حال پس از بیان مثال فوق، میگوییم: اگر فاعل دیگری بخواهد حقیقتاً شریک خداوند محسوب شود بایستی در عرض فاعلیت خداوند قرار گیرد و مستقلاً در انجام افعال دخالت داشته باشد و لازمه این فاعلیت عرضی این است که این فاعل نیز واجب الوجود[1] باشد، چرا که اگر خود ممکن الوجود و معلول باشد در حقیقت متعلّق و وابسته به خداوند بوده و ذاتاً استقلالی در فاعلیت ندارد.
از طرفی در بحث توحید ذاتی ثابت شده که دو واجب الوجود نمیتوانند وجود داشته باشند و تعدّد و کثرت واجب امری محال و ممتنع است علاوه بر این که لازمه دو یا چند علّت و فاعل عرضی توارد دو یا چند علّت بر یک معلول واحد است و این نیز امری محال است چون مستلزم آن است که یک موجود واحد در عین حال دارای چند وجود باشد و مستلزم آن است که یکشی در عین حالی که یکشی است دو موجود باشد چون فرض این است که دو علّت تامّه (واجب الوجود) وجود دارد و هر کدام از این دو علّت تامّه به آن شیء واحدی که میتواند لباس هستی بپوشد لازم است افاضه وجود و اعطای هستی نماید و اگر یکی از آن دو در افاضه هستی و وجود کوتاهی نماید با واجب الوجود بودن او منافات خواهد داشت، چرا که لازمه واجب الوجود بودن واجب الفیض بودن نیز هست.
از طرف دیگر معلول چون از ناحیه خود هیچ گونه استقلالی ندارد و وابسته به علّت است با تحقّق علّت تامّه ضرورتاً موجود میشود و چون واجب الوجود علّت تامّه هر موجود معلولی بشمار میرود با وجود دو علّت تامّه (دو واجب الوجود) میبایست یک امر ممکن الوجود (معلول) از ناحیه هر دو علّت تامّه لباس هستی و وجود را بپذیرد یعنی یکشی در عین حالی که یکشی است دو وجود پیدا کند و این امری است محال، چرا که معنای آن «دو» بودنِ «واحد» در عین واحد بودن آن است، که امری است متناقض.
بنابراین فاعل حقیقی در عرض فاعلیت خداوند متعال وجود ندارد و وجود یک سلسله وسائط و اسباب طولی برای تحقّق افعال الهی منافاتی با «توحید افعالی» ندارد.
موجودات جهان همچنان که در ذات و اصل هستی استقلال ندارند و همگی وابسته به خدا هستند در مقام علیت و تأثیر هم استقلالی از خود نداشته و به حول و قوّه و اراده و خواست او کار میکنند در نتیجه خدا نه شریک در ذات دارد و نه شریک در فاعلیت و علّیت بلکه در مجموع هستی یک فاعل مستقل و یک علّت قائم به نفس وجود دارد و آن خدا است و اسباب و فاعلهای دیگر هم ذات و وجود و هم تأثیر و فاعلیت آنها قائم به او میباشد و این است معنای:
لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللّهِ
آیاتی که بر تأثیر علل طبیعی صحّه میگذارد و جهان آفرینش را تودهای از علل و معالیل میداند که همگی به اراده و مشیت خداوند کار میکنند و تأثیر و فاعلیت همه فرع فاعلیت خدا و در طول علّیت او است. فراوان است[2] مانند این آیه شریفه:
«وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَکمْ»[3].
و از آسمان، آبی [مانند برف و باران] نازل کرد و به وسیله آن از میوههای گوناگون، رزق و روزی برای شما بیرون آورد.
در این آیه شریفه میوهها معلول و مسبَّب از آب و باران معرّفی شدهاند امّا سببیت آب و باران به اذن و اراده خدا و در طول فاعلیت خدا است.
در پایان باید بگوییم که توحید افعالی را میتوان در دو بخش خلاصه کرد:
1- در جهان هستی یک خالق اصیل و مستقل بیشتر نداریم و خالقیت علل دیگر در طول خالقیت او و به اذن و فرمان او صورت میگیرد.
2- مدیر و کارگردان جهان آفرینش یکی بیش نیست و آن خدا است و هر نوع تدبیری در جهان صورت بپذیرد به فرمان و به اراده و مشیت او است.
بخش اوّل همان «توحید در خالقیت» و بخش دوّم همان «توحید در ربوبیت» است.
[1] وجودی که در موجودیت خود محتاج غیر خود نیست ولی غیر او همه به او محتاجند .
[2] « وَیسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلاَئِکةُ مِنْ خِیفَتِهِ وَیرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَیصِیبُ بِهَا مَن یشَاءُ وَهُمْ یجَادِلُونَ فِی اللّهَ وَهُوَ شَدِیدُ الْمِـحَالِ » « و به آنان گویند : سلام بر شما به پاس استقامت و صبرتان [ در برابر عبادت ، معصیت و مصیبت ] پس نیکوست فرجام این سرای » رعد 13 : 24 ؛ « أَوَ لَمْ یرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَی الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْکلُ مِنْهُ أَنْعَامُهُمْ وَأَنفُسُهُمْ أَفَلاَ یبْصِرُونَ » « آیا ندانستهاند که ما آب را به سوی زمین بیگیاه میرانیم و به وسیله آن زراعتی را بیرون میآوریم که دامهایشان و خودشان از آن میخورند ؟ پس آیا [ آثار رحمت خدا را ] نمیبینند ؟! » سجده (32) : 27 ؛ « أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللّهَ یزْجِی سَحَاباً ثُمَّ یؤَلِّفُ بَینَهُ ثُمَّ یجْعَلُهُ رُکاماً فَتَرَی الْوَدْقَ یخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ وَینَزِّلُ مِنَ السَّماءِ مِن جِبَالٍ فیها مِن بَرَدٍ فَیصِیبُ بِهِ مَن یشَاءُ وَیصْرِفُهُ عَن مَن یشَاءُ یکادُ سَنَا بَرْقِهِ یذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ » « آیا ندانستهای که خدا ابری را [ به آرامی ] میراند ، آن گاه میان [ اجزای ] آن پیوند برقرار میکند ، سپس آن را انبوه و متراکم میسازد ، پس میبینی که باران از لابلای آن بیرون میآید ، و از آسمان از کوههایی که در آن ابر یخزده است ، تگرگی فرو میریزد ، پس آسیب آن را به هر که بخواهد میرساند ، و از هر که بخواهد برطرف میکند ، نزدیک است درخشندگی برقش دیدهها را کور کند» نور 24 : 43 ؛ « اللّهُ الَّذِی یرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَیبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کیفَ یشَاءُ وَیجْعَلُهُ کسَفاً فَتَرَی الْوَدْقَ یخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ فَإِذَا أَصَابَ بِهِ مَن یشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ إِذَا هُمْ یسْتَبْشِرُونَ » « خداست که بادها را میفرستد تا ابری را برمیانگیزد ، پس آن را در آسمان آن گونه که بخواهد میگستراند و به صورت بخش بخش و پارههای مختلف در میآورد ، پس باران را میبینی که از لابهلای آن بیرون میآید و چون آن را به هرکس از بندگانش که بخواهد میرساند ، آن گاه شادمان و خوشحال میشوند » روم (30) : 48 .
[3] بقرة 2 : 22 .